بحث:اسم اعظم در کلام اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اسم اعظم برترین نام خداوند است که پیامبران و اولیای الهی به وسیلۀ آن، دست به تصرفات غیر طبیعی و خوارق عادات می‌زنند و از امور غیبی آگاهی پیدا می‌کنند.[۱]

مقدمه

چیستی اسم اعظم و راه رسیدن به آن

راه رسیدن به اسم اعظم

اسم اعظم منبع علم امامان

اسم اعظم و علم الکتاب(علم غیب)

روایات دربارۀ اسم اعظم و نظر بزرگان دربارۀ آن

نتیجه


اسم اعظم چیست؟

  • اسم الاسم، وحقیقتِ دارای مراتب گوناگون، و اعطا شده به اولیای الهی و استجابت کننده دعای فانی در آن. اسم اعظم از اسمای حسنای الهی است. خداوند متعال ذاتی است که دارای اسمای حسنا و صفات علیا می‌باشد. به لفظی که بر صفتِ تنها، بدون ملاحظه ذات دلالت کند صفت گویند، چون علم، قدرت، اراده و مانند آن، و هر لفظی که دلالت کند بر ذات، به اعتبار صفت، اسم خوانده می‌شود، چون عالم، قادر، مرید و امثال آن. پس الفاظ علم و قدرت و اراده و مشیت و حیات و مانند آنها صفات اللّه باشند، و الفاظ عالم و قادر و مرید و شائی و حیّ و امثال آنها اسماء اللّه [۴۷][۴۸].
  • همه اسمای خداوند متعال حسنا می‌باشند، و خداوند اسم غیر احسن ندارد، زیرا هیچ گونه محدودیتی در مورد خداوند نیست، پس هم ذات و هم خصوصیات صفات او نامتناهی است، ولکن در مورد غیر خداوند به علت محدودیتی که در وجود و کمالات وجودی آنها می‌باشد، اسم غیر أحسن معنا پیدا می‌کند. و اسم اعظم از اسمای حسنای پروردگار است[۴۹].
  • بحث از اسم اعظم اختصاص به دین اسلام و معارف دینی ما ندارد، زیرا بنابر آنچه از روایات استفاده می‌شود خداوند متعال اسم اعظم را به بعضی از انبیا و اولیا اعطا فرموده بود و در بین امت‌های پیشین نیز این موضوع مطرح بوده است[۵۰].
  • در مورد چیستی اسم اعظم دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده است[۵۱]:
  • قول اول: اسم معلوم است، ولی معین نیست. شخصی از امام صادق(ع) خواست كه اسم اعظم را به او بیاموزد، امام(ع) به او فرمود: برخیز و داخل این حوض رفته و غسل كن تا اسم اعظم را به تو بیاموزم، پس وقتی وارد حوض گردید و غسل به جا آورد در حالی كه زمستان بود و آب در نهایت سردی بود، چون خواست از آب بیرون آید امام(ع) به اصحاب اشاره كرد كه مانع خروج وی از آب بشوند، و او هرگاه اراده می‌كرد كه از جانبی خارج شود اصحاب او را منع می‌كردند و به آب سرد پرتابش می‌كردند، پس آن مرد بسیار به آنها تضرع كرد و آنها نپذیرفتند و مطمئن شد كه می‌خواهند او را كشته و هلاك كنند، پس به سوی خداوند تعالی تضرع نمود كه او را از دست آنها نجات دهد، و آنها چون دعای او را شنیدند، از آب خارجش نموده و لباس به او پوشاندند، و مهلتش دادند تا به حال قوت برگشت. آن گاه به امام صادق(ع) عرض كرد: حالا اسم اعظم را به من بیاموز. امام(ع) به او فرمود: اسم اعظم را آموختی و خداوند را بدان خواندی كه اجابتت فرمود. عرض كرد: چطور؟ فرمود: هر اسمی‌از اسمای خدای تعالی در نهایت عظمت است، الاّ این كه انسان وقتی اسم اعظم خدا را ذكر می‌كند و قلب او به غیر خدا تعلق دارد از آن بهره‌ای نمی‌برد و هنگامی‌ كه خدا را یاد می‌كند و طمعش از غیر خدا منقطع است همان نام اسم اعظم می‌شود، و تو چون مطمئن شدی كه ما تو را خواهیم كشت، در قلب تو جز اعتماد بر فضل خداوند متعال چیزی نماند، پس در این حال هر اسمی‌ را كه ذكر كردی همان اسم، اسم اعظم است[۵۲][۵۳].
  • قول دوم: اسم معینی است كه برای خلق معلوم می‌باشد، و آن "هو" است، زیرا "هو" كنایه از فردی است كه به گونه غیبت و فردانیت موجود است، و وجود و غیبت از همه ممكنات از صفاتی هستند كه بر حق سبحان واجب می‌باشند و دلالت بر نهایت عزت و علوّ و كبریا می‌كنند، اما وجود برای خداوند به ذاتش و از ذاتش می‌باشد، و برای غیر خداوند از ناحیه غیرش است، و اما فردانیت پس فرد مطلق از هر ناحیه، غیر از او نمی‌باشد، و اما غیبت از همه ممكنات به دلیل این كه محال است كه خداوند حالّ در غیر خود یا محلّ برای غیر یا متصل به غیر یا منفصل از غیر خود باشد، پس هیچ مناسبتی بین او و چیزی از ممكنات نیست، بنابراین ثابت شد كه صفاتی كه كلام ما "هو" بر آنها دلالت می‌كند به غیر خداوند سبحان سزاوار نیست، پس این كلمه اخص اسمای خداوند سبحان می‌باشد[۵۴][۵۵].
  • قول سوم: اسم معینی است كه برای خلق معلوم می‌باشد و آن اللّه است. فخر رازی برای صاحبان این دیدگاه دوازده حجت نقل می‌كند[۵۶][۵۷].
  • روایتی كه در تفسیر شریف صافی نقل شده، نیز می‌تواند مستند این نظریه باشد، و آن اینكه: از امیر مؤمنان(ع) نقل شده: اللّه، اعظم اسمای خداوند عزوجل می‌باشد، سزاوار نیست كه غیر خدا به آن نامگذاری شود[۵۸][۵۹].
  • قول چهارم: اسم معینی است كه برای خلق معلوم می‌باشد، و آن الحیّ القیوم است. ابو بن كعب از رسول خدا(ص) درخواست كرد كه اسم اعظم را به او بیاموزد، پس حضرت فرمود: آن در كلام خداوند ﴿﴿ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [۶۰]، یا در كلام خداوند﴿﴿ الم اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [۶۱] می‌باشد. طرفداران این قول گفته‌اند: اسم اعظم در ﴿﴿ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ نیست، زیرا این كلمه در آیه‌های زیادی موجود می‌باشد، پس زمانی كه پیامبر(ص)، اسم اعظم را در این دو محصور نمود، علم پیدا می‌كنیم كه آن عبارت از ﴿﴿الْحَيُّ الْقَيُّومُ است[۶۲][۶۳].
  • قول پنجم: اسم معینی است كه برای خلق معلوم می‌باشد و آن ذو الجلال والإكرام است. دو وجه برای این نظریه نقل شده كه یكی از آن دو این است كه: این كلمه بر تمام صفات معتبر در الهیت دلالت می‌كند. اما جلال اشاره به صفات سلبی و اكرام اشاره به اضافات می‌باشد، و معلوم است كه صفات شناخته شده برای خلق در این دو قسم محصور می‌باشند[۶۴][۶۵].
  • قول ششم: اسم معینی است كه برای خلق معلوم می‌باشد و آن، حروف مقطعه در اوایل سوره‌هاست. دلیل این دیدگاه آن است كه از علی(ع) روایت شده كه موقعی كه امر بر ایشان دشوار می‌شد دست به دعا برده و عرض می‌كرد: یا ﴿﴿ كهيعص [۶۶]، یا ﴿﴿ حم عسق [۶۷][۶۸][۶۹].
  • قول هفتم: اسم معینی است كه برای خلق معلوم می‌باشد، و آن « اللّهمّ إنّی أسئلك اللّه اللّه اللّه الذی لا إله إلاّ هو ربّ العرش العظیم» است. در روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده كه فرمود: از خداوند درخواست كردم كه به من اسم اعظمی‌ را كه اگر با آن خوانده شود اجابت می‌كند، بیاموزد، پس در خواب به من گفته شد: بگو:«اللّهم انّی...»[۷۰][۷۱].
  • قول هشتم: اسم معینی است كه برای خلق معلوم نمی‌باشد. دلیل این نظریه وجود روایت‌های زیاد ادعا شده است، و در وجه مكتوم بودن اسم اعظم گفته‌اند این امر سبب مواظبت خلق بر ذكر همه اسما به امید جریان آن اسم بر زبان، می‌شود و به همین سبب خداوند نماز وسطی را از بین نمازها و شب قدر را در شب‌هایی پنهان نگه داشته است[۷۲][۷۳].
  • این اقوال هشت‌گانه را فخر رازی بیان كرده است، و خود او اعتقاد به غیر معلوم بودن را نمی‌پسندد، و خلاصه كلامش در مقابل استدلال این است كه: چون ذات خداوند متعال با معرفت حقیقی ذاتی قابل شناخت می‌باشد، پس زمانی كه خداوند قلب بعضی از بندگانش را به این معرفت نورانی فرمود، بعید نیست كه او را بر اسم این حقیقت مخصوص نیز آگاه كند[۷۴][۷۵].
  • قول نهم: اسم اعظم ﴿﴿ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ می‌باشد. دلیل این نظریه روایتی است از امام رضا(ع) كه فرمود: ﴿﴿ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به اسم اعظم بودن، از سیاهی چشم نسبت به سفیدی آن، نزدیکتر است[۷۶][۷۷].
  • نظریه‌های دیگری نیز در این مسئله وجود دارد. سیوطی بیست قول در رساله الاسم الاعظم در مورد اسم اعظم بیان می‌كند. [۷۸]. در همه این نظریه‌ها، جهت دوم و سوم از جهات اختلاف پیش گفته در اسم اعظم در نظر گرفته شده و بیان صریحی درباره جهت اختلاف اول در این دیدگاه‌ها یافت نمی‌شود[۷۹].
  • علامه طباطبایی جهت اول را در نظر گرفته و اقوال در اسم اعظم را در سه قول منحصر كرده است[۸۰]:
  1. اسم اعظم لفظی مركب از حروف ناشناخته است كه تركیب مخصوص آنها دارای تأثیرهای عجیبی است، و مواد خاص با تركیب ویژه پدید آورنده آثار غیر عادی می‌باشند [۸۱]. علامه، این دیدگاه را به عنوان قول شایع در میان عموم مردم معرفی می‌كند، و بنابر این نظریه اثر حاصل از ناحیه خود لفظ با وضع لغوی آن می‌باشد[۸۲].
  2. برای اسم اعظم لفظی هست كه به طبیعتش بر آن اسم دلالت می‌كند، نه با وضع لغوی، و به اختلاف حوایج و مطالب تألیفش اختلاف می‌یابد[۸۳]. بر این قول اصحاب عزائم و اهل افسون و جادو، و علمای اسرار حروف اصرار میورزند. البته در سرّ این تصرف و تأثیر، اختلافاتی وجود دارد، طایفه ای آن سرّ را در مزاج حاصل از تركیب حروف پنداشته اند و حروف را بر حسب اقسام طبایع، مانند عناصر چهارگانه، به چهارگونه تقسیم كرده‌اند و هر طبیعتی به صنفی از حروف اختصاص یافته و بدین جهت، حرف را به قاعده‌ای كه در اصطلاح اكسیر می‌نامند، به اقسام هوایی، آتشی، آبی و خاكی تقسیم كرده‌اند. و طایفه ای سرّ تصرفی را كه در حروف خیال كرده اند به نسبت‌های عددی مستند كرده و می‌گویند: حروف أبجد چه از لحاظ طبع و چه از لحاظ وضع بر اعدادی دلالت دارند، كه معمولاً به آنها اختصاص یافته‌اند و از این رو، به خاطر تناسب بین اعداد، میان حروف نیز تناسب مستقلی وجود دارد، و احیاناً تصرف سرّ حرفی و سرّ عددی با هم درمی‌آمیزند [۸۴][۸۵].
  3. اسم اعظم حقیقتی دارد و تأثیرش معلول آن می‌باشد، نه از ناحیه الفاظ یا معانی مفهوم از آنها [۸۶]. علامه طباطبایی بعد از بیان دو دیدگاه، در مقام بیان دیدگاه سوم كه مختار خود اوست، می‌فرماید: بحث حقیقی از علت و معلول، و خواص علت و معلول همه این نظریه‌ها را دفع می‌كند، زیرا تأثیر حقیقی دائر مدار وجود اشیا در قوت و ضعف، و سنخیت بین مؤثر و متأثر می‌باشد، در حالی كه اگر اسم لفظی را از جهت خصوص لفظ آن در نظر بگیریم، مجموعه ای از اصوات شنیده شده ای می‌باشد كه از كیفیات عرضی هستند، و اگر از جهت معنای تصور شده اعتبار شود، صورت ذهنی كه از جهت خودش اثری در شیئی ندارد، می‌باشد، و اینكه صوتی كه ما از راه حنجره ایجاد كرده ایم، یا صورت خیالی كه در ذهنمان تصور می‌كنیم به گونه‌ای باشد كه با وجودش غلبه بر وجود هر چیزی داشته باشد، و در آنچه ما اراده می‌كنیم تصرف كند، پس آسمان را به زمین، و زمین را به آسمان منقلب كرده، و دنیا را به آخرت و آخرت را به دنیا بگرداند و هكذا، در حالی كه خود آن، معلولِ اراده ما می‌باشد، از امور محال است. و اسمای الهی و به ویژه اسم اعظم، گرچه مؤثر در عالم وجود، و وسائط و اسباب برای نزول فیض از ذات متعالی در این عالم مشهود می‌باشند، لكن آنها به حقایقشان تأثیر می‌گذارند، نه با الفاظی كه در لغت كذایی دلالت بر آنها می‌كنند، و نه با معانی كه از الفاظ تصور شده در اذهان فهمیده می‌شوند [۸۷][۸۸].
  • استاد جوادی آملی در تحریر تمهید القواعد، ص ۱۵۲، نیز نظریه لفظ بودن اسم اعظم را رد كرده و معتقد است: اسم اعظم واقعیت عینی دارد.اما نسبت به معین بودن و نبودن اسم اعظم، بنابر آنچه در روایات در مورد محصور بودن حروف در عدد خاص هست، استفاده می‌شود كه اسم معینی است. و نیز در دعاها مثل دعای سمات از خداوند در مقابل اسمای دیگر الهی، سؤال به اسم اعظم می‌شود، كه ظهور در معین بودن آن دارد. و نسبت به معلوم بودن و نبودن آن بر خلق، از روایات معلوم بودن استفاده می‌شود، به ویژه از تقسیم حروف به مستأثر و غیر مستأثر[۸۹].
  • بنابراین، دیدگاه پذیرفته این است كه: اسم اعظم حقیقتی معین بوده و به مشیت خداوند متعال برای عده ای از پیامبران و بندگان شایسته و اولیای الهی معلوم می‌باشد، كه با فنای آنها در حقیقت اسم اعظم و جاری كردن لفظ آن بر زبان، دعایشان به درجه اجابت می‌رسد.و بعد از روشن شدن حقیقت خارجی بودن اسم اعظم، می‌توان گفت حروفی كه در روایات به عنوان اسم اعظم وارد شده اند نیز حقایقی خارجی می‌باشند كه حروف لفظی از آنها حكایت می‌كنند، و ممكن است اشاره به مراتب حقیقت اسم اعظم بنمایند كه به تفاوت مراتب اولیای الهی و درجه نیاز آنها، به ایشان اعطا می‌شوند، واللّه العالم[۹۰].

حقیقت دعا به اسم اعظم

  • اجابت دعایی که خداوند وعده آن را در آیه ﴿﴿ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ [۹۱] داده است، بر دعا و طلب حقیقی و اینکه دعا و طلب از خداوند نه غیر او بوده باشد، توقف دارد، بنابراین کسی که از هر سببی منقطع شده و برای حاجتی به پروردگارش متصل بشود، همانا به اسم مناسب با حاجتش متصل گردیده است، پس اسم به حقیقتش تأثیر گذاشته و دعایش مستجاب می‌شود، و این حقیقت دعا به اسم می‌باشد، و به حسب حال اسمی که داعی به سوی آن منقطع شده، حال تأثیر از حیث عموم و خصوص تحقق می‌یابد، و اگر این اسم اعظم باشد هر چیزی برای حقیقت آن منقاد گردیده و دعای کسی که به این اسم خدا را خوانده به صورت اطلاق مستجاب می‌شود. بنابر این آنچه از روایات و ادعیه در این باب وارد شده، باید بر این حقیقت حمل شود، نه بر اسم لفظی یا مفهوم آن [۹۲]. دعوت خداوند به اسم اعظم یا اسم دیگر به آن است که داعی در آن اسم فانی شود، و سپس خاصیت اسم در او ظاهر و دعا مستجاب گردد... و اسم اعظم دارای خاصیت همه اسما است که امامان(ع) وقتی بدان اسم، خدا را می‌خواندند و بدان متحقق می شدند هر معجزه‌ای را اظهار می‌کردند؛ از مرده زنده کردن و شفا دادن بیماران و خرق قواعد طبیعت و همان می‌شد که می‌خواستند[۹۳][۹۴].

معنای تعلیم اسم اعظم

  • معنای یاد دادن اسمی از اسما، یا چیزی از اسم اعظم بر یکی از پیامبران، یا یکی از بندگان این است که برای او راه انقطاع به سوی خداوند متعال را به واسطه این اسمش در دعا و مسئلتش بگشاید، پس اگر در اینجا اسم لفظی‌ای بود و برای آن مفهومی باشد، این، تنها بدان منظور است که الفاظ و معانی آنها وسایل و اسبابو هستند که به واسطه آنها حقایق به نوعی حفظ می‌شوند [۹۵][۹۶].
  • بنابراین می‌توان گفت الفاظ همه اسمای حسنای خداوند متعال، به ویژه اسم اعظم در حوادث عالم وجود، مؤثرند، اما در حدّ اعداد، و تلفظ نمودن این اسما با انقطاع تام به مسمای آنها نفس متلفظِ به آنها را برای رسیدن به خواسته خود از ناحیه فاعل تام آماده می‌کند[۹۷].
  • حاصل آن که: حقیقت دعا به اسم اعظم، انقطاع از هر سببی غیر از خداوند، و اتصال به پروردگار است. و تعلیم اسم اعظم، یعنی گشودن راه انقطاع به سوی خداوند. و لفظ اسم اعظم در حدّ معدّ تأثیر دارد، و در روایات به لفظ دعا به اسم اعظم و تکلم به اسم اعظم تعبیر آورده شده است [۹۸][۹۹].

آثار اسم اعظم

بر اساس روایات، عیسی(ع) بر اثر بهره‌مندی از اسم اعظم می‌توانست مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و شخص مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد[۱۰۰] ﴿﴿ وَأُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ [۱۰۱]، چنان‌که آصف‌ بن‌ برخیا با اسم اعظم، تخت بلقیس را از یمن به شام آورد[۱۰۲]:﴿﴿ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ [۱۰۳] در روایات، آثار گوناگونی برای اسم اعظم ذکر شده است؛ برای مثال، کسی که اسم اعظم را بداند دعایش مستجاب و هرچه از خدا بخواهد به او عطا می‌شود[۱۰۴] و از علم غیب به اندازه‌ای که خدا بخواهد آگاهی می‌یابد و دارای معجزه یا کرامت می‌شود[۱۰۵] و همه خیرات و برکات بر او فرود می‌آید[۱۰۶] و‌.... با دقّت در روایات و دعاهای مربوط به اسم‌اعظم، روشن می‌شود که هرگونه اثری بر اسم‌اعظم مترتّب می‌شود. اعمّ از پدید‌آوردن، نابود‌کردن، ابدا، اعاده، روزی دادن، زنده‌کردن، میراندن، جمع کردن و متفرق ساختن و خلاصه هرگونه دگرگونی جزئی و کلّی[۱۰۷]. کسانی که اسم اعظم را از سنخ الفاظ می‌شمرند، در چگونگی تأثیر آن بر یک نظر نیستند، گرچه برخی از آنان این‌گونه آثار را آثار خود لفظ بدون هیچ قید و شرطی می‌دانند[۱۰۸]. برخی دیگر معتقدند: اگر اسم اعظم از مقوله لفظ باشد باید گفت اثر، از آنِ لفظ است به ضمیمه حالات و شرایطی در گوینده، از نظر تقوا و پاکی و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع امید از غیر او و توکل کامل بر ذات پاک او[۱۰۹]؛ امّا کسانی که اسم اعظم را از مقوله الفاظ نمی‌دانند می‌گویند: کسی که اسم اعظم را می‌داند مظهر این اسم شریف و خلیفه الهی است و خلیفه باید همه صفات مستخلف عنه را دارا باشد، بنابراین، چنین شخصی همه صفات الهی، مانند علم و قدرت را دارد، گرچه وجود این صفات در خدای متعال بالذّات و به نحو وجوب، و در خلیفه الهی بالغیر و به‌نحو امکان است[۱۱۰].

اختلاف در حقیقت اسم اعظم

  • برخى مى گويند : اسم اعظم خدا ، در ميان اسماى حُسنا پنهان است . برخى مى گويند : اسم اعظم ، هر اسمى است كه بنده ، با آن ، پروردگار خود را با همه وجود ، بخواند(براى اطّلاع بيشتر درباره ساير اقوال ، ر . ك : الحاوى : ج 2 ص 135 ح 139). برخى گفته اند : اسم اعظم ، نامى است كه جامع همه نام هاى خداوند باشد(التعريفات : ص 10 ـ 11). برخى گفته اند : انبيا ، نمودهاى نام هاى اصلىِ حق هستند و اين نام هاى اصلى ، همگى داخل در اسم اعظم (اسم جامع) و مظهر حقيقت محمّدى اند(شرح فصوص الحكم : ص 108).

دیدگاه علامه طباطبایی

  • علامه طباطبایی در پاسخ اين سؤال كه معناى اسم اعظم چيست ، مى گويد : در ميان مردم ، شايع شده كه «اسم اعظم ، اسمى است لفظى ، از اسماى خداى متعال ، كه اگر خدا را با آن بخوانند ، دعا مستجاب مى شود و در هيچ مقصدى ، از تأثير ، باز نمى مانَد» و چون در ميان اسماى حسناى خدا ، به چنين اسمى دست نيافته اند و در لفظ جلاله (اللّه ) نيز چنين اثرى نديده اند ، معتقد شده اند كه اسم اعظم ، مركّب از حروفى است كه آن حروف و نحوه تركيب آنها را هر كسى نمى داند و اگر كسى به آنها دست بيابد ، همه موجودات ، در برابرش خاضع مى شوند و به فرمانش در مى آيند . به نظر افسونگران و دعانويسان [ كه به علوم غريبه پايبندند] ، اسم اعظم ، داراى لفظى است كه به حسب طبع، دلالت بر آن مى كند ، نه به حسب وضع لغوى . چيزى كه هست ، تركيب حروف آن ، به حسب اختلاف حوايج و مقاصد ، مختلف مى شود و براى به دست آوردن آن ، راه هاى مخصوصى هست ، كه نخست ، حروف آن را از آن راه ها به دست مى آورند و سپس آنها را در هم مى آميزند و با آنها دعا مى كنند و تفصيل آن ، محتاج به مراجعه به آن فن است . در بعضى روايات نيز اندكْ اِشعارى به اين معنا هست ، مثل روايتى كه مى گويد : « بسم اللّه الرحمن الرحيم ، نسبت به اسم اعظم ، نزديك تر است از سفيدىِ چشم به سياهى آن» ، و روايتى كه مى گويد : «اسم اعظم ، در آية الكرسى و اوّل سوره آل عمران است» ، و نيز روايتى كه مى گويد : «حروف اسم اعظم ، در سوره حمد پراكنده اند و امام ، آن حروف را مى شناسد و هر وقت بخواهد ، آنها را تركيب مى كند و با آنها دعا مى كند و در نتيجه ، دعايش مستجاب مى شود» و نيز اين روايت كه : «آصف بن بَرخيا ، وزير سليمان ، با حروفى از اسم اعظم كه پيشش بود ، دعا كرد و توانست تخت بلقيس ، ملكه سبا، را در مدّتى كمتر از چشم بر هم زدن ، نزد سليمان عليه السلام حاضر سازد» ، و يا اين روايت كه : «اسم اعظم ، مركّب از هفتاد و سه حرف است و خداوند ، هفتاد و دو حرف از اين حروف را در ميان پيامبرانش تقسيم كرده و يكى را در علم غيب ، به خودش اختصاص داده است» و همچنين روايات ديگرى كه اِشعار دارند بر اين كه اسم اعظم ، مركّب لفظى است. البتّه بحث حقيقى در باره علّت و معلول و خواصّ آن ، همه اين سخنان را نفى مى كند ؛ زيرا تأثير حقيقى ، به وجود اشيا و قوّت و ضعف وجود آنها و سنخيت بين مؤثّر و متأثّر بستگى دارد و اسم لفظى ، از نظر خصوص لفظ آن ، چيزى جز مجموعه اى از صوت هاى شنيدنى نيست و شنيدنى ها ، از كيفيّات عَرَضى هستند ، و از جهت معناى متصوّرش ، صورتى است ذهنى كه به خودىِ خود ، هيچ اثرى در هيچ موجودى ندارد و محال است صوتى كه ما آن را از حنجره خود خارج مى كنيم و يا صورت خيالى اى كه ما در ذهن خود تصوّر مى نماييم ، آن گونه باشد كه به وجود خود ، وجود هر چيزى را مقهور سازد و در آنچه ما ميل داريم ، به دلخواه ما ، تصرّف كند ، مثلاً آسمان را زمين و زمين را آسمان كند ، دنيا را آخرت و آخرت را دنيا كند و كارهايى از اين دست ، حالْ آن كه خود آن صورت ، معلول اراده ماست . افزون بر اين ، اسماى الهى و مخصوصا اسم اعظم او ، هر چند در عالم ، مؤثّر باشند و اسباب و وسايطى براى نزول فيض از ذات خداى متعال در اين عالمِ مشهود بوده باشند ، اين تأثيرشان به خاطر حقايقشان است ، نه الفاظى كه در فلان گويش ، دلالت بر فلان معنا دارند ، و همچنين به خاطر معانى شان كه از الفاظ فهميده مى شوند و در ذهن تصوّر مى شوند نيز نيست ؛ بلكه معناى اين تأثير ، اين است كه خداى متعال ـ كه پديد آورنده هر چيزى است ـ هر چيزى را با يكى از صفات كريمش پديد مى آورَد كه مناسبِ آن چيز است و در قالب اسمى است ، نه اين كه لفظ خشك و خالىِ اسم و يا معناى آن و يا حقيقت ديگرى غير از ذات متعالى خداوندى ، چنين تأثيرى داشته باشد . چيزى كه هست ، خداى متعال ، وعده داده كه دعاى دعا كننده را اجابت مى كند و فرموده است : «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ . (بقره : آيه 186) اجابت مى كنم دعاى دعا كننده را ، وقتى مرا بخواند» . و اين اجابت ، موقوف بر دعا و طلب حقيقى و جدّى است و نيز ـ همان طور كه در تفسير اين آيه گذشت ـ موقوف بر اين است كه درخواست ، از خودِ خدا شود و نه از ديگرى . آرى! كسى كه دست از تمام وسايل و اسباب بردارد و براى يكى از حوايجش ، به پروردگارش متّصل شود ، در حقيقت، متّصل به حقيقت آن اسمى شده است كه با حاجتش تناسب دارد و در نتيجه ، آن اسم نيز با حقيقتش تأثير مى كند و دعاى او مستجاب مى شود . اين است حقيقت دعا به اسم و به همين جهت ، خصوصيت و عموميت تأثير ، به حال آن اسمى بستگى دارد كه حاجتمند ، به آن تمسّك جسته است . پس اگر اين اسم ، اسم اعظم باشد ، تمام اشيا ، در برابرِ حقيقت آن اسم ، رام مى شوند و دعاى كسى كه با آن اسم دعا كرده ، به طور مطلقْ مستجاب مى شود . بنا بر اين ، روايات و ادعيه اين باب را بايد بر اين معنا حمل كرد و نه بر اسم لفظى يا مفهوم آن . و اين كه در روايت آمده است كه خداوند ، اسمى از اسماى خود و يا چيزى از اسم اعظم خود را به يكى از پيغمبران يا بندگانش آموخته ، معنايش اين است كه راه انقطاع به سوى خود را به وى آموخته است ، بدين گونه كه اسم خداوندىِ مناسب با درخواستِ او را بر زبانش جارى ساخته است . پس اگر واقعا اسم لفظى اى در كار باشد و معناى روشنى هم داشته باشد ، باز هم تأثير آن دعا ، از اين باب است كه الفاظ و معانى ، وسايل و اسبابى هستند كه به نحوى ، حقايق را حفظ مى كنند (الميزان فى تفسير القرآن : ج 8 ص 529).

(ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه قرآن و حديث ج6 ص 28-31).

پانویس

  1. ر.ک. موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص 273
  2. الاصول من الکافی‌، ۱/ ۱۷۹.
  3. ر.ک: مفاتیح الجنان‌، "دعای شب بیست و هفتم رجب"/ ص ۲۵۹.
  4. ر.ک: همان‌، "دعای سمات"/ ۱۲۳.
  5. تفسیر المیزان‌، ۸/ ۱۸۶- ۱۸۰.
  6. تفسیر المیزان‌، ۸/ ۱۸۰- ۱۸۶؛ دائرة المعارف تشیع‌، ۲/ ۱۶۶؛ الاسم الاعظم‌، ۵ و ۶؛ اسم مستأثر در وصیت امام و زعیم اکبر، ۲۰؛ اسماء و صفات حق‌، ۵۸؛ اسرار الآیات‌، ۴۴.
  7. فرهنگ شیعه، ص۷۴.
  8. ر.ک. موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص 273
  9. ر.ک. اراکی، محسن، سخنرانی با موضوع: پرسشی دربارۀ اسم اعظم، وبگاه شفقتنا
  10. ر.ک. شیخ زاده، قاسم علی، رابطۀ علم غیب امام حسین(علیه السلام) و حادثۀ عاشورا، ص 78 ـ 80
  11. ر.ک. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن، فصلنامۀ امامت پژوهی، ش 6، ص 170
  12. ر.ک. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص ۳۶۳
  13. ر.ک. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن، فصلنامۀ امامت پژوهی، ش 6، ص 170
  14. ر.ک. مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 30
  15. ر.ک. عرفانی، محمدنظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص 199
  16. ر.ک. گنجی، حسین، امام شناسی، ج 1، ص 159
  17. ر.ک. مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 44؛ سبحانی، سیدمحمدجعفر، منابع علم امامان شیعه، ص 147 ـ 150
  18. ر.ک. سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص 147 ـ 150؛ عرفانی، محمدنظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص 199
  19. ر.ک. حسینی میلانی، سیدمحمد هادی، دیدگاه های علمی، ص 111 و 112
  20. ابن بابویه، محمد بن علی،، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۵ و ۲۶
  21. ر.ک. صالح، سیدمحمد حسن، ارتباط مفهوم علم الکتاب و ولایت تکوینی اهل بیت(ع)، دو فصلنامۀ معرفت کلامی، ش 2، ص 112
  22. ر.ک. شیخ زاده، قاسم علی، رابطۀ علم غیب امام حسین(ع) و حادثۀ عاشورا، ص 78 ـ 80
  23. ر.ک. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن، فصلنامۀ امامت پژوهی، ش 6، ص 170
  24. ر.ک. سبحانی، سید محمدجعفر، منابع علم امامان شیعه، ص 147 ـ 150؛ افقی، داوود، بررسی غلو در روایات علم اهل بیت از کتاب بصائرالدرجات
  25. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱ ، ص ۲۳۰
  26. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱ ، ص ۲۳۰؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص ۲۰۸، ۲۰۹ و ۲۱۲
  27. ر.ک. مظفر، محمدحسین، پژوهشی در باب علم امام، ص 78؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن، فصلنامۀ امامت پژوهی، ش 6، ص 170
  28. ر.ک. لنکرانی، محمدجواد، سخنرانی با موضوع: همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش؛ صالح، سیدمحمد حسن، ارتباط مفهوم علم الکتاب و ولایت تکوینی اهل بیت(ع)، دو فصلنامۀ معرفت کلامی، ش 2، ص 112
  29. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۲۳۰، ح ۲
  30. ر.ک. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص 34 ـ 38
  31. سورۀ نمل، آیۀ ۴۰
  32. سورۀ نمل، آیۀ ۴۰
  33. سورۀ رعد، آیۀ ۴۳
  34. ر.ک. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص 34 ـ 38
  35. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱ ، ص ۲۳۰؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص ۲۰۸، ۲۰۹ و ۲۱۲
  36. ر.ک. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص 34 ـ 38
  37. کلینی، محمد بن یعقوب، کافى، ج ١، ص ٣٣٠
  38. ر.ک. افتخاری، سیدابراهیم، بررسی مقایسه ایی شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص 109 و 110؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش 88، صفحه؟؟؟؛ غلامی، اصغر، آفاق علم امام در الکافی، ص 478 و 479؛ مطهری، منصف علی، علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص 143؛ سبحانی، سید محمدجعفر، منابع علم امامان شیعه، ص 147 ـ 150؛ گنجی، حسین، امام شناسی، ج 1، ص 159؛ صالح، سیدمحمد حسن، ارتباط مفهوم علم الکتاب و ولایت تکوینی اهل بیت(علیهم السلام)، دو فصلنامۀ معرفت کلامی، ش 2، ص 112؛ افقی، داوود، بررسی غلو در روایات علم اهل بیت از کتاب بصائرالدرجات، ص 60؛ سیده رابیل، جستاری در مسألۀ علم غیب، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن پژوهی
  39. ر.ک. موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص 273
  40. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص ۲۰۸، ح ۲
  41. ر.ک. شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص 34 ـ 38؛ موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص 273؛ سبحانی، سید محمدجعفر، منابع علم امامان شیعه، ص 147 ـ 150؛ بیابانی اسکوئی، محمد، امامت، ص 145؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش 88، صفحه؟؟؟
  42. سورۀ رعد، آیۀ 43
  43. کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، ج ۱، ص ۲۲۹
  44. ر.ک. غلامی، اصغر، آفاق علم امام در الکافی، ص 478 و 479
  45. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 539
  46. ر.ک. عظیمی، محمد صادق، سیر تطور گسترۀ علم امام در کلام اسلامی، ص 89
  47. (گوهر مراد، ص ۲۳۹- ۲۴۰.
  48. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  49. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  50. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  51. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  52. لوامع البیّنات، ص ۸۸ -۸۹.
  53. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  54. لوامع البیّنات، ص ۹۰.
  55. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  56. لوامع البیّنات، ص ۹۱ - ۹۶.
  57. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  58. تفسیر صافی، ج۱، ص ۸۱.
  59. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  60. خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست؛ سوره بقره، آیه: ۲۵۵.
  61. الف، لام، میم.خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده بر خویش استوار نیست؛ سوره آل عمران، آیه: ۱- ۲ .
  62. لوامع البینات، ص ۹۶.
  63. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  64. لوامع البینات، ص ۹۶.
  65. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  66. کاف، ها، یا، عین، صاد؛ سوره مریم، آیه: ۱.
  67. حا، میم.عین، سین، قاف؛ سوره شوری، آیه: ۱ - ۲.
  68. لوامع البینات، ص ۹۷.
  69. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  70. لوامع البینات، ص ۹۷.
  71. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  72. لوامع البینات، ص ۹۸ - ۹۹.
  73. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  74. لوامع البینات، ص ۱۰۰.
  75. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  76. مجمع البیان، ج۱، ص ۸۹.
  77. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  78. شرح اسماء اللّه الحسنی، ص ۴۲ـ ۴۷.
  79. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  80. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  81. المیزان، ج۸، ص ۳۵۴.
  82. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  83. المیزان، ج۸، ص ۳۵۵.
  84. اسم مستأثر، ص ۱۹ـ ۲۰.
  85. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  86. المیزان، ج۸، ص ۳۵۵.
  87. المیزان، ج۸، ص ۳۵۵؛ دمع السجوم، پاورقی، ص ۲۹۸۰ هزار و یك نكته، نكته ۴۷۹، ص ۲۳۹.
  88. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  89. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  90. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  91. چون مرا بخواند دعای او را پاسخ می‌دهم؛ سوره بقره، آیه: ۱۸۶.
  92. (المیزان، ج۸، ص ۳۵۶.
  93. (دمع السجوم، پاورقی، ص ۲۹۸.
  94. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  95. المیزان، ج۸، ص ۳۵۶.
  96. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  97. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  98. (بصائر الدرجات، ص ۲۱۷، ح۱؛ ص ۲۱۹، ح۳.
  99. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۴۲.
  100. الكافى، ج۱، ص‌۲۳۰؛ بحارالانوار، ج‌۴، ص۲۱۱؛ ميزان‌الحكمه، ج‌۲، ص‌۱۳۶۷.
  101. من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  102. الكافى، ج‌۱، ص‌۲۳۰؛ نورالثقلين، ج‌۴، ص‌۸۸ ‌ـ‌ ۹۰.
  103. من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
  104. كنزالعمال، ج‌۱، ص۴۵۲ ‌ـ‌۴۵۳؛ بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۴ ـ‌ ۲۲۵.
  105. الكافى، ج‌۱، ص‌۲۳۰؛ ميزان الحكمه، ج‌۲، ص‌۱۳۶۷.
  106. الميزان، ج‌۸، ص‌۳۵۴.
  107. رسائل توحيدى، ص‌۷۳.
  108. الميزان، ج‌۸، ص‌۳۵۴.
  109. پيام قرآن، ج‌۴، ص‌۵۷ ‌ـ‌ ۵۸.
  110. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۸ - ۲۶۹.