سفیران پیامبر خاتم
مقدمه
دعوت آخرین فرستاده الهی حضرت محمد(ص)﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾[۱] دعوتی جهانی بوده است. در قرآن، معجزه جاودانی رسول خدا(ص)، در آیات بسیاری به این امر اشاره شده است؛ برای نمونه در آیه ۲۸ سوره سبأ آمده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲] و در آیه ۵۲ سوره قلم آمده است: ﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾[۳].
پیامبر خدا(ص) در سال ششم یا هفتم هجری[۴] و پس از اوضاع داخلی، فرصت را غنیمت شمرد و طبق امر الهی به زمامداران وقت، حاکمان کشورهای بزرگ، نامه نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرد. اکنون نامههای فراوانی از حضرت در دست است که نشاندهنده تبلیغ و دعوت به اسلام است. فرستادن این همه نامه و دعوت گسترده آن حضرت علاوه بر اینکه نشاندهنده جهانیبودن رسالت آن بزرگوار است، روش پیامبر اکرم(ص) را در دعوت و تبلیغ ـ که مبتنی بر برهان و منطق استوار بوده است ـ نشان میدهد.
سفیران آن حضرت به ایران، روم، حبشه، مصر، یمامه، بحرین، عمان و بسیاری دیگر مناطق جهان اعزام شدند، تا ندای توحید و خداپرستی را به همه اعلام کنند و بدین وسیله، پیامبر اکرم(ص) با آنها اتمام حجت کرده باشد[۵].
سفیر پیامبر خاتم به حبشه
یکی از سفیران رسول اکرم(ص) " عمرو بن امیه ضمری"[۶] است. آن حضرت او را در سال هفتم هجری نزد نجاشی، پادشاه حبشه فرستاد[۷]. نام پادشاه حبشه، اصحم[۸] بوده است. نجاشی، در واقع، عنوان پادشاهان حبشه بوده است. بسیاری از مؤرخان میگویند که عمرو بن امیه حامل دو نامه از پیغمبر(ص) به نجاشی بود.
مؤرخان نوشتهاند: نجاشی پس از اینکه نامه را خواند، این گونه پاسخ داد: "به نام خدایی که مرا به اسلام هدایت کرد. نامه تو به دستم رسید. نامهای که در آن به امر عیسی(ص)اشاره کرده بودی. به خدای آسمانها و زمین سوگند که عیسی(ص) بیش از آنچه گفتی (بنده خدا) نبوده است.... ما به پسرعمویت اکرام کردیم.... شهادت میدهم که تو رسول صادق و مصدّق خدایی. من، به دست پسرعمویت به خدای عالمیان ایمان آوردم و فرزندم ارحی بن اصحم را به سویت میفرستم.... اگر بخواهی خودم هم نزدت میآیم. سلام بر تو، ای رسول خدا![۹].[۱۰]
سفیر پیامبر خاتم به ایران
پیامبر خاتم (ص) در سال هفتم هجری که ساسانیان بر ایران حکومت میکردند و خسرو پرویز پادشاه ایران بود[۱۱]. عبدالله بن حذافه سهمی را به سوی آنان فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند[۱۲]. عبدالله بن حذافه سهمی از صحابه رسول خدا(ص) و از مهاجران به حبشه بوده است[۱۳].
بعد از رسیدن نامه، خسرو پرویز مترجم را احضار کرد و دستور داد نامه را بخواند. وقتی متوجه شد در نامه نوشته شده است: "از محمد رسول خدا(ص) به کسری عظیم فارس" ناراحت شد که چرا پیامبر(ص) نامش را بر او مقدم کرده است[۱۴] فریادی زد و قبل از اینکه بداند در نامه چه نوشته شده است، نامه را گرفت و پاره کرد. سپس دستور داد عبدالله بن حذافه سهمی را بیرون کردند. سفیر پیامبر(ص) به مدینه آمد[۱۵]. حضرت پس از اطلاع از این بیاحترامی فرمود: "خدایا! رشته سلطنت او را پاره کن"[۱۶].[۱۷]
سفیر پیامبر خاتم به بحرین
بحرین در زمان رسول خدا(ص) جزء امپراتوری ایران محسوب میشد. حاکم این منطقه "منذر بن ساوی" نام داشت. پیامبر(ص) علاء بن حضرمی را با نامهای به سوی وی فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد[۱۸]. تمامی منابع به اسلام منذر بن ساوی اشاره کرده[۱۹] و اسلام او را ستودهاند[۲۰].[۲۱]
سفیر پیامبر خاتم به طائف
سفیر پیامبر خاتم به مصر
پیامبر اکرم (ص) بعد از صلح حدیبیه نامهای را توسط "حاطب بن ابی بلتعه" به سوی مقوقس، حاکم مصر فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد[۲۲]. بیشتر مورخان بر این عقیدهاند که مقوقس، فرستاده پیامبر اکرم(ص) را گرامی داشت و با او خوشرفتاری کرد. جواب نیکویی برای پیامبر(ص) فرستاد و هدایایی به "حاطب" و به پیامبر(ص) داد؛ اما اسلام نیاورد. به نظر میرسد، مقوقس میترسید؛ اگر اسلام آورد، هم از جانب قبطیان و هم از جانب حاکم روم مورد فشار و تهدید قرار گیرد.
مقوقس دو کنیز برای پیامبر اکرم(ص) فرستاد. یکی از آن دو کنیز به نام ماریه قبطیه[۲۳] به ازدواج رسول اکرم(ص) درآمد. "ابراهیم" فرزند رسول خدا(ص) از او متولد شد[۲۴].
سفیر پیامبر خاتم به عمان
دو نفر از کسانی که رسول خدا(ص) به آنها نامه نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد، "جیفر" و "عبد"[۲۵] فرزندان جلندی، حاکمان عمان بودهاند[۲۶]. عموم مؤرخان، عمروعاص را فرستاده پیامبر(ص) نزد جیفر و عبد میدانند. در برخی از منابع به نام "ابا زید انصاری" نیز اشاره شده است. حضرت در این نامه آنها را به اسلام دعوت کرده بود و بعد از رسیدن نامه و اطلاع ایشان از محتوای آن مسلمان شده و پیامبر(ص) را تصدیق کردند[۲۷].[۲۸]
سفیر پیامبر خاتم به حاکم غسانی
اواخر سال ششم هجری رسول اکرم(ص) سفیر خود "شجاع بن وهب" را به سوی حاکم غسانی دمشق "شجاع بن وهب" فرستاد تا او را به اسلام دعوت کند. حضرت در نامه خود نوشته بود: "سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند و ایمان آورد. من تو را دعوت میکنم به خدای یگانه که شریکی ندارد، ایمان آوری تا حکومتت باقی بماند"[۲۹]. منتها او اسلام نیاورد[۳۰] و قصد لشکرکشی به سوی مدینه را داشت که قیصر روم مانع او شد[۳۱].
سفیر پیامبر خاتم به روم
دحیه بن خلیفه کلبی یکی از سفرایی است که پیامبر اکرم (ص) او را به سوی قیصر روم فرستاد تا دعوت به اسلام کند. دحیه نامه پیامبر (ص) را به قیصر روم رساند و حضرت در آن نامه نوشته بودند" از محمد رسول خدا به سوی هرقل، بزرگ روم. درود بر آنکه پیرو هدایت باشد؛ اما بعد، اسلام بیاور تا به سلامت بمانی و پاداش تو را دوباره بدهند و اگر رو بگردانی گناه کشاورزان[۳۲] بر گردن توست"[۳۳].
به نظر میرسد، هرقل در باطن به پیامبر اکرم(ص)ایمان آورده و مسلمان شده بود؛ اما از ترس رومیان و به سبب دلبستگی به حکومت نمیخواست، حکومت خویش را از دست دهد[۳۴].[۳۵]
سفیر پیامبر خاتم به یمامه
منابع
پانویس
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ «و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
- ↑ «در حالی که این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره قلم، آیه ۵۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۸۶.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به ایران، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۴۳.
- ↑ عمرو بن امیه ضمری سال سوم هجری (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۷) و به نقلی سال هفتم هجری مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد. وفات وی در زمان معاویه بوده است. محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۴۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۸؛ عز الدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲-۶۵۳؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۷۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۸۴؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۲۰؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۳۰-۳۳۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به حبشه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۲۵-۵۳۱.
- ↑ ابو علی مسکویه، تجارت الأمم، ج۱، ص۲۴۶؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۴۴؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۴. آیت الله میانجی مینویسد: «حامل نامه پیامبر(ص) عبدالله بن حذافه بوده است، بنا به قولی برادرش خنیس یا دیگر برادرش خارجه و طبق قولی شجاع بن وهب یا عمر بن خطاب حامل نامه به نزد خسرو پرویز بودهاند». احمد میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۲۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۴۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۸۸۸.
- ↑ طبق قولی کسری ایران پس از پاره کردن نامه پیامبر گفت: چگونه جرأت کرده چنین بنویسد، در حالی که بنده من است. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۶۵۵؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۸۲) پادشاهان ایران برای خود مقام خدایی قائل بودند.
- ↑ احمد میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۲۷.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۵ ص۳۲.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به ایران، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۵۴ ـ ۵۵۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۰۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۸۶.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۰۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۵۷۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۵۷۶و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۴۸.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به بحرین و عمان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۳۶ ـ ۵۳۹.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۴۸-۴۴۹.
- ↑ عدهای به اشتباه ماریه را در ضمن هدایای نجاشی ذکر میکنند. طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۹؛ قطب الدین راوندی، ص۳۲۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۷۴.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به مصر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۳۲-۵۳۵.
- ↑ در برخی از منابع نام وی عبید، عباد و... آمده است. احمد بن یحیی بلاذری، فوق البلدان، ص۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۷۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ص۲۰۱؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۹-۱۰.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به بحرین و عمان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۳۹-۵۴۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۶۵۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۶۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۹.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۶ ص۳۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۴۲-۵۴۶.
- ↑ شاید علت اینکه پیامبر کشاورزان را مطرح کرده، این باشد که شغل بیشتر جامعه رومی کشاورزی بوده است.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۰.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، سفیر پیامبر به روم، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۴۷-۵۵۲.