عکاظ در تاریخ اسلامی
بیابانگردی حضرت پیامبر برای دعوت از قبایل بادیهنشین
پیامبر اکرم هر کاری میتوانست برای پیشبرد دعوت به اسلام میکرد، به همین علت، پس از رفتن به طائف در جستوجوی راه دیگری به سراغ قبایل بزرگ بیرون از مکه رفتند. ایشان حضرت علی را با اینکه در حدود بیست سال بیشتر نداشت، در تمام این سفرها به همراه میبرد.
بازارهای موسمی عرب یکی از نقاطی بود که ایشان آنها را هرگز رها نمیکرد. عکاظ، مجنه و ذی المجاز از مراکز مهم دعوت ایشان بود و در تمام دوران برپایی این بازارها، در آنجا اقامت میکرد. هر روز به طور پیگیر به کار تبلیغ در آنها میپرداخت. از یک سوی بازار حرکت میفرمود تا پایان آن، دستها در کنار گوش نهاده با بلندترین صدایی که ممکن بود ندای: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» را سر میداد، مردم را دعوت به توحید میفرمود[۱]. وظیفه ایشان این بود که دعوت توحید به گوش اعرابی که از همه نقاط عربستان به این بازارها میآمدند برسد.
ایام و مراسم حج نیز یکی از بهترین زمانهایی بود که پیامبر به دعوت قبایل غریب و دور دست میپرداخت. ایشان در ایام حج یا عمره که سایه امنیت در همه مکه گسترده بود به میان قبایل فراوانی که به حج آمده بودند میرفت، آنها را به خدا و اسلام دعوت میکرد، از آنها میخواست که او را حمایت و پشتیبانی کنند تا بتواند دعوت خویش را آن طور که میخواهد به مردم برساند. مردم این سخنان را میشنیدند. پارهای از اینکه ایشان این طور پیگیر کار خویش است به شگفت میآمدند. پارهای ممکن بود ناراحت و خشمگین هم شوند، بعد هم هرکس به دنبال کار خویش میرفت: گویی چیز مهمی نشنیده است. این رسم همیشه و همه ساله ایشان بود، همه راههای ممکن تجربه شده بود. از همه سو راه بسته بود. بخش بزرگی از مسلمانان به حبشه هجرت کرده و از طرفداران پیامبر جمعیت کمی در مکه مانده بود که توان مقابله با قریش را نداشت. از این گذشته اگر همه مهاجران هم در مکه بودند، نه دستور و نه قدرت کافی برای مقابله با قریش را داشتند. دشمنی و آزار، هر روز بیشتر میشد.[۲]
مقدمه
- اعراب علاوه بر تجارت کالا به سرزمینهای دیگر، برای تأمین نیازهای داخلی، اجتماعات و بازارگاههایی را بر پا کرده بودند که قبایل مختلف عرب و حتی غیر عرب، در آن به داد و ستد میپرداختند؛ از جمله مهمترین این بازارها، عکاظ بود. ریشه عربی این کلمه، از عَکَظَ یَعکِظ عُکاظاً است. ابن منظور در شرح آن میگوید: فيعكظ بعضهم بالفخار ای یَدَعَك[۳]؛ عکاظ را عکاظ میگفتند؛ چون عرب در آن جمع میشدند و به دیگران تفاخر میکردند[۴].
موقعیت جغرافیایی عکاظ
- این بازار در بالای نجد و نزدیک عرفات[۵]، بین منطقه نخله و طائف[۶]، در دشتی وسیع با عرضی بیشتر از ده میل[۷] واقع شده بود. بازار عکاظ در یکی از مراحل صنعا قرار داشت[۸] و فاصلهاش تا مکه سه روز و تا طائف، یک روز راه بود[۹]. عکاظ، تابع طائف به شمار میآمد[۱۰] و گفته شده است از آن ثقیف و قیس بن عیلان بود [۱۱].
- عکاظ تمام مشخصات یک بازار بزرگ را دارا بود. در بین عرب جاهلی، عادت بر این بود که بازار مشترک قبایل، در زمینی هموار و در حد امکان، وسیع واقع شود. قرار داشتن در محل تلاقی راههای اصلی و دیده شدن از راه دور، از شروط دیگر یک بازار بزرگ، برشمرده میشد و همه این شروط در بازار عکاظ فراهم آمده بود [۱۲]؛ از این رو به عنوان بزرگترین بازار جاهلی شهرت یافت[۱۳].
ایام عکاظ
- چون موسم حج در ماه ذیالحجه فرا میرسید. مردم برای حضور در حج بیرون میآمدند، روز اول ذیالقعده در بازار عکاظ حاضر میشدند و بیست شب آنجا اقامت میکردند[۱۴].بازار عکاظ بر پا میشد و مردم با چهرههای نقابدار[۱۵] آنان در کنار کالاها و محصولات خود و اطراف رهبرشان در خیمههای خویش سکونت میکردند. حاضران در منازلی که هر قبیله برای خود بنا میکرد، وارد میشدند و به خرید و فروش میپرداختند[۱۶]. افراد قبایل برای خرید و فروش کالاها، با یکدیگر اجتماع میکردند و چون آن بیست روز سپری میشد، به بازار مجنه[۱۷] و ذیالمجاز میرفتند[۱۸]. سپس برای انجام مراسم حج، راهی مکه میشدند.
- جاذبه و شهرت بزرگترین بازار عرب، علاوه بر قبایل شمال و جنوب عرب و همچنین قبائل نجد، اعراب دیگر سرزمینها را نیز برای تجارت به آنجا میکشاند. اعراب حجاز، شام، بادیه، بحرین، یمامه و یمن به این بازار میآمدند و به تجارت میپرداختند[۱۹].بازار جذاب عکاظ، علاوه بر مردم عادی، پادشاهان و امیرانی را نیز به خود دیده بود که در پی یافتن گوهرها و مرواریدهای کمیاب، به آنجا پا نهاده بودند[۲۰].
- گفته شده است که یکی از ملوک یمن، خود، شمشیری خوب و حلهای در خور را همراه مَرکبی تیز رو، به بازار عکاظ برد تا بفروشد[۲۱]. نعمان بن منذر - حاکم مشهور حیره - از جمله کسانی است که هر ساله کاروانی تجاری، حامل عطریات، پارچههای زیبا و گوهرهای گرانبها را برای فروش به عکاظ میفرستاد[۲۲].
- در بازار عکاظ که بازاری بزرگ برای همه اهل جزیره به شمار میآمد، از هر سرزمینی کالاهای تجاری و صنعتی به این بازار آورده میشد؛ شراب از هجر، عراق، غزه و بصره؛ روغن از بادیهها؛ پشمهای شتر و گوسفند از یمن؛ پارچههای حریر، روغن، کشمش و سلاح از شام و نیز انواع عطرها و سلاحهای جنگی از مناطق دیگر، در این بازار عرضه میشد[۲۳]. همچنین اشیای دیگری را که در بازارهای عرب وجود نداشت از ایران، روم و بسیاری از کشورهای به آنجا میآوردند[۲۴]. همچنین بازارهای بردهفروشی از هر نژاد در آن تشکیل میشد[۲۵]. از بردگان سیاه حبشی گرفته تا سپیداندامان رومی، کنیزکان هندی، مصری و ایرانی و زنان آسیای میانه عرضه و به فروش میرسیدند[۲۶][۲۷].
دین و تأثیر آن در این بازار
- بازارها در شبه جزیره عربستان، در واقع اماکنی عبادی بودند که به علت شأن حرم مکه، از تقدس و احترام بسیاری برخوردار بودند[۲۸]. بازارها، جزئی از حرم، به شمار میآمدند؛ به گونهای که بازاری مثل عکاظ، از موسمهای حجاز بود[۲۹]. در نظر اکثر حجاج، موسم مترادف کلمه "مناسک" بود[۳۰]؛ از این رو قبایل قریش و دیگر قبایل، همواره بر این امر تأکید میورزیدند که در بازارهای عکاظ، مجنه و ذیالمجاز فقط با لباس احرام، شرکت کنید[۳۱]. به علت همین قداست، جان و مال مردم از آغاز موسم تا پایان بازار، در امان بود و هیچ خونی ریخته نمیشد[۳۲]. در عکاظ، صخرههایی به عنوان انصاب و حرم بود که مردم، گرد آن، طواف و حج انجام میدادند[۳۳][۳۴].
از لحاظ سیاسی و اجتماعی
- علاوه بر شأن تجاری و دینی، جنبههای سیاسی و اجتماعی این بازار نیز در خور توجه است. عکاظ همچون کنگره بزرگ اعراب بود که مستمند و غنی، قوی و ضعیف، بازرگان و هنرمند و... در آن گرد هم میشدند و درباره اختلافات، کشمکشها و دیگر امور خود، گفت و شنود میکردند و نظر میدادند[۳۵].
- پیمان نامههای قبایل و رد و بدل[۳۶] اسیران و خونبهای مقتولان در آنجا انجام میشد[۳۷]؛ همچنین این بازار، فرصتی برای ناتوانان فراهم میآورد تا برای ایستادگی در برابر راهزنان از دیگران کمک بگیرند[۳۸]. در عکاظ، قبایل به همگان اعلان میکردند از گناه و بدکاری دست برداشتهاند[۳۹] و از افراد مفسد و فتنهجوی قبایل خود، تبری میجستند و آنها را از خود، جدا میکردند؛ همچنان که خزاعه در همین بازار از ابن حُدادیه - شاعر جاهلی خود -تبری میجستند و وی را از خود راندند[۴۰].
- در آنجا خون خائنان هدر میرفت[۴۱]. آنجا زنان قریشی بزرگواری نیز بودند که خود را برای یافتن شوهر مناسب، به مردان عرضه میکردند[۴۲]. در این بازار، افرادی موجه و با نفوذ بر مسند قضا مینشستند و بین قبایل قضاوت میکردند[۴۳]. از جمله این قضات أناس تمیمی، اقرع بن حابس تمیمی[۴۴] و مازن بن مالک تمیمی[۴۵] بودند که از حکّام و قضات معروف موسم عکاظ برشمرده میشدند. در ضمن، نباید فراموش کرد که معاویة بن شریف نیز به عنوان رئیس موسم عکاظ و یکی از قضات آن، فردی کاملاً شناخته شده بود [۴۶][۴۷].
جنبه ادبی
- بازار عکاظ عرصه جلوهگری شعرا و خطبای بنام عرب جاهلی نیز بود. همه علوم، تواریخ و حکمتهای اعراب در شعرشان منعکس میشده است و بزرگان و رؤسای قبایل نیز شیفتگی خاصی به آن نشان میدادهاند [۴۸]. اعراب جاهلی، شاعران خود را در بازارهایی که بر پا میکردند، حاضر میساختند[۴۹] تا قبایل و اقوام دیگر، اشعارشان را بشنوند. این اشعار، غالباً در ذکر مناقب پدرانشان و احساس غرور نسبت به جنگها و پیروزیهای گذشتهشان بود[۵۰]. هر یک از این شاعران، شعر خود را بر بزرگان و فحول بیان و صاحبان بصیرت، عرضه میداشت تا بافت و سبک شعریشان، باز شناخته شود، بعد بهترین اشعارشان را بر ارکان بیتالله الحرام - که جایگاه حجگزاری بود - میآویختند[۵۱]. از جمله این شعرای نامی، نابغه زبیانی است. او اهل حجاز بود و خیمهای سرخ در بازار عکاظ بر پا میکرد و شعرای بزرگی چون اعشی، حسان و خنساء، اشعارشان را نزد او میآوردند[۵۲]. عوف بن محلِم شیبانی هم از دیگر شاعرانی است که در عکاظ، خیمه بر پا میکرد[۵۳].
- ضمن اینکه حضور زنان شاعرهای چون هند بنتالخُس را در این مجمع ادبی و قرائت اشعارشان را نباید از نظر دور داشت[۵۴].
- در کنار کرسی شعرسرایی، منابر وعظ و تبلیغ نیز بر پا بود. در این بازار، خطیبان سخنوری مانند قیس بن ساعده أیادی، به ایراد سخنرانی در این بازار میپرداختند[۵۵]. همچنین این بازار، فرصتی مناسب برای راهبان بود تا برای نفوذ کلیساهای خویش بکوشند [۵۶]. یهودیان، کتابهای خود را برای مردم میخواندند[۵۷] و کاهنان حکمتهای ایران و هند را با عبارتهای مسجع باز میگفتند[۵۸].
- در تواریخ نقل شده است که حضرت ختمی مرتبت(ص) نیز در ابتدای رسالت خویش، ده سال در موسم حج، به سراغ حجاج در بازارهای مجنه، عکاظ و خیمههایشان در منا میرفت و با شرکت کردن در مجامع آنها، به تبلیغ دین اسلام میپرداخت[۵۹]؛ تا اینکه در سال یازدهم هجری با افرادی از قبیله اوس ملاقات کرد و با عرضه اسلام بر آنها، پایههای یک دولت اسلامی را در مدینه بنیان نهاد[۶۰][۶۱].
پایان کار عکاظ
- گزند حوادث در جاهلیت، بارها بازار معروف عرب را به تعطیلی میکشاند[۶۲]؛ اما اندکی بعد، دوباره برپا میشد تا اینکه اسلام ظهور کرد. به روایت بخاری، در ابتدا مسلمانان از بیم گناه، از شرکت در بازارهای جاهلی کراهت داشتند تا اینکه آیه ۱۹۸ سوره بقره نازل شد و آنان اجازه یافتند که در موسم حج در بازارها به داد و ستد بپردازند؛ از این رو بسیاری از بازارهای جاهلی تا سالها پس از ظهور اسلام، فعال بودند[۶۳]. بازار عکاظ نیز تا اواخر دوران اموی برپا و رایج بود تا اینکه در سال ۱۲۹ هجری در پی قیام حروریان به رهبری مختار بن عوف ازدی در مکه، مردم از فتنه و غارت او ترسیدند. از آن سال به بعد، این بازار، تعطیل شد[۶۴] و جای خود را به بازار "مِربَد" در بصره داد[۶۵][۶۶].
منابع
پانویس
- ↑ المسند، ج۲۵، ص۴۰۴؛ ج۲۷، ص۱۴۸؛ ج۳۸، ص۲۲۴؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۸۵ و ۵۸۶؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۹؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۱ و ۱۳۹؛ ج۵، ص۸۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۴۷؛ امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۱۳؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۲.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۷، ص۴۴۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۵.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۶۷.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۰.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۷۰.
- ↑ محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷؛ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۳.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲؛ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۳.
- ↑ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۵-۹۶.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۵۹؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی أخبار القریش، ص۲۲۸؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۱.
- ↑ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۱.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۳، ص۸۵.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
- ↑ سعید الأفغانی، اسواق العرب فی الجاهلیه و الاسلام، ص۲۸۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۰؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۹۵.
- ↑ سعید الأفغانی، اسواق العرب فی الجاهلیه و الاسلام، ص۲۷۸.
- ↑ سعید الأفغانی، اسواق العرب فی الجاهلیه و الاسلام، ص۲۷۸؛ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۴۹۵.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۶-۹۷.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۷۰.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲.
- ↑ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰-۲۷۱.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۷-۹۸.
- ↑ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۷؛ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۸.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۳.
- ↑ ابو الیاس قلقشندی، نهایة الإرب فی معرفة انساب العرب، ص۴۲۷؛ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۷.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
- ↑ خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۲۰۹.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۳۹.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۳۹.
- ↑ محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ خیر الدین زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ خیر الدین زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۶۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۸-۹۹.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۸۰۳.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۸۰۳.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۸۵.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲.
- ↑ خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۳، ص۵۵.
- ↑ خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۹۶.
- ↑ خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۸، ص۹۷.
- ↑ محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۱۰۱.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
- ↑ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۸؛ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۹-۱۰۰.
- ↑ زمان وقوع جنگهای فجار و نیز زمانی که هشام بن مغیره، از بزرگان قریش، در مکه وفات کرد و باعث تعطیلی سه ساله عکاظ گردید (ازرقی، محمد بن عبد الله؛ اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۳)، از جمله سالهایی بود که عکاظ بر پا نشد. همچنین احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۲.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۱، ص۱۱۶.
- ↑ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۳.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۱، ص۱۱۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۰۱.