ابراهیم بن ابی‌زیاد کرخی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

ابراهیم بن ابی زیاد کرخی[۱] در سند ۳ روایت تفسیر کنز الدقائق[۲] به نقل از کتاب کافی، یاد شده؛ مانند:

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ الْكَرْخِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ (ع) لَمَّا كَسَرَ أَصْنَامَ نُمْرُودَ أَمَرَ بِهِ نُمْرُودُ فَأُوثِقَ وَ عَمِلَ لَهُ حَيْراً وَ جَمَعَ لَهُ فِيهِ الْحَطَبَ وَ أَلْهَبَ فِيهِ النَّارَ ثُمَّ قَذَفَ إِبْرَاهِيمَ (ع) فِي النَّارِ لِتُحْرِقَهُ ثُمَّ اعْتَزَلُوهَا حَتَّى خَمَدَتِ النَّارُ ثُمَّ أَشْرَفُوا عَلَى الْحَيْرِ فَإِذَا هُمْ بِإِبْرَاهِيمَ (ع) سَلِيماً مُطْلَقاً مِنْ وَثَاقِهِ».

«فَأُخْبِرَ نُمْرُودُ خَبَرَهُ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَنْفُوا إِبْرَاهِيمَ (ع) مِنْ بِلَادِهِ وَ أَنْ يَمْنَعُوهُ مِنَ الْخُرُوجِ بِمَاشِيَتِهِ وَ مَالِهِ فَحَاجَّهُمْ إِبْرَاهِيمُ (ع) عِنْدَ ذَلِكَ فَقَالَ إِنْ أَخَذْتُمْ مَاشِيَتِي وَ مَالِي فَإِنَّ حَقِّي عَلَيْكُمْ أَنْ تَرُدُّوا عَلَيَّ مَا ذَهَبَ مِنْ عُمُرِي فِي بِلَادِكُمْ».

«وَ اخْتَصَمُوا إِلَى قَاضِي نُمْرُودَ فَقَضَى عَلَى إِبْرَاهِيمَ (ع) أَنْ يُسَلِّمَ إِلَيْهِمْ جَمِيعَ مَا أَصَابَ فِي بِلَادِهِمْ وَ قَضَى عَلَى أَصْحَابِ نُمْرُودَ أَنْ يَرُدُّوا عَلَى إِبْرَاهِيمَ (ع) مَا ذَهَبَ مِنْ عُمُرِهِ فِي بِلَادِهِمْ فَأُخْبِرَ بِذَلِكَ نُمْرُودُ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُخَلُّوا سَبِيلَهُ وَ سَبِيلَ مَاشِيَتِهِ وَ مَالِهِ وَ أَنْ يُخْرِجُوهُ وَ قَالَ إِنَّهُ إِنْ بَقِيَ فِي بِلَادِكُمْ أَفْسَدَ دِينَكُمْ وَ أَضَرَّ بِآلِهَتِكُمْ»؛ و الحدیث طویل. اخذت منه موضع الحاجة[۳].

این روایت در تفسیر نورالثقلین، تفسیر البرهان و بحار الأنوار، به نقل از کتاب شریف کافی به همین صورت نقل شده[۴]؛ ولی در کتاب قصص الأنبیاء راوندی[۵] به صورت ابراهیم بن ابی رباب کرخی آمده که به دو دلیل مصحف است:

  1. روایت کافی که اضبط از دیگر کتب است.
  2. عدم وجود نام ابراهیم بن أبی رباب در کتب رجالی و اسناد روایات.[۶]

ابراهیم بن زیاد کرخی

ابراهیم بن زیاد کرخی در سند ۱ روایت تفسیر کنز الدقائق به نقل از کتاب کافی وارد شده:

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ الْكَرْخِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ (ع) كَانَ مَوْلِدُهُ بِكُوثَى رُبَا وَ كَانَ أَبُوهُ مِنْ أَهْلِهَا وَ كَانَتْ أُمُّ إِبْرَاهِيمَ وَ أُمُّ لُوطٍ سَارَةَ وَ وَرَقَةَ- وَ فِي نُسْخَةٍ رُقَيَّةَ أُخْتَيْنِ وَ هُمَا ابْنَتَانِ لِلَاحِجٍ وَ كَانَ اللَّاحِجُ نَبِيّاً مُنْذِراً وَ لَمْ يَكُنْ رَسُولًا وَ كَانَ إِبْرَاهِيمُ (ع) فِي شَبِيبَتِهِ عَلَى الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلْقَ عَلَيْهَا حَتَّى هَدَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى دِينِهِ وَ اجْتَبَاهُ»؛و الحدیث طویل أخذت منه موضع الحاجة[۷].

ظاهراً در عنوان راوی تصحیف رخ داده؛ زیرا در منبع اصلی یعنی کتاب کافی[۸] و دیگر جوامع متأخر، مانند تفسیر نورالثقلین[۹]، تفسیر البرهان[۱۰] و بحارالأنوار[۱۱] به جای «ابراهیم بن زیاد»، «ابراهیم بن ابی‌زیاد کرخی» آمده است. افزون بر این، روایت یادشده در تفسیر کنز الدقائق تکرار شده که در سندش نیز «ابراهیم بن ابی زیاد کرخی» ثبت شده است [۱۲][۱۳]

ابراهیم کرخی

ابراهیم کرخی[۱۴] در سند ۶ روایت تفسیر کنز الدقائق[۱۵] به نقل از کتاب‌های کافی، مجمع البیان، معانی الأخبار، تفسیر عیاشی و کمال الدین یاد شده؛ مانند:

«عَنْ إِبْرَاهِيمَ اَلْكَرْخِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ مَوْلًى لَهُ فَقَالَ: يَا فُلاَنُ مَتَى جِئْتَ فَسَكَتَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ : جِئْتُ مِنْ هَاهُنَا وَ مِنْ هَاهُنَا اُنْظُرْ بِمَا تَقْطَعُ بِهِ يَوْمَكَ، فَإِنَّ مَعَكَ مَلَكاً مُوَكَّلاً يَحْفَظُ عَلَيْكَ مَا تَعْمَلُ، فَلاَ تَحْتَقِرْ سَيِّئَةً وَ إِنْ كَانَتْ صَغِيرَةً، فَإِنَّهَا سَتَسُوؤُكَ يَوْماً، وَ لاَ تَحْتَقِرْ حَسَنَةً فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَشَدَّ طَلَباً وَ لاَ أَسْرَعَ دَرَكاً مِنَ اَلْحَسَنَةِ، أَنَّهَا لَتُدْرِكُ اَلذَّنْبَ اَلْعَظِيمَ اَلْقَدِيمَ فَتَذْهَبُ بِهِ، وَ قَالَ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ : إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ[۱۶] قَالَ: قَالَ: صَلاَةُ اَللَّيْلِ تَذْهَبُ بِذُنُوبِ اَلنَّهَارِ، وَ قَالَ يَذْهَبُ بِمَا جَرَحْتُمْ»[۱۷].[۱۸]

شرح حال راوی

مراد از راوی در همه موارد، ابراهیم بن ابی زیاد کرخی است. در کتب رجالی قدما، مانند رجال کشی، رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی گزارشی از این راوی نرسیده و تنها در سند یک روایت کشی نام وی آمده است[۱۹].

شیخ طوسی در اصحاب امام صادق (ع) از ایشان نام برده: ابراهیم کرخی، بغدادی [۲۰]. و نجاشی نیز در ترجمه محمد بن احمد بن عبدالله بن مهران بن خانبة کرخی از ایشان یاد کرده: روی الحمیری، عن محمد بن إسحاق بن خانبة، عن عمه محمد بن عبدالله بن خانبة؛ عن إبراهیم بن زیاد الکرخی، عن أبی عبدالله (ع)، و کان محمد ثقة سلیما[۲۱].

ابن حجر عسقلانی از رجالیان اهل سنت: إبراهیم بن أبی زیاد الکوفی، روی عن أبی حمزة الثمالی، و عنه صفوان بن یحیی، مذکور فی رجال الشیعة[۲۲].

بهره‌گیری از روایات، اطلاعات بیشتری درباره وی به دست می‌دهد. بر اساس اسناد روایات، این راوی با عناوین مختلف، روایت کرده: ابراهیم کرخی[۲۳]؛ ابراهیم بن ابی زیاد کرخی[۲۴]؛ ابراهیم بن زیاد کرخی[۲۵]؛ ابراهیم بن زیاد[۲۶]؛ ابراهیم بن ابی زیاد[۲۷].

اتحاد عناوین یادشده، تردیدپذیر نیست؛ مؤیدش، افزون بر اتحاد راوی و مروی عنه، روایتی است که مشایخ ثلاثه (کلینی، صدوق، طوسی) آن را نقل کردند؛ ولی در سند شیخ کلینی، ابراهیم کرخی[۲۸] و در سند شیخ صدوق ابراهیم بن زیاد کرخی[۲۹] و در سند شیخ طوسی ابراهیم بن ابی زیاد کرخی ثبت شده است[۳۰].

دلیل روشنی وجود ندارد، که عنوان ابراهیم بن زیاد درست است یا ابراهیم بن ابی زیاد، زیرا، هم در اسناد روایات، هر دو نام آمده؛ هم در کتب رجالی، از این رو بعضی از راوی با عنوان ابراهیم بن زیاد یاد کردند؛ مانند نجاشی[۳۱] و برخی با نام ابراهیم بن ابی زیاد؛ نظیر اردبیلی[۳۲]، محدث نوری[۳۳] و تفرشی[۳۴][۳۵]

اتحاد مترجم له با أبوایوب الخزاز

ابوایوب خراز، از راویانی است که شیخ طوسی و نجاشی به وثاقتش تصریح، و وی را صاحب اصل و کتاب معرفی کرده‌اند[۳۶].

بعضی از رجالیان احتمال اتحاد مترجم له را با وی مطرح کردند. وحید بهبهانی در عنوان ابراهیم کرخی می‌نویسد: بعضی از معاصرین قائل به اتحاد ابراهیم کرخی با ابن زیاد کوفی یعنی ابوایوب خزاز ثقه شده‌اند، که ممکن است برای این اتحاد شاهدی اقامه کرد؛ مانند روایت صفوان بن یحیی، ابن ابی عمیر و حسن بن محبوب از ابوایوب (اتحاد در راوی)؛ ولی با این حال این بحث احتیاج به تأمل بیشتری دارد[۳۷][۳۸]

تحقیق

احتمال اتحاد مترجم له با ابوایوب خزاز درست نیست، بلکه دو راوی مستقل‌اند و مهم‌ترین دلیل آن، روایت ابوایوب خزاز از ابراهیم کرخی است که نص در تعدد است.

مرحوم کلینی: «عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ[۳۹] عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: عَلَّمَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) دُعَاءً وَ أَمَرَنَا...»[۴۰].

اتحاد در راوی که مرحوم بهبهانی آن را قرینه اتحاد دانسته، گرچه شاهد بر وحدت طبقه است، نمی‌تواند دلیل بر اتحاد دو عنوان باشد.[۴۱]

طبقه راوی

از تاریخ ولادت و وفات ابراهیم بن ابی زیاد کرخی هیچ اطلاعی در دست نیست؛ ولی شیخ طوسی وی را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده[۴۲] و آیت الله بروجردی به ایشان را از راویان طبقه پنجم به شمار آورده است[۴۳].

از روایات فهمیده می‌شود که ابراهیم کرخی دو برهه از زمان امام کاظم (ع) (دوره قبل از امامت و دوره بعد از امامت) را درک کرده است:

  1. «مَا رَوَاهُ- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى (ع) مَتَى يَدْخُلُ وَقْتُ الظُّهْرِ قَالَ (ع)...»[۴۴]. این روایت مورد استناد فقهاء قرار گرفته و در کتب فقهی استدلالی پیرامون آن بحث کرده‌اند[۴۵].
  2. «... عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ (ع) وَ إِنِّي لَجَالِسٌ عِنْدَهُ إِذْ دَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) وَ هُوَ غُلَامٌ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَبَّلْتُهُ وَ جَلَسْتُ...»[۴۶][۴۷]

روایت کرخی از امام رضا (ع)

در کتاب الفصول المهمة فی أصول الأئمة شیخ حر عاملی به نقل از کتاب عیون أخبار الرضا (ع)، أمالی و توحید شیخ صدوق، حدیثی از ابراهیم کرخی از امام رضا (ع) گزارش شده است: «وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ، وَ فِي التَّوْحِيدِ، وَ الْأَمَالِي عَنِ ابْنِ تَاتَانَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنَّ رَجُلًا رَأَى رَبَّهُ فِي الْمَنَامِ فَقَالَ: إِنَّ ذَلِكَ رَجُلٌ لَا دِينَ لَهُ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُرَى فِي الْيَقَظَةِ، وَ لَا فِي الْمَنَامِ، وَ لَا فِي الدُّنْيَا، وَ لَا فِي الْآخِرَةِ»[۴۸]؛

بر این اساس، ممکن است گفته شود که ابراهیم الکرخی امام رضا (ع) را نیز درک کرده و از اصحاب آن حضرت به شمار می‌آید؛ ولی این استدلال درست نیست، به دو دلیل:

  1. در کتاب عیون أخبار الرضا (ع) و توحید شیخ صدوق این روایت یافت نشده است.
  2. در امالی صدوق[۴۹] و دیگر کتب حدیثی، مانند بحار الأنوار[۵۰]، که این روایت را از امالی صدوق نقل کرده‌اند، از امام صادق (ع) گزارش کرده‌اند؛ نه از امام رضا (ع). بنابراین ابراهیم کرخی از اصحاب امامان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) شمرده می‌شود و امام رضا (ع) را درک نکرده است.[۵۱]

استادان و شاگردان راوی

از اسناد روایات فهمیده می‌شود که ابراهیم کرخی از طلحة بن زید شامی[۵۲]، ابوحمزة ثمالی[۵۳] و محمد بن مسلم[۵۴] روایت کرده است.

افراد بسیاری از ایشان نقل حدیث کرده‌اند؛ مانند: ابراهیم بن مهزم، حسن بن محبوب[۵۵]، محمد بن سنان[۵۶]، ابوایوب خراز، صالح بن عقبة[۵۷]، ابان بن عثمان، محمد بن خالد طیالسی، حماد بن عیسی، محمد بن ابی عمیر[۵۸]، صفوان بن یحیی، ابوعلی زراد[۵۹]، محمد بن عبدالله بن خانبة[۶۰] و علی بن حاتم منقری[۶۱][۶۲]

جایگاه حدیثی راوی

چنان که اشاره شد، رجالیان متقدم مانند کشی، شیخ طوسی و نجاشی، ابراهیم بن زیاد کرخی را جرح و تعدیل نکرده‌اند؛ ولی از رجالیان متأخر مرحوم وحید بهبهانی برای اثبات وثاقت ایشان ادله‌ای آورده:

  1. روایت ابن أبی عمیر، صفوان بن یحیی و حسن بن محبوب از ایشان.
  2. طریق داشتن شیخ صدوق به ایشان در مشیخه[۶۳].
  3. کثیر الروایة بودن[۶۴].

مجلسی اول (محمد تقی) بعد از ذکر طریق شیخ صدوق به راوی: و یظهر من المصنف (أی الصدوق) أن کتابه معتمد مرجوع إلیه و الروایات عنه کثیرة[۶۵].

محدث نوری بعد از یادآوری طریق شیخ صدوق به ابراهیم کرخی و روایت ابن أبی عمیر، صفوان بن یحیی، حسن بن محبوب، ابان بن عثمان و ابراهیم بن مهزم از وی: و بعد روایة هؤلاء عنه لا مجال للتأمل فیه[۶۶][۶۷]

تحقیق

اظهار نظر قطعی در مورد ابراهیم کرخی از جهت جرح و تعدیل مشکل است، چون گزارشی از حال وی در کتب رجالی قدما در دست نیست؛ اما قرائنی که وحید بهبهانی و دیگران برای وثاقت یا اثبات حسن حال راوی اقامه کرده‌اند، جای تأمل دارد، به دو دلیل:

  1. شمار روایات ایشان محدود است و ادعای کثرت مورد ندارد.
  2. صرف داشتن طریق در مشیخه صدوق نمی‌تواند دلیل بر وثاقت راوی باشد؛ زیرا شیخ صدوق به راویان ضعیفی مثل علی بن ابی حمزه بطائنی و... نیز طریق دارد[۶۸].

اشکال: شیخ صدوق در مقدمه کتاب من لا یحضره الفقیه می‌نویسد: آنچه در این کتاب روایت کردم صحیح و معتبر است و بر اساس آن فتوا دادم[۶۹] که بالملازمه بر وثاقت تمام راویان احادیث کتاب دلالت دارد، در نتیجه اگر شیخ صدوق به یکی از روات طریق داشته باشد و در مشیخه آن را ذکر نموده باشد، دال بر وثاقت وی خواهد بود.

جواب: این دلیل خدشه پذیر است؛ زیرا منشأ اعتبار حدیث، تنها وثاقت راوی نیست، بلکه شهرت و معروفیت کتابی که حدیث از آن نقل شده، نزد قدما، نیز اعتبار متن و محتوای آن حدیث، از عوامل اعتبار، بلکه از اصلی‌ترین معیارهای اعتبار به شمار میآیند. اعتماد شیخ صدوق به کتاب راوی نیز نشانه وثاقت وی نیست، بلکه این اعتماد می‌تواند با ملاحظه متن روایت باشد؛ نه بر اثر اعتماد به راوی.

ولی از جهت روایت راویان جلیل‌القدر و عظیم‌الشأنی مانند ابن ابی عمیر و صفوان بن یحیی از ابراهیم کرخی، نیز با تأمل و دقت در اسناد و مضامین روایات وی، چه بسا بتوان از مذهب و گرایش فکری و از جایگاه ایشان نزد اهل بیت (ع) و حسن حالش اطلاع به دست آورد که در ادامه به توضیح آن خواهیم پرداخت.[۷۰]

مذهب راوی

هیچ یک از رجالیان به مذهب و گرایش فکری ابراهیم کرخی اشاره‌ای نکرده‌اند؛ ولی از قرائن و شواهد مختلف فهمیده می‌شود که وی معتقد به امامت ائمه دوازده‌گانه (ع) بوده، پس بایستی از راویان امامی شمرده شود:

١. ایشان از اهل کرخ بغداد بوده که ساکنان آنجا همه شیعه بودند. یاقوت حموی در ذیل واژه «کرخ»: ... و أهل الکرخ (یعنی کرخ بغداد) کلهم شیعة إمامیة لا یوجد فیهم سنی البتة[۷۱].

شیخ مفید: کانت الشیعة الإمامیة قد تکاثرت بالعراق حوالی القرن الثالث فکان فی بغداد و ضواحیها أماکن کثیرة أهلها من الشیعة، و کان أهل الکرخ کلهم شیعة إمامیة مجاهرون بالتشیع[۷۲].

همچنین از روایات برداشت می‌شود که اهل کرخ در دوران ائمه (ع) نیز شیعه و محب اهل بیت (ع) بودند: احمد بن زکریا گوید: امام رضا (ع) به من فرمود: منزل تو در کجای بغداد جای دارد؟ گفتم: در محله کرخ. فرمود: بدان که آنجا سالم‌ترین مکان‌هاست و ناچار فتنه‌ای سخت و هولناک واقع خواهد شد و در آن هر دوستی و صمیمیتی ساقط خواهد شد و آن وقتی است که جمعیت شیعه سومین از فرزندانم را از دست بدهند[۷۳].

بدان جهت شیعیان کرخ همیشه از ناحیه متعصبان اهل سنت در آزار بودند و مورد هجوم وحشیانه آنان قرار می‌گرفتند. قتل عام‌ها و غارت اموال شیعیان کرخ از مسلمات تاریخ است:

حموی در معجم البلدان ذیل عنوان بین السورین: بین السورین نام محله‌ای بزرگ در منطقه کرخ بغداد است و از بهترین و آبادترین مکان‌های شهر بغداد می‌باشد و در آن کتابخانه‌ای است که کتبش را سابور بن اردشیر - وزیر بهاء الدوله - وقف آن نمود و در دنیا کتبی بهتر از آن وجود ندارد؛ زیرا همه آن کتب با دستخط دانشمندان معتبر و بر پایه اصولی که آنها پایه‌گذاری کردند به رشته تحریر در آمده است و این کتابخانه در هنگام ورود طغرل بیک اولین پادشاه سلجوقی به بغداد در آتش سوزی‌ای که در سال ۴۴۷ ق در محله‌های کرخ به وقوع پیوست، در آتش سوخت[۷۴].

ابن کثیر در حوادث سال ۴۴۸ (ق) در ترجمه شیخ طوسی: أحرقت داره بالکرخ و کتبه سنة ۴۴۸...[۷۵].

۲. سه روایت شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة:

  1. «... عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَوْ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَ لَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ (ع) قَوِيّاً فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ بَلَى قَالَ فَكَيْفَ ظَهَرَ عَلَيْهِ الْقَوْمُ وَ كَيْفَ لَمْ يَدْفَعْهُمْ وَ مَا يَمْنَعُهُ مِنْ ذَلِكَ قَالَ آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنَعَتْهُ قَالَ قُلْتُ وَ أَيَّةُ آيَةٍ هِيَ قَالَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا[۷۶] إِنَّهُ كَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَدَائِعُ مُؤْمِنُونَ فِي أَصْلَابِ قَوْمٍ كَافِرِينَ وَ مُنَافِقِينَ فَلَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ (ع)لِيَقْتُلَ الْآبَاءَ حَتَّى يَخْرُجَ الْوَدَائِعُ فَلَمَّا خَرَجَتِ الْوَدَائِعُ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ فَقَاتَلَهُ وَ كَذَلِكَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَنْ يَظْهَرَ أَبَداً حَتَّى تَظْهَرَ وَدَائِعُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا ظَهَرَتْ ظَهَرَ عَلَى مَنْ يَظْهَرُ فَقَتَلَهُ»[۷۷].
  2. «... عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ (ع) وَ إِنِّي لَجَالِسٌ عِنْدَهُ إِذْ دَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) وَ هُوَ غُلَامٌ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَبَّلْتُهُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَا إِبْرَاهِيمُ أَمَا إِنَّهُ لَصَاحِبُكَ مِنْ بَعْدِي أَمَا لَيَهْلِكَنَّ فِيهِ أَقْوَامٌ وَ يَسْعَدُ فِيهِ آخَرُونَ فَلَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ وَ ضَاعَفَ عَلَى رُوحِهِ الْعَذَابَ أَمَا لَيُخْرِجَنَّ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ فِي زَمَانِهِ سَمِيَّ جَدِّهِ وَ وَارِثَ عِلْمِهِ وَ أَحْكَامِهِ وَ فَضَائِلِهِ وَ مَعْدِنَ الْإِمَامَةِ وَ رَأْسَ الْحِكْمَةِ يَقْتُلُهُ جَبَّارُ بَنِي فُلَانٍ بَعْدَ عَجَائِبَ طَرِيفَةٍ حَسَداً لَهُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بالِغُ أَمْرِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ يُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ تَكْمِلَةَ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً مَهْدِيّاً اخْتَصَّهُمُ اللَّهُ بِكَرَامَتِهِ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ قُدْسِهِ الْمُنْتَظِرُ لِلثَّانِي عَشَرَ مِنْهُمْ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَذُبُّ عَنْهُ قَالَ فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِي بَنِي أُمَيَّةَ فَانْقَطَعَ الْكَلَامُ فَعُدْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً أُرِيدُ مِنْهُ أَنْ يَسْتَتِمَّ الْكَلَامَ فَمَا قَدَرْتُ عَلَى ذَلِكَ فَلَمَّا كَانَ قَابِلُ السَّنَةِ الثَّانِيَةِ دَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ هُوَ الْمُفَرِّجُ لِلْكَرْبِ عَنْ شِيعَتِهِ بَعْدَ ضَنْكٍ شَدِيدٍ وَ بَلَاءٍ طَوِيلٍ وَ جَزَعٍ وَ خَوْفٍ فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ الزَّمَانَ حَسْبُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَمَا رَجَعْتُ بِشَيْءٍ أَسَرَّ مِنْ هَذَا لِقَلْبِي وَ لَا أَقَرَّ لِعَيْنِي»[۷۸]؛
  3. «... عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ (ع) فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي بِالَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ أَوْجَبَ عَلَى عِبَادِهِ الِاقْتِدَاءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صفَقَالَ لِي يَا كَنْكَرُ إِنَّ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَئِمَّةً لِلنَّاسِ وَ أَوْجَبَ عَلَيْهِمْ طَاعَتَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ابْنَا عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي رُوِيَ لَنَا عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ (ع) أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَى عِبَادِهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَكَ قَالَ ابْنِي مُحَمَّدٌ وَ اسْمُهُ فِي التَّوْرَاةِ بَاقِرٌ يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً هُوَ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدِي وَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ وَ اسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ الصَّادِقُ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ صَارَ اسْمُهُ الصَّادِقَ وَ كُلُّكُمْ صَادِقُونَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ (ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ لِلْخَامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعِي الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ وَ كَذِباً عَلَيْهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ الْمُفْتَرِي عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُدَّعِي لِمَا لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِيهِ وَ الْحَاسِدُ لِأَخِيهِ ذَلِكَ الَّذِي يَرُومُ كَشْفَ سَتْرِ اللَّهِ عِنْدَ غَيْبَةِ وَلِيِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ كَأَنِّي بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ وَ قَدْ حَمَلَ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِيشِ أَمْرِ وَلِيِّ اللَّهِ وَ الْمُغَيَّبِ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَ التَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَ طَمَعاً فِي مِيرَاثِهِ حَتَّى يَأْخُذَهُ بِغَيْرِ حَقِّهِ قَالَ أَبُو خَالِدٍ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ فَقَالَ إِي وَ رَبِّي إِنَّ ذَلِكَ لَمَكْتُوبٌ عِنْدَنَا فِي الصَّحِيفَةِ الَّتِي فِيهَا ذِكْرُ الْمِحَنِ الَّتِي تَجْرِي عَلَيْنَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ أَبُو خَالِدٍ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ يَكُونُ مَا ذَا قَالَ ثُمَّ تَمْتَدُّ الْغَيْبَةُ بِوَلِيِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّانِي عَشَرَ مِنْ أَوْصِيَاءِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ»[۷۹][۸۰]

حسن حال راوی

بر اساس قرائن و شواهدی ابراهیم کرخی جایگاه حدیثی خوبی داشته و دارای اعتقاد راسخ و ثبات قدم در دین بوده:

  1. راویان معروف و نام آورانی همچون ابن ابی عمیر، حسن بن محبوب[۸۱]، صفوان بن یحیی[۸۲] و حماد بن عیسی[۸۳] که از راویان بزرگ به شمار می‌آیند، از ایشان حدیث نقل کرده‌اند؛ به ویژه شیخ طوسی درباره صفوان بن یحیی و ابن ابی عمیر چنین ادعا کرده: لا یروون و لا یرسلون إلا عمن یوثق به[۸۴].
  2. بیشترین روایات ایشان از امام صادق (ع) است که با تعبیر سألت گویاست که بسیار به آن امام (ع) نزدیک بوده، تا جایی که آن حضرت دعای خاصی را به ایشان تعلیم داده است[۸۵].
  3. روایتی را مرحوم شیخ صدوق از دیدار ایشان با امام صادق (ع) نقل کرده که بر اعتقاد راسخ، امانتداری و محرم اسرار بودن وی دلالت دارد[۸۶].
  4. از بعضی روایات فهمیده می‌شود که ایشان مؤمن، با ورع و برخوردار از مقام علمی بوده؛ نمونه‌ها:
    1. «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَا يَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ المؤمن [لِلْمُؤْمِنِ] الْوَرَعَ وَ الزُّهْدَ وَ الْإِقْبَالَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الصَّلَاةِ فِي الدُّنْيَا إِلَّا رَجَوْتُ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَ قَالَ وَ إِنِّي لَأُحِبُّ الرَّجُلَ مِنْكُمُ الْمُؤْمِنَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ أَنْ يُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَى اللَّهِ وَ لَا يَشْغَلَ قَلْبَهُ بِأَمْرِ الدُّنْيَا فَلَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِي صَلَاتِهِ إِلَى اللَّهِ إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِوَجْهِهِ وَ أَقْبَلَ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيْهِ بِالْمَحَبَّةِ لَهُ بَعْدَ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيَّاهُ»[۸۷].
    2. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِيثٍ تَرْوِيهِ وَ لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلَامِنَا وَ إِنَّ الْكَلِمَةَ مِنْ كَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِيعِهَا الْمَخْرَجُ»[۸۸][۸۹]

منابع

پانویس

  1. ر. ک: أ. منابع شیعی: نقد الرجال، ج۱، ص۵۲، ش۳۶؛ جامع الرواة، ج۱، ص۱۶؛ إکلیل المنهج، ص۶۹، ش۲۲؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۴۳؛ منتهی المقال، ج۱، ص۱۴۸، ش۲۴؛ طرائف المقال، ج۱، ص۳۹۴، ش۳۰۹۴؛ أعیان الشیعة، ج۲، ص۱۰۸؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۰۴، ش۶۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۷۷، ش۸۳. ب. منابع سنی: لسان المیزان، ج۱، ص۶۲، ش۱۵۴.
  2. ر. ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۸، ص۴۳۷؛ ج۱۰، ص۱۳۸، ج۱۱، ص۱۵۲.
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۸، ص۴۳۷ به گزارش از الکافی، ج۸، ص۳۷۰، ح۵۶۰.
  4. ر. ک: تفسیر نورالثقلین، ج۳، ص۴۳۹، ح۱۰۳؛ ج۴، ص۴۱۶، ح۶۳؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۱۲، ح۹۰۰۷؛ بحار الأنوار، ج۱۲، ص۴۴، ح۳۸.
  5. ر. ک: قصص الأنبیاء، ج۱، ص۱۰۶، ح۱۰۰.
  6. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۸۵-۱۸۶.
  7. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۰، ص۲۰۰ به گزارش از الکافی، ج۸، ص۳۷۰، ح۵۶۰.
  8. ر. ک: الکافی، ج۸، ص۳۷۰، ح۵۶۰.
  9. ر. ک: تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۱۸۵، ح۶۸.
  10. ر. ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۱۲، ح۹۰۰۷.
  11. ر. ک: بحار الأنوار، ج۱۲، ص۴۴، ح۳۸.
  12. ر. ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۱۵۲؛ تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۴۱۶، ح۶۳.
  13. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۳۰۱-۳۰۲.
  14. ر. ک: رجال البرقی، ص۲۷؛ رجال الطوسی، ص۱۶۷، ش۱۹۳۴؛ نقد الرجال، ج۱، ص۷۹، ش۱۱۲؛ جامع الرواة، ج۱، ص۳۰؛ إکلیل المنهج، ص۸۹، ش۴۸؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۵۴؛ منتهی المقال، ج۱، ص۱۸۹، ش۶۴؛ طرائف المقال، ج۱، ص۳۹۸، ش۳۱۴۷؛ تنقیح المقال، ج۴، ص۲۵۶، ش۴۵۸؛ أعیان الشیعه، ج۲، ص۱۹۹، ش۳۲۴؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۸۵، ش۳۹۹؛ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۳۳۰، ش۳۶۴؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۲۶۰، ش۱۷۰.
  15. ر. ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۳۵۰؛ ج۶، ص۲۵۳ و۲۵۵؛ ج۹، ۲۹۲ و۵۲۳؛ ج۱۲، ص۲۹۸.
  16. بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند سوره هود، آیه ۱۱۴.
  17. تفسیر کنز الدقائق، ج۶، ص۲۵۵ به گزارش از تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۶۲، ح۷۵.
  18. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۴۵-۴۴۶.
  19. «حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ مِمَّنْ يَنْتَحِلُ هَذَا الْأَمْرَ لَمَنْ هُوَ شَرٌّ مِنَ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا»؛ (رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ج۲، ص۵۸۷).
  20. لسان المیزان، ج۱، ص۶۲، ش۱۵۴.
  21. رجال الطوسی، ص۱۶۷، ش۱۹۳۴.
  22. رجال النجاشی، ص۳۴۶، ش۹۳۵.
  23. «... عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ رَجُلٍ أَحْرَمَ بِحَجَّةٍ فِي غَيْرِ أَشْهُرِ الْحَجِّ...»؛ (الکافی، ج۴، ص۳۲۱، ح۱).
  24. «... عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ الْكَرْخِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) ثَلَاثَةٌ مَنْ فَعَلَهُنَ مَلْعُونٌ...»؛ (تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۰، ح۸۰).
  25. مانند: «... عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ زِيَادٍ الْكَرْخِيِّ قَالَ اشْتَرَيْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) جَارِيَةً فَلَمَّا ذَهَبْتُ أَنْقُدُهُمْ قُلْتُ...»؛ (من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۳۱، ح۳۸۵۲).
  26. نظیر: «...عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ (ع): كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَعْرِفُنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنَا»؛ (معانی الأخبار، ص۳۹۹، ح۵۷).
  27. همچون «... عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الشِّرَاءِ مِنْ أَرْضِ الْجِزْيَةِ قَالَ...»؛ (تھذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۷، ح۴۰۹).
  28. «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: اشْتَرَيْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) جَارِيَةً فَلَمَّا ذَهَبْتُ أَنْقُدُهُمُ الدَّرَاهِمَ قُلْتُ...»؛(الکافی، ج۵، ص۲۸۶، ح۱)
  29. «وَ- رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ زِيَادٍ الْكَرْخِيِّ قَالَ اشْتَرَيْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) جَارِيَةً فَلَمَّا ذَهَبْتُ أَنْقُدُهُمْ قُلْتُ أَسْتَحِطُّهُمْ...»؛ (من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۳۱، ح۳۸۵۲).
  30. «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ الْكَرْخِيِّ قَالَ: اشْتَرَيْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) جَارِيَةً فَلَمَّا ذَهَبْتُ أَنْقُدُهُمْ قُلْتُ أَسْتَحِطُّهُمْ...»؛ (تهذیب الاحکام، ج۷، ص۸۰، ح۳۴۵).
  31. ر. ک: رجال النجاشی، ص۳۴۶، ش۹۳۵، ترجمه محمد بن أحمد بن عبدالله بن مهران بن خانبة الکرخی.
  32. ر. ک: جامع الرواة، ج۱، ص۱۶.
  33. ر. ک: مستدرک الوسائل الخاتمة)، ج۴، ص۱۰، ش۴.
  34. ر. ک: نقد الرجال، ج۱، ص۵۲، ش۳۶.
  35. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۴۶-۴۴۸.
  36. إبراهیم بن عثمان المکنی بأبی أیوب الخزاز، الکوفی، ثقة، له أصل؛ (الفهرست (طوسی)، ص۱۸، ش۱۳)؛ إبراهیم بن عیسی أبو أیوب الخراز و قیل إبراهیم بن عثمان... ثقة، کبیر المنزلة، له کتاب نوادر، کثیر الرواة عنه. (رجال النجاشی، ص۲۰، ش۲۵).
  37. ر. ک: تعلیقة علی منهج المقال، ص۴۳.
  38. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۴۸-۴۴۹.
  39. یادآوری: مراد از أبی ایوب در این سند، أبوایوب الخزاز است، به قرینه روایت علی بن الحکم از ایشان: «عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن أبی أیوب الخزاز، عن ثبیت عن معاذ بن کثیر عن أبی عبدالله (ع)...»؛ (الکافی، ج۱، ص۳۰۸).
  40. الکافی، ج۲، ص۵۸۰، ح۱۲.
  41. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۴۹.
  42. ر. ک: رجال الطوسی، ص۱۶۷، ش۱۹۳۴.
  43. ر. ک: الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال التهذیب)، ص۲۸.
  44. تهذیب الأحکام، ج۲، ص۲۶، ح۷۲؛ الاستبصار، ج۱، ص۲۵۸، ح۹۲۶.
  45. ر. ک: الحدائق الناضره، ج۶، ص۱۱۹؛ جواهر الکلام، ج۷، ص۱۴۵.
  46. کمال الدین، ج۲، ص۳۳۴، ح۵.
  47. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۴۹-۴۵۰.
  48. الفصول المهمه، ج۱، ص۱۸۱، ح۱۲۸.
  49. «حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ نَاتَانَةَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ (ع) إِنَّ رَجُلًا رَأَى رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَنَامِهِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ فَقَالَ ذَلِكَ رَجُلٌ لَا دِينَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُرَى فِي الْيَقَظَةِ وَ لَا فِي الْمَنَامِ وَ لَا فِي الدُّنْيَا وَ لَا فِي الْآخِرَةِ»؛ (الأمالی، (صدوق)، ص۶۱۰، ح۵).
  50. ر. ک: بحار الأنوار، ج۴، ص۳۲، ح۷، ج۵۸، ص۱۶۷، ح۲۱.
  51. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۵۱-۴۵۲.
  52. الکافی، ج۶، ص۳۸۵، ح۱.
  53. کمال الدین، ج۱، ص۳۱۹، ح۲.
  54. الخصال، ج۲، ص۴۱۵، ح۵.
  55. تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۳۵۰؛ ج۸، ص۴۳۷؛ ج۹، ص۲۹۲.
  56. الخصال، ج۱، ص۴۱، ح۳۱.
  57. الکافی، ج۲، ص۵۸۰، ح۱۲؛ ج۳، ص۱۶، ح۶.
  58. تهذیب الأحکام، ج۳، ص۲۲۹ (ح۵۸۶) و۳۰۷ (ح ۹۵۱)؛ ج۴، ص۱۴۷، ح۴۰۹؛ ج۷، ص۸۰، ح۳۴۵.
  59. کمال الدین، ج۱، ص۳۱۹، ح۲، ج۲، ص۳۳۴، ح۵.

    یادآوری

    این راوی (ابوعلی زراد) همان حسن بن محبوب است.

  60. رجال النجاشی، ص۳۴۶، ش۹۳۵.
  61. معانی الأخبار، ص۳۰، ح۱.
  62. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۵۱-۴۵۲.
  63. و ما کان فیه عن إبراهیم بن أبی زیاد الکرخی؛ فقد رؤیته عن أبی عن سعد بن عبدالله، عن أیوب بن نوح، عن محمد بن أبی عمیر عن إبراهیم بن أبی زیاد الکرخی؛ (من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۶۳).
  64. قوله: فی إبراهیم بن أبی زیاد عن ابن أبی عمیر عنه فی روایته عنه إشعار بکونه من الثقات؛ و کذا فی روایة صفوان بن یحیی عنه فإنه أیضاً یروی عنه؛ و یروی عنه الحسن بن محبوب أیضاً و فیه ایماء إلی اعتداد ما به؛ و کذا فی کونه کثیر الروایة و کذا من جهة أن للصدوق طریقاً إلیه و حکم خالی؛ (یعنی العلامة المجلسی، بحسنه لذلک. (تعلیقة علی منهج المقال، ص۴۳).
  65. روضة المتقین، ج۱۴، ص۲۵.
  66. مستدرک الوسائل (الخاتمة)، ج۴، ص۱۱، ش۴.
  67. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۵۲-۴۵۳.
  68. ر. ک: مستدرک الوسائل (الخاتمة)، ج۴، ص۴۶۳، ش۲۰۷.
  69. «بَلْ قَصَدْتُ إِلَى إِيرَادِ مَا أُفْتِي بِهِ وَ أَحْكُمُ بِصِحَّتِهِ وَ أَعْتَقِدُ فِيهِ أَنَّهُ حُجَّةٌ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ رَبِّي تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ وَ تَعَالَتْ قُدْرَتُهُ»؛ (من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳).
  70. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۵۳-۴۵۴.
  71. معجم البلدان، ج۴، ص۴۴۸.
  72. أوائل المقالات، ص۲۵۹.
  73. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ خَالِهِ أَحْمَدَ بْنِ زَكَرِيَّا قَالَ: قَالَ لِيَ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى (ع) أَيْنَ مَنْزِلُكَ بِبَغْدَادَ قُلْتُ الْكَرْخُ قَالَ أَمَا إِنَّهُ أَسْلَمُ مَوْضِعٍ وَ لَا بُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمَّاءَ صَيْلَمٍ تَسْقُطُ فِيهَا كُلُ وَلِيجَةٍ وَ بِطَانَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فِقْدَانِ الشِّيعَةِ الثَّالِثَ مِنْ وُلْدِي»؛ (کمال الدین، ج۲، ص۳۷۱، ح۴).
  74. بین السورین:... اسم لمحلة کبیرة کانت بکرخ بغداد، و کانت من أحسن محالها و أعمرها، و بها کانت خزانة الکتب التی وقعها الوزیر أبونصر سابور بن أردشیر وزیر بهاء الدولة بن عضد الدولة، و لم یکن فی الدنیا أحسن کتبا منها، کانت کلها بخطوط الأئمة المعتبرة و أصولهم المحررة، و احترقت فیما أحرق من محال الکرخ عند ورود طغرل بک أول ملوک السلجوقیة إلی بغداد سنة ۴۴۷؛ (معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۴).
  75. البدایة و النهایه، ج۱۲، ص۱۱۹؛ معالم المدرستین، ج۱، ص۲۶۲.
  76. اگر (مؤمنان و کافران) از هم جدا می‌بودند، کافران از آنان را عذابی دردناک می‌کردیم سوره فتح، آیه ۲۵.
  77. کمال الدین، ج۲، ص۶۴۱ - ۶۴۲.
  78. کمال الدین، ج۲، ص۳۳۴ - ۳۳۵، ح۵.
  79. کمال الدین، ج۱، ص۳۱۹، ح۲.
  80. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۵۵-۴۵۹.
  81. ر. ک: الکافی، ج۲، ص۲۹۲، ح۱۱ - ۱۲.
  82. ر. ک: کمال الدین، ج۱، ص۳۱۹، ح۲.
  83. ر. ک: تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۷، ح۴۰۹.
  84. العدة فی أصول الفقه، ج۱، ص۱۵۴.
  85. «عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: عَلَّمَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) دُعَاءً وَ أَمَرَنَا أَنْ نَدْعُوَ بِهِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ- اللَّهُمَّ إِنِّي تَعَمَّدْتُ إِلَيْكَ بِحَاجَتِي وَ...»؛ (الکافی، ج۲، ص۵۸۰، ح۱۲).
  86. ر. ک: کمال الدین، ج۲، ص۳۳۴ - ۳۳۵، ح۵. (روایت دوم کمال الدین که پیش‌تر نقل شده است).
  87. ثواب الأعمال، ص۱۳۵.
  88. معانی الأخبار، ص۲، ح۳.
  89. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص۴۵۹-۴۶۱.