آیا آیه ۶۱ سوره نحل بر عدم عصمت پیامبران دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۶۱ سوره نحل بر عدم عصمت پیامبران دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیعصمت پیامبران
مدخل وابستهپیامبران
تعداد پاسخ۴ پاسخ

آیا آیه ۶۱ سوره نحل بر عدم عصمت پیامبران دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

تبیین شبهه

«خدای متعال در آیه ۶۱ سوره نحل می‌فرماید: وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ[۱]. اگر ما به عمومیت و وسعت مفهوم آیه بنگریم نتیجه‌اش آن خواهد بود که: هیچ انسانی در روی زمین، غیر ظالم وجود ندارد، و هر کسی به سهم خود مرتکب ستمی شده است، که اگر بنا بر مجازات سریع و فوری باشد، دامان همه را خواهد گرفت، با این که: می‌دانیم نه تنها پیامبران و امامان- که معصومند- مصداق چنین ظلمی نیستند، بلکه در هر عصر و زمان گروهی از نیکان و پاکان و مجاهدان راستین هستند که حسنات آنها مسلماً بر سیئات کوچکشان برتری دارد، و قطعاً مستحق مجازات نابود کننده نیستند.

پاسخ جامع اجمالی

در خصوص شبهه مورد نظر چند پاسخ داده شده است

  1. نجات بی‌گناهان؛ سنت الهی: در گذر تاریخ، هرگاه عذابی الهی بر قومی نازل می‌شد، بی‌گناهان به گونه‌ای نجات می‌یافتند. پس نمی‌توان به این آیه برای نفی عصمت استدلال کرد. ایراد این استدلال از این قرار است که آنچه در این قبیل آیات مطرح شده، امری کلی است؛ یعنی تمام انسان‌هایی که در دام ستم گرفتار آمده‌اند، تنها دلیل استمرار حیاتشان، وجود رحمت خداوندی بوده و همیشه سنت خداوند بر این بوده است که هنگام فرود عذاب‌های الهی، ایشان و مؤمنان را از آن عذاب‌ها برهاند. نمونه این سنت را در جریان عذاب قوم حضرت نوح و قوم حضرت لوط (ع) می‌توان دید که ایشان و تمام مؤمنان، چگونه از عذاب نجات می‌یابند؛ ولی همسرانشان که در خط هدایت الهی قرار نداشتند، از این رحمت بی‌بهره می‌مانند. در این آیه عنوان ظلم عامل هلاکت معرفی شده و هر حکمی، دائرمدار اثبات موضوع آن است. پس آیه در این مقام نیست که چه کسانی ظالم‌اند، بلکه به گونه‌ای کلی به کیفر ظلم اشاره فرموده است و بدیهی است کیفر گرچه فراگیر باشد، همچنان غیرمستحقان را در بر نمی‌گیرد.
  2. تولد نیافتن معصومان به دلیل نابودی پدرانشان: اگر خداوند مردم را به دلیل ستمشان مؤاخذه می‌فرمود، تمام انسان‌ها از بین می‌رفتند. معصومان که گرچه از گناه پاک هستند، اصلاً متولد نمی‌شدند، چون پدرانشان قبلاً به دلیل ستمگری از بین رفته بودند. پس آیه هرگز بر این دلالت ندارد که همگان به دلیل ستمگری از دنیا رفته باشند. قهراً استدلال به آیه برای نفی عصمت، ناکارآمد خواهد بود[۲]. یعنی اگر قرار بر این بود که این سنت الهی اجرا شود، افراد گناهکار از بین رفته بودند و با منقرض شدن نسلشان دیگر تولد معصومان در این دنیا منتفی می‌شد. پس آنان نبودند تا به دلیل گناهشان مورد مواخذه قرار گیرند (سالبه به انتفاء موضوع). نارسایی این تفسیر آن است که در آیه، سخن از مؤاخذه و عذاب در آینده است: وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ...؛ یعنی پس از آنکه معصومان پا به عرصه وجود نهاده باشند؛ وگرنه اگر بنا بر این بود که هر کسی دستش به گناه آلوده می‌شد از بین می‌رفت، نسل انسان در همان دوره اول منقطع می‌گردید؛ یعنی اگر قرار بر این بود که در همین دنیا سنت عذاب الهی اجرا شود، عنوان مردم (الناس) به صورت گسترده گسترش نمی‌یافت و این با ظاهر و سیاق آیه ناهمخوان است.
  3. مقصود از «الناس» تنها ستمگران: طبق آیه شریفه ...فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ...[۳]، مردم به چند دسته تقسیم می‌شوند: برخی ظالم و برخی میانه‌رو و برخی پیشتاز به خوبی‌هایند. پس باید آیه را این‌گونه تفسیر کرد که مقصود از کلمه «الناس» در آیه ۶۱ سوره نحل، یا مشرکان‌اند که در آیات گذشته از آنان سخن به میان آمده است یا ستمگران‌اند[۴]؛ زیرا در آیه این حکم مترتب بر ظلم شده است: ...النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ.... کلمه بِظُلْمِهِمْ قرینه و شاهد بر این ادعاست. ایراد این تفسیر در این است که اگر منظور از «الناس» تنها ظالمان باشند، پس باید هلاکت هم تنها مربوط به آنان باشد؛ در نتیجه شامل معصومان و بی‌گناهان نمی‌شود. در این صورت، هلاکت دیگر انسان‌ها و جنبندگان که برای بهره‌برداری انسان آفریده شده‌اند، وجهی نخواهد داشت و منتفی می‌گردد. این امر با این فراز آیه که می‌فرماید: ...مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ...[۵] سازگاری ندارد[۶].
  4. هلاکت همه بشر به گناه اکثریت: آیه شریفه وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً...[۷] حاکی از آن است که برخی فتنه‌ها گسترش وسیعی دارند و این‌گونه نیست که تنها فتنه‌گران را در بر گیرند؛ بلکه غیر آنان هم گرفتار خواهند شد[۸] (تر و خشک با هم می‌سوزند). پس اگر در این عذاب، بی‌گناهان نیز از بین بروند، این برای ایشان عذاب نیست، بلکه پاداش این سختی را دریافت می‌کنند[۹] و علو و ارتقاء درجه می‌یابند: «إِنَّ بَلَاءً مُوکِّل الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الْأَوْلِيَاءُ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ‌»[۱۰]؛ ایراد این تفسیر در این است که در لفظ و ظاهر آیه هیچ گونه شاهدی بر آن یافت نمی‌شود[۱۱]؛ بلکه ظاهر آیه برخلاف آن است؛ زیرا بِظُلْمِهِمْ ظهور در این دارد که ظلم مربوط به همه مردم است، نه گروهی خاص.
  5. نوعی بودن حکم آیه؛ نه کلی بودن آن: آیه یک حکم نوعی را بیان می‌کند، نه عمومی و همگانی؛ نظیر این تعبیر در ادبیات عرب و غیر عرب نیز دیده می‌شود. شاهد این استثنا این آیه است: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ[۱۲]. بر اساس این آیه مردم سه گروه‌اند: گروهی ستمگر و گروهی میانه‌رو که گناهان خفیفی دارند و گروهی سبقت‌گیرندگان به نیکی‌ها، یعنی نیکان و پاکان. مسلماً از این سه گروه تنها گروه نخست مشمول آیه‌اند، نه گروه دوم و سوم؛ و از آنجا که گروه نخست معمولاً اکثریت جوامع را تشکیل می‌دهند، ذکر چنین عمومی جای تعجب نخواهد داشت[۱۳]. نارسایی این تفسیر همان بی‌دلیل بودن آن است؛ زیرا متداول بودن یک تعبیر دلیل بر آن نیست که تفسیر آیه نیز همان باشد. به چه دلیل می‌توان تأکید آیه مِنْ دَابَّةٍ را حمل بر مبالغه کرد و حکم در آیه را کلی ندانست؟
  6. ظلم، اعم از گناه و ترک اولی: ظلم گاهی در مورد گناه کاربرد دارد که همان سرپیچی از اوامر مولوی است و گاهی بر ترک اولی اطلاق می‌شود که همان انجام ندادن امر ارشادی است. قرآن از قول حضرت آدم و حوا چنین نقل می‌فرماید: قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا...[۱۴] پس عام بودن کلمه ظلم در آیه، از عصمت نداشتن پیامبران حکایت ندارد[۱۵]. این توجیه نیز نادرست است؛ زیرا موضوع این آیات (با توجه به سیاق) همان شرک و دیگر گناهان به معنای اصطلاحی آن است. پس تعمیم ظلم در آیه به ترک اولی با سیاق آن ناسازگار است؛ افزون بر آنکه فراز ...وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى[۱۶] ظهور در عذاب دارد[۱۷]. اما نسبت ظلم به حضرت آدم (ع) خود با ایراد اساسی مواجه، و مصداقی برای مثل معروف «وسط دعوا نرخ تعیین کردن» است»[۱۸].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. آیت الله سید محمد حسین طباطبایی؛
آیت الله طباطبایی در کتاب «تفسیر المیزان» در این‌باره گفته‌‌اند:

قرآن می‌فرماید: وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ[۱۹]. ضمیر در علیها به ارض بر می‌گردد و اگر نفرمود: «علی الارض»، برای این‌ بوده که کلمه انسان بر آن دلالت می‌کرد، و حاجتی به ذکر صریح آن نبوده است.

بعید هم نیست که کسی ادعا کند از سیاق بر می‌آید که مراد از دابه،انسان تنها باشد، چون انسان هم یکی از جنبندگان است که حرکت می‌کند، بنا بر این، معنی چنین می‌شود: اگر خداوند بخواهد مردم را بخاطر ظلمشان بگیرد به‌طوری که هر کس ظلم کرد او را دچار عذاب سازد دیگر هیچ انسانی که روی زمین آمد و شد کند نمی‌ماند؛ زیرا ستمکاران بخاطر ظلمشان هلاک می‌شوند، و نیکان و انبیا و اولیای بی‌گناه هم بخاطر اینکه پدرانشان هلاک شده‌اند، اصلا متولد نمی‌شوند.

ولی مفسرین بخاطر اطلاق دابه، مقصود از آن را عموم جنبندگان از انسان و حیوان دانسته‌اند. [۲۰] و بنا به گفته آنان معنای آیه چنین می‌شود: «اگر خدا ستمکاران را به ستمشان بگیرد تمامی انسان‌ها و حیوانات را هلاک خواهد کرد، آن وقت به ایشان اشکال می‌شود که انسان بخاطر ظلمش هلاک شود، سایر حیوانات به چه جرمی هلاک شوند، با اینکه آنها ظلمی ندارند مگر اینکه بخاطر ظلم انسان‌ها از بین بروند.

بهترین جوابی که به این اشکال داده‌اند جوابی است که بعضی‌ داده [۲۱] و ما آن را اصلاح کرده‌ایم، این است که وقتی یک نسل از بشر منقرض گردید نسل‌های بعدی حتی انبیا هم متولد نمی‌شوند و وقتی نسل بشر از زمین برچیده شد سایر جنبندگان هم هلاک می‌شوند، بدین جهت که خلقت آنها برای بشر و مصالح انسان است، هم چنان که آیه شریفه‌ خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا[۲۲] بدان اشعار دارد.

البته وجوه دیگری برای فرار از اشکال آیه بنا بر عمومیت دابه ذکر کرده‌اند که چون فایده‌ای در نقل آنها نبود لذا خواننده را به تفاسیر مفصل ارجاع داده و می‌گذریم.

بعضی‌ [۲۳] از مفسرین احتجاج کرده‌اند به آیه مورد بحث بر اینکه انبیاء معصوم نیستند، برای اینکه آیه می‌فرماید اگر به خاطر ظلم بشر، ظالم را هلاک کند هیچ بشری در روی زمین باقی نمی‌ماند، معلوم می‌شود که انبیا هم ظالمند. و لیکن در این قول اشکال است زیرا آیه شریفه بیش از این دلالت ندارد که اگر بخواهد بخاطر ظلم، هلاک کند همه مردم هلاک می‌شوند، و نوع بشر منقرض می‌گردد، و اما اینکه یک یک افراد بشر بخاطر ظلم خود هلاک می‌شود آیه بر آن دلالت ندارد؛ زیرا ممکن است بیشتر مردم بخاطر ظلمشان هلاک شوند و اقلیت آنها با نابودی پدران و مادرانشان نابود گردند، پس آیه دلالت ندارد که تمامی افراد بشر ظالمند، تا انبیاء و معصومین را هم شامل شود.

و چه بسا بعضی‌ [۲۴] در جواب گفته‌اند که: اصلا مقصود از ناس، ستمکاران از مردمند، به قرینه اینکه فرموده: «بظلمهم» پس اصلا شامل معصومین نمی‌شود.

و چه بسا جواب داده شود به اینکه مراد از ظلم، اعم از معصیتی است که عبارت از مخالفت امر مولوی است، یعنی ترک اولی را هم که مخالفت امر ارشادی است شامل می‌شود، و مخالفت امر ارشادی از انبیا(ع) سر می‌زند، هم چنان که از آدم و همسرش حکایت شده که خود گفتند: رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا[۲۵] و همچنین پیغمبرانی دیگر و لذا گفته‌اند حسنات الأبرار سیئات المقربین- خوبی‌های نیکان برای مقربین، جزء بدیها محسوب است.

بنا بر این، عمومیت ظلم در آیه شریفه دلالت ندارد که انبیاء گناه‌کارند، یعنی اوامر مولوی خدای را نافرمانی می‌کنند.

بعضی‌ [۲۶] دیگر جواب داده‌اند که هلاکت همه مردم به این است که مثلا خدا از فرستادن بارانی دریغ نماید و اگر چنین کند، معلوم است که نیکان نیز هلاک می‌شوند؛ زیرا وقتی عذاب نازل شود فرقی بین خوب و بد نمی‌گذارد- و آتش آن خشک و‌تر را می‌سوزاند- چیزی که هست این عذاب برای دشمنان خدا نقمت و نکبت است، و برای مؤمنین آزمایش و مزید اجر است.

و لیکن این سه جواب هیچ یک تمام نیست.

اما جواب اول: برای اینکه اگر مقصود از ناس، ظالمین باشد باید تنها همان ظالمین هلاک گردند، هم چنان که بعضی هم ادعا کرده‌اند، دیگر چرا معصومین هلاک شوند، و همچنین هیچ علتی برای هلاک سایر جنبندگان نیست، و اشکال اینکه چرا فرموده: هیچ جنبنده‌ای را در زمین نخواهد باقی گذارد بجای خود باقی می‌ماند.

و اما جواب دوم: برای اینکه آیات با سیاقی که دارند، گفتگو از ظلم به معنی‌ شرک و سایر گناهان مولوی دارند، و اگر ما بخواهیم ظلم را به معنای اعم بگیریم که ترک اولی را هم شامل شود سخنی از پیش خود گفته‌ایم که با سیاق آیه مخصوصا جمله‌ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى[۲۷] که ظهور در تهدید دارد، سازگاری ندارد.

و اما جواب سوم: برای اینکه دلیلی از ناحیه لفظ بر آن نیست. [۲۸].
2. آیت الله ناصر مکارم شیرازی؛
حجت الاسلام و المسلمین مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌‌اند:

«خدای متعال در آیه ۶۱ سوره نحل می‌فرماید: وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ[۲۹].

«دابَّه» به معنی هر گونه موجود زنده و جنبنده است.

  1. در اینجا ممکن است به قرینه «بِظُلْمِهِمْ» کنایه از انسان‌ها باشد. یعنی اگر خداوند، انسان‌ها را به خاطر ظلمشان مؤاخذه کند، انسانی بر صفحه کره خاکی باقی نخواهد ماند.
  2. این احتمال نیز وجود دارد که: منظور همه جنبندگان باشد؛ زیرا می‌دانیم جنبندگان روی زمین، معمولًا برای انسان آفریده شده‌اند چنانکه قرآن می‌گوید: هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا[۳۰].

هنگامی که انسان‌ها از میان بروند، فلسفه وجود جنبندگان دیگر، نیز از میان خواهد رفت و نسل آنها قطع می‌شود.

پرسش

در اینجا این سؤال پیش می‌آید که اگر ما به عمومیت و وسعت مفهوم آیه بنگریم نتیجه‌اش آن خواهد بود که: هیچ انسانی در روی زمین، غیر ظالم وجود ندارد، و هر کسی به سهم خود مرتکب ستمی شده است، که اگر بنا بر مجازات سریع و فوری باشد، دامان همه را خواهد گرفت، با این که: می‌دانیم نه تنها پیامبران و امامان- که معصومند- مصداق چنین ظلمی نیستند، بلکه در هر عصر و زمان گروهی از نیکان و پاکان و مجاهدان راستین هستند که حسنات آنها مسلماً بر سیئات کوچکشان برتری دارد، و قطعاً مستحق مجازات نابود کننده نیستند.

پاسخ این سؤال را چنین می‌توان گفت:

آیه یک حکم نوعی را بیان می‌کند، نه عمومی و همگانی و نظیر این تعبیر، در ادبیات عرب و غیر عرب نیز دیده می‌شود،مثل این تعبیر شاعر: «گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند!»

و چنانچه شاعر می‌گوید: «گفت باید حدّ زند هشیار، مرد مست را گفت هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!»

شاهد این استثناء آیه ۳۲ سوره «فاطر» است که می‌فرماید: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ[۳۱].

طبق این آیه، مردم سه گروهند:

  1. گروهی ستمگر
  2. گروهی میانه رو که گناهان خفیفی دارند
  3. گروهی پیشگیری کنندگان به نیکی‌ها یعنی نیکان و پاکان.

مسلماً از این سه گروه تنها گروه اولند که مشمول آیه مورد بحثند، نه گروه دوم و سوم و از آنجا که گروه اول، معمولًا اکثریت جوامع را تشکیل می‌دهند، ذکر چنین عمومی جای تعجب نخواهد بود.

نتیجه:

از آنچه گفتیم روشن می‌شود که آیه هیچگونه دلالتی بر نفی عصمت انبیا نمی‌کند و آنها که چنین پنداشته‌اند توجه به سایر آیات قرآن و قرائن موجود در کلام ندارند.» [۳۲].
3. حجت الاسلام و المسلمین جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ[۳۳].

تبیین شبهه: ظاهر عام این آیه شریفه، پیامبران را نیز در بر می‌گیرد؛ چه اینکه نخستین کسی که دست به ستم زد، حضرت آدم (ع) بود که خود از پیامبران الهی است. حال چگونه می‌توان عصمت پیامبران را باور داشت؟![۳۴].

پاسخ‌ها

  1. نجات بی‌گناهان؛ سنت الهی: در گذر تاریخ، هرگاه عذابی الهی بر قومی نازل می‌شد، بی‌گناهان به گونه‌ای نجات می‌یافتند. پس نمی‌توان به این آیه برای نفی عصمت استدلال کرد. ایراد این استدلال از این قرار است که آنچه در این قبیل آیات مطرح شده، امری کلی است؛ یعنی تمام انسان‌هایی که در دام ستم گرفتار آمده‌اند، تنها دلیل استمرار حیاتشان، وجود رحمت خداوندی بوده و همیشه سنت خداوند بر این بوده است که هنگام فرود عذاب‌های الهی، ایشان و مؤمنان را از آن عذاب‌ها برهاند. نمونه این سنت را در جریان عذاب قوم حضرت نوح و قوم حضرت لوط (ع) می‌توان دید که ایشان و تمام مؤمنان، چگونه از عذاب نجات می‌یابند؛ ولی همسرانشان که در خط هدایت الهی قرار نداشتند، از این رحمت بی‌بهره می‌مانند. در این آیه عنوان ظلم عامل هلاکت معرفی شده و هر حکمی، دائرمدار اثبات موضوع آن است. پس آیه در این مقام نیست که چه کسانی ظالم‌اند، بلکه به گونه‌ای کلی به کیفر ظلم اشاره فرموده است و بدیهی است کیفر گرچه فراگیر باشد، همچنان غیرمستحقان را در بر نمی‌گیرد.
  2. تولد نیافتن معصومان به دلیل نابودی پدرانشان: اگر خداوند مردم را به دلیل ستمشان مؤاخذه می‌فرمود، تمام انسان‌ها از بین می‌رفتند. معصومان که گرچه از گناه پاک هستند، اصلاً متولد نمی‌شدند، چون پدرانشان قبلاً به دلیل ستمگری از بین رفته بودند. پس آیه هرگز بر این دلالت ندارد که همگان به دلیل ستمگری از دنیا رفته باشند. قهراً استدلال به آیه برای نفی عصمت، ناکارآمد خواهد بود[۳۵]. یعنی اگر قرار بر این بود که این سنت الهی اجرا شود، افراد گناهکار از بین رفته بودند و با منقرض شدن نسلشان دیگر تولد معصومان در این دنیا منتفی می‌شد. پس آنان نبودند تا به دلیل گناهشان مورد مواخذه قرار گیرند (سالبه به انتفاء موضوع). نارسایی این تفسیر آن است که در آیه، سخن از مؤاخذه و عذاب در آینده است: وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ...؛ یعنی پس از آنکه معصومان پا به عرصه وجود نهاده باشند؛ وگرنه اگر بنا بر این بود که هر کسی دستش به گناه آلوده می‌شد از بین می‌رفت، نسل انسان در همان دوره اول منقطع می‌گردید؛ یعنی اگر قرار بر این بود که در همین دنیا سنت عذاب الهی اجرا شود، عنوان مردم (الناس) به صورت گسترده گسترش نمی‌یافت و این با ظاهر و سیاق آیه ناهمخوان است.
  3. مقصود از «الناس» تنها ستمگران: طبق آیه شریفه ...فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ...[۳۶]، مردم به چند دسته تقسیم می‌شوند: برخی ظالم و برخی میانه‌رو و برخی پیشتاز به خوبی‌هایند. پس باید آیه را این‌گونه تفسیر کرد که مقصود از کلمه «الناس» در آیه ۶۱ سوره نحل، یا مشرکان‌اند که در آیات گذشته از آنان سخن به میان آمده است یا ستمگران‌اند[۳۷]؛ زیرا در آیه این حکم مترتب بر ظلم شده است: ...النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ.... کلمه بِظُلْمِهِمْ قرینه و شاهد بر این ادعاست. ایراد این تفسیر در این است که اگر منظور از «الناس» تنها ظالمان باشند، پس باید هلاکت هم تنها مربوط به آنان باشد؛ در نتیجه شامل معصومان و بی‌گناهان نمی‌شود. در این صورت، هلاکت دیگر انسان‌ها و جنبندگان که برای بهره‌برداری انسان آفریده شده‌اند، وجهی نخواهد داشت و منتفی می‌گردد. این امر با این فراز آیه که می‌فرماید: ...مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ...[۳۸] سازگاری ندارد[۳۹].
  4. هلاکت همه بشر به گناه اکثریت: آیه شریفه وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً...[۴۰] حاکی از آن است که برخی فتنه‌ها گسترش وسیعی دارند و این‌گونه نیست که تنها فتنه‌گران را در بر گیرند؛ بلکه غیر آنان هم گرفتار خواهند شد[۴۱] (تر و خشک با هم می‌سوزند). پس اگر در این عذاب، بی‌گناهان نیز از بین بروند، این برای ایشان عذاب نیست، بلکه پاداش این سختی را دریافت می‌کنند[۴۲] و علو و ارتقاء درجه می‌یابند: «إِنَّ بَلَاءً مُوکِّل الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الْأَوْلِيَاءُ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ‌»[۴۳]؛ ایراد این تفسیر در این است که در لفظ و ظاهر آیه هیچ گونه شاهدی بر آن یافت نمی‌شود[۴۴]؛ بلکه ظاهر آیه برخلاف آن است؛ زیرا بِظُلْمِهِمْ ظهور در این دارد که ظلم مربوط به همه مردم است، نه گروهی خاص.
  5. نوعی بودن حکم آیه؛ نه کلی بودن آن: آیه یک حکم نوعی را بیان می‌کند، نه عمومی و همگانی؛ نظیر این تعبیر در ادبیات عرب و غیر عرب نیز دیده می‌شود. شاهد این استثنا این آیه است: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ[۴۵]. بر اساس این آیه مردم سه گروه‌اند: گروهی ستمگر و گروهی میانه‌رو که گناهان خفیفی دارند و گروهی سبقت‌گیرندگان به نیکی‌ها، یعنی نیکان و پاکان. مسلماً از این سه گروه تنها گروه نخست مشمول آیه‌اند، نه گروه دوم و سوم؛ و از آنجا که گروه نخست معمولاً اکثریت جوامع را تشکیل می‌دهند، ذکر چنین عمومی جای تعجب نخواهد داشت[۴۶]. نارسایی این تفسیر همان بی‌دلیل بودن آن است؛ زیرا متداول بودن یک تعبیر دلیل بر آن نیست که تفسیر آیه نیز همان باشد. به چه دلیل می‌توان تأکید آیه مِنْ دَابَّةٍ را حمل بر مبالغه کرد و حکم در آیه را کلی ندانست؟
  6. ظلم، اعم از گناه و ترک اولی: ظلم گاهی در مورد گناه کاربرد دارد که همان سرپیچی از اوامر مولوی است و گاهی بر ترک اولی اطلاق می‌شود که همان انجام ندادن امر ارشادی است. قرآن از قول حضرت آدم و حوا چنین نقل می‌فرماید: قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا...[۴۷] پس عام بودن کلمه ظلم در آیه، از عصمت نداشتن پیامبران حکایت ندارد[۴۸]. این توجیه نیز نادرست است؛ زیرا موضوع این آیات (با توجه به سیاق) همان شرک و دیگر گناهان به معنای اصطلاحی آن است. پس تعمیم ظلم در آیه به ترک اولی با سیاق آن ناسازگار است؛ افزون بر آنکه فراز ...وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى[۴۹] ظهور در عذاب دارد[۵۰]. اما نسبت ظلم به حضرت آدم (ع) خود با ایراد اساسی مواجه، و مصداقی برای مثل معروف «وسط دعوا نرخ تعیین کردن» است»[۵۱].
4. حجت الاسلام و المسلمین محمد علی رضایی اصفهانی؛
حجت الاسلام و المسلمین رضایی اصفهانی در کتاب «تفسیر مهر» در این‌باره گفته‌‌اند: در بین مردم، پیامبران و اولیای پاک الهی هستند که معصوم و از ستمکاری به دورند؛ پس مقصود از نابودی مردم روی زمین در آیه 61 سوره نحل، همان نوع انسان‌هاست نه تک تک افراد آنها. یعنی اگر بنا شود افراد به خاطر ستمکاری نابود شوند، اکثر انسان‌ها نابود می‌شوند و نه همه آنها.[۵۲].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می‌گرفت جنبنده‌ای بر زمین وا نمی‌نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند»
  2. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۸۱.
  3. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانه‌رو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند؛ این همان بخشش بزرگ است» سوره فاطر، آیه ۳۲.
  4. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۰، جزء ۲۰، ص۶۰.
  5. «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می‌گرفت جنبنده‌ای بر زمین وا نمی‌نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره نحل، آیه ۶۱.
  6. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۸۱-۲۸۲.
  7. «و از فتنه‌ای پروا کنید که (چون درگیرد) تنها به کسانی از شما که ستم کردند نمی‌رسد (بلکه دامنگیر همه می‌شود) و بدانید که به راستی خداوند سخت کیفر است» سوره انفال، آیه ۲۵.
  8. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج، جزء ۱۴، ص۲۵۳.
  9. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۳۹۶؛ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۱۴۵.
  10. محمد تقی مجلسی، روضة المتقین، ج۶، ص۴۴۰.
  11. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۸۲.
  12. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانه‌رو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند؛ این همان بخشش بزرگ است» سوره فاطر، آیه ۳۲.
  13. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۸۱؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر مهر، ج5، ص156.
  14. «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.
  15. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۷۱.
  16. «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می‌گرفت جنبنده‌ای بر زمین وا نمی‌نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره نحل، آیه ۶۱.
  17. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۸۲.
  18. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۱۳۶-۱۴۰.
  19. «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می‌گرفت جنبنده‌ای بر زمین وا نمی‌نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره نحل، آیه 61.
  20. آلوسی، روح المعانى، ج 14، ص171
  21. آلوسی، روح المعانى، ج 14، ص171
  22. «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید آنگاه به (آفرینش) آسمان (ها) رو آورد و آنها را (در) هفت آسمان، سامان داد و او به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه 29.
  23. فخر رازى، تفسیر کبیر، ج20، ص57.
  24. فخر رازى، تفسیر کبیر، ج20، ص58.
  25. «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه 23.
  26. فخر رازى، تفسیر کبیر، ج20، ص59.
  27. «اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکندد» سوره نحل، آیه ۶۱.
  28. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج12، ص405-407.
  29. «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می‌گرفت جنبنده‌ای بر زمین وا نمی‌نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره نحل، آیه 61.
  30. «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید» سوره بقره، آیه 29.
  31. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانه‌رو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند؛ این همان بخشش بزرگ است» سوره فاطر، آیه 32.
  32. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج11، ص307-309.
  33. «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می‌گرفت جنبنده‌ای بر زمین وا نمی‌نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره نحل، آیه ۶۱.
  34. ر.ک: عبدالمحسن عبدالوهاب، رسالة الیمین فی عصمة الانبیاء، ص۴۳.
  35. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۸۱.
  36. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانه‌رو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند؛ این همان بخشش بزرگ است» سوره فاطر، آیه ۳۲.
  37. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۰، جزء ۲۰، ص۶۰.
  38. «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می‌گرفت جنبنده‌ای بر زمین وا نمی‌نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره نحل، آیه ۶۱.
  39. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۸۱-۲۸۲.
  40. «و از فتنه‌ای پروا کنید که (چون درگیرد) تنها به کسانی از شما که ستم کردند نمی‌رسد (بلکه دامنگیر همه می‌شود) و بدانید که به راستی خداوند سخت کیفر است» سوره انفال، آیه ۲۵.
  41. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج، جزء ۱۴، ص۲۵۳.
  42. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۳۹۶؛ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۱۴۵.
  43. محمد تقی مجلسی، روضة المتقین، ج۶، ص۴۴۰.
  44. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۸۲.
  45. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانه‌رو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند؛ این همان بخشش بزرگ است» سوره فاطر، آیه ۳۲.
  46. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۸۱.
  47. «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.
  48. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۷۱.
  49. «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می‌گرفت جنبنده‌ای بر زمین وا نمی‌نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می‌افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره نحل، آیه ۶۱.
  50. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۸۲.
  51. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۱۳۶-۱۴۰.
  52. رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر مهر، ج5، ص156.