بحث:قریش

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

قریش در فرهنگنامه آخرالزمان

قریش

از قبایل معروف عرب عدنانی و از اولاد حضرت اسماعیل پیامبر است که در جاهلیت در حجاز اهمیت یافت و پیش از ظهور اسلام بر مکه مسلط شد و تولیت خانه کعبه را یافت و مناصبی برای کعبه قرار داد و بر کعبه پرده پوشانید و برای خود در مناسک ویژگی‌های خاصی را نسبت به دیگران قائل گردید و یک بار ساختمان کعبه را تجدید بنا نمود. قریش به دو قبیله عمده تقسیم می‌شود؛ قریش ابطحی و قریش ظواهر و در جهت نام این قبایل به قریش گفته‌اند:

  1. نسبت آنها به قریش نضر بن کنانه (از اجداد پیامبر) می‌رسد.
  2. مشتق از قرش است به معنی تجارت که شغل عمده آنها بوده است.
  3. مأخوذ از تقریش است به معنی مجتمع ساختن؛ زیرا قصی بن کلاب (جد رسول الله) افراد قبیله را که در حدود حجاز پراکنده بودند جمع کرد.

قریش ابطحی - یا قریش بطحا یا قریش بطاح. قریشیانی بودند که در شهر مکه و مرکز آن (آن جا که آب زمزم جمع و بطحا نامیده می‌شد) سکونت گزیدند و به بازرگانی معروف بودند. بطون یا طوایف مهم قریش بطاح عبارت بودند از ده بطن بنی هاشم، بنی امیه، بنی نوفل، بنی زهره، بنی مخزوم، بنی اسد، بنی جمح، بنی سهم، بنی عدی، بنی تیم.

قریش ظواهر - قریشیانی بودند که در پشت (خارج) شهر مکه و دامنه و شعب تپه‌های اطراف آن سکونت داشتند و ظاهراً با بعضی قبایل مجاور مخلوط شده بودند. ظواهر از نفوذ کمتری برخوردار بودند، اما در دلاوری و جنگجویی نام و آوازه بیشتری داشتند و تیره‌های آن عبارت بودند از بنی معیص، بنی تمیم، بنی محارب و بنی حارث. اقدامات ناجوانمردانه قریش؛ سردمداران و گردن کشان این قبیله، بیش از هرکس به وجود مقدس پیغمبر اسلام(ص) اذیت و آزار رساندند و از انواع شکنجه و اذیت و کارشکنی درباره آن حضرت کوتاهی نکردند، چه در دورانی که آن حضرت در مکه بود و چه پس از هجرت به مدینه، جنگ‌های خونین مانند بدر و احد و احزاب به وسیله این قبیله به وقوع پیوست. در تاریخ نمونه‌های فراوانی از بدرفتاری قریش با رسول خدا(ص) و مسلمانان وجود دارد که علاقمندان می‌توانند به کتب تاریخی مراجعه نمایند.

معمر بن یزید نماینده قریش؛ قریش «معمر بن یزید» را که زعیم بنی کنانه بود، برای اذیت و آزار رساندن به رسول خدا(ص) به کمک‌طلبیدند و او اجابت نمود و گفت: من به زودی شما را از وجود او آسوده خواهم کرد. من بیست هزار مرد مسلح در اختیار دارم و گمان نکنم این قبیله کوچک بنی هاشم توان مقابله با من را داشته باشند و اگر چنانچه آنها خونبها بخواهند به جای یکی، ده دیه به آنها می‌پردازم که ثروت فراوان دارم. معمر شمشیری حمایل داشت که ده وجب طول و یک وجب عرض آن بود، وی در حالی که پیامبر(ص) در حجر اسماعیل به سجده رفته بود به سوی حضرت رفت و چون نزدیک شد پایش بلغزید و پیشانی‌اش به سنگ خورد و خون زیادی سرازیر گشت و چنان به وحشت افتاد که پا به فرار نهاد و دوید تا به بطحاء که بیرون شهر مکه است رسید. چون یاران، در اطرافش جمع شدند که خون سر و رویش را بشویند، به وی گفتند: تو را چه شد که بدین‌سان به زمین خوردی و گریختی؟ وی گفت: به خدا سوگند بدبخت است کسی که فریب شما را بخورد، گفتند: مگر چه دیدی؟ گفت: چون به وی نزدیک شدم دو اژدهای مهیب از سمت او به من حمله‌ور شدند که از دهانشان آتش می‌جهید[۱۰]. کار عداوت قریش با پیغمبر(ص) به آنجا کشید که همه قبایل قریش مقرر داشتند که با قبیله بنی هاشم قطع ارتباط کنند و با آنان زیر یک سقف جمع نگردند و از آنها زن نستانند و به آنها زن ندهند و با آنها داد و ستد نکنند و تعهد مکتوبی تدوین نمودند و سرانجام در شب اول ماه محرم سال هفتم بعثت، بنی هاشم را در شعب ابی طالب محصور ساختند. مواد غذایی به طور کلی از آنها قطع شد، جز در موسم حج، حق خروج از شعب را نداشتند. سه سال متوالی خانواده‌های بنی هاشم در این محنت بسر بردند[۱۱]. بنی هاشم در سه سال محاصره اقتصادی در خانه و کاشانه خود در شعب ابوطالب زندگی می‌کردند.[۱۲].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. غیبة نعمانی، ص ۲۳۱؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۴.
  2. ارشاد مفید، ص ۳۶۴؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۸؛ اثبات الهداة، ج ۳، ص ۵۲۷.
  3. غیبة نعمانی، ص ۱۲۲؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۵.
  4. غیبة نعمانی، ص ۱۶۵؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۵.
  5. چشم‌اندازی به حکومت مهدی (ع)، نجم الدین طبسی، ص ۱۴۱.
  6. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۵۶۱.
  7. غیبت نعمانی، ص ۲۳۱.
  8. اثبات الهداة، ج ۳، ص ۵۲۷ و غیبت نعمانی، ص ۲۳۵.
  9. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۴۹۷.
  10. بحارالانوار، ج۱۸، ص۶۵ (به نقل از معارف و معاریف، دائره المعارف جامع اسلامی، ج۸، ص۳۰۲).
  11. معارف و معاریف، دائره المعارف جامع اسلامی، ج۸، ص۳۰۲.
  12. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۶۵۱.