آیا آیه ۴۳ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر اسلام دلالت دارد؟ (پرسش)
آیا آیه ۴۳ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر اسلام دلالت دارد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت پیامبران |
مدخل اصلی | عصمت پیامبر خاتم |
مدخل وابسته | عصمت - پیامبران - پیامبر خاتم |
تعداد پاسخ | ۳ پاسخ |
آیا آیه ۴۳ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر اسلام دلالت دارد؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
تبیین شبهه
در جریان یکی از جنگها، شماری از منافقان و مسلمانان سست ایمان با بهانههای واهی از پیامبر اسلام(ص) اجازه خواستند که در جنگ شرکت نکنند. آنها برای ظاهرسازی اجازه گرفتند تا اگر کسی ملامتشان کرد، بگویند خود رسول خدا(ص) اجازه داده است. پیامبر هم آنان را میشناخت، ولی برای حفظ ظاهر و اینکه پردهدری نشود و از سوی دیگر، موجب گستاخی دیگران نشود و سرپیچی از دستور فرمانده باب نشود، چنین اجازهای را به آنان داد. در واقع، اجازه دادن پیامبر(ص) به این افراد، از یک نظر، نهایت عطوفت آن حضرت را میرساند. در چنین شرایطی آیه زیر نازل شد: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ﴾[۱].
با توجه به ظاهر آیه برخی پنداشتهاند که پیامبر اسلام(ص) اشتباهی را مرتکب شده بود و خداوند او را بخشید و جمله ﴿لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ نیز لحن توبیخ و عتابآلود دارد. این موضوع زمینهساز پندار آنها شد که آیه با عصمت پیامبر سازگاری ندارد[۲].[۳]
پاسخ جامع اجمالی
پاسخهای متعددی به این اشکال داده شده از جمله:
- پردهبرداری از دروغ منافقان: آیه در مقام پردهبرداری از دروغگویی و دورویی منافقان است. گرچه این آیه، از سرزنش پیامبر اکرم (ص) حکایت دارد، در حقیقت، از توطئه منافقان پرده برمیدارد. این خطاب با این مَثَل مشهور در زبان فارسی همخوان است که «به در میگویم، دیوار تو بشنو». چه بهتر بود این اجازه داده نمیشد تا درون زشت آنان بر همگان آشکار میگشت. دقت در آیات بعدی، این برداشت را قوت میبخشد[۴] و روایتی نیز آن را تأیید میکند. امام رضا (ع) میفرماید: «هَذَا مِمَّا نَزَلَ بِإِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةُ»[۵].
- اجازه دادن؛ نوعی ترک اولی: این اجازه دادن، لغزش نبوده است، بلکه به اصطلاح نوعی ترک اولی به شمار میآمد؛ یعنی بهتر آن بود که این اجازه با تأخیر صادر میشد تا دروغگویی آنان بهتر آشکار میگشت و مردم آنان را بهتر میشناختند و به حقیقت کارشان پی میبردند[۶]. از آنجا که حضرت رسول (ص) فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت، میتوانست به هر کسی در مورد نیامدن و کنارهگیری از جهاد اجازه دهد و دستور ویژهای از طرف خداوند در این زمینه صادر نشده بود. گفتنی است اجازه ندادن به آنان، چه بسا مصلحت بیشتری در برداشت؛ زیرا در این فرض، رسوایی آنان آشکار میشد. در نتیجه، مسلمانان تکلیف خود را با آنان یکسره، و خط خود را از آنان جدا میساختند. پس باید گفت این اجازه، تنها ترک اولی بوده است و هرگز نمیتوان آن را لغزشی در سیره رفتاری حضرت رسول (ص) به شمار آورد[۷].
- پذیرش اذن حضرت از سوی خداوند: با در نظر گرفتن آیاتی از قرآن[۸]، میتوان در این آیه به تفسیری پذیرفتنی دست یافت که در نتیجه، آیه دلیلی بر اثبات لغزش در پیامبران نخواهد بود. این دیدگاه، با برخی دیدگاههای پیشین همخوان است و ویژگی آن، همان استناد به آیات گوناگون قرآنی است؛ گرچه تفسیر ﴿عَفَا اللَّهُ﴾ در این دیدگاه بسیار برخلاف ظاهر است؛ زیرا مفسران از تعبیر ﴿لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ نوعی سرزنش برداشت میکنند؛ حال سرزنشی محبتآمیز و نمایانگر کرامت یا سرزنش حقیقی»[۹].
- خطاب در آیه در واقع مدح شبیه ذم است: این شبهه در واقع ناشی از بیدقتی در زبانشناسی قرآن کریم و شیوه مفاهمه و مکالمه آن میباشد. با اندک تأملی در آیه، آشکار میگردد که این آیه نه به منظور توبیخ پیامبر که به قصد مادح و ستایش از ایشان ـ به خاطر شفقت و مهربانی بیاندازه آن گرامی نسبت به مردم ـ صادر شده و به اصطلاح، "مدح شبیه به ذم" است. چنانکه فیالمثل مدیر مدرسه، معلمی را با ظاهری عتابآلود مورد خطاب قرار داده، میگوید: چرا فلان دانشآموز خاطی را از کلاس اخراج نکردی، تا همه او را بشناسند؟ این مدحِ عتاب نما، بدان معناست که تو (معلم) آنچنان نسبت به دانشآموزانت لطف و مرحمت داری که حتی حاضر نمیشوی افراد خطاکار را نیز رسوا کنی. به واقع، در قال عتاب به پیامبر، متخلفین از جهاد و کسانی که بدون داشتن عذری، اجازه شرکت نکردن در جهاد را میگرفتند، مورد عتاب قرار گرفتهاند[۱۰]. از این رو امام رضا (ع) میفرمایند: این آیه به شیوه خطاب ایاک اعنی و اسمعی یا جاره نازل شده است[۱۱].[۱۲]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. احمد حسین شریفی؛ |
---|
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«از آیاتی که در این زمینه مورد تمسک قرار گرفته، آیهای است در سوره توبه: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ﴾[۱۳] برخی پنداشتهاند که خداوند در این آیه بر پیامبر خرده گرفته، از کار او اظهار نارضایتی مینماید. همچنین جمله ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ﴾ را حاکی از آن دانستهاند که گناهی از پیامبر سرزده که که نیاز به عفو دارد[۱۴]. این شبهه در واقع ناشی از بیدقتی در زبانشناسی قرآن کریم و شیوه مفاهمه و مکالمه آن میباشد. اصولاً نه تنها نسبت به قرآن کریم که در مورد هر متن دیگری نیز، نباید بیتوجّه به اسلوبهای متداول در بیان مقاصد و طریقه متعارف در محاورات، به تفسیر و تبیین آنها پرداخت. آشنایی با ضربالمثلها و شیوههای کاربرد کنایات، مجازات.، استعارات و سایر صنایع ادبی، شرط لازم و ضروری برای فهم یک متن است. با اندک تأملی در آیه، آشکار میگردد که این آیه نه به منظور توبیخ پیامبر، که به قصد مادح و ستایش از ایشان - به خاطر شفقت و مهربانی بیاندازه آن گرامی نسبت به مردم - صادر شده و به اصطلاح، "مدح شبیه به ذم" است. چنانکه فیالمثل مدیر مدرسه، معلمی را با ظاهری عتابآلود مورد خطاب قرار داده، میگوید: چرا فلان دانشآموز خاطی را از کلاس اخراج نکردی، تا همه او را بشناسند؟ این مدحِ عتاب نما، بدان معناست که تو (معلم) آنچنان نسبت به دانشآموزانت لطف و مرحمت داری که حتی حاضر نمیشوی افراد خطاکار را نیز رسوا کنی. به واقع، در قال عتاب به پیامبر، متخلفین از جهاد و کسانی که بدون داشتن عذری، اجازه شرکت نکردن در جهاد را میگرفتند، مورد عتاب قرار گرفتهاند[۱۵]. از این رو امام رضا(ع) میفرمایند: این آیه به شیوه خطاب ایاک اعنی و اسمعی یا جاره نازل شده است[۱۶]. توضیح آنکه: این آیه در مورد برخی از منافقین و یا سست ایمانانی است که سعی میکردند به اندک بهانهای از شرکت در جنگ خودداری نمایند. و برای آنکه ظاهری مردم پسند و آبرومندانه به کار خویش دهند، به خدمت پیامبر آمده و با طرح بهانهای، اجازه عدم شرکت در جهاد را میخواستند. پیامبر هم اینها را میشناخت و از بیاعتقادی و سست ایمانی آنان مطلع بود: ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ﴾[۱۷] امّا از آنجا که او رحمة للعالمین است، برای آنکه پرده از اسرار آنها کنار نزند و نهان آلوده آنان را برای دیگران نمایان نکند، با درخواستشان موافقت مینمود. علاوه بر اینکه، پیامبر به خوبی میدانست که حتی اگر به اینان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذیرد، باز هم در جهاد شرکت نخواهند کرد. در این صورت، هر چند چهره واقعی این گروه برای همگان آشکار میگشت، امّا مفاسدی نیز در پی میداشت. از جمله اینکه وحدت و انسجام عمومی از هم پاشیده، حرمت و قداست فرماندهی شکسته میشد[۱۸]. افزون بر همه اینها - آن چنان که در آیات بعدی تصریح شده است - خداوند هم دوست نمیداشت که اینان در جهاد حضور یابند؛ زیرا حضور چنان کسانی در جهاد، نه تنها هیچ فایدهای به حال مسلمین نداشت، که خود تضعیف روحیه سایر رزمندگان میگردید: ﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا﴾[۱۹]. بنابراین، نه تنها در مسأله "اذن" گناهی از پیامبر صادر نشده، بلکه - بر خلاف آنچه که بعضی پنداشتهاند - ترک اولی هم صورت نگرفته است. یعنی هر چند برای رسوا شدن منافقین، مناسبتر آن بود که به آنها اجازه داده نشود، ولی با در نظر گرفتن تمامی مصالح و مفاسد مربوطه، سیاست پیامبر(ص) مناسبترین کار ممکن بود[۲۰]. نکتهای که باقی میماند این است که منظور از جمله ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ﴾ چیست؟ آیا عفو و بخشش ملازم با صدور معصیت نمیباشد؟ باید توجه داشت که ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ﴾ جملهای است دعایی که به منظور مدح و تعظیم پیامبر با ظاهری عتابآلود، وارد شده است. برخی از بزرگان، آن را نظیر جمله "خدا پدرت را بیامرزد" دانستهاند که در زبان فارسی بدون اینکه بخواهیم گناهی برای شخص مزبور اثبات کنیم، به کار میرود[۲۱]. البته کسانی که آیه مورد بحث را حاکی از صدور ترک اولی از پیامبر میدانند، عفو در آیه را نیز متناسب با آن در نظر میگیرند»[۲۲].[۲۳] |
2. سید موسی هاشمی تنکابنی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین هاشمی تنکابنی در کتاب «عصمت ضرورت و آثار» در اینباره گفتهاند:
«در جریان یکی از جنگها، شماری از منافقان و مسلمانان سست ایمان با بهانههای واهی از پیامبر اسلام(ص) اجازه خواستند که در جنگ شرکت نکنند. آنها برای ظاهرسازی اجازه گرفتند تا اگر کسی ملامتشان کرد، بگویند خود رسول خدا(ص) اجازه داده است. پیامبر هم آنان را میشناخت، ولی برای حفظ ظاهر و اینکه پردهدری نشود و از سوی دیگر، موجب گستاخی دیگران نشود و سرپیچی از دستور فرمانده باب نشود، چنین اجازهای را به آنان داد. در واقع، اجازه دادن پیامبر(ص) به این افراد، از یک نظر، نهایت عطوفت آن حضرت را میرساند. در چنین شرایطی آیه زیر نازل شد: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ﴾[۲۴]. با توجه به ظاهر آیه برخی پنداشتهاند که پیامبر اسلام(ص) اشتباهی را مرتکب شده بود و خداوند او را بخشید و جمله ﴿لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ نیز لحن توبیخ و عتابآلود دارد. این موضوع زمینهساز پندار آنها شد که آیه با عصمت پیامبر سازگاری ندارد[۲۵]. نقد و نظر جمله ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ﴾ اساساً ستایش و مدح در قالب سرزنش است[۲۶]. توضیح اینکه، برداشت معصوم نبودنِ پیامبر(ص) از این آیه، ناشی از آشنا نبودن با زبان عربی و قرآن است. برای فهم درست و دقیق هر متنی، از جمله قرآن، باید با سبک بیانی، ضرب المثلها، مجاز، استعاره و تعابیر کنایی زبان آن متن آشنا بود؛ در غیر این صورت، فهم و تفسیر آن متن، دچار اشکال و بیدقتی خواهد شد. مدح در قالب ذم و عتاب یکی از شیوههای بیانی در هر زبانی است؛ برای مثال، گاهی یک نفر در اوج نیازمندی یکی از لوازم ضروری زندگی خویش را به نیازمند دیگری میدهد و کسی به وی میگوید: چرا این کار را کردی؟ آخر تو چهقدر دلسوزی! دلسوزی هم حدی دارد! آیه فوق نیز چنین بیانی دارد. ادامه آیه به روشنی نشان میدهد کسانی که اجازه ماندن گرفتند، اصولاً لیاقت و شایستگی و نیز قصد شرکت در جهاد را نداشتند؛ از سوی دیگر، چون همراهی آنان با پیامبر(ص) و مسلمانان مشکلآفرین میشد، خداوند توفیق شرکت در جهاد را از آنان گرفت. شرکت آنها هیچ مصلحتی را در پی نداشت[۲۷]. خداوند در این آیه بر آن است که با اشاره به نهایت عطوفت و دلسوزی پیامبر(ص)، با تعبیری لطیف آن حضرت را مدح و ستایش کند. بنابر توضیحات گذشته، جمله ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ﴾ گزارهای دعایی است، نه خبری از این رو، آیه به هیچ وجه در مقام سرزنش نیست، بلکه مدح به زبان ذم است و این هیچگونه ناسازگاری با عصمت حضرت(ص) نخواهد داشت»[۲۸].[۲۹] |
3. جعفر انواری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفتهاند:
«﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾[۳۰]. پاسخ نخست: پردهبرداری از دروغ منافقان: آیه در مقام پردهبرداری از دروغگویی و دورویی منافقان است. گرچه این آیه، از سرزنش پیامبر اکرم (ص) حکایت دارد، در حقیقت، از توطئه منافقان پرده برمیدارد. این خطاب با این مَثَل مشهور در زبان فارسی همخوان است که «به در میگویم، دیوار تو بشنو». چه بهتر بود این اجازه داده نمیشد تا درون زشت آنان بر همگان آشکار میگشت. دقت در آیات بعدی، این برداشت را قوت میبخشد[۳۱] و روایتی نیز آن را تأیید میکند. امام رضا (ع) میفرماید: «هَذَا مِمَّا نَزَلَ بِإِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةُ»[۳۲]. شاهد این تفسیر، برخی آیات دیگر قرآنی است که به پیامبر اکرم (ص) در مورد اجازه دادن به افراد اختیار میدهد: ﴿...فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ...﴾[۳۳][۳۴]. به بیانی دیگر، در صورتی که ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ﴾ جمله خبریه باشد، از ارتکاب گناه خبر میدهد؛ ولی اگر معنایی انشایی داشته باشد، مانند دیگر دعاها از قبیل «أَيَّدَكَ اللَّهُ»، و «غَفَرَ اللَّهُ لَكَ» و...، به نوعی گرامیداشت مخاطب را میرساند[۳۵]. اما این فراز آیه ﴿لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ از آن جهت به پیامبر اکرم (ص) خرده میگیرد که حضرت با این اجازه خود، مصلحتی را از دست داده و راه شناخت راستگویان از دروغگویان را بر خود بسته است. این فراز آیه که میفرماید: ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ...﴾[۳۶] این برداشت را تأیید میکند. همانگونه که از آیه ۴۶ همین سوره بر میآید، منافقان عزم خود را بر ماندن در مدینه و توطئه کردن جزم کرده بودند و این اجازه، پوششی برای آن هدف شوم ایجاد کرد. اما خطاب ﴿لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ در این آیه، همانند خطاب اعتراض آمیز دوستی مهربان است با دوست خود، در مورد نرمخویی با دشمنان. پیامبر اکرم (ص) با اجازه خود، این راه شناسایی منافقان را به روی خویش بست، ولی راه شناسایی آنان تنها به این راه منحصر نبوده است؛ بلکه راههای دیگری نیز پیش روی حضرت وجود داشت که قرآن در آیه ۳۰ سوره محمد و آیه ۱۷۹ سوره آل عمران به آنها اشاره میکند[۳۷]. شاهد این گفتار در متن آیه شریفه نهفته است؛ چون در آیه، عفو بر سرزنش پیشی گرفته و این حکایت از آن دارد که این سرزنش، سرزنشی رحمتآمیز است و هیچگونه عقابی در بر ندارد. از این رو توبه و استغفار هم در آن دیده نمیشود[۳۸]. فخر رازی در توضیح این شاهد مینویسد: این کار پیامبر (ص) یا با عنوان گناه انجام شده است که در این فرض پس از آمرزش آن، دیگر خطاب عتابآمیز ﴿لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ مورد نخواهد داشت- البته ممکن است گفته شود این خطاب برای آن بوده است که پیامبر (ص) دیگربار چنین کاری نکند- یا هیچگونه لغزشی اتفاق نیفتاده است، پس اعتراض بر حضرت با جمله ﴿لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ توجیه درستی نخواهد داشت[۳۹]. برخی مفسران در توجیه مقدم شدن بخشش بر سرزنش نگاشتهاند که اگر این عفو مقدم نمیشد، ممکن بود قلب پیامبر (ص) از هیبت این کلام از حرکت باز ایستد[۴۰]. این پاسخ، رسا و به دور از ایراد است؛ چراکه شواهد قرآنی با آن همخوان و روایات معصومان (ع) با آن هماهنگ است و بر خلاف ظاهر آیه شریفه نیست. پاسخ دوم: اجازه دادن؛ نوعی ترک اولی: این اجازه دادن، لغزش نبوده است، بلکه به اصطلاح نوعی ترک اولی به شمار میآمد؛ یعنی بهتر آن بود که این اجازه با تأخیر صادر میشد تا دروغگویی آنان بهتر آشکار میگشت و مردم آنان را بهتر میشناختند و به حقیقت کارشان پی میبردند[۴۱]. از آنجا که حضرت رسول (ص) فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت، میتوانست به هر کسی در مورد نیآمدن و کنارهگیری از جهاد اجازه دهد و دستور ویژهای از طرف خداوند در این زمینه صادر نشده بود. گفتنی است اجازه ندادن به آنان، چه بسا مصلحت بیشتری در برداشت؛ زیرا در این فرض، رسوایی آنان آشکار میشد. در نتیجه، مسلمانان تکلیف خود را با آنان یکسره، و خط خود را از آنان جدا میساختند. پس باید گفت این اجازه، تنها ترک اولی بوده است و هرگز نمیتوان آن را لغزشی در سیره رفتاری حضرت رسول (ص) به شمار آورد[۴۲]. فخر رازی نیز در تبیین این دیدگاه مینویسد: اولاً تعبیر عفو همیشه حکایت از گناه ندارد؛ بلکه چه بسا در مورد تعظیم به کار میرود. در محاورات عرفی نیز میتوان شاهد کاربردهای آن بود؛ ثانیاً نباید استفهام را از نوع انکاری آن دانست؛ زیرا در این ماجرا حضرت یا مرتکب گناهی شده است که عفو الهی ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ﴾ حکایت از آمرزیده شدن آن دارد و دیگر اینسان خطاب وجه درستی نمییابد؛ یا اینکه مرتکب هیچ گناهی نشده است که دیگر انکاری دانستن استفهام پذیرفته نیست. بنابراین باید این خطاب را بر ترک اولی حمل کرد؛ به ویژه که موضوع از امور دنیوی است[۴۳]. تفسیر المنار این سخن را مبالغهآمیز میشمارد؛ زیرا خود خداوند ارتکاب گناه را به رسولش نسبت میدهد. گناه در لغت به کاری گفته میشود که زیانی به دنبال داشته باشد یا منفعتی را از بین ببرد. پس مرادف گناه (اصطلاحی) نخواهد بود و اذن حضرت نیز از بین رفتن مصلحتی را به دنبال داشته است[۴۴]. علامه طباطبایی در دفاع از فخر رازی مینویسد: در تفسیر المنار مطلب جدیدی عرضه نشده است؛ چراکه فخر نیز بر این باور است که گناه به اصطلاح شرعی آن به حضرت نسبت داده نشده است[۴۵]. در پاسخ تفسیر به ترک اولی باید گفت نمیتوان اجازه ندادن را دارای مصلحتی بیشتر دانست؛ زیرا این اجازه، نه تنها در شناساندن چهره منافقان هیچگونه خللی ایجاد نکرده، بلکه در بازداری از خرابکاری آنان نقش بسزایی داشته است. همچنین این خطاب الهی هیچگونه سرزنشی در بر ندارد، بلکه پیامبر اکرم (ص) را که نمایانگر رحمت خداوندی است، بر زیادی رحمتش مورد خطاب قرار میدهد. پاسخ سوم: پذیرش اذن حضرت از سوی خداوند: با در نظر گرفتن آیاتی از قرآن، میتوان در این آیه به تفسیری پذیرفتنی دست یافت که در نتیجه، آیه دلیلی بر اثبات لغزش در پیامبران نخواهد بود. آن آیات از این قرارند:
پس همانگونه که حضرت اظهار ایمان را از منافقان، با آگاهی از دروغ بودن آن میپذیرفت، اگر فردی برای حضور نیافتن در میدان جنگ، از حضرتش اجازه میگرفت، حضرت به او پاسخ مثبت میداد. پس ﴿عَفَا اللَّهُ﴾ این گونه تفسیر میشود: تو را بازخواست نمیکنم که چرا به ایشان اجازه دادی؛ زیرا خود در این کار اختیار داشتی و مأمور به پذیرش بودی[۴۹]. این دیدگاه، با برخی دیدگاههای پیشین همخوان است و ویژگی آن، همان استناد به آیات گوناگون قرآنی است؛ گرچه تفسیر ﴿عَفَا اللَّهُ﴾ در این دیدگاه بسیار برخلاف ظاهر است؛ زیرا مفسران از تعبیر ﴿لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ نوعی سرزنش برداشت میکنند؛ حال سرزنشی محبتآمیز و نمایانگر کرامت یا سرزنش حقیقی»[۵۰]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ ر.ک: زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۷۴؛ البیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج۲ ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۴.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۲۸۵؛ محمدجواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج۴، ص۴۸.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۱۰۷؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۴۴۱؛ نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ ر.ک: محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۱، ص۱۲۴.
- ↑ همچون سوره نور، آیه ۶۲؛ سوره توبه، آیه ۶۱؛ سوره نساء، آیه ۹۴
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۴۷-۴۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۷، ص۴۶؛ المیزان، ج۹ ص۲۸۵؛ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۶۲.
- ↑ ر.ک: عیوناخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۱۸؛ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۴.
- ↑ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۲۷۴؛ تفسیر البیضاوی. ج۲، ص۱۸۵-۱۸۶. The Encyclopedia of Religion. V. ۷, P. ۴۶۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۷، ص۴۶؛ المیزان، ج۹ ص۲۸۵؛ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۶۲.
- ↑ ر.ک: عیوناخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ «و آنان را با آهنگ گفتار میشناسی» سوره محمد، آیه ۳۰.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۲۸۵؛ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۶۱.
- ↑ «اگر در میان شما روانه میشدند جز شرّ به شما نمیافزودند» سوره توبه، آیه ۴۷.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۲۸۵؛ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۶۱.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۶۲؛ همچنین ر.ک: تفسیر الفخر الرازی، ج۴، ص۶۵۱.
- ↑ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۸۷.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۱۸.
- ↑ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ ر.ک: زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۷۴؛ البیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج۲ ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ ر.ک: بحار الانوار، ج۱۷ ص۴۶؛ طباطبائی، المیزان، ج۹، ص۲۸۵.
- ↑ ﴿لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ *... وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ * لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴾ «آنان که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند برای جهاد با مال و جانشان از تو اجازه نمیگیرند و خداوند به (حال) پرهیزگاران داناست* اگر (به راستی) میخواستند رهسپار گردند ساز و برگی برای آن فراهم میآوردند ولی خداوند روانه شدن آنان را خوش نداشت پس آنان را به درنگ کردن واداشت و (به آنها) گفته شد: با (خانه) نشستگان همنشین باشید! * اگر در میان شما روانه میشدند جز شرّ به شما نمیافزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه میکردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره توبه، آیه ۴۴-۴۷.
- ↑ ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۹، ص۲۸۵؛ مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص۱۸۲ - ۱۸۳؛ البیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۸ – ۱۴۹؛ حسن یوسفیان و احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۲۱۷.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۴.
- ↑ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۲۸۵؛ محمدجواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج۴، ص۴۸.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خوا» سوره نور، آیه ۶۲.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: محمدتقی مصباح، معارف قرآن: راه و راهنماشناسی، ص۱۸۳؛ محمد رشید رضا، المنار، ج۱۰، ص۴۶۴.
- ↑ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، به قلم جعفر الهادی، ج۵، ص۱۱۶.
- ↑ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۳۳؛ سعید حوی، الاساس فی التفسیر، ج۴، ص۲۲۹۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، تحقیق خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، ج۲، ص۲۹۷؛ عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، الجواهر الحسان، تحقیق ابومحمد الغماری الحسنی، ج۲، ص۵۲؛ وهبه زحیلی، التفسیر المنیر، ج۱۰، ص۲۲۹: ابوبکر جابر جزایری، ایسر التفاسیر، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۶، ص۷۶.
- ↑ ر.ک: نصر بن محمد سمرقندی، تفسیر بحر العلوم، تحقیق علی محمد معوض، ص۵۳.
- ↑ ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۱۰۷؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۴۴۱؛ نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ ر.ک: محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۱، ص۱۲۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له: خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء۱۶، ص۷۶.
- ↑ ر.ک: محمد رشید رضا، المنار، ج۱۰، ص۴۶۵.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۲۸۷.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خوا» سوره نور، آیه ۶۲.
- ↑ «و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار میکنند و میگویند او خوشباور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آوردهاند رحمت است و برای آن کسان که به فرستاده خداوند آزار میرسانند» سوره توبه، آیه ۶۱.
- ↑ «ای مؤمنان، چون (برای جهاد) در راه خداوند به سفر میروید خوب بررسی کنید و به کسی که به شما ابراز اسلام میکند نگویید: تو مؤمن نیستی، که بخواهید کالای ناپایدار این جهان را بجویید زیرا غنیمتهای بسیار نزد خداوند است؛ خود نیز در گذشته چنین بودید و خداوند» سوره نساء، آیه ۹۴.
- ↑ ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۶، ص۲۲۸.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۴۷-۴۵۳.