اسماعیلیه در تاریخ اسلامی
مقدمه
هنگامی که حرکت زنگیان رو به افول بود، دعوت اسماعیلیه پدیدار شد. تاریخ حضور این دعوت در صحنه سیاسی به اواخر دوران حکومت اموی برمیگردد، یعنی هنگامی که عده بسیاری از زیدیان به طایفه امامیه - از یاران امام جعفر صادق (ع) - پیوستند. بعد از شهادت حضرت به علت اختلاف نظر در کیفیت تعیین حق وراثتی برای گزینش امام، شیعیان امامیه دو دسته شدند: یکی، شیعیان امامیه موسویه - که بعدها به آنان اثنی عشریه گفته شد - و پیروان آن امامت امام موسی کاظم (ع) را به عنوان امام هفتم باور داشتند و دیگر، شیعیان امامیه اسماعیلیه که به امامت اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع) معتقد بودند. اسماعیل بزرگترین فرزند پدرش بود و با این که در زمان حیات پدرش درگذشت، پیروانش امامت را به پسر او، محمد مستور، انتقال دادند. وی به باور آنان امام هفتم است. از همین رو این طایفه را سَبَعیّه نامیدند تا از اثنی عشریه جدا باشد[۱].
جانشینان امامان اسماعیلی در انتشار این مذهب کوشید و تبلیغات آن را رهبری کردند. میمون قداح در شمار مشهورترین آنان بود که اساس مذهب اسماعیلی را پایهگذاری و راه را برای فرزندش عبدالله - که در شهر سَلَمِیّه از توابع حَماة در سرزمین شام اقامت داشت - فراهم کرد. او مبلغانش را به مناطق ناآرام گسیل داشت تا از نارضایتی گروههایی از مردم از چگونگی اداره عباسیان بهره برداری کنند.
دعوت اسماعیلیه از ثلث آخر قرن نهم میلادی در یمن و عراق سازماندهی شد[۲]. احتمالاً دعوت به این مذهب در پی رحلت امام حسن عسکری (ع) یازدهمین امام شیعه اثنی عشریه، در سال ۲۶۰ ق/۸۷۴ م. پدیدار شد[۳].
اسماعیلیه از ایادی حاکمیت ستم دیدند و ناچار به مناطقی دورافتاده و مرتفع پناه بردند که یورش عباسیان به آنجا دشوار بود، مخفیانه دعوت خود را گسترش دادند، برای جذب پیروان خود تلاش کردند و از سَلَمِیّه به همه جای سرزمینهای اسلامی رهسپار شدند؛ اما تمایل حرکت اسماعیلیه در آن دوره زمانی به کار مخفیانه، آنان را از فعالیت سیاسی باز نداشت و اندیشه پنهانی آنان با وجود تنگناهای حکومتی - تا هر اندازه که اوضاع اجازه میداد - بیان میشد.[۴]
ایجاد حکومت فاطمیان
ابن حوشب، داعی اسماعیلیان در یمن، بعد از مرگ دو تن از داعیان اسماعیلی در مغرب به نامهای حُلوانی و ابوسفیان، در سال ۲۸۸ ق/۹۰۱م. ابوعبدالله شیعی را برای نشر دعوت به آن سرزمین فرستاد. ابوعبدالله جماعتی از حُجاج کتامه[۵] را جذب کرده، با آنان به سرزمین مغرب رفت، دعوتش را میان مردم گسترش داد، پیروانی گرد او فراهم آمدند و بدین گونه کارش بالا گرفت تا این که در سال ۲۹۶ ق. / ۹۰۹ م. بر قَیروان مسلط شد و حکومت اغالبه را برانداخت. او سپس درپی عبیدالله مهدی در سَلَمِیّه فرستاد و او را برای به دست گرفتن کارها به افریقیه فرا خواند. عبیدالله دعوت او را اجابت و سلمیه را به سوی مغرب ترک کرد، در سال ۲۹۷ ق. / ۹۱۰م. به آنجا رسید، به عنوان خلیفه با وی بیعت شد و مهدی امیرالمؤمنین لقب گرفت. او بنیانی را نهاد که حکومت فاطمی بر آن استوار شد[۶][۷]
منابع
پانویس
- ↑ این جدایی بعد از شهادت صادق (ع) پدیدار شد و از بزرگترین تقسیمات در صفوف شیعه به حساب میآید، نه فقط از آن جهت که طایفه اسماعیلیه تا کنون دارای پیروانی بودهاند. بلکه بدان دلیل که یکی از بزرگترین حکومتهای دوران دوم عباسی - یعنی حکومت فاطمیان - را به وجود آوردند.
- ↑ کاهن، کلود، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص۱۷۸.
- ↑ خضری، الدولة العباسیه، ص۳۰۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۰۶.
- ↑ کنامه از قبایل بربر در افریقا است.
- ↑ در خصوص نسب خلفای فاطمی، ر. ک: عنان، محمد عبدالله: الحاکم بامرالله و اسرار الدعوة الفاطمیه، ص۴۷-۷۵. اما در خصوص ایجاد حکومت فاطمیان، ر. ک: حسن ابراهیم حسن، تاریخ الدولة الفاطمیه، ص۱-۵۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۱۰.