بحث:جنگ خندق

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در ماه شوال سال پنجم هجری، غزوه «خندق» پیش آمد که آن را غزوه «احزاب»[۱] نیز گویند؛ زیرا قریش از همه اعراب، استمداد نموده و از هر قبیله حزبی فراهم کرده بودند[۲]. ولی مسأله اصلی مربوط به این جنگ، «خندق» است. گزارش به پیامبر(ص) رسید که اتحادیه نظامی نیرومندی بر ضد اسلام تشکیل شده و افراد این اتحادیه در روز معینی حرکت و مدینه را محاصره می‌نمایند. پیامبر(ص) فوراً شورای دفاعی تشکیل داد، گروهی قلعه‌داری و نگهبانی از برج‌ها و نقاط مرتفع را به بیرون رفتن ترجیح دادند، ولی این نقشه در برابر سیل خروشان سپاه عرب، هرگز کافی نبود، باید کاری کرد که آنان نتوانند نزدیک مدینه بیایند. سلمان فارسی که با فنون رزمی ایران آشنایی داشت، گفت: در سرزمین فارس، هر موقع با هجوم گسترده دشمن روبه‌رو می‌شوند در اطراف شهر «خندق» می‌کنند و از این طریق از پیشرفت دشمن جلوگیری به عمل می‌آورند؛ لذا باید نقاط آسیب‌پذیر مدینه را که عبور و مرور وسایل نقلی و جنگی به آسانی صورت می‌گیرد، به وسیله خندق در حصار انداخت و دشمن را از پیشروی در این قسمت متوقف ساخت و با ساختن سنگر در اطراف خندق، به دفاع پرداخت و با پرتاب کردن تیر و سنگ از برج‌ها و سنگرهای اطراف از عبور از خندق جلوگیری نمود.

پیشنهاد سلمان به اتفاق آراء تصویب گردید و این طرح دفاعی، نقش مؤثری در صیانت و حفاظت اسلام و مسلمانان داشت[۳]. مرحوم شیخ عباس قمی، به تبع سیره‌نویسان درباره سبب و انگیزه اصلی جنگ خندق می‌گوید: انگیزه اصلی این جنگ، از آن جهت بود که عداوت یهودیان «بنی‌نضیر» با پیامبر(ص) شدت گرفت (چون پیامبر(ص) در جنگ با بنی‌نضیر، آنها را از مدینه بیرون کرد). لذا بیست نفر از بزرگان ایشان[۴] جهت پیمان با صنادید عرب و ابوسفیان وارد مکه شدند و با پنجاه نفر از آنها پیمان بستند که تا زنده هستند دست از جنگ برندارند[۵]. خلاصه در این مورد می‌توان به دو دیدگاه کلی اشاره کرد.

قریش برای یکسره کردن کار اسلام تلاش جدی خود را آغاز کرد، افزایش شمار مشرکان در احزاب، در قیاس با احد به بیش از سه برابر، نشان از مدیریت آنها در این جنگ بود، به علاوه این قریش نبود که خواستار از بین رفتن اسلام بود، بلکه قبایل دیگری نیز در این مدت دریافته بودند که اسلام تهدیدی جدی برای آنان به شمار می‌آید، یهودیان هم به دلیل رخدادهای مربوط به «قینقاع» و «بنی‌نضیر» و نیز کشته شدن برخی از سران‌شان همچون «کعب اشرف» کینه شدیدی از اسلام به دل داشتند، بنابراین همه احزاب یکپارچه مصمم شدند تا یک بسیج عمومی علیه مدینه سامان دهند که تمام جمعیت آن از مرد و زن، کوچک و بزرگ حدود ده هزار نفر بودند، در جنگ‌های بین‌القبایلی خودی شاهد بسیج شدن این تعداد نبوده است. در برابر این دیدگاه، نظرات دیگری هم وجود دارد. سیره‌نویسان سبب اصلی جنگ را یهودیان دانسته‌اند. در اصل، پس از واقعه «بنی‌النضیر» سران آن طایفه که به خیبر رفته بودند، به سراغ قریش آمده، و از آنان خواستند تا برای به زانو درآوردن رسول خدا(ص) با یکدیگر متحد شوند و به جنگ مدینه بروند. قریش با آنکه در مکه نشسته بود تمایل جدی به این اتفاق و اتحاد داشت؛ لذا ابوسفیان در پاسخ به یهودیان گفت: بهترین افراد برای ما کسانی هستند که در دشمنی با محمد ما را یاری کنند. یهودیان به تحریک قریش بسنده نکرده، بلکه قبایلی چون «بنی‌سلیم» و «غطفان» را که پیشینه دشمنی با اسلام داشتند به همراهی فرا خواندند. یهودیان قول دادند در برابر کمک «غطفان» نصف خرمای خیبر را به آنها بدهند، قریش نیز هم‌پیمانان خود را به کمک‌طلبید که یک سپاه چهار هزار نفری با سیصد اسب را تشکیل دادند. گفته شده است: جمع سپاه مشرکین ده هزار نفر بود که در قالب سه لشکر به سوی مدینه به راه افتادند[۶].

پیامبر(ص) خود، همراه گروهی از صحابه؛ موارد آسیب‌پذیر را بررسی فرموده، و محل حفر خندق را با خط مخصوصی، تعیین کرد دند[۷]. قرار شد از احد تا «راتج»[۸] خندقی کنده شود. واقدی می‌گوید: پیامبر(ص) بهترین ناحیه را پشت سرگذاشتن «کوه سلع» و کندن خندق «اُطُم[۹] بنی‌سلمه» در غرب مسجد فتح دانستند. بنابراین باید خندق از «مذادا» تا کوه «ذباب»[۱۰] و از آنجا تا «راتج» ادامه یابد. سرانجام به دستور پیغمبر(ص)، خندق حفر گردید. نظر به این که زمان، بسیار محدود بود ناچار می‌بایست کار حفر خندق، هم با «نظم» انجام گیرد و هم با «سرعت» به پیش رود؛ لذا برای برقراری نظم، پیامبر(ص) هر چهل ذراع را به ۱۰ نفر واگذار فرمود. پیامبر(ص) اولین کلنگ را خود به زمین زد و مشغول کندن زمین شد و علی(ع) خاک‌ها را بیرون می‌ریخت.

از صورت و پیشانی آن حضرت، عرق می‌ریخت، در حالی که این سرود زیبا را زمزمه می‌کردند: «لَا عَيْشَ إِلَّا عَيْشُ الْآخِرَةِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَ الْمُهَاجِرِينَ» زندگی واقعی، زندگی اخروی است، پروردگارا! مهاجر و انصار را بیامرز. تلاش و کوشش پیامبر، شور عجیبی در مسلمانان پدید آورد و همه بدون استثنا شروع به کار کردند. و اما مشخصات خندق؛ طول خندق، با توجه به تعداد کارگران به دست می‌آید؛ زیرا شماره مسلمانان در آن روز، بنا به نقل مشهور ۰۰۰/۳ نفر بود و قرار شد که هر ده نفر متصدی چهل ذراع گردند. در این صورت طول خندق ۱۲۰۰۰ ذراع (یعنی نزدیک به پنج و نیم کیلومتر خواهد بود) و عرض آن به قدری بود که سواران چابک و ورزیده نمی‌توانستند با اسب از آن عبور کنند. طبعاً باید ژرفای آن لااقل پنج متر و پهنای آن نیز پنج متر باشد[۱۱]. پیامبر(ص) شب و روز در کنار خندق به سر می‌برد تا کار خندق پایان پذیرد. درباره تاریخچه جنگ خندق؛ نظر به این که مدینه بین دو حره شرقی و غربی قرار داشت. این دو حره مدینه را کاملاً در بر گرفته و ناحیه جنوب را نیز تقریباً به طور کامل پوشانده بود، گرچه راه‌های نفوذ محدودی از آن سوی وجود داشت. در این میان تنها ناحیه شمال مدینه، زمینی مسطح و زراعی بود و در فاصله نوک حره شرقی، سنگلاخ قرار داشت.

اگر قرار بود دشمن به مدینه درآید تنها راه ورود آنها همین ناحیه شمال بود؛ زیرا در قسمت‌های دیگر، یک سپاه جدید هزار نفری نمی‌توانست به آسانی از سنگلاخ‌ها عبور کند. چون تنها راه ورود به مدینه همین منطقه شمال می‌باشد؛ لذا سپاه عرب پس از این که مدینه را دور زد، در کنار خندق که شش روز پیش از ورود آنان حفر شده بود، فرود آمدند. آنان انتظار داشتند که در دامنه کوه احد با ارتش اسلام روبه‌رو گردند، اما وقتی به بیابان احد رسیدند، اثری از مسلمانان ندیدند؛ لذا به پیشروی خود ادامه دادند و تا لب خندق رسیدند. مشاهده خندق در خطوط آسیب‌پذیر مدینه، باعث حیرت و تعجب آنان شد، همگی گفتند: این تاکتیک جنگی مربوط به ایرانیان است نه عرب[۱۲]. پیامبر(ص) خیمه‌ای با چرم روی «کوه سلع» برای خود بنا کرد. از طرفی گزارش‌هایی از شروع اقدامات خرابکارانه «بنی‌قریظه» در مدینه در دست بود که نشان می‌داد آنان فعالیت خود را آغاز کرده و مترصد فرصتی بودند تا قریش وارد حوزه مدینه شود و در آن صورت «قریظیان» نیز از درون، کارشان را شروع کنند. تلاش عمده مشرکین نیز همین بود که از خندق عبور کنند. مسلمانان از سراسر خندق مراقبت می‌کردند و همین امر سبب زمین‌گیر شدن چند روز متوالی قریش شد. آنان در انتظار حمله «قریظیان» از داخل به مدینه بودند، اما شمار نیروهای آنان کفاف یک حمله قاطع را نمی‌داد. در یکی از روزها، سپاه عظیمی به همراه رؤسای قریش، بنی‌اسد، غطفان و دیگر قبایل حمله کردند، پنج نفر از قهرمانان آنها با یافتن راه باریکی توانستند از خندق عبور کنند. «عمروبن عبدود» از مسلمانان خواست تا کسی به جنگ او برود، او سه بار درخواست خود را مطرح کرد و هر سه بار جز علی(ع)، کسی برای جنگ با او از جای برنخاست. رسول خدا(ص) با دست خود عمامه‌ای بر سر امام نهاده، او را دعا کردند و وی را به سوی عمرو فرستادند. عمرو به امام گفت: چون با پدرش همنشین بوده، نمی‌خواهد با او بجنگد. اما امام علی(ع) فرمود: راغب به کشتن اوست، امام از او خواست طبق آن‌چه در جاهلیت مرسوم بوده که اگر کسی در لحظه نبرد سه چیز از او بخواهد باید یکی را بپذیرد:

  1. اسلام بیاورد،
  2. جبهه جنگ را ترک کند،
  3. از اسب خود پیاده شود.

عمرو درخواست اول و دوم را نپذیرفت و سومی یعنی پیاده شدن از اسب و جنگیدن به صورت پیاده را پذیرفت. میان آن دو نبرد آغاز شد، آن‌چنان گرد و غبار صحنه را گرفت که در گرد و غبار، کسی آنان را نمی‌دید، تا آنکه صدای تکبیر برخاست، این علامت آن بود که عمرو کشته شده است. بقیه افراد با دیدن این صحنه به شدت ترسیده و چاره‌ای جز گریختن نیافتند[۱۳]. و اما عوامل پیروزی اسلام و شکست سپاه کفر در خندق؛ سپاه عرب از ده هزار نفر تجاوز می‌‌کرد[۱۴]، در حالی که عده مسلمانان از ۳۰۰۰ نفر بیشتر نبود و دامنه «کوه سلع» که نقطه مرتفعی است، اردوگاه آنان بود.

سپاه دشمن نزدیک به یک‌ ماه در پشت خندق، توقف کرد و جز عده معدودی نتوانستند از خندق عبور کنند[۱۵]. در هر صورت بزرگ‌ترین حادثه‌ای که موجب تردید مشرکان در مورد ماندن یا رفتن گشت، حادثه پیروزی علی بن ابی طالب بر «عمرو» و شکست تأثیرگذار عمرو بر مشرکان بود. امور دیگری که بر تردید احزاب در ماندن یا رفتن افزود، تأمین ۱۰ هزار نفر با هزاران شتر که روزانه نیاز به حجم زیادی علوفه داشتند در اطراف خندق کار بسیار دشواری بود. به طوری که پس از چند روز شتران مشرف به مرگ شدند، علاوه بر آن، یک شب، طوفان، آتش غذای مشرکان را خاموش کرد و اثاثیه آنان را از هم پاشید. ابوسفیان به دلایل مختلف تصمیم به بازگشت گرفت و به سپاه قریش گفت که ببیند مراتع خشک شده و چهارپایان رو به نابودی‌اند، یهودیان نیز خیانت کرده‌اند و جای درنگ نیست. همان لحظه سپاه شرک را حرکت داد و به سمت مکه به راه افتاد. صبح آن روز احدی از دشمنان در منطقه نماند، پیامبر(ص) نیز به مسلمانان اجازه بازگشت داد. مورخین محاصره مدینه را ۱۵ تا ۲۰ روز دانسته‌اند. گفته‌اند ابوسفیان در شرف رفتن، نامه‌ای تهدیدآمیز به پیامبر اکرم(ص) به این مضمون نوشت: به لات و عزی سوگند که من با جمع خویش برای درمانده کردن تو به سویت آمدم، اما دیدم که از برخورد با ما کراهت داری و خندق‌ها و تنگناهایی برپاکردی، نمی‌دانم چه کسی این را به شما تعلیم داده؟ اگر از اینجا برگردیم، در آینده روزی چونان احد خواهیم داشت[۱۶].[۱۷]

منابع

  1. احزاب جمع حزب است و مراد از آن در قرآن کریم گروه مشرکان با هم دستان آنها، مخصوصاً کفار مکه است، که در این جنگ با یهودیان مدینه هم دست شدند و آهنگ پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان کردند. (فرهنگ‌نامه موضوعی قرآن کریم، جدوم، ص۲۳۹۰).
  2. فروغ ابدیت، ج۲، ص۱۲۵.
  3. منتهی الامال، ج۱، ص۱۳۹، انتشارات هجرت.
  4. برخی از آنها عبارت‌اند از «حُیی بن اخطب و سلام بن ابی الحقیق، کنانة بن الربیع، هودة بن قیس و ابوعامر منافق».
  5. منتهی الآمال، ج۱، ص۱۳۹.
  6. تاریخ سیاسی اسلام، ص۵۵۲ – ۵۵۱.
  7. فروغ ابدیت، جاول، ص۱۲۶.
  8. راتج در حره شرقی قرار داشت که در شمال غرب آن، احد بود.
  9. اطم به منطقه‌های قلعه مانند گفته می‌شود.
  10. ذباب، کوهی است در ناحیه حره غربی در کنار کوه سلع، اندکی بالاتر از کوه سلع که رسول خدا(ص) بر آن مستقر بود.
  11. فروغ ابدیت، جدوم، ص۱۲۸ ۱۲۶ برخی نوشته‌اند: عمق خندق به اندازه قامت یک انسان و عرض آن به طور متوسط چهار متر، شمار مسلمانان ۳۰۰۰ نفر و در طی مدت شش روز خندق آماده شد. تاریخ سیاسی اسلام.
  12. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج۱، ص۱۲۸.
  13. تاریخ سیاسی اسلام، ص۵۵۸ – ۵۵۹.
  14. فروغ ابدیت، ج۲، ص۱۲۹ به نقل از مقریزی در «الامتاع» می‌گوید: تنها قریش با ۴ هزار سرباز و ۳۰۰ رأس اسب و ۱۵۰۰ شتر در لب خندق اردو زد و به ترتیب تیره‌های دیگر نیرو داشتند.
  15. فروغ ابدیت، ج۲، ص۱۲۹.
  16. تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج۱، ص۵۱۳. (به نقل از گلواژه‌های حج و عمره، علیرضا بصیری، مشعر، ۱۳۸۷، ص۱۸۷).
  17. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۳۲۷.