آیا آیه ۱۸۹ سوره اعراف بر عدم عصمت حضرت آدم دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۱۸۹ سوره اعراف بر عدم عصمت حضرت آدم دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران
مدخل اصلیعصمت حضرت آدم
مدخل وابستهعصمت - پیامبران - حضرت آدم
تعداد پاسخ۲ پاسخ

آیا آیه ۱۸۹ سوره اعراف بر عدم عصمت حضرت آدم دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

تبیین شبهه

از جمله آیاتی که برای نفی عصمت حضرت آدم(ع) به آنها استناد شده، این آیات است[۱]: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۲].

استدلال به این آیه برای اثبات لغزش حضرت آدم(ع) بر سه مقدمه استوار است:

  1. مقصود از نفس واحده و همسرش در آیه نخست، حضرت آدم(ع) و حوا باشد؛ چنان که همین تعبیر در آیه اول سوره نساء در مورد حضرت آدم(ع) و حوا به کار رفته است؛
  2. سیاق این دو آیه بر آن دلالت دارد که آیه دوم نیز مربوط به آنان است؛
  3. مقصود از ﴿جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ شرک در اعتقاد است.

پاسخ جامع اجمالی

پاسخ نخست: منظور از نفس همان نوع انسان: از ظاهر داستان چنین بر می‌آید که منظور از نفس همان نوع انسان است که فرزند می‌آورد و این تعداد بی‌شمار انسان‌ها همه نتیجه همین فرزندآوری است. آیه ۱۳ سوره حجرات این حقیقت را چنین بازگو می‌کند: ﴿إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى...[۳] بیشتر پدران و مادران چون به فرزند بسیار علاقه‌مندند، امر ولادت او را به خداوند وامی‌گذارند؛ همانند کشتی سواری که در تلاطم آب دریا تنها خدا را می‌خواند، اما پس از آنکه به ساحل امن رسید، گذشته خود را به فراموشی می‌سپارد. شواهدی چند در قرآن نیز حکایت از آن دارند که منظور از نفس، حضرت آدم(ع) نیست.

طبق این پاسخ: مراد از نفس واحد در این آیات، واحد نوعی است. یعنی خدای متعال، همه شما را از یک نوع آفرید، همانگونه که همسران شما را نیز، از جنس شما قرار داد. در این صورت، آیات فوق، به همه افراد بشر اشاره دارد. بنابراین، آیه در مورد حضرت آدم و حوا، نبوده و ناظر به نوع افراد بشر است و قراینی که در آیه وجود دارد این موضوع را تأیید می‌کند، از جمله این که، ضمایر آخر آیه به صورت جمع آمده است: لنکونن، یشرکون و این می‌رساند که منظور از ضمیر تثنیه جعلا به دو گروه اشاره داشته است نه دو شخص آدم و حوا. دیگر آنکه آیات بعدی، نشان می‌‌دهد که منظور از شرک در آیه، به معنای بت پرستی است، نه محبت فرزند، و بر این اساس باید گفت اساسا آیات فوق، ناظر به جریان حضرت آدم و حوا نیست. تا موضوع شرک با عصمت ایشان سازگار نباشد[۴].

پاسخ دوم: شرک به معنای غفلت از خداوند: مراد از «واحد» در آیه «واحد شخصی» است؛ همان‌گونه که در برخی آیات دیگر مانند آیه نخست سوره نساء نیز به همین معنا آمده است. اصولاً ﴿نَفْسٍ وَاحِدَةٍ در قرآن مجید در پنج مورد ذکر شده که یک مورد آن آیه مورد بحث است. چهار مورد دیگر از این قرارند: آیه ۱ سوره نساء، آیه ۹۸ سوره انعام، آیه ۲۸ سوره لقمان و آیه ۶ سوره زمر که بعضی از آنها ارتباطی به بحث ما ندارد و برخی مشابه آیه مورد بحث است. بنابراین آیات مورد بحث، منحصراً اشاره به آدم و همسر اوست. در این صورت مسلماً منظور از شرک، پرستش غیر خدا یا اعتقاد به الوهیت غیر پروردگار نیست؛ بلکه ممکن است چیزی از قبیل تمایل انسان به فرزندش بوده باشد؛ تمایلاتی که گاهی او را از خداوند غافل می‌سازد[۵]. پس با پذیرفتن اینکه ضمیر در ﴿جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ به حضرت آدم و حوا برمی‌گردد، در توجیه آن باید گفت که آنان عزم خود را جزم کردند تا فرزندانشان به طور کامل در مسیر بندگی پروردگار گام بردارند؛ ولی در طول مسیر چه بسا آنان را در راه منافع دنیوی خود می‌گماردند. این رفتار در افراد عادی اطاعت به شمار می‌آید، اما از پیامبران الهی کاری ناخوشایند است؛ چراکه «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌». از این رو خداوند فرموده است: ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۶] و طبق روایتی خداوند بهترین شریک است؛ چراکه هر کار شراکتی را به شریک خود را می‌گذارد. پس کار آنان از حد مکروه تجاوز نکرده است[۷]. در این آیه سخن از شرک و لغزش اعتقادی است؛ در حالی که شرک آنان تنها در رفتارشان بوده و هرگز به مدار عقیده و عبادت وارد نشده است. به عبارتی، محبت پدر و مادری، آنان را سرگرم اولاد کرد و به همین مقدار از توجه ایشان به خداوند کاست. پس از آنکه خداوند فرزندی به ایشان عطا فرمود، در خلوص دل و توجه و دوام یاد او، شرک گریبان‌گیر آنان شد و در این مرتبه از توجه، فرزندان خود را شریک خداوند ساختند[۸].

این پاسخ با رویکرد عرفانی، پاسخی متین است؛ ولی با سیاق آیات بعد همخوانی ندارد. در آیات بعد سخن از شرک در خلقت به میان آمده است: ﴿أَيُشْرِكُونَ مَا لَا يَخْلُقُ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ * وَلَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ[۹].

پاسخ سوم: آیه؛ تمثیلی برای بیان حال مشرکان: آیه شریفه در مقام بیان ضرب المثل کلی است که حال مشرکان را به تصویر می‌کشد؛ یعنی پدران و مادران مشرک که خواستار فرزندند، و پس از ولادت فرزندشان یا او را به طبیعت نسبت می‌دهند (گفتار طبیعیون) یا به ستارگان منسوب می‌کنند (گفتار منجمان) یا به بت نسبت می‌دهند (گفتار بت‌پرستان). بنا بر این تفسیر، مراد از واحد در اینجا «واحد نوعی» است؛ یعنی خداوند همه شما را از یک نوع آفرید؛ همان طور که همسران شما را نیز از جنس شما قرار داد. در این صورت این دو آیه و آیات بعد اشاره به نوع انسان‌هاست که هنگام انتظار تولد فرزند، دست به دعا بر می‌دارند و از خدا فرزند صالح و شایسته می‌خواهند و همانند همه اشخاصی که خود را در برابر مشکل یا خطری می‌بینند، با اخلاص کامل به درگاه خدا می‌روند و با او عهد می‌کنند که پس از برآمدن حاجات و حل شدن مشکلشان شکر گزار باشند؛ اما هنگامی که فرزند متولد شد یا مشکل آنان برطرف گردید، تمام عهد و پیمان‌ها را به فراموشی می‌سپارند؛ گاه می‌گویند اگر فرزند ما سالم یا زیباست، به پدر و مادرش رفته و قانون وراثت است! گاه می‌گویند نوع تغذیه ما و شرایط دیگر خوب بوده و چنین محصولی داده! و گاه به بت‌هایی که می‌پرستند روی می‌آورند و می‌گویند فرزند ما نظر کرده بت است و امثال این‌گونه بحث‌ها. نقش پروردگار را در آفرینش آنها به کلی نادیده می‌گیرند و علت اصلی این موهبت را تنها عوامل طبیعی یا معبودهای خرافی می‌شمارند[۱۰].

فخر رازی این توجیه را برترین و متقن‌ترین تفسیر این آیه می‌داند[۱۱]. ایراد این سخن آن است که ظاهر آیه حکایت از آن دارد که قرآن به حقیقت واقعی آفرینش انسان‌ها از پدر و مادر خود نظر دارد. پس تفسیر آن به ضرب المثل، با این ظاهر ناسازگار است.

پاسخ چهارم: اقدام مشرکان در نسبت دادن شرک به آدم(ع): اگر مقصود از نفس واحده در آیه، حضرت آدم(ع) باشد، در توجیه آن باید گفت این مشرکان بودند که به حضرت آدم(ع) نسبت بت پرستی می‌دادند. خداوند ضمن گزارش داستان حضرت آدم و حوا می‌فرماید: ایشان از خداوند درخواست فرزند شایسته داشتند و خداوند هم آن را پذیرفت. در این جمله، همزه استفهام حذف شده است و در واقع این جمله، استفهام انکاری است؛ یعنی آیا در این صورت آنان برای خدا شریک قرار داده‌اند؟ ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ، به این معناست که خداوند از شرک مشرکان که معتقد به شرک‌اند و آن را به حضرت آدم(ع) نسبت می‌دهند، منزه است[۱۲].

این پاسخ نادرست است؛ زیرا تقدیر گرفتن کلمه استفهام، خلاف ظاهر و بدون دلیل است. البته به صرف اینکه ﴿جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ جواب شرط قرار داده شده است[۱۳]، نمی‌توان این پاسخ را خلاف ظاهر دانست؛ زیرا استفهام انکاری هم می‌تواند جواب شرط قرار گیرد.

پاسخ پنجم: مخاطبان آیه؛ قبیله قریش: مخاطبان آیه شریفه، قبیله قریش‌اند. آنان از تبار قصی بودند و فرزندان خود را عبد مناف، عبدالعزی، عبد قصی و عبدالدار نام‌گذاری می‌کردند. بنابراین ضمیر در ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ، به قصی و همسر و فرزندانش برمی‌گردد[۱۴]. پس مقصود از نفس واحده، حضرت آدم(ع) نیست، بلکه قصی است[۱۵]. ایراد این توجیه آن است که موضوع آیه را در فرزندان قصی بن کلاب منحصر می‌داند و دلیلی بر این انحصار وجود ندارد.

پاسخ ششم: صدر آیه در مورد آدم(ع) و ذیل آن در مورد فرزندان او: گرچه منظور از نفس واحده و همسر او، همان حضرت آدم و حواست، در ادامه آیه، درباره فرزندانشان (زن و شوهر نوعی و نه شخصی) سخن گفته شده است. جمله پایانی آیه ﴿فَتَعَالَی اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ که به صورت جمع آمده نه تثنیه، این برداشت را قوت می‌بخشد و این‌گونه تغییر در خطاب یا مقصود آیه (التفات) در جای جای قرآن به چشم می‌خورد[۱۶]. می‌توان گفت آیه در آغاز، تمام مردم را که از تبار آدم و حوا هستند، مخاطب ساخته، آن گاه به گزارش وصف فرزندانشان پرداخته است و ضمیر در ﴿جَعَلَا به هر زن و شوهری می‌تواند برگردد؛ یعنی اینجا ذکر خاص پس از عام است و در آغاز از همگان سخن به میان آمده، سپس از کسانی سخن گفته شده است که این چنین از خداوند درخواست داشتند و پس از آن مشرک شدند[۱۷]. به تعبیری دیگر قرآن گاه درباره موضوعی سخن می‌گوید و سپس به امری دیگر می‌پردازد، مانند آیه ۲۲ سوره یونس که می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ...[۱۸]. در آغاز این آیه موضوع سیر، به همه مخاطبان ارتباط یافته، اما در ادامه تنها از راکب بحر سخن به میان آمده است. آیه ۱۵ سوره احقاف نیز از این قبیل است. در این آیه هم کلام درباره حضرت آدم و حوا بود و در پایان، سخن از ذریه آنان مطرح شد[۱۹].

این پاسخ با ظاهر آیه شریفه همخوانی ندارد. از این رو نیازمند دلیلی قوی است. اگر در صدر آیه، سخن از آدم و حوا به میان آمده باشد، باید ضمیر تثنیه ﴿جَعَلَا نیز به همان دو نفر بازگردد. تفسیر آغاز آیه به حضرت آدم و حوا و پایان آن به فرزندان، فاقد دلیل معتبر است. التفات در قرآن نمونه‌های فراوانی دارد، اما در هر جا برای آن نیازمند دلیلیم، که بدون آن، دست برداشتن از ظاهر سیاق آیات توجیه درستی نخواهد داشت. پس بدون شاهد بر آن، این پاسخ پذیرفته نیست.

پاسخ هفتم: تمام موضوع آیه مربوط به فرزندان آدم(ع): مشکل اصلی در این آیه تنها در این فراز است: ﴿...فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيمَا آتَاهُمَا...[۲۰]. می‌توان گفت منظور این است که "جعل اولادهما له شركاء"؛ یعنی فرزندانش برای خداوند شریک قرار دادند. در اینجا مضاف (اولاد) حذف، و مضاف الیه (هما) به جای آن قرار داده شده است. همچنین در فراز ﴿فِيمَا آتَاهُمَا کلمه اولاد حذف شده است[۲۱]؛ مانند آیه ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ[۲۲].

پرسش: بنابراین تأویل تثنیه آوردن ﴿جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ چه توجیهی خواهد داشت؟ پاسخ: از آنجا که در فرزندانشان دو قسم پسر و دختر وجود داشته است، گاهی به اعتبار نوع و صنف آنان تثنیه آورده شده و گاهی (به اعتبار جماعت) جمع آورده شده است»[۲۳]. ایراد این سخن نیز در این است که تقدیر گرفتن برخلاف ظاهر است و چون دلیلی آن را به اثبات نمی‌رساند، پذیرفتنی نیست.

پاسخ هشتم: شرک، تنها در حد نامگذاری فرزند: منظور از شرک، همان وسوسه‌ای است که شیطان در مورد آدم(ع) به کار گرفت و از وی خواست نام فرزندش را عبدالحارث بگذارد. برخی مفسران اهل سنت، این داستان را این‌گونه نقل کرده‌اند: «حضرت آدم(ع) و حوا در زمان بارداری حوا، از خداوند درخواست فرزند شایسته داشتند که شیطان با طرح پاره‌ای از موضوعات بی‌پایه، اقدام به فریب آنان کرد تا فرزند خود را عبدالحارث بنامند (حارث لقب ابلیس است). خداوند در این آیه، از این نام‌گذاری با عنوان شرک یاد فرموده است»[۲۴].

نام‌گذاری فرزند به عبدالحارث این سان توجیه شده است که آنان بر این باور بودند که با این نام‌گذاری، به علت دعای آن شخص، فرزندشان از آفت‌ها و بلاها در امان خواهد ماند. گاهی در مورد نعمت دادن و احسان به دیگری نیز واژه عبد به کار برده می‌شود که این هرگز بدان معنا نیست که او بنده و مخلوق خداوند نمی‌باشد. آنان با نام‌گذاری فرزندشان به آن اسم، آگاهی دادند که او به برکت دعای آن شخص از آفت‌ها و بلایا در امان مانده است. اما از آنجا که لفظ عبد کاربرد دیگری هم دارد، کار حضرت آدم(ع) نکوهش شده است[۲۵]. این پاسخ دارای ایرادات متعدد است.

تذکر: هر کدام از این وجوه، دارای نقاط روشن و نقاط تاریک است. برای حفظ عصمت حضرت آدم(ع) باید وجوه عقلی را بر شواهد نقلی ترجیح داد تا مبادا دامن اصل نبوت به گرد گناه، هرچند کوچک، آلوده شود؛ زیرا بر اساس نظر مفسران بزرگ، همه معاصی، کبیره‌اند و هر معصیتی در حد نفس خود بزرگ است؛ گرچه در مقام سنجش با معصیت مهم‌تر، کوچک تلقی شود[۲۶].[۲۷]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌ است:

«از جمله آیاتی که برای نفی عصمت حضرت آدم (ع) به آنها استناد شده، این آیات است[۲۸]: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۲۹].

تبیین شبهه: استدلال به این آیه برای اثبات لغزش حضرت آدم (ع) بر سه مقدمه استوار است:

  1. مقصود از نفس واحده و همسرش در آیه نخست، حضرت آدم (ع) و حوا باشد؛ چنان که همین تعبیر در آیه اول سوره نساء در مورد حضرت آدم (ع) و حوا به کار رفته است؛
  2. سیاق این دو آیه بر آن دلالت دارد که آیه دوم نیز مربوط به آنان است؛
  3. مقصود از ﴿جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ شرک در اعتقاد است.

پاسخ نخست: منظور از نفس همان نوع انسان: از ظاهر داستان چنین بر می‌آید که منظور از نفس همان نوع انسان است که فرزند می‌آورد و این تعداد بی‌شمار انسان‌ها همه نتیجه همین فرزندآوری است. آیه ۱۳ سوره حجرات این حقیقت را چنین بازگو می‌کند: ﴿إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى...[۳۰] بیشتر پدران و مادران چون به فرزند بسیار علاقه‌مندند، امر ولادت او را به خداوند وامی‌گذارند؛ همانند کشتی سواری که در تلاطم آب دریا تنها خدا را می‌خواند، اما پس از آنکه به ساحل امن رسید، گذشته خود را به فراموشی می‌سپارد. شواهدی چند حکایت از آن دارند که منظور از نفس، حضرت آدم (ع) نیست. این شواهد عبارت‌اند از:

  1. جمله ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۳۱] به صورت جمع آمده است و اگر مقصود تنها حضرت آدم (ع) و حوا بود، لازم بود ضمیر به صورت تثنیه آورده شود و افزودن فرزندان آنان در این قسمت برای توجیه ضمیر جمع، ادعایی بدون دلیل و شاهد است (البته این شاهد را نمی‌توان تمام دانست؛ زیرا در مواردی از آیات قرآن، آیه با لفظ مفرد آغاز شده است، ولی در پایان آیه ضمیر جمع به کار رفته است؛ مانند آیات ۸۱، ۱۲۱، ۲۲۹ و ۲۷۵ سوره بقره، آیات ۸۲ و ۹۴ سوره آل عمران، و آیات ۴۴، ۴۵ و ۴۷ سوره مائده و...)؛
  2. در آیات بعدی، از شرک و نکوهش مشرکان سخن به میان آمده است و چسان می‌توان شرک و عبادت غیر خداوند را به حضرت آدم (ع) که صفی الله و برگزیده اوست، نسبت داد؟ زیرا شرک، لغزشی نیست که بتوان آن را به یکی از پیامبران (گرچه در زمان پیش از نبوت) نسبت داد و ویژگی‌های حضرت آدم (ع) در قرآن، این نسبت را برنمی تابند: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ[۳۲] و هر که را خداوند هدایت کند، گمراهی در او راهی نخواهد داشت: ﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ...[۳۳].
  3. این آیات در ردیف و سیاق آیات میثاق قرار دارند که در آن آیات، از نوع انسان و نه از شخص معین سخن به میان آمده است. این تفسیر را می‌توان برترین تفسیر دانست. گرچه تفسیر نفس واحده به انسان کلی، بر خلاف ظاهر است، با فرض اینکه نفس همان حضرت آدم (ع) باشد نیز به توجیه جریان پرداخته شده است.

در نتیجه، با کلی دانستن مفاد این آیات، دیگر نمی‌توان به آنها برای اثبات لغزش در پیامبران استناد جست.

حال اگر بر اینکه مقصود در آیه همان حضرت آدم و حوا باشند پافشاری شود، باید چنین توجیه شود که آنان با پرداختن به تربیت فرزند از توجه خالص به پروردگار کاستند و همین در مورد ایشان، شرک معرفی شده است. دلیل این گفتار این است که عزم ایشان بر این بود که از شاکران باشند و قبلاً در تفسیر آیه ۱۷ همین سوره که می‌فرماید: ﴿وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ[۳۴]، گفته شد که شاکران در عرف قرآن همان مخلَصین‌اند که راه غفلت و نفوذ شیطان در قلب آنان مسدود است. پس شرک همان پرداختن و توجه به عوامل دنیوی است. اما چرا پایان آیه با صیغه جمع آمده (یشرکون) و در آیات بعدی از شرک نکوهش شده است؟ در این باره برخی بر آن‌اند: ابتدای آیه در مورد امری خاص و پایان آن در مورد امری عام سخن گفته است؛ عکس آنچه در آیه ۲۲ سورة یونس آمده است: ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ...[۳۵] که سیر عام است و کشتی سواری خاص؛ ولی در این آیه ابتدا قصه حضرت آدم و حوا را بیان می‌کند؛ آن‌گاه به بیان حال مشرکان می‌پردازد[۳۶].

این سخن نادرست است؛ زیرا در آیه ۲۲ سوره یونس قرینه قطعی وجود دارد، اما در این آیه چنین نیست و سبب اشتباه می‌شود؛ مگر اینکه ذیل آیه را قرینه بدانیم[۳۷].

پاسخ دوم: شرک به معنای غفلت از خداوند: مراد از «واحد» در آیه «واحد شخصی» است؛ همان‌گونه که در برخی آیات دیگر مانند آیه نخست سوره نساء نیز به همین معنا آمده است. اصولاً ﴿نَفْسٍ وَاحِدَةٍ در قرآن مجید در پنج مورد ذکر شده که یک مورد آن آیه مورد بحث است. چهار مورد دیگر از این قرارند: آیه ۱ سوره نساء، آیه ۹۸ سوره انعام، آیه ۲۸ سوره لقمان و آیه ۶ سوره زمر که بعضی از آنها ارتباطی به بحث ما ندارد و برخی مشابه آیه مورد بحث است. بنابراین آیات مورد بحث، منحصراً اشاره به آدم و همسر اوست. در این صورت مسلماً منظور از شرک، پرستش غیر خدا یا اعتقاد به الوهیت غیر پروردگار نیست؛ بلکه ممکن است چیزی از قبیل تمایل انسان به فرزندش بوده باشد؛ تمایلاتی که گاهی او را از خداوند غافل می‌سازد[۳۸]. پس «با پذیرفتن اینکه ضمیر در ﴿جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ به حضرت آدم و حوا برمی‌گردد، در توجیه آن باید گفت که آنان عزم خود را جزم کردند تا فرزندانشان به طور کامل در مسیر بندگی پروردگار گام بردارند؛ ولی در طول مسیر چه بسا آنان را در راه منافع دنیوی خود می‌گماردند. این رفتار در افراد عادی اطاعت به شمار می‌آید، اما از پیامبران الهی کاری ناخوشایند است؛ چراکه «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌». از این رو خداوند فرموده است: ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۳۹] و طبق روایتی خداوند بهترین شریک است؛ چراکه هر کار شراکتی را به شریک خود را می‌گذارد. پس کار آنان از حد مکروه تجاوز نکرده است»[۴۰]. در این آیه سخن از شرک و لغزش اعتقادی است؛ در حالی که شرک آنان تنها در رفتارشان بوده و هرگز به مدار عقیده و عبادت وارد نشده است. به عبارتی، محبت پدر و مادری، آنان را سرگرم اولاد کرد و به همین مقدار از توجه ایشان به خداوند کاست. پس از آنکه خداوند فرزندی به ایشان عطا فرمود، در خلوص دل و توجه و دوام یاد او، شرک گریبان‌گیر آنان شد و در این مرتبه از توجه، فرزندان خود را شریک خداوند ساختند[۴۱].

این پاسخ با رویکرد عرفانی، پاسخی متین است؛ ولی با سیاق آیات بعد همخوانی ندارد. در آیات بعد سخن از شرک در خلقت به میان آمده است: ﴿أَيُشْرِكُونَ مَا لَا يَخْلُقُ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ * وَلَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ[۴۲].

پاسخ سوم: آیه؛ تمثیلی برای بیان حال مشرکان: آیه شریفه در مقام بیان ضرب المثل کلی است که حال مشرکان را به تصویر می‌کشد؛ یعنی پدران و مادران مشرک که خواستار فرزندند، و پس از ولادت فرزندشان یا او را به طبیعت نسبت می‌دهند (گفتار طبیعیون) یا به ستارگان منسوب می‌کنند (گفتار منجمان) یا به بت نسبت می‌دهند (گفتار بت‌پرستان). بنا بر این تفسیر، مراد از واحد در اینجا «واحد نوعی» است؛ یعنی خداوند همه شما را از یک نوع آفرید؛ همان طور که همسران شما را نیز از جنس شما قرار داد. در این صورت این دو آیه و آیات بعد اشاره به نوع انسان‌هاست که هنگام انتظار تولد فرزند، دست به دعا بر می‌دارند و از خدا فرزند صالح و شایسته می‌خواهند و همانند همه اشخاصی که خود را در برابر مشکل یا خطری می‌بینند، با اخلاص کامل به درگاه خدا می‌روند و با او عهد می‌کنند که پس از برآمدن حاجات و حل شدن مشکلشان شکر گزار باشند؛ اما هنگامی که فرزند متولد شد یا مشکل آنان برطرف گردید، تمام عهد و پیمان‌ها را به فراموشی می‌سپارند؛ گاه می‌گویند اگر فرزند ما سالم یا زیباست، به پدر و مادرش رفته و قانون وراثت است! گاه می‌گویند نوع تغذیه ما و شرایط دیگر خوب بوده و چنین محصولی داده! و گاه به بت‌هایی که می‌پرستند روی می‌آورند و می‌گویند فرزند ما نظر کرده بت است و امثال این‌گونه بحث‌ها. نقش پروردگار را در آفرینش آنها به کلی نادیده می‌گیرند و علت اصلی این موهبت را تنها عوامل طبیعی یا معبودهای خرافی می‌شمارند[۴۳].

فخر رازی این توجیه را برترین و متقن‌ترین تفسیر این آیه می‌داند[۴۴]. ایراد این سخن آن است که ظاهر آیه حکایت از آن دارد که قرآن به حقیقت واقعی آفرینش انسان‌ها از پدر و مادر خود نظر دارد. پس تفسیر آن به ضرب المثل، با این ظاهر ناسازگار است.

پاسخ چهارم: اقدام مشرکان در نسبت دادن شرک به آدم (ع): اگر مقصود از نفس واحده در آیه، حضرت آدم (ع) باشد، در توجیه آن باید گفت این مشرکان بودند که به حضرت آدم (ع) نسبت بت پرستی می‌دادند. خداوند ضمن گزارش داستان حضرت آدم و حوا می‌فرماید: ایشان از خداوند درخواست فرزند شایسته داشتند و خداوند هم آن را پذیرفت. در این جمله، همزه استفهام حذف شده است و در واقع این جمله، استفهام انکاری است؛ یعنی آیا در این صورت آنان برای خدا شریک قرار داده‌اند؟ ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ، به این معناست که خداوند از شرک مشرکان که معتقد به شرک‌اند و آن را به حضرت آدم (ع) نسبت می‌دهند، منزه است[۴۵].

این پاسخ نادرست است؛ زیرا تقدیر گرفتن کلمه استفهام، خلاف ظاهر و بدون دلیل است. البته به صرف اینکه ﴿جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ جواب شرط قرار داده شده است[۴۶]، نمی‌توان این پاسخ را خلاف ظاهر دانست؛ زیرا استفهام انکاری هم می‌تواند جواب شرط قرار گیرد.

پاسخ پنجم: مخاطبان آیه؛ قبیله قریش: مخاطبان آیه شریفه، قبیله قریش‌اند. آنان از تبار قصی بودند و فرزندان خود را عبد مناف، عبدالعزی، عبد قصی و عبدالدار نام‌گذاری می‌کردند. بنابراین ضمیر در ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ، به قصی و همسر و فرزندانش برمی‌گردد[۴۷]. پس مقصود از نفس واحده، حضرت آدم (ع) نیست، بلکه قصی است[۴۸]. ایراد این توجیه آن است که موضوع آیه را در فرزندان قصی بن کلاب منحصر می‌داند و دلیلی بر این انحصار وجود ندارد.

پاسخ ششم: صدر آیه در مورد آدم (ع) و ذیل آن در مورد فرزندان او: گرچه منظور از نفس واحده و همسر او، همان حضرت آدم و حواست، در ادامه آیه، درباره فرزندانشان (زن و شوهر نوعی و نه شخصی) سخن گفته شده است. جمله پایانی آیه ﴿فَتَعَالَی اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ که به صورت جمع آمده نه تثنیه، این برداشت را قوت می‌بخشد و این‌گونه تغییر در خطاب یا مقصود آیه (التفات) در جای جای قرآن به چشم می‌خورد[۴۹]. می‌توان گفت آیه در آغاز، تمام مردم را که از تبار آدم و حوا هستند، مخاطب ساخته، آن گاه به گزارش وصف فرزندانشان پرداخته است و ضمیر در ﴿جَعَلَا به هر زن و شوهری می‌تواند برگردد؛ یعنی اینجا ذکر خاص پس از عام است و در آغاز از همگان سخن به میان آمده، سپس از کسانی سخن گفته شده است که این چنین از خداوند درخواست داشتند و پس از آن مشرک شدند[۵۰]. به تعبیری دیگر قرآن گاه درباره موضوعی سخن می‌گوید و سپس به امری دیگر می‌پردازد، مانند آیه ۲۲ سوره یونس که می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ...[۵۱]. در آغاز این آیه موضوع سیر، به همه مخاطبان ارتباط یافته، اما در ادامه تنها از راکب بحر سخن به میان آمده است. آیه ۱۵ سوره احقاف نیز از این قبیل است. در این آیه هم کلام درباره حضرت آدم و حوا بود و در پایان، سخن از ذریه آنان مطرح شد[۵۲].

این پاسخ با ظاهر آیه شریفه همخوانی ندارد. از این رو نیازمند دلیلی قوی است. اگر در صدر آیه، سخن از آدم و حوا به میان آمده باشد، باید ضمیر تثنیه ﴿جَعَلَا نیز به همان دو نفر بازگردد. تفسیر آغاز آیه به حضرت آدم و حوا و پایان آن به فرزندان، فاقد دلیل معتبر است. التفات در قرآن نمونه‌های فراوانی دارد، اما در هر جا برای آن نیازمند دلیلیم، که بدون آن، دست برداشتن از ظاهر سیاق آیات توجیه درستی نخواهد داشت. پس بدون شاهد بر آن، این پاسخ پذیرفته نیست.

پاسخ هفتم: تمام موضوع آیه مربوط به فرزندان آدم (ع): مشکل اصلی در این آیه تنها در این فراز است: ﴿...فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيمَا آتَاهُمَا...[۵۳]. می‌توان گفت منظور این است که جعل اولادهما له شركاء؛ یعنی فرزندانش برای خداوند شریک قرار دادند. در اینجا مضاف (اولاد) حذف، و مضاف الیه (هما) به جای آن قرار داده شده است. همچنین در فراز ﴿فِيمَا آتَاهُمَا کلمه اولاد حذف شده است[۵۴]؛ مانند آیه ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ[۵۵].

پرسش: بنابراین تأویل تثنیه آوردن ﴿جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ چه توجیهی خواهد داشت؟ پاسخ: از آنجا که در فرزندانشان دو قسم پسر و دختر وجود داشته است، گاهی به اعتبار نوع و صنف آنان تثنیه آورده شده و گاهی (به اعتبار جماعت) جمع آورده شده است»[۵۶]. ایراد این سخن نیز در این است که تقدیر گرفتن برخلاف ظاهر است و چون دلیلی آن را به اثبات نمی‌رساند، پذیرفتنی نیست.

پاسخ هشتم: شرک، تنها در حد نامگذاری فرزند: منظور از شرک، همان وسوسه‌ای است که شیطان در مورد آدم (ع) به کار گرفت و از وی خواست نام فرزندش را عبدالحارث بگذارد. برخی مفسران اهل سنت، این داستان را این‌گونه نقل کرده‌اند: «حضرت آدم (ع) و حوا در زمان بارداری حوا، از خداوند درخواست فرزند شایسته داشتند که شیطان با طرح پاره‌ای از موضوعات بی‌پایه، اقدام به فریب آنان کرد تا فرزند خود را عبدالحارث بنامند (حارث لقب ابلیس است). خداوند در این آیه، از این نام‌گذاری با عنوان شرک یاد فرموده است»[۵۷].

نام‌گذاری فرزند به عبدالحارث این سان توجیه شده است که آنان بر این باور بودند که با این نام‌گذاری، به علت دعای آن شخص، فرزندشان از آفت‌ها و بلاها در امان خواهد ماند. گاهی در مورد نعمت دادن و احسان به دیگری نیز واژه عبد به کار برده می‌شود که این هرگز بدان معنا نیست که او بنده و مخلوق خداوند نمی‌باشد. آنان با نام‌گذاری فرزندشان به آن اسم، آگاهی دادند که او به برکت دعای آن شخص از آفت‌ها و بلایا در امان مانده است. اما از آنجا که لفظ عبد کاربرد دیگری هم دارد، کار حضرت آدم (ع) نکوهش شده است»[۵۸].

ایرادهای این پاسخ بدین قرارند:

  1. این توجیه نیز با ظاهر آیه و همچنین با آیات بعد که در آنها شرک به خداوند نکوهش شده، ناسازگار است. در این نکوهش بین شرک عملی و شرک اعتقادی تفکیک نشده است. پس نمی‌توان به دلیل اینکه شرک حضرت آدم (ع) از نوع شرک عملی بوده است، به توجیه آن پرداخت؛
  2. مضمون این روایت، با ویژگی‌های حضرت آدم (ع) در قرآن که خلیفه خدا، مسجود فرشتگان، و عالم به اسما معرفی شده است، سازگاری ندارد. گرچه آن حضرت پیش از آن با وسوسه شیطان از درخت ممنوعه تناول کرده است، ورود در وادی شرک را نمی‌توان با آن مقایسه کرد؛
  3. این روایت، بازگو کننده کرامتی برای شیطان است که با نام‌گذاری فرزند به نام او، زنده بودن فرزند تضمین شده است[۵۹]؛
  4. این روایت از اسرائیلیات است. بر پایه حدیث «لَا يُلْسَعُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ‌»؛ «مؤمن هرگز از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود»، حضرت آدم (ع) و حوا نیز یک بار در بهشت با فریب شیطان مواجه شده بودند و دگربار دچار فریب او نمی‌شدند[۶۰]؛
  5. روایت از جهت سندی نیز ایراد دارد؛ زیرا حسن که از سمرة بن جندب روایت کرده است، هرگز او را ندیده است. پس روایت مرسله است؛
  6. این روایت با دیگر روایات در تعارض است؛ مثلاً همین حسن در روایتی و سعید بن جبیر در روایتی دیگر، نقل می‌کنند که منظور از ﴿جَعَلَا لَهُ مشرکان‌اند نه آدم و حوا[۶۱]؛
  7. این روایت با آیه همخوانی ندارد؛ زیرا در آیه سخن از شرک به اصنام و اوثان است نه شرک به شیطان؛ در حالی که در روایت از شریک قرار دادن شیطان سخن به میان آمده است؛
  8. صرف نام‌گذاری به عبدالحارث را نمی‌توان مصداق شرک شمرد؛ چراکه این نام‌گذاری حکایت از شرک در اعتقاد یا عبادت ندارد»[۶۲]. این ایراد وارد نیست؛ زیرا ممکن است این کار نوعی شرک عملی به شمار آید.
  9. راوی این روایت از پیامبر اکرم (ص) تنها سمرة بن جندب است و دیگر روایات، فاقد سند، و تنها بیانگر دیدگاه مفسرانی چون ابن عباس، قتاده و سدی‌اند[۶۳]. جریان برخورد سمره با پیامبر اسلام (ص) که در حدیث معروف «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِي الْإِسْلَامِ‌» نقل شده است، از دشمنی و لجاجت او خبر می‌دهد. پس نمی‌توان به حدیث او اعتماد کرد.
  10. حضرت آدم (ع) از همه به اسمای الهی آشناتر بود. آیه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۶۴] این حقیقت را بیان می‌دارد. پس او می‌دانست که حارث نام ابلیس است و با توجه به دشمنی که بین آن حضرت با او وجود داشت، چسان ممکن است نام فرزند خود را عبدالحارث نهد؟[۶۵].
  11. این تفسیر از نظر لفظی و ادبی ایراد دارد؛ زیرا اولاً در این روایت، حضرت آدم (ع) ابلیس را شریک خداوند دانسته است که این با تعبیر «شرکاء» که صیغه جمع است، هماهنگ نیست؛ ثانیاً ضمیر جمع در «یشرکون» را نمی‌توان به آدم (ع) و حوا بازگشت داد؛ چه اینکه مرجع ضمیر در جمع، باید بیش از دو مورد باشد. پس باید گفت منظور از نفس واحده و همسر او، نوع انسان‌هایند و این آیه در مقام آن است که سیر طبیعی برنامه انسان‌ها را بازگو کند. این یکی از روش‌های قرآن است که نخست حکمی را برای یک کلی اثبات می‌کند، سپس یکی از افراد آن کلی را به دلیل خصوصیتی که دارد، عنوان می‌کند. آیا می‌توان گفت ذیل آیه، همانند صدر آن عمومیت دارد؟ یعنی هر پدر و مادری پس از تولد فرزندشان شرک می‌ورزند؟[۶۶]. کوتاه سخن اینکه آشفتگی متن و ناهماهنگی آن با آیه و دیگر روایات به گونه‌ای است که مفسران اهل سنت و شیعه آن را خرافی و از اسرائیلیات دانسته‌اند[۶۷]؛
  12. اگر ضمیر در ﴿لِيَسْكُنَ و تغشتها به نفس برگردد، لازم است این دو فعل به صورت مؤنث ﴿لِيَسْكُنَ و تغشتها آورده شود[۶۸]؛ البته این اشکال بی‌اساس است.

چون منظور از نفس واحده حضرت آدم (ع) است و به اعتبار معنا و مصداق، این دو فعل به صورت مذکر آورده شده‌اند.

تذکر: هر کدام از این وجوه، دارای نقاط روشن و نقاط تاریک است. برای حفظ عصمت حضرت آدم (ع) باید وجوه عقلی را بر شواهد نقلی ترجیح داد تا مبادا دامن اصل نبوت به گرد گناه، هرچند کوچک، آلوده شود؛ زیرا بر اساس نظر مفسران بزرگ، همه معاصی، کبیره‌اند و هر معصیتی در حد نفس خود بزرگ است؛ گرچه در مقام سنجش با معصیت مهم‌تر، کوچک تلقی شود»[۶۹].[۷۰]
2. سید محمد حسین طباطبایی؛
آیت الله طباطبایی در کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن» در این‌باره گفته‌ است:

«برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه‌ای را در مورد عصمت حضرت آدم(ع) ذکر نموده‌اند، آنها بیان می‌کنند که طبق آیات ۱۸۹ تا ۱۹۰ سوره اعراف، حضرت آدم و حوا مشرک شده‌اند، خداوند در آن آیات می‌فرماید: ﴿ههُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۷۱].

نحوه استدلال آنها به این آیات بر نفی عصمت حضرت آدم(ع) بر این اصل استوار است که مقصود از «نفس واحده» در آیه نخست همان حضرت آدم و منظور از «زوجها» همان همسر او، حضرت حوا است در این صورت مقصود از ضمیر «تثنیه» در جمله‌های ﴿آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء همان آدم و همسر او (حوا) خواهد بود و نتیجه این می‌شود که این دو نفر پس از دریافت فرزند صالح از جانب خداوند، در مورد همان فرزند دچار شرک و دوگانه پرستی شدند و به دیگر سخن اساس استدلال آنها این است که مقصود از «نفس واحده» و «زوجها» همان واحد شخصی (آدم و حوا) است نه «واحد نوعی» به معنی پدر و مادر افراد هر فرد، زیرا همان طور که تمام افراد از پدر و مادری به نام آدم و حوا، دیده به جهان گشوده‌اند، همچنین هر فردی از یک پدر و یک مادر که پدر و مادر نزدیک او است به دنیا آمده است. بنابراین مقصود از «نفس واحده» و «زوجها» همان دو نیای دیرینه انسان یعنی آدم و حوا است، طبعا مرجع دو ضمیر تثنیه در آیه دوم همان دو نفر بوده و حاکی از شرک جوئی هر دو خواهد بود. در نتیجه آنها بیان می‌کنند که ظاهر آیات ۱۸۹- ۱۹۰ سوره اعراف دلالت می‌کند که حضرت آدم (ع) و حوا پس از این که خداوند به آنها فرزندی عطا فرمود، برای خداوند شریکانی قرار دادند؛ و این موضوع با عصمت حضرت آدم سازگار نیست و می‌رساند که حضرت آدم دچار شرک شده و لذا معصوم نبوده است.

عناصر منطقی شبهه

  1. مسلمانان معتقدند که حضرت آدم دارای عصمت بوده است.
  2. ولی طبق آیات ۱۸۹- ۱۹۰ سوره اعراف، حضرت آدم و حوا دچار شرک و دوگانه پرستی شدند.
  3. این موضوع با عصمت حضرت آدم (ع) سازگار نیست.

پاسخ شبهه

برای پاسخ به شبهه فوق باید دو قسمت اصلی در این آیه را روشن نمود:

  1. مراد از زوجین و نفس واحده کیست؟
  2. آیا حضرت آدم و حوا، منظور است یا غیر آدم، یعنی همه افراد بشر؟

در تفسیر این آیات دو راه در پیش داریم که شاید تمام سخنان گوناگون مفسران که در تفسیر این آیه گفته‌اند، ریشه‌اش به این دو باز گردد.

نخست اینکه مراد از واحد در آیه واحد شخصی است، همانگونه که در بعض آیات دیگر مانند آیه اول سوره نساء نیز به همین معنی آمده است. اصولا نفس واحده در قرآن مجید در پنج مورد ذکر شده که یک مورد آن آیه مورد بحث است و چهار مورد دیگر سوره نساء آیه ۱، سوره انعام آیه ۹۸، لقمان آیه ۲۸ و زمر آیه ۶ می‌باشد. تنها مورد بحث منحصرا اشاره به آدم و همسر او است. در این صورت مسلما منظور از شرک، پرستش غیر خدا و یا اعتقاد به الوهیت غیر پروردگار نیست، بلکه ممکن است چیزی از قبیل تمایل انسان به فرزندش بوده باشد، تمایلاتی که گاهی او را از خداوند غافل می‌سازد.

تفسیر دیگر اینکه مراد از واحد، در اینجا واحد نوعی است، یعنی خداوند همه شما را از یک نوع آفرید، همانطور که همسران شما را نیز از جنس شما قرار داد. در این صورت این دو آیه و آیات بعد اشاره به نوع انسان‌ها است که به هنگام انتظار تولد فرزند دست به دعا بر می‌دارند و از خدا فرزند صالح و شایسته می‌خواهند و همانند همه اشخاصی که خود را در برابر مشکل یا خطری می‌بینند، با اخلاص کامل به درگاه خدا می‌روند و با او عهد می‌کنند که پس از بر آمدن حاجات و حل مشکلشان شکرگزار باشند، اما به هنگامی که فرزند متولد شد یا مشکل آنها برطرف گردید تمام عهد و پیمان‌ها را به دست فراموشی می‌سپارند.

گاه می‌گویند اگر فرزند ما سالم، یا زیبا است، به پدر و مادرش رفته، و قانون وراثت است! گاه می‌گویند نوع تغذیه ما و شرائط دیگر خوب بوده و چنین محصولی داده! و گاه به بت‌هایی که مورد پرستش آنهاست روی می‌آورند و می‌گویند فرزند ما نظر کرده بت است!، و امثال اینگونه بحث‌ها و به طور کلی نقش آفرینش پروردگار را نادیده می‌گیرند و علت اصلی این موهبت را تنها عوامل طبیعی و یا معبودهای خرافی می‌شمرند.

قرائنی در آیات فوق وجود دارد که نشان می‌دهد با تفسیر دوم سازگارتر و مفهوم‌تر است زیرا:

اولا تعبیرات آیه حال همسرانی را بازگو می‌کند، که قبلا در جامعه‌ای می زیسته‌اند و تولد فرزندان صالح و ناصالح را با چشم خود دیده بودند، لذا از خدای خود، فرزندانی از گروه اول تقاضا می‌کردند، و اگر آیات مربوط به آدم و حوا باشد، هنوز فرزندی برای آنها به وجود نیامده و هنوز صالح و ناصالح وجود نداشت که آنها از خدای خود فرزند صالح بخواهند.

ثانیا ضمائری که در آخر آیه دوم و آیات بعد وجود دارد همه ضمیر جمع است و این می‌رساند که منظور از ضمیر تثنیه اشاره به دو گروه بوده است نه دو شخص.

ثالثا آیات بعد نشان می‌دهد که منظور از شرک در این آیات، شرک به معنی بت پرستی است نه محبت فرزند و امثال آنها و این موضوع با حضرت آدم و همسرش سازگار نیست.

با توجه به این قرائن روشن می‌شود که آیات فوق پیرامون نوع انسان و گروه زوج و زوجه‌ها سخن می‌گوید. آفرینش همسر انسان از انسان به این معنی نیست که جزئی از بدن او جدا و تبدیل به همسر شده باشد (آن چنان که در روایت مجعول و اسرائیلی نقل شده که حوا از دنده چپ آدم آفریده شد)، بلکه منظور این است که همسر انسان از نوع و از جنس او است آن چنان که در آیه ۲۱ سوره روم می‌خوانیم: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا [۷۲].

بنابراین هر گاه بگوئیم که مقصود از «نفس واحده» و «زوجها» همان دو نیای دیرینه انسان یعنی آدم و حوا است، طبعا مرجع دو ضمیر تثنیه در آیه دوم همان دو نفر بوده و حاکی از شرک جوئی هر دو خواهد بود. ولی اگر بگوئیم که مقصود از آنها، واحد نوعی است که بر پدر و مادر در نزدیک هر فردی تطبیق می‌کند در این صورت مرجع دو ضمیر «تثنیه» در آیه دوم، همان پدر و مادرهای نوعی خواهد بود، آیات ارتباطی به حضرت آدم (ع) نخواهد داشت و مفاد آنها این خواهد بود که پدران و مادران انسان‌ها در موقع مشکلات رو به سوی خدا می‌آورند و از او خواهان مطلبی می‌شوند، وقتی نیاز آنان برطرف شد در موقع رفاه راه شرک را پیش می‌گیرند.

آنچه لازم است روشن شود این است که مقصود از «نفس واحده» آدم شخصی نیست، بلکه آدم نوعی و به اصطلاح پدر و مادر هر فردی نسبت به خود او است و آیه از یک سنت کلی درباره انسان‌ها نسبت به اولاد خود حکایت می‌کند نه از یک جریان شخصی، آن هم در خصوص آدم ابوالبشر و همسر او، حوا. شکی نیست که «نفس واحده» در قرآن گاهی در «واحد شخصی» به کار رفته است و گاهی در «واحد نوعی»، برای نمونه: در آیات زیر واحده در معنای واحد شخصی استعمال شده است:

  1. ﴿ا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء[۷۳].
  2. ﴿ا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى؛ [۷۴].

ولی همین لفظ در قرآن و در مورد «واحد نوعی» یعنی پدر و مادر انسان‌ها نیز به کار رفته است مانند: ﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ[۷۵].

مقصود از «نفس واحده» و «زوجها» پدر و مادر هر فرد است نه آدم ابوالبشر و همسر او حوا، به گواه جمله: ﴿يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ شما ها را در شکم مادرانتان در لابلای سه تاریکی آفرینش‌های نو می‌بخشد، این جمله حاکی است که هدف آیه تبیین آفرینش انسان‌ها است و اینکه چگونه خدا هر فردی را از پدر و مادری پدید می‌آورد و در میان سه زندان تو در تو، مقفل و بسته، به او آفرینش‌های نو و تازه‌ای می‌بخشد و این جمله با نوعی بودن «نفس واحده» تناسب بیشتری دارد، تا واحد شخصی به نام آدم.

گواهی‌هائی بر واحد نوعی در سوره اعراف

قرائنی در سوره اعراف وجود دارد که گواهی می‌دهند که مقصود واحد نوعی است نه شخصی:

  1. این آیات در سوره اعراف وارد شده، این سوره متکفل بیان یک رشته میثاق‌ها و پیمان‌هائی است که از انسان گرفته شده ولی متأسفانه بسیاری از آنها، زیر پا نهاده شده است این پیمان‌ها عبارتند از:
    1. ﴿ا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ[۷۶].
    2. ﴿ا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ[۷۷].
    3. ﴿ا بَنِي آدَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ[۷۸].
    4. ﴿ا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[۷۹].
    5. ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ[۸۰].
    6. ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا[۸۱].هرگاه مجموع آیات را کنار هم بگذاریم و در مفاد آنها دقت کنیم روشن می گردد که هدف این آیات بیان یک رشته میثاق‌ها و پیمان‌هائی است که از انسان‌ها به صورت فطری و تکوینی، و یا لسانی و زبانی گرفته شده ولی متأسفانه اکثریت آنان به میثاقشان احترام نگذارده و غالبا آن را شکسته‌اند، از آن جمله آیه مورد بحث است که می‌گوید: انسان‌ها در مواقع بیچارگی رو به خدا آورده و از او فرزند صالح می‌طلبند وقتی خواسته آنان عملی گردید، بار دیگر راه شرک را می‌پیمایند. یادآوری این همه مواثیق در این سوره، ایجاب می‌کند که آیه مورد بحث مربوط به مطلق انسان‌ها می‌باشد نه خصوص آدم و حوا، و در خواست فرزند صالح و بستن پیمان، آنگاه شکستن آن پس از اجابت حوائج، از خصائص جامعه انسانی گردد نه از ویژگی‌های دو نیای بزرگ و اصلی.
  2. مضمون آیه حاکی است که درخواست کننده فرزند صالح کسی است که طعم فرزند صالح و ناصالح را چشیده و یا آثار آن را در جامعه و محیط زندگی خود دیده و یا چشیده است، آنگاه به این فکر افتاده که از خداوند بزرگ فرزند صالحی بطلبد و پیمان ببندد که اگر نیاز او برطرف گردد، از افراد شاکر و سپاسگزار خواهد بود و چنین مضمونی بر زندگی آدم و حوا تطبیق نمی‌کند، بلکه با زندگی دیگر انسان‌ها که از جمع و اجتماعی برخوردار بوده‌اند منطبق می‌باشد.
  3. ذیل آیه نخست پس از طرح پیمان شکنی و شرک گرائی آن پدر و مادر، در انتقاد از گرایش آنان می‌فرماید: ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۸۲]. از اینکه لقظ جمع (یشرکون) به کار می‌برد، نه لفظ تثنیه (یشرکان) می‌توان گفت که مقصود نوع پدر و مادر است نه شخص آدم و حوا، و الا جهتی نداشت که به جای صیغه «تثنیه» لفظ جمع به کار ببرد.
  4. مسأله «عصمت» پیامبران از نظر پیراستگی از گناه، هر چند مورد اختلاف بوده و اقلیتی از مسلمین آنان را از ارتکاب برخی از گناهان معصوم نمی‌دانند ولی همگان اتفاق نظر دارند که پیامبران از شرک و دوگانه پرستی مصون می‌باشند. جمله: ﴿فجعلا له شرکاء فیما آتیهما ناظر به شرک در عبادت است و اگر مربوط به آدم و حوا باشد نتیجه آن نسبت دادن شرک در عبادت به پیامبر برگزیده الهی می‌شود، در صورتی که پیامبران هرگز گمراه نمی‌شوند. قرآن با صراحت کامل آدم را پس از انقلاب روحی، فرد برگزیده و هدایت شده‌ای معرفی می‌کند و می‌فرماید: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى[۸۳]. بنابراین آدم به نص قرآن هدایت یافته است. و در آیه دیگر به روشنی می رساند آن کس که خدا او را هدایت کند، گمراه نمی شود، چنانکه می‌فرماید: ﴿وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ[۸۴]. هرگاه آدم هدایت شده الهی است و برای چنین شخصی گمراهی نیست، دیگر چنین فردی نمی‌تواند با خدا پیمان توحید ببندد، آنگاه پیمان خود را زیر پا نهاده و در شمار مشرکان درآید. یا قرائن و شواهد، روشن می‌سازند که مقصود، بیان حال مطلق انسان‌ها است که در موقع حاجت و نیاز، راه التجا به درگاه الهی را در پیش می‌گیرند و وقتی گره از کارشان باز شد، راه مخالفت را می‌پیمایند و در آیات قرآن بر این مطلب شواهد فراوانی وجود دارد.

دیدگاه علامه طباطبایی در مورد این آیات

علامه طباطبایی در تفسیر این آیات می فرماید: زمینه کلام در این آیات همان زمینه‌ای است که در سایر آیات این سوره بود و آن عبارت بود از بیان میثاق‌های نوع انسانی و اینکه اغلب و اکثر افراد این نوع آن میثاق‌ها را شکستند. «هو الذی خلقکم من نفس واحدة» این دو آیه مثلی است که برای بنی آدم در رفتارشان و اینکه عهد ازلی خود را شکسته و به آیات خدا ظلم کردند زده شده است. در این قصه منظور بیان حال ابوین از نوع بشر در موقع فرزنددار شدن و بیان هم، بیان عام نوعی می‌باشد، چون تمامی انسان‌هایی که می‌آیند و می‌روند همه مولود پدر و مادری هستند، پس می‌توان گفت که کثرت این نوع، نتیجه توالد پدر و مادر است، هم چنان که فرموده: ﴿ا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۸۵] و غالبا حال پدر و مادر مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه نسبت به فرزندشان محبت و شفقت دارند این طور است که طبعا در امر فرزندشان متوجه و منقطع به سوی خدا می‌شوند، هر چند خودشان به تفصیل توجه و انقطاع خود التفات نداشته باشند، عینا نظیر دریانوردی هستند که درهنگام طوفان و تلاطم دریا و آنجا که امواج با سرنوشت او بازی می‌کند تمام توجهش معطوف به پروردگارش می‌شود، هر چند تا آن روز پروردگاری را بندگی نکرده باشد و خودش هم نفهمد که الآن دلش به کجا تکیه دارد، چون این حالت یک حالت قلبی و درونی است که خواه ناخواه با توجه و بی‌توجه به انسان دست می‌دهد.

پدر و مادر نیز نسبت به فرزند همین حال را دارند و از سویدای دل منقطع به سوی پروردگارشان هستند و چنین زبان حالی دارند که پروردگارا اگر به ما فرزندی صالح و مطابق دلخواهمان روزی کنی البته از شکرگزارانت خواهیم شد و وقتی خداوند این خواسته درونی ایشان را مستجاب می‌کند و فرزند صالحی به ایشان ارزانی می‌دارد همین پدر و مادر در امر این فرزند برای خدا شریک قائل شده و در حفظ و تربیت او به هر دست آویزی دست زده و به هر پناهگاهی پناهنده می‌شوند. مؤید این معنا برای آیه، ذیل خود آیه است که می‌فرماید: ﴿فتعالی الله عما یشرکون چون اگر مقصود از نفس و زوج آن (که در صدر آیه بود) دو نفر معین از افراد انسان مثلا از قبیل آدم و حوا باشد حق کلام این بود که در ذیل آیه بفرماید: «فتعالی الله عما اشرکا» و یا بفرماید: «عن شرکهما» پس بزرگتر است خدا از آن چیزی که آن دو برای خدا شریک گرفتند و یا بزرگتر است از شرکی که آن دو ورزیدند (و چون به صیغه جمع آورد معلوم می شود آیه راجع به سرگذشت آدم و حوا نیست بلکه راجع به شرح حال نوع انسانی است).

علاوه بر این، خدای تعالی بعد از آیه مورد بحث آیات دیگری قرار داده که همه شرک را مذمت و مشرکین را توبیخ می کند، و مخصوصا ظاهر از آنها این است که منظور از شرک در آنها پرستیدن غیر خدا است و حاشا که آدم صفی الله غیر خدا را پرستیده باشد، با اینکه خداوند خودش تصریح کرده به اینکه آدم را برگزیده و هدایت فرموده، و نیز خودش تصریح کرده به اینکه هر که را که او هدایت کند دیگر گمراهی در او راه ندارد و چه گمراهی بالاتر از پرستیدن غیر خدا است؟ خداوند متعال یک جا فرموده: ﴿مَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى[۸۶] و جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ[۸۷] و یک جا هم می‌فرماید: ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ[۸۸].

از این آیات به خوبی استفاده می‌شود که به هیچ وجه ضلالت و پرستیدن غیر خدا را نمی‌شود به آدم نسبت داد هر چند آدم را پیغمبر هم ندانیم و یا درباره پیغمبران قائل به عصمت نباشیم. بنابراین داستان شریک قائل شدن برای خدا بعد از فرزنددار شدن، مربوط به آدم و حوا نیست بلکه شرح حال نوع بشر است.

نتیجه

مراد از نفس واحد در این آیات، واحد نوعی است. یعنی خدای متعال، همه شما را از یک نوع آفرید، همانگونه که همسران شما را نیز، از جنس شما قرار داد. در این صورت، آیات فوق، به همه افراد بشر اشاره دارد. بنابراین، آیه در مورد حضرت آدم و حوا، نبوده و ناظر به نوع افراد بشر است و قراینی که در آیه وجود دارد این موضوع را تأیید می‌کند، از جمله این که، ضمایر آخر آیه به صورت جمع آمده است: لنکونن، یشرکون و این می‌رساند که منظور از ضمیر تثنیه جعلا به دو گروه اشاره داشته است نه دو شخص آدم و حوا. دیگر آن که آیات بعدی، نشان می دهد که منظور از شرک در آیه، به معنای بت پرستی است، نه محبت فرزند، و بر این اساس باید گفت اساسا آیات فوق، ناظر به جریان حضرت آدم و حوا نیست. تا موضوع شرک با عصمت ایشان سازگار نباشد[۸۹].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۲۹.
  2. «اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد تا بدو آرامش یابد و چون با او آمیزش کرد، همسرش باری سبک برگرفت آنگاه (چندی) با او به سر آورد تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایسته‌ای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود * پس چون به آنان (فرزند) شایسته‌ای داد در آنچه به آنها بخشیده بود برای وی شریک‌هایی تراشیدند و فرابر ترا که خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۹-۱۹۰.
  3. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  4. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج‏‏۸، ص۴۸۸-۴۹۴ و ج۷، ص۳۷۶؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏۷، ص۵۱-۵۳؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۵، ص۸۵-۸۹.
  5. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏۷، ص۵۰.
  6. «پس چون به آنان (فرزند) شایسته‌ای داد در آنچه به آنها بخشیده بود برای وی شریک‌هایی تراشیدند و فرابر ترا که خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۹۰.
  7. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۹۲.
  8. ر.ک: نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۵، ص۳۳۸.
  9. «آیا چیزهایی را شریک او می‌دانند که آفرینشی ندارند و خود آفریده شده‌اند؟ * و نه برای آنان یاور توانند بود و نه به خودشان یاری می‌رسانند» سوره اعراف، آیه ۱۹۱-۱۹۲.
  10. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏۷، ص۵۱.
  11. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ص۹۱.
  12. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏۷، ص۹۲.
  13. ر.ک: محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن و صرفه، ج۵، ص۱۳۰.
  14. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۴۲.
  15. ر.ک: عبدالله شبر، مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۴۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۹۱.
  16. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۳۹؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۳۷.
  17. ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۴، ص۱۵۰.
  18. «اوست که شما را در خشکی و دریا می‌گرداند تا چون در کشتی‌ها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتی‌ها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شده‌اند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲.
  19. ر.ک: محمد متولی شعراوی، تفسیر الشعراوی، ج۸، ص۴۵۱۶.
  20. «پس چون به آنان (فرزند) شایسته‌ای داد در آنچه به آنها بخشیده بود برای وی شریک‌هایی تراشیدند و فرابر ترا که خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۹۰.
  21. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۷۸۳؛ طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج‏‏۸، ص۴۸۸-۴۹۴ و ج۷، ص۳۷۶.
  22. «و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲.
  23. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۹۲.
  24. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۹، ص۹۹.
  25. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۹، ص۹۳.
  26. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳، ص۳۴۷-۳۵۱.
  27. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۶۳-۱۷۵.
  28. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۲۹.
  29. «اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد تا بدو آرامش یابد و چون با او آمیزش کرد، همسرش باری سبک برگرفت آنگاه (چندی) با او به سر آورد تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایسته‌ای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود * پس چون به آنان (فرزند) شایسته‌ای داد در آنچه به آنها بخشیده بود برای وی شریک‌هایی تراشیدند و فرابر ترا که خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۹-۱۹۰.
  30. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  31. «پس چون به آنان (فرزند) شایسته‌ای داد در آنچه به آنها بخشیده بود برای وی شریک‌هایی تراشیدند و فرابر ترا که خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۹۰.
  32. «سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۲.
  33. «و آن کس را که خداوند رهنمایی کند رهیافته است و آن کسان را که بیراه وانهد هرگز برای آنها در برابر وی یارانی نخواهی یافت و آنان را در رستخیز به رو در افتاده، نابینا و گنگ و ناشنوا گرد می‌آوریم؛ جایگاهشان دوزخ است، هرگاه (زبانه آتش آن) فرو نشیند برای آنان» سوره اسراء، آیه ۹۷.
  34. «آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت» سوره اعراف، آیه ۱۷.
  35. «اوست که شما را در خشکی و دریا می‌گرداند تا چون در کشتی‌ها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتی‌ها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شده‌اند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲.
  36. محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۵، ص۵۴.
  37. ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۳۷۵.
  38. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۵۰.
  39. «پس چون به آنان (فرزند) شایسته‌ای داد در آنچه به آنها بخشیده بود برای وی شریک‌هایی تراشیدند و فرابر ترا که خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۹۰.
  40. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۹۲.
  41. ر.ک: نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۵، ص۳۳۸.
  42. «آیا چیزهایی را شریک او می‌دانند که آفرینشی ندارند و خود آفریده شده‌اند؟ * و نه برای آنان یاور توانند بود و نه به خودشان یاری می‌رسانند» سوره اعراف، آیه ۱۹۱-۱۹۲.
  43. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۵۱.
  44. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۹۱.
  45. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۹۲.
  46. ر.ک: محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن و صرفه، ج۵، ص۱۳۰.
  47. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۴۲.
  48. ر.ک: عبدالله شبر، مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۴۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۹۱.
  49. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۳۹؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۳۷.
  50. ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۴، ص۱۵۰.
  51. «اوست که شما را در خشکی و دریا می‌گرداند تا چون در کشتی‌ها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتی‌ها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شده‌اند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲.
  52. ر.ک: محمد متولی شعراوی، تفسیر الشعراوی، ج۸، ص۴۵۱۶.
  53. «پس چون به آنان (فرزند) شایسته‌ای داد در آنچه به آنها بخشیده بود برای وی شریک‌هایی تراشیدند و فرابر ترا که خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۹۰.
  54. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۷۸۳؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۳۷۶.
  55. «و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲.
  56. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۹۲.
  57. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۹، ص۹۹.
  58. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۹، ص۹۳.
  59. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۵۴.
  60. ر.ک: محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۳۸.
  61. ر.ک: علاءالدین علی بن محمد خازن (بغدادی)، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۲، ص۱۸۲؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، تحقیق خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، ج۲، ص۲۵۸.
  62. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۵، ص۵۵.
  63. ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۶۲۳.
  64. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.
  65. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۴۲۷.
  66. ر.ک: محمدتقی مصباح، معارف قرآن انسان‌شناسی، ص۳۴۸.
  67. و هذا الوجه بعيد تأباه العقول و تنكره؛ (فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۷۸۳)؛ و نحو هذا مذكور من ضعيف الحديث... و في الاسرائيليات كثير ليس لها ثبات (محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۳۸؛ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۱، ص۵۰۴).
  68. ر.ک: عبدالواحد صالح بهجت، الاعراب المفصل لکتاب الله المرتل، ج۴، ص۱۴۵.
  69. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳، ص۳۴۷-۳۵۱.
  70. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۱۶۳-۱۷۵.
  71. «اوست که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از او پدید آورد تا بدان آرام گیرد. پس چون با او بیامیخت، باری سبک گرفت و با آن مدتی سر کرد و چون سنگین شد، هر دو از خداوند، پروردگار خویش خواستند که اگر فرزند شایسته‌ای به ما دهی قطعا از سپاسگزاران خواهیم شد. اما هنگامی که فرزند [سالم و] شایسته‌ای به آنها داد، برای خدا در موهبتی که داده بود شریکانی قائل شدند، ولی خدا از آنچه شریک او می‌کنند بالاتر است.» سوره اعراف، آیات ۱۸۹- ۱۹۰.
  72. از نشانه‌های قدرت خدا این است که از جنس شما همسرانی برای شما آفریده تا در کنار آنها بیاسائید
  73. «ای مردم! از (مخالفت) خدا بپرهیزید! خدائی که شماها را از یک نفس آفرید، و همسر او را از جنس او قرار داد و از هر دو، مردان وزنان زیادی پدید آورد.» سوره نساء، آیه۱.
  74. «ای مردم ما شماها را از یک مرد و زن آفریده‌ایم.» سوره حجرات، آیه۱۳.
  75. «شماها را از یک نفس آفریده و همسرش را نیز از جنس او قرار داده است و از چهار پایان به سود شما هشت صنف آفریده و همسرش را نیز از جنس او قرار داده است و از چهارپایان به سود شما هشت صنف آفرید، شماها را در شکم مادرانتان در دل سه تاریکی (شکم، رحم، بچه دان) با تحولات گوناگون و پی در پی آفرید.» سوره زمر، آیه۶.
  76. «ای فرزندان آدم! به راستی ما برای شما لباسی فرو فرستادیم که هم زشتی‌های شما را می‌پوشاند و هم زینت شماست ولی جامه تقوا همان بهتر است. این از آیت‌های خداست، باشد که پند گیرند.» سوره اعراف، آیه ۲۶.
  77. «ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را به فتنه اندازد، چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند که جامه [بندگی] آنها را از تنشان بر می‌کند تا زشتیشان را بر آنها نمایان کند. بی‌شک او و گروهش از آن جا که آنها را نمی‌بینید شما را می‌بینند. ما شیاطین را سرپرستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‌آورند.» سوره اعراف، آیه ۲۷.
  78. «ای فرزندان آدم! نزد هر مسجدی زینت خود را برگیرید و بخورید و بنوشید و زیاده روی نکنید که او اسرافکاران را دوست نمی‌دارد.» سوره اعراف، آیه۳۱.
  79. «ای فرزندان آدم! چون پیامبرانی از خودتان سوی شما آیند که آیات مرا بر شما حکایت کنند، هر کس پرهیزکاری کند و به صلاح آید، نه بیمی بر آنهاست و نه غمگین شوند.» سوره اعراف، آیه۳۵.
  80. «و آنگاه که پروردگار تو از پسران آدم، از پشت‌هایشان، نسل و نژاد آنها را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه کرد که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ [آنها به زبان فطرت] گفتند: چرا! گواهی دادیم. تا در روز رستاخیز نگویید ما از آن غافل بودیم.» سوره اعراف، آیه۱۷۲.
  81. «اوست که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از او پدید آورد.» سوره اعراف، آیه۱۸۹.
  82. «بالا و برتر است خدا از شرکی که آنان قائل شده اند.» سوره اعراف، آیه۱۹۰.
  83. «خدا او را برگزید و به سوی او با رحمت و رأفت نگریست و هدایت نمود.» سوره طه، آیه۱۲۲.
  84. «هر کسی را خدا هدایت کند، برای او گمراه کننده‌ای نیست.» سوره زمر، آیه۳۹.
  85. «هان ای مردم ما شما را از نر و ماده‌ای آفریدیم و اینطور به صورت نژادها و قبائل مختلف در آوردیم.» سوره حجرات، آیه۱۳.
  86. «پس پروردگارش او را برگزید و بازگشتش را پذیرفت و او را هدایت کرد.» سوره طه، آیه ۱۲۲.
  87. «و کسی که خدا او را هدایت کند پس او است هدایت یافته.» سوره اسراء، آیه ۹۷.
  88. «کیست گمراه‌تر از کسی که غیر خدا کسی را می‌خواند که تا روز قیامت هر چه از او بخواهد او برآورده نمی‌کند.» سوره احقاف، آیه ۵.
  89. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج‏‏۸، ص۴۸۸-۴۹۴ و ج۷، ص۳۷۶؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏۷، ص۵۱-۵۳؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۵، ص۸۵-۸۹.