استعفاف در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

استعفاف و تعفف در تفاسیر

شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمع‌البیان فرموده‌اند: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ: هر کس از اولیای اموال یتیمان غنی بود، باید آنچه را از مال یتیم سهم او ست، برای خودش نگیرد، خواه کم باشد یا زیاد، و از خوردن آن، خودداری نماید[۱].

همین طور فی قوله تعالی: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، گفته‌اند: این امر از جانب خدای متعال برای کسی است که راهی را برای ازدواج نمودن نمی‌یابد؛ از این که توان پرداخت مهریه را ندارد و یا آنکه نمی‌تواند آنچه را که از نفقه و لباس بر او لازم است، فراهم کند. چنین فردی باید پاکدامنی نماید و در کار زشت وارد نگردد و خویشتن‌داری کند تا خداوند از فضلش او را بی‌نیاز گرداند[۲].

نیز فی قوله تعالی: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ، فرموده‌اند: زن‌های بازنشسته سالمندی که امید و تمایلی برای ازدواج نمودن ندارند، در دور انداختن چادر خود پرهیزگاری کرده و عفت ورزند که این کار برای آنان، در دینشان، بهتر است[۳]؛ یعنی (اگر) با پوشیدن چادر، عفاف و پاکدامنی نمایند، برای آنان بهتر از آن است که آن را از سر خود بردارند[۴].

هم‌چنین فی قوله تعالی: أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ، طبرسی گفته: از سؤال نمودن از مردم خودداری می‌کنند، در حالی که آراستگی لباس آنان، پوششی است بر بدی حال و فقر آنان، و این برای طلب رضای حق تعالی و چشم داشتن به رسیدن به پاداش بزرگ است[۵].

زمخشری در تفسیر کشّاف فی قوله تعالی: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ، فرموده: استعفّ رساتر از عفّ است، گویی او بسیار خواهان خودداری کردن از مال ناروا است[۶].

نیز فی قوله تعالی: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا، گفته: وَلْيَسْتَعْفِفِ: و او باید از پارسایی و دور نگهداشتن نفس از چیزهای ناپسند، تلاش نماید؛ چنان‌که مستعفّ به معنای خواهان پاکدامنی از خویشتن و حامل پاکدامنی بر نفس خویش است[۷].

همین طور فی قوله تعالی: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ، فرموده: و الاستعفاف من الوضع خير لهن: خویشتن‌داری برای او بهتر است از برداشتن چادر[۸].

نیز فی قوله تعالی: يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ، فرموده: يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ به حال آنان، (که ایشان) أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ، بی‌نیازند، به خاطر خودداری کردن از سؤال (از دیگران)[۹].

شُبَّر هم در تفسیرش فرموده: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ؛ یعنی در خوردن آن (مال یتیم) پاکدامنی نمایند[۱۰].

نیز فی قوله: وَلْيَسْتَعْفِفِ، گفته: و باید در عفت و پاکدامنی نمودن (درباره آن)، جدیّت و تلاش نماید[۱۱].

هم‌چنین فی قوله: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ، فرموده: از برداشتن چادر خودداری کنند[۱۲].

همین‌طور فی قوله تعالی: أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ، گفته: از آن جهت که آنان از سؤال نمودن (از دیگران)، خودداری دارند[۱۳].

علامه طباطبایی در المیزان فرموده: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ، به معنای آن است که کسی که ولیّ یتیم است و در معاش خود نیازی به استفاده نمودن از مال یتیم ندارد، باید راه عفت را بجوید و لازمه آن این است که از اموال آنان چیزی نگیرد[۱۴].

نیز فی قوله تعالی: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا، فرموده: استعفاف و تعفّف، از نظر معنا به هم نزدیکند، و مراد از نیافتن نکاح، عدم قدرت بر مهر و نفقه است، و معنای آیه، امر به تعفّف و احتراز از وقوع زناست برای کسی که قدرت بر نکاح ندارد تا خدای تعالی از فضلش او را بی‌نیاز گرداند[۱۵].

همین طور فی قوله تعالی: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ، فرموده: کنایه از احتجاب (پوشاندن) است؛ یعنی باحجاب بودن برای آنان بهتر از این است که حجاب (و چادر) را بردارند[۱۶].

هم‌چنین فی قوله تعالی: يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ، فرموده: این که جاهل به حال آنان، ایشان را به سبب خودداری نمودن از سؤال، اغنیا می‌پنداشت، دلالت دارد بر این که آنان به فقر و نداری تظاهر نمی‌کنند، مگر جایی که راه چاره‌ای برای آنان از پوشاندن علایم فقر و مسکنت که از ظاهر چهره و لباس آنان پیداست، نباشد[۱۷].

تفسیر نمونه فی قوله تعالی: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ، فرموده: یعنی سرپرستان ایتام اگر متمکن و ثروتمندند، نباید به هیچ عنوانی از اموال ایتام استفاده کنند، و اگر فقیر و نادار باشند، تنها می‌توانند در برابر زحماتی که به خاطر حفظ اموال یتیم متحمّل می‌شوند، با رعایت عدالت و انصاف، حق الزحمه خود را از اموال آنها بردارند. در این زمینه، روایاتی نیز وارد شده و مضمون آیه را چنان‌که گفته شد، توضیح داده است؛ از جمله در روایتی از امام صادق (ع) می‌خوانیم: «فَقَالَ ذَلِكَ رَجُلٌ يَحْبِسُ‏ نَفْسَهُ‏ عَنِ‏ الْمَعِيشَةِ فَلَا بَأْسَ أَنْ يَأْكُلَ بِالْمَعْرُوفِ إِذَا كَانَ يُصْلِحُ لَهُمْ أَمْوَالَهُمْ فَإِنْ كَانَ الْمَالُ قَلِيلًا فَلَا يَأْكُلْ مِنْهُ شَيْئاً»: منظور کسی است که سرپرستی مال یتیم، او را از رسیدگی به زندگی خویش باز داشته، پس در این صورت او می‌تواند به اندازه مناسب و شایسته از مال یتیم استفاده کند، و این در صورتی است که این کار به صلاح یتیم باشد. امّا اگر ثروت یتیم کم باشد (و طبعاً سرپرستی آن نیز وقت زیادی را اشغال نمی‌کند)، در این صورت چیزی از مال یتیم برندارد[۱۸].

نیز فی قوله تعالی: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، فرموده: و آنها که وسیله ازدواج ندارند، باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را با فضلش بی‌نیاز کند. (بعد در شرح آن چنین می‌فرماید:) نکند در این مرحله بحرانی و در این دوران آزمایش الهی، تن به آلودگی در دهند و خود را معذور بشمرند که هیچ عذری پذیرفته نیست، بلکه باید قدرت ایمان، شخصیت و تقوا را در چنین مرحله‌ای آزمود[۱۹].

در ترجمه قوله تعالی: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ، فرموده: اگر آنها تعفّف کنند و خویشتن را بپوشانند، برای آنها بهتر است. (بعد در شرح آن آورده که:) چرا که از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعایت کند، پسندیده‌تر و به تقوا و پاکی نزدیک‌تر است[۲۰].

در معنای قوله تعالی: يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ هم فرموده: یعنی کسانی که از حال آنها اطلاعی ندارند، به خاطر خویشتن داری و عفت نفس ایشان، گمان می‌کنند آنان بی‌نیازند[۲۱][۲۲]

استعفاف و تعفّف در تفاسیر روایی

از ابوعلی طبرسی نقل شده که در معنای رشد در: فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ، مفسرین اختلاف نموده‌اند. سپس اقوالی را ذکر نموده و در آخر، خود چنین نظر می‌دهد: اقوا این است که مراد از «رشد»، عقل و صلاحیت داشتن در حفظ مال است، و فرموده که این قول از امام باقر (ع) نیز روایت شده است[۲۳].

و فی قوله: أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ از علی بن ابراهیم با اسنادش از ابی‌حمزه و او از امام صادق (ع) نقل کرده که: «فِي‏ قَوْلِهِ‏ تَعَالَى‏ وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ قَالَ تَضَعُ‏ الْجِلْبَابَ‏ وَحْدَهُ‏»: امام صادق (ع) درباره این آیه: زنان پیر و بازنشسته (از امر ازدواج) که گناهی نیست از این که ثیابشان را فروگذارند، فرمود: تنها آن چادری که بر روی مقنعه می‌اندازند، بردارند[۲۴].

علی بن ابراهیم می‌فرماید: آیه وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ، درباره پیرزن‌هایی که از حیض شدن افتاده و امیدی به ازدواج نمودن خود ندارند، نازل شده است، مبنی بر این که چادرهایشان (را از روی مقنعه‌شان) بردارند، و فرمود: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ؛ یعنی اگر عفت ورزند و خود را برای مردان ظاهر نسازند، برای آنان بهتر است[۲۵].

و فی قوله: لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ...، از ابوعلی طبرسی نقل کرده است که: ابوجعفر، امام باقر (ع)، فرمود: «نزلت‏ الآية في‏ أصحاب‏ الصّفّة»: این آیه درباره اصحاب صفه نازل شده است؛ هم‌چنین کلبی این حدیث را از ابن عباس روایت کند[۲۶].

ابوعلی اشعری با اسنادش تا معاویة بن وهب و او هم از ابی‌عبدالله، امام صادق (ع)، فی قوله عزوجل: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، نقل کرده که: «يَتَزَوَّجُوا حَتَّى‏ يُغْنِيَهُمُ‏ اللَّهُ‏ مِنْ‏ فَضْلِهِ‏»: ازدواج کنند تا آنکه خدای متعال آنان را از فضلش بی‌نیاز گرداند[۲۷].

همین طور در تفسیر علی ابن ابراهیم فی قوله: وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ، آمده که: آیه درباره پیرزن‌هایی است که از حیض شدن و از ازدواج نمودن مأیوسند، مبنی بر اینکه (چنین زنانی) نقاب را از چهره بردارند، و سپس فرمود: معنای: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ، آن است که خود را برای مردان ظاهر نکنند[۲۸].

باز در این تفسیر آمده که: «قال العالم (ع): الفقراء هم‏ الذين‏ لا يسئلون‏ لقول الله تعالى في سورة البقرة: لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ...». دانای به علم قرآن فرمود: که فقرا کسانی هستند که سؤال نمی‌کنند برای آنچه خدای متعال در سوره بقره فرموده: لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ.... این حدیث طولانی بوده و در این جا تنها به مقدار نیاز آمده است. ابوجعفر، امام باقر (ع)، هم فرموده: آیه درباره اصحاب صفه نازل گردیده است[۲۹]. باز در ضمن حدیثی در مجمع‌البیان آمده است که: «ان‏ الله‏ يحب‏ ان‏ يرى‏ اثر نعمته على عبده، و يكره‏ البؤس و التباؤس‏ و يحب الحليم المتعفف من عباده و يبغض الفاحش البذي‏ السؤال الملحف»: البته، خدای متعال دوست دارد که اثر نعمتش را بر بنده‌اش ملاحظه کند، و اظهار نمودن بیچارگی و تنگدستی را اکراه دارد، و بندگانی را که حلیم و بردبارند و از سؤال نمودن خودداری می‌کنند، دوست دارد، و از آنان که با فحاشی کردن و گفتن سخن زشت اصرار بر سؤال کردن دارند، غضبناک و خشمگین است[۳۰].

شیخ جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی در تفسیر درّ المنثور فی قوله: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ، فرموده: عبد بن حمید، ابن جریر، ابن ابی حاتم، نحاس، حاکم و صححه از طریق مقسم، از ابن‌عباس اخراج نمودند که: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ «قال: بغناه من ماله حتى يستغني عن مال اليتيم؛ لا يصيب منه شيئاً، وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ، قال: يأكل من ماله؛ يقوت على نفسه حتى لا يحتاج الى مال اليتيم»[۳۱].

و فی قوله تعالی: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا، آورده که:

  1. عبد بن حمید، ابن‌منذر و ابن ابی حاتم درباره: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا، از عکرمه اخراج نمودند که او گفت: «هو الرجل يرى المرأة فكأنه يشتهي، فان كانت له امرأة، فليذهب اليها، فليقض حاجته منها، و ان لم تكن له امرأة، فلينظر في ملكوت السموات و الارض حتى يغنيه الله من فضله»[۳۲].
  2. ابن ابی حاتم از ابی روق اخراج نموده که او درباره: وَلْيَسْتَعْفِفِ، می‌گفت: «عما حرم الله عليهم حتى يرزقهم الله»[۳۳].

نیز فی قوله تعالی: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ، فرموده: سعید بن منصور، ابن‌منذر و بیهقی در سنن از عاصم احول اخراج نمودند که او گفته: دخلت على حفصة بنت سيرين و قد ألقت عليها ثيابها، فقلت: اليس يقول الله: وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ، قالت اقرأ ما بعده: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ، هو ثياب الجلباب[۳۴][۳۵]

تدبّر در آیات استعفاف و تعفّف

كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ[۳۶].

تدبّر در معنا و مفهوم استعفاف و تعفّف به ترتیب آیات مصحف

در این قسمت، معانی و مفاهیم استعفاف و تعفّف در هر آیه به ترتیب آیات مصحف به صورت جداگانه و به شرح زیر مورد بررسی و تدبر قرار می‌گیرد:

معنا و مفهوم اوّل استعفاف

در آیه ششم سوره نساء: وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ...، آزمایش یتیمان، شرایط قرار دادن مال یتیمان در اختیار آنان، حکم نگهداری از مال یتیم، استعفاف ولی یتیم، وقتی که غنی باشد، اَکْلِ به معروف ولیّ یتیم، وقتی که فقیر باشد و گواه گرفتن بر تحویل مال به یتیم، موضوعات این آیه شریفه‌اند. بنابراین استعفاف بنا بر شرحی که خواهد آمد، در نگهداری از مال یتیم معنا و مفهوم پیدا می‌کند:

  1. آزمایش یتیمان: پیش از اینکه بلوغ یتیمان شروع شود، باید آنان را در جهت مشخص شدن صلاحیت استقلال مالی و اقتصادی شان آزمایش نمود و این آزمایش تا زمانی که هنگام ازدواجشان فرا می‌رسد، استمرار و تداوم خواهد داشت: وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ.
  2. شرط قرار دادن مال در اختیار یتیمان: در آزمایشی که به لحاظ اقتصادی از یتیمان به عمل می‌آید، «رشد» شرط اساسی قرار دادن مال در اختیار آنان است. «رشد» عبارت از حصول دو جنبه عقل نظری و عقل عملی (اقتصادی) در یتیم است؛ بدین معنا که از لحاظ نظری، حصول عقل در او محقق باشد و از لحاظ عملی هم بتواند مال را در جهت مقاصد و مصالح زندگانی به کار بَرد. با حصول این دو جنبه از عقل در یتیم، باید مال او را در اختیارش قرار داد: فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ.
  3. حکم نگهداری مال یتیمان: تا زمانی که مال یتیم در تصرّف و در اختیار ولیّ اوست، نخست، آن است که نباید مال یتیم مورد تجاوز و اسراف قرار گیرد، و دوم این است که ولیّ یتیم در حالی که به کبیر شدن او مبادرت می‌کند، نباید به خوردن از مال یتیم مبادرت نماید: وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا.
  4. استعفاف ولیّ یتیم وقتی ولیّ غنی باشد: کسی که سرپرستی و نگهداری مال یتیم را به عهده می‌گیرد و خودش هم بی‌نیاز است و برای تأمین معاش، احتیاجی به استفاده نمودن از مال یتیم ندارد، باید راه عفت پیش گیرد و از استفاده نمودن مال یتیم به نفع خود و یا خوردن آن، احتراز نماید. لذا در این جا استعفاف به معنای طلب عفت نمودن از جانب ولیّ یتیم است؛ به این گونه که در نفس خود حالتی را ایجاد کند که در اثر آن مطلقاً از استفاده نمودن از مال یتیم (مالی که منهی عنه است) به نفع خود، خودداری نماید: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ.
  5. أکل به معروف ولیّ یتیم وقتی که ولی فقیر باشد: آن کس که ولیّ یتیم بوده و سرپرستی مال یتیم را عهده‌دار است، در صورتی که فقیر باشد، و به عبارتی برای تأمین معاشش نیازمند باشد، مجاز است از مال یتیم أکل به معروف کند و به اندازه احتیاجش (در تأمین معاش) و به عنوان قرض، از آن مال بردارد، به طوری که در اولین فرصت نسبت به پرداخت آن اقدام نماید: وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ.
  6. گواه گرفتن بر تحویل مال به یتیم: بعد از احراز شرایط «رشد» برای تحویل دادن مال به یتیم، هرگاه ولی بخواهد که مال یتیم را به او تحویل دهد، برای جلوگیری از هر گونه پیشامد ناملایم در موقع تحویل مال به یتیم، لازم است، بر این تحویل گواه و شاهد بگیرد: فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا.[۳۷]

معنا و مفهوم دوّم استعفاف در آیه

در آیه ۳۳ سوره نور: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ...، استعفاف، استعتاق و استحصان، موضوعات این آیه شریفه‌اند.

استعفاف: کسانی که از لحاظ مالی و اقتصادی واجد شرایط ازدواج نیستند و توانایی پرداخت مهریه و نفقه را ندارند، باید استعفاف کنند و عفت بورزند؛ بدین معنا که از روی اراده باید حالتی را در خود ایجاد نمایند که بتوانند بر ظهور شهوت جنسی و طغیان آن فایق آیند و به عبارتی پاکدامنی را ملکه خود سازند تا زمانی که خدای متعال آنان را از فضلش بی‌نیاز کند و آنها با سرافرازی بتوانند به ازدواج اقدام نمایند: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ. بنابراین، استعفاف در این آیه شریفه، به معنای ایجاد حالتی در نفس است که بر اثر آن، شخص آماده ازدواج، از روی اراده، بر طغیان و سرکشی شهوت جنسی غلبه یافته و هرگز مرتکب فحشا نمی‌شود.

استعتاق: بندگان و غلامانی که از مولایشان درخواست می‌نمایند که با نوشتن قرارداد (برای بازپرداخت قیمت خود)، آنان را آزاد کنند، در صورتی که مولا بداند که آنها صلاحیت آزاد شدن دارند و می‌توانند خود را اداره کنند، باید تقاضای آنان را اجابت نماید و برای‌شان قرارداد (آزاد شدن) بنویسد و نیز از مالی که خدای متعال به آن مولا اعطا نموده، مقداری را برای سهم آزادی (و باز خرید) آن بندگان اختصاص دهد: وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ.

استحصان: کنیزانی که به پارسایی و پاکدامنی خود علاقه‌مندند، نباید مولایشان، از روی اکراه و ناخوشایندی، آنان را برای تحصیل پول و متاع دنیا، به فحشا (و زناکاری) وادار نماید: وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا.[۳۸]

معنا و مفهوم سوّم استعفاف

در آیه ۶۰ سوره نور: وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ...، کیفیت حجاب زنان پیر و استعفاف رجحانی با استعفاف استحبابی خاص آنان، موضوعات این آیه شریفه‌اند.

کیفیت حجاب زنان پیر: آن دسته از زنانی که دوران حیض شدن آنان به سر آمده است، و امید به ازدواج هم ندارند، گناهی بر آنان نیست که ثیابشان را (سراندازی را که بر روی مقنعه‌شان می‌اندازند) بردارند، مشروط به آنکه زینت و آرایشی نداشته باشند: وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ.

استعفاف رجحانی یا استعفاف استحبابی: آن دسته از زنان پیر که وصف آنان گذشت؛ آن زنانی که مجازند سرانداز خود را بردارند، اگر طلب عفت نمایند؛ بدین گونه که هرگاه زینت و پیرایشی ندارند، اگر از برداشتن سرانداز خودداری نمایند، برای آنان بهتر است: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ. بنابراین یک معنا و مفهوم استعفاف، مخصوص زنان پیر است و آن عبارت می‌باشد از خودداری نمودن آنان از برداشتن سرانداز خود.[۳۹]

معنای تعفّف

در آیه ۲۷۳ سوره بقره: لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فقیران غنیّ‌نما و تعفّف آنان و انفاق نیکو، موضوعات این آیه شریفه‌اند.

فقیران غنیّ نما: فقیران غنیّ نما، نیازمندانی هستند که در راه دین و اطاعت خدای متعال محدود شده‌اند؛ آنان هم از لحاظ مالی، توانایی برای مسافرت نمودن به منظور تهیه متاع از راه تجارت را ندارند و هم کسی که از وضعیت نیازمندی آنان اطلاع ندارد، آن فقیران را غنی و بی‌نیاز می‌پندارد: لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ.

تعفّف فقیران غنی‌نما: جهل به وضعیت نیازمندی فقیران از یک طرف، و تعفّف آن فقیران از طرف دیگر، مانعی برای تشخیص نیازمندی و فقر در آنان است، امّا در مقابل، وضع ظاهری چهره و رخساره آنان، دلالت خوبی است بر فقر و بی‌چیزی آنها، و علاوه بر آن، اینکه آنان از روی اصرار و پافشاری سؤال نمی‌کنند، خود تفسیری دیگر بر تعفّف در آنان است. تعفّف مصدر باب تفعّل، و به معنای عفت داشتن است؛ یعنی حالتی در نفس که برای شخص ملکه شده و او را همواره خود دار نموده است. در این جا این خودداری نسبت به سؤال کردن است و این فقیران غنی‌نما، همواره از سؤال کردن خودداری می‌کنند. حصول آن ملکه نفسانی، تعفّف، آنان را از سؤال کردن از دیگران باز می‌دارد: يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا.

انفاق نیکو: اتفاقی نیکو است که منّت و اذیت را با خود به همراه نداشته باشد: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۴۰]، قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ[۴۱]، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[۴۲].

و به چنین فقیرانی که دارای فضیلت تعفّف‌اند، به‌جاست که به طور نیکو انفاق شود که البتّه، خدای متعال بر آن آگاه است: وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ. و تمام و کامل، پاداش این انفاق داده می‌شود و ستمی در بین نخواهد بود: وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ[۴۳][۴۴]

تدبّر در آیات تعفّف و استعفاف به ترتیب نزول آن

آیات استعفاف و تعفّف، همه در سوره‌های مدنی واقع‌اند. از این رو ترتیب نزولی آن، همان ترتیب مصحفی‌شان است، جز این که آیه تعفّف چون از مصدر باب تفعّل است، در تنظیم مصحفی، در آخر، و در ترتیب نزولی، به ترتیب زیر در اول قرار می‌گیرد.

تنظیم آیات تعفّف و استعفاف به ترتیب نزول آن

  1. لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ[۴۵].
  2. وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا[۴۶].
  3. وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۴۷].
  4. وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۴۸][۴۹]

تدبّر در آیات تعفّف و استعفاف به ترتیب نزول آن

در اولین آیه از آیات نزولی: لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ...، کلمه تعفّف ذکر شده است. کلمه تعفّف مصدر و از باب تفعل است به معنای عفت داشتن؛ یعنی دارا بودن آن حالت نفسانی خاص که موجب خودداری نمودن از بیان حاجت و نیاز می‌شود و در عمل هم سبب به کار بستن و یا به فعلیت آوردن آن حالت می‌گردد. آیه شریفه چنین بیان می‌دارد: نیازمندانی که خود را محصور در طاعت الهی نمودند و (از لحاظ مالی) توانایی مسافرت و تجارت برای تحصیل معاش نداشتند، این حالت نفسانی خودداری کردن از سؤال را آن چنان به کار می‌بستند که جاهل به وضع آنان، ایشان را بی‌نیاز و غنی می‌پنداشت و در حالی که نیازمندی آنان در چهره‌هایشان آشکار بود، ایشان اصرار به سؤال نداشتند: لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا.

در آیات دوم و سوم به ترتیب نزولی کلمات: فَلْيَسْتَعْفِفْ، وَلْيَسْتَعْفِفِ و أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ ذکر شده است. هر سه کلمه از باب استفعال و به معنای طلب کردن و خواستن آن حالت نفسانی خاص است که به واسطه آن، از شیء منهی عنه (خواه مالی باشد و خواه جنسی) خود داری نمایند.

پس در استعفاف، اراده حصول آن حالت نفسانی و به کار بستن آن لازم است. لذا کسانی که سرپرستی یتیمان را بر عهده داشته و از جهت مالی در امر معاش خود، نیازی به مال آنان ندارند، باید استعفاف کنند؛ بدین گونه که اراده نمایند که آن حالت خودداری از استفاده از مال یتیم را در خود ایجاد، و آن را به کار ببندند و در عمل، از مال یتیم به نفع خود استفاده نکنند: وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ.

هم‌چنین کسانی که آمادگی برای ازدواج دارند، اما وسایل و امکانات آن را ندارند، باید اراده کنند که آن حالت نفسانی خودداری از حرام را، در خود ایجاد، و آن را در عمل به کار ببندند؛ یعنی از فحشا اجتناب کرده و مرتکب فعل حرام نشوند: وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.

نیز زنان پیر بازنشسته از دوران قاعدگی و نا امید از ازدواج، هر چند که مجازند که سرانداز خود را بردارند، (اما) بهتر است اراده کنند که این حالت نفسانی خودداری از بی سرانداز (یا بدون چادر) بودن را، در خود ایجاد، و در عمل آن را از سر خود برندارند: وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ.[۵۰]

منابع

پانویس

  1. تبیان، ج۳، ص۱۱۹؛ مجمع البیان، ج۳، ص۹.
  2. تبیان، ج۷، ص۳۸۳؛ مجمع البیان، ج۷، ص۱۴۰.
  3. تبیان، ج۷، ص۴۸.
  4. مجمع البیان، ج۷، ص۱۵۵.
  5. مجمع البیان، ج۲، ص۳۸۷.
  6. کشاف، ج۱، ص۵۰۲.
  7. کشاف، ج۳، ص۶۴.
  8. کشاف، ج۳، ص۷۶.
  9. کشاف، ج۱، ص۳۹۸.
  10. تفسیر شبّر، ص۱۸۰.
  11. تفسیر شبّر، ص۷۳۶.
  12. تفسیر شبّر، ص۷۴۷.
  13. تفسیر شبّر، ص۱۱۲.
  14. المیزان، ج۴، ص۱۸۵.
  15. المیزان، ج۱۵، ص۱۲۲.
  16. المیزان، ج۱۵، ص۱۷۸.
  17. المیزان، ج۲، ص۴۲۲.
  18. تفسیر نمونه، ج۳، ص۲۷۲.
  19. تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۴۵۹.
  20. تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۵۴۳.
  21. تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۶۵.
  22. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۲۴.
  23. برهان، ص۲۱۲.
  24. برهان، ص۷۴۵.
  25. برهان، ص۷۴۵.
  26. اصحاب صفه، چهارصد نفر مرد بودند که در مدینه سکنایی نداشتند تا در آنجا ساکن شوند و اقوام و نزدیکانی هم در مدینه نداشتند تا در منزل آنان مأوا اختیار کنند. لذا در مسجد (بر روی صفه؛ یعنی سکوی پهنی) ساکن شدند. آنان می‌گفتند: بر آنچه پیامبر خدا (ص) ما را مأمور آن کند، آمادگی داریم. خدای تعالی برای مساعدت و معاونت به آنان، مردم را برانگیخت و مردمی که توانایی داشتند، آنان را مورد عطا و بخشش قرار دادند (برهان، ص۲۵۸).
  27. نورالثقلین، ج۳، ص۶۲۳، حدیث ۲۳۵.
  28. نورالثقلین، ج۳، ص۶۰۰، حدیث ۱۵۴.
  29. نورالثقلین، ج۱، ص۲۸۹، حدیث ۱۱۴۹.
  30. نورالثقلین، ج۱، ص۲۹۰، حدیث ۱۱۵۰.
  31. در المنثور، ج۲، ص۱۲۱.
  32. در المنثور، ج۵، ص۴۵.
  33. در المنثور، ج۵، ص۴۵.
  34. در المنثور، ج۵، ص۵۸.
  35. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۲۸.
  36. «(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستاده‌ایم تا در آیات آن نیک بیندیشند و تا خردمندان از آن پند گیرند» سوره ص، آیه ۲۹.
  37. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۳۱.
  38. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۳۳.
  39. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۳۴.
  40. «آنان که دارایی‌های خود را در راه خداوند می‌بخشند و از پی آنچه بخشیده‌اند منّتی نمی‌نهند و آزاری نمی‌دهند، پاداش آنها نزد پروردگار آنان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۶۲.
  41. «گفتاری شایسته و گذشت بهتر است از صدقه‌ای که از پی آن آزاری باشد و خداوند بی‌نیازی بردبار است» سوره بقره، آیه ۲۶۳.
  42. «ای مؤمنان! صدقه‌های خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را می‌بخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
  43. «و هر دارایی که ببخشید (پاداش) آن را تمام به شما باز می‌گردانند و بر شما ستم نخواهد رفت» سوره بقره، آیه ۲۷۲.
  44. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۳۴.
  45. «(این بخشش‌ها) برای نیازمندانی است که در راه خداوند به تنگنا در افتاده‌اند (و برای کسب و کار) سفر نمی‌توانند کرد، نادان آنان را -از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد، ایشان را به چهره باز می‌شناسی، آنها از مردم با پافشاری چیزی نمی‌خواهند؛ و آنچه از دارایی (خود) ببخشید بی‌گمان خداوند به آن داناست» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
  46. «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، دارایی‌هایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که دارایی‌های ایشان را به آنان باز می‌گردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۶.
  47. «و کسانی که (توان) زناشویی نمی‌یابند باید خویشتنداری کنند تا خداوند به آنان از بخشش خویش بی‌نیازی دهد و کسانی از بردگانتان که بازخرید خویش را می‌خواهند اگر در آنها خیری سراغ دارید بازخریدشان را بپذیرید و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید و اگر کسی آنان را وادار کند (بداند که) پس از واداشتنشان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۳۳.
  48. «و بر زنان از کار افتاده‌ای که امید زناشویی ندارند گناهی نیست که پوشش خود را وانهند بی‌آنکه زیورنمایی کنند و پاکدامنی پیشه کردن (و پوشش داشتن) برای آنان بهتر است و خداوند شنوایی داناست» سوره نور، آیه ۶۰.
  49. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۳۶.
  50. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۳۷.