احسان به دشمن
مقدمه
این یکی از جالبترین اصول و قواعد جنگی است که در قرآن در ذیل آیات قتال مورد تأکید قرار گرفته است که: ﴿وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱]. در هر حال احسان و انسان دوستی را فراموش نکنید و در حق دشمن از آن مضایقه ننمایید.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: خداوند کلام خود را در این آیه، درباره جنگ با این سخن به پایان رسانده است که با دشمن به نیکی و احسان رفتار نمایید. لکن معنی این آیه آن نیست که دست از جهاد بکشید و دشمنان را به حال خود رها سازید، بلکه منظور از احسان در این آیه آن است که عملیات رزمی در صحنه جهاد باید به گونهای انجام گیرد که شایسته هر موقعیت باشد؛ آنجا که باید جنگید بجنگید و آنجا که باید از جنگ دست بکشند از خونریزی خودداری نمایند، جایی که مقاومت و شدت عمل میطلبد مقاوم و جدی باشند و جایی که عفو و اغماض نیکو است از آن چشمپوشی نمایند. احسان در جهاد به دو گونه است نخست آنکه دفاع در برابر تجاوز که مبنای جهاد است، در واقع احسان بر انسانیت است که با جهاد، ریشههای تجاوز خشکانده میشود و دوم آنکه در جلوگیری از تجاوز دشمن و استیفای حق و دفاع مشروع به شیوهای شایسته عمل کردن خود، احسان دیگری است که در مجموع احسان مضاعف خواهد بود[۲].
امر به احسان در جبهههای جهاد نشاندهنده میزان انسان دوستی در اسلام و بیانگر این حقیقت است که جنگ و خونریزی حالتی است غیر طبیعی در روابط انسانها که باید به حداقل آن به مقتضای ضرورت اکتفا نمود[۳].
پیشبینی اصل «احسان به دشمن” که دارای بار عاطفی و عقیدتی میباشد، در مقررات نظامی و دفاعی، به دیدگاه اسلام در زمینه انسان مربوط میشود که در این دیدگاه، انسان موجودی باکرامت و دارای روح الهی است و هر انسانی به رغم هر نوع آلودگی و فساد توان ارتقاء معنوی و نیل به مقام والای شایسته خود را دارد؛ دشمن نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست، او هم میتواند از این رأفت اسلامی برخوردار باشد. در حقیقت، احسان به دشمن رعایت حقوق اسیران جنگی، حمایت از مجروحان جنگی و منع از کشتار کودکان، زنان، سالخوردگان و نظایر آنها که شامل رزمنده دشمن که در حال فرار و یا سلاح بر زمین گذارده است هم میباشد، همه و همه جلوههای با شکوه اصل رحمت، رأفت و عواطفی است که پیامبر اسلام (ص) بر اساس آن و برای اقامه آن برانگیخته شده است.
بالاترین مظهر «احسان به دشمن”، دعوت و فراخوانی او به هدایت و راه و رسم درست زندگی است که در آغاز جنگ و پیش از آنکه برخوردی خشونتآمیز رخ دهد، توسط رزمندگان اسلام انجام میپذیرد. بیگمان، احسان منحصراً به معنی ایجاد تسهیلات مادی و برخوردار نمودن دشمن از امکانات مادی نیست، هر نوع احترام و رعایت شئون انسانی نسبت به دشمن، خود بخشی از احسان به دشمن محسوب میشود.
به هرحال فرامین کلی اسلام، نظیر: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[۴] و ﴿مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى﴾[۵] که احسان را به طور عام و مطلق، دستور الهی و مقتضای اسلام واقعی معرفی میکند در مورد دشمن نیز به گونهای مناسب مصداق، پیدا میکند.
هر چند احسان، بر حسب مورد، به گونههای مختلف، قابل اجراست، لکن در حال بنابر اصل: ﴿وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۶] احسان در هر شرایطی پسندیده و احسان کنندگان محبوب خدایند. و سرانجام، رحمت خدا شامل محسنان خواهد بود. ﴿هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ﴾[۷].
دشمن بودن دشمن، مانع از نثار احسان و تعمیم آن نیست؛ زیرا که چه بهتر بدی با احسان، دفع گردد چنانکه، این خود دستور قرآن است: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[۸].
هر چند «عفو” به حقوق خصوصی اختصاص دارد و در حقوق عمومی به شکل فردی نمیتوان اقدام نمود و عفو در حقوق عمومی دارای شرایط و اهلیت خاص میباشد. لکن، با توجه به آیات احسان در قرآن و دستورات اکید در نصوص اسلامی، احسان، اختصاص به حقوق خصوصی نداشته و در حقوق عمومی نیز جاری و صادق میباشد. بادقت در نمونه آیاتی که در این بحث، نقل نمودیم، اطلاق و عموم دستور به احسان، به وضوح آشکار میگردد.[۹]
پرسش مستقیم
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
- ↑ ر. ک: تفسیر المیزان، ج۲، ص۶۵.
- ↑ ر. ک: تفسیر المنار، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن فرمان میدهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «و هر که روی (دل) خویش به سوی خداوند نهد و نکوکار باشد بیگمان به دستاویز استوراتر چنگ زده است» سوره لقمان، آیه ۲۲.
- ↑ «و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
- ↑ «رهنمود و بخشایشی است برای نیکوکاران» سوره لقمان، آیه ۳.
- ↑ «بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۲۳۹.