برهان هدایت ایصالی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ظهور صفات توحیدی با سیر در عوالم ملکوت

در جهان‌بینی الهی، عالم سراسر مخلوق خداوند است و در نتیجه، همه چیز آیات الهی است؛ که هر یک به میزان استعداد خود و کمالاتی که از اسماء الهی برخوردار است، بخشی از صفات و جلوه‌های کمالی پروردگار را اظهار می‌نماید. لذا واژه عالَم به معنای مایُعلَم به است؛ یعنی همه خلایق آیات الهی‌اند که در حد کمالی که دارند، اشاره به کمال خالق خود می‌کنند. هر مقدار که آیات الهی در عالم ملک و ملکوت، در مراتب عالی‌تری قرار داشته باشند، بهره بیشتری از هستی برده‌اند و در نتیجه، آیات کامل‌تری هستند و تفصیل بیشتر و بهتری از صفات کمالی الهی را اظهار می‌نمایند. بر این اساس، عالم ملکوت سراسر عرصه ظهور قدرت و عزت و حیات و مالکیت مطلق الهی است و مراتب توحید افعالی و صفاتی و درنهایت ذاتی، در آن عالم ظاهر می‌شود. همچنین موجوداتی که در این عوالم سیر می‌کنند، اعم از جن یا انس و یا ملائکه الهی، به مقدار ظرفیتشان، در مراتبی از یقین به توحید قرار دارند و خداوند را از آن منظر عبادت می‌نمایند.

مراتب ملکوتی که در آیات قرآن برای انسان برشمرده شده، به حسب ظاهر، سیر در مراتب ملکوت آفاقی است؛ چنان که در مورد حضرت ابراهیم (ع) فرمود: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱]. در حالی که امکان ندارد که کمال وجودی و یا وصفی در سیر ملکوت آفاقی برای کسی حاصل شود، ولی قبل از آن در درون نفس خود چنین سیری را انجام نداده باشد.

توضیح این مطلب در سلوک توحیدی و هدایت به ملکوت انفسی، به این ترتیب است: انسان مادی، در ابتدا، به دلیل ابتلاء به حیات دنیوی، گرفتار انواع آمال نفس اماره است و در نتیجه، همه همت او رسیدن به شهوات حیوانی و رفاه بیشتر مادی است و حداکثر تلاش علمی که در پرتو هدایت دینی صرف می‌کند، سیر در براهین عقلی و رسیدن به یقین علمی است؛ اما با تربیت دینی و تهذیب نفس، او کم‌کم در مراتب عالی‌تر نفس سیر می‌نماید و از نفس اماره به لوامه و از آنجا به مراتبی از یقین می‌رسد، که تثبیت او در مقام نفس مطمئنه را رقم می‌زند. از این‌رو، صفات بشری و امیال حیوانی او، رنگ توحیدی می‌گیرد و اوصاف مُلکی او در مقام ملکوتیش ذوب و فانی می‌شود. ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ[۲]. به این ترتیب، انسان سیر در ولایت را به مدد اولیاء (ع) آغاز می‌کند.

انسان مُلکی، تا در قید حیات دنیوی است، محدود به حدود مادی می‌باشد و در علم و قدرت و یا حیات و سمع و بصر و سایر صفات کمالی، نمی‌تواند ماورای محدوده خود گام بردارد. ولی او با سیر در مراتب ملکوتی خود، از صفات و فضائلی بهره‌مند می‌شود که فوق حدود مادی است و موجب عروج او از یک انسان خاکی، به یک انسانی ربّانی می‌گردد؛ شخصیتی که به واسطه تلبّس به اوصاف ملکوتی، مظهر علم و قدرت و سایر صفت کمالی پروردگار می‌شود. مثلاً در علم، او صاحب مراتبی از عین‌الیقین گشته، حکمت‌های الهی از قلب او بر زبانش جاری می‌شود؛ چنان که رسول اکرم (ص) فرمود: «مَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِينَ‏ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه»[۳].

شیخ‌الرئیس درباره علم افراد عادی ابراز می‌دارد: «چون نفوس آنها کدر است، ناچارند که از طریق تفکر و استدلال به معارف جدید دست یابند. ولی کسانی که صاحب نفوس قدسیّه هستند، هرگاه اراده کنند، علوم آنان نه از طریق تفکر، که بلافاصله برایشان افاضه می‌شود»[۴].

و آن اشخاص مظهر اسم علیم الهی می‌گردند و یا در قدرت به جایی می‌رسند که نفس ایشان در عالم خارج تأثیر می‌گذارد. خداوند درباره انتقال تخت بلقیس توسط آصف برخیا می‌فرماید: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ[۵][۶].

در کتب عقلی، درباره قدرت نفوس اولیاء (ع) و تأثیر آنها بر خارج، مباحث مبسوطی بیان شده است. بوعلی در کتاب النفس شفاء دراین‌باره می‌گوید: النفس إذا کانت قویه شریفه شبیهه بالمبادئ، أطاعها العنصر الذی فی العالم و انفعل عنها و وجد فی العنصر ما یتصور فیها[۷][۸]

امام؛ واسطه هدایت ایصالی‌

نفس در مرتبه حیوانی و توجهات مُلکی، فاقد صفاتی است که در مراتب ملکوتی به آنها متصف می‌شود. در این صورت، اگر بگوییم که سالک، با مجاهده خود واجد این کمالات می‌شود، دور صریح و محال است؛ زیرا فاقد شیء، هرگز معطی آن نخواهد بود. حال اگر بگوییم که این فضائل از خارج به او عنایت شده، آن وجود خارجی می‌باید به اذن الهی، دارای عقل و نفسی قدسی و ملکوتی باشد که محیط بر عالم ملک و ملکوت است و اشرافی سِعی و احاطه‌ای اشراقی بر نفس سالک در هدایت به عوالم ملکوت انفسی دارد. تفاوت نفوس عادی که بهره‌ای از عنایات نفوس قدسی ندارند، با سالکانی که با مجاهده، سائر به ملکوت انفسی هستند، در آن است که نفوس مهذّب، با تربیت و تهذیب دینی، خود را مستعد دریافت فیض از نفوس قدسیّه و مقام ولایت می‌نمایند. طبعاً هر مقدار که ایشان استعداد بیشتری داشته باشند، قابلیت بهره‌مندی از نفوس اولیاء (ع) برای آنان بیشتر است. حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) خطاب به جناب کمیل، نفوس انسان‌ها را به ظرف‌هایی تشبیه کردند که ارزش آنها به داشتن استعداد بیشتر برای کسب فیض بیشتر از بارگاه الهی است: «يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ‏ الْقُلُوبَ‏ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»[۹].

نتیجه آن‌که، هدایت ایصالی و سیر در مراتب عوالم ملکوت انفسی و آفاقی، به امداد اولیاء الهی (ع) و اذن آنان و در مراتب ولایت ایشان است.[۱۰]

صفات هادی به عالم ملکوت‌

صاحبان نفوس قدسیه، که مصدر رحمت رحیمیّه پروردگار بر قلوب مستعد و هادی آنان به سوی عالم ملکوت هستند، خود دارای خصوصیاتی متناسب با عقل فعّال و نفوس قدسیه می‌باشند. اهمّ این ویژگی‌ها به شرح زیر است:

  1. از جهت مرتبه خلقی و در چینش اسمائی عالم، ایشان می‌باید در عالی‌ترین مقام اسماء الهی قرار داشته باشند تا بتوانند معلم و شفیع انسان‌ها در کمال‌بخشی به سوی ملکوت آفاقی و انفسی قرار گیرند؛ چنان‌که خداوند در خلقت حضرت آدم (ع) می‌فرماید: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۱۱] به همین دلیل است که در کتب عرفانی، انسان کامل را مظهر اسم اعظم الهی بیان نموده‌اند[۱۲].
  2. صاحبان نفوس قدسیه، می‌باید در فضائل اخلاقی و کمالات وجودی، در مقام عقل فعال قرار داشته باشند و به این ترتیب، خود به نحو بی‌واسطه، بهره‌مند از آموزش الهی و معلّم سایر خلایق در همه فضائل توحیدی باشند. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۱۳].
  3. چنین هدایتی، اشراف و احاطه کامل در همه مراتب خلقت بر خلایق را می‌طلبد. در نتیجه، چنین هادی ارجمندی، باید در همه مراتب ملکوت آفاقی و انفسی وجود داشته باشد؛ تا بتواند با حضور مداوم خود، مستعدین را به مراتب عالی‌تر هدایت کند.
  4. چون خداوند فطرت انسانی را مطابق با دین الهی خود قرارداده، سیر انفسی نفوس مستعده به سوی ملکوت انفسی، در مراتب اسلام و ایمان صورت می‌گیرد. پس طبعاً هادی و معلّم چنین سیری، خود می‌باید در عالی‌ترین مرتبه اسلام و ایمان و مظهر دین و راسخ در کتاب الهی و عالم به ظاهر و باطن آن باشد. خداوند در قرآن، این مقام را مختص عباد مخلَص، یعنی انبیاء الهی و اوصیای معصوم آنان (ع) قرار داد. در امّت اسلام، رسول اکرم (ص) مظهر تام این مقام هستند و بعد از ایشان، ائمه هدی (ع) دراین مرتبه قراردارند.
  5. هدف از خلقت انسان، عبادت صحیح و کامل پروردگار است و عبادت کامل، در پرتو یقین و معرفت کامل و بدون کمترین شائبه شرک صورت می‌گیرد و تنها مستقرین در عالم ملکوت واجد چنین مقام والایی هستند. بنابراین، ایشان باید اولاً، صاحبان چنین مقامی از جنس انسانی و واجد مقام کون جامع و کلمه تامّه الهی باشند؛ ثانیاً، در همه مراتب ملکوت حضور داشته باشند، تا بتوان به هدف خلقت دست یافت و فعل الهی عبث و ابتر باقی نماند؛ ثالثاً، چون ریشه همه عصیان‌ها و شرک به توحید، از نازل‌ترین مراتب خلقت، یعنی عالم دنیا آغاز می‌گردد، می‌باید همیشه در این مرتبه صاحبان نفوس قدسیه‌ای وجود داشته باشند تا هادی خلایق به ملکوت عالم قرار گیرند.
  6. سالکان صفات چنین مقام مقدسی، که طریق رحمت رحیمیه پروردگار در هدایت به عالم ملکوت انفسی و آفاقی است، تنها بر امام معصوم در اصطلاح دینی سازگار است. چنان که در مبانی نقلی برهان، اشاره مختصری به آنها خواهد شد»[۱۴]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  2. «رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوش‌رنگ (و نگار)‌تر از خداوند کیست؟ و ما پرستندگان اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۸.
  3. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص۲۳۲: علاج الریاء....
  4. الحدس هو فیض إلهی و اتصال عقلی یکون بلا کسب البتة، و قد یبلغ من الناس بعضهم مبلغا یکاد یستغنی عن الفکر فی أکثر ما یتعلم و یکون له قوة النفس القدسیة. و إذا تشرفت النفس و اکتسبت القوة الفاضلة و فارقت البدن، کان نیلها ما ینال هناک عند زوال الشواغل أسرع من نیل الحدس، فتمثل لها العالم العقلی علی ترتیب حدود القضایا و المعقولات الذاتی دون الزمانی و یکون ذلک دفعة (المباحثات، ص۱۰۷)؛ و إنما الحاجة إلی الفکر لکدر النفس، أو لقلة تمنها و عجزها عن نیل الفیض الإلهی، أو للشواغل. و لولا ذلک لاستغلت النفس جلاء من کل شیء إلی أمد الحق (المباحثات، ص۷۵-۷۹).
  5. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
  6. در غرائب معجزات اهل بیت (ع) و تأثیر نفوس قدسیه آنان در عالم، مطالب فراوانی گفته شده؛ در اینجا برای نمونه به دو مورد اشاره می‌نماییم: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي حَمْزَةَ حَجَجْتُ مَعَ الصَّادِقِ (ع) فَجَلَسْنَا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ تَحْتَ نَخْلَةٍ يَابِسَةٍ فَحَرَّكَ شَفَتَيْهِ بِدُعَاءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ ثُمَّ قَالَ (ع): يَا نَخْلَةُ أَطْعِمِينَا مِمَّا جَعَلَ اللَّهُ فِيكَ مِنْ رِزْقِ عِبَادِهِ فَنَظَرْتُ إِلَى النَّخْلَةِ وَ قَدْ تَمَايَلَتْ نَحْوَ الصَّادِقِ وَ عَلَيْهَا أَعْذَاقُهَا وَ فِيهَا الرُّطَبُ فَقَالَ ادْنُ وَ سَمِّ وَ كُلْ فَأَكَلْنَا مِنْهَا رُطَباً أَعْذَبَ رَطْبٌ‏ وَ أَطْيَبَهُ وَ إِذَا نَحْنُ بِأَعْرَابِيٍّ يَقُولُ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ أَعْظَمَ سِحْراً مِنْ هَذَا فَقَالَ الصَّادِقُ نَحْنُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ لَيْسَ فِينَا سَاحِرٌ وَ لَا كَاهِنٌ بَلْ نَدْعُو اللَّهَ فَيُجِيبُ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ أَدْعُوَ اللَّهَ فَيَمْسَخَكَ كَلْباً فَتَهْتَدِيَ إِلَى مَنْزِلِكَ فَتَدْخُلَ عَلَيْهِمْ فَتُبَصْبِصَ لِأَهْلِكَ فَعَلْتُ قَالَ الْأَعْرَابِيُّ بِجَهْلِهِ نَعَمْ فَدَعَا اللَّهَ فَصَارَ كَلْباً فِي الْوَقْتِ وَ مَضَى عَلَى وَجْهِهِ فَقَالَ لِي الصَّادِقِ اتَّبِعْهُ فَاتَّبَعْتُهُ حَتَّى صَارَ إِلَى حَيِّهِ فَدَخَلَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَجَعَلَ يُبَصْبِصُ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فَأَخَذُوا لَهُ الْعَصَا حَتَّى أَخْرَجُوهُ فَانْصَرَفْتُ إِلَى الصَّادِقِ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا كَانَ فَبَيْنَا نَحْنُ فِي هَذَا الْحَدِيثِ إِذْ أَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ الصَّادِقِ وَ جَعَلَتْ دُمُوعُهُ تَسِيلُ وَ أَقْبَلَ يَتَمَرَّغُ فِي التُّرَابِ وَ يَعْوِي فَرَحِمَهُ فَدَعَا لَهُ فَصَارَ أَعْرَابِيّاً فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ (ع): هَلْ آمَنْتَ يَا أَعْرَابِيُّ قَالَ نَعَمْ أَلْفاً وَ أَلْفاً. وَ مِنْهَا مَا رُوِيَ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ (ع) مَعَ جَمَاعَةٍ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ لِإِبْرَاهِيمَ‏ ﴿فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ أَ كَانَتْ أَرْبَعَةً مِنْ أَجْنَاسٍ مُخْتَلِفَةٍ أَوْ مِنْ جِنْسٍ وَاحِدٍ قَالَ (ع): أَ تُحِبُّونَ أَنْ أُرِيَكُمْ مِثْلَهُ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ يَا طَاوُسُ فَإِذَا طَاوُسٌ طَارَ إِلَى حَضْرَتِهِ فَقَالَ يَا غُرَابُ فَإِذَا غُرَابٌ بَيْنَ يَدَيْهِ. ثُمَّ قَالَ يَا بَازِيُّ فَإِذَا بَازٌ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا حَمَامَةُ فَإِذَا حَمَامَةٌ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ أَمَرَ بِذَبْحِهَا كُلِّهَا وَ تَقْطِيعِهَا وَ نَتْفِ رِيشِهَا وَ أَنْ يُخْلَطَ ذَلِكَ كُلُّهُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ ثُمَّ أَخَذَ بِرَأْسِ الطَّاوُسِ فَقَالَ يَا طَاوُسُ فَرَأَيْنَا لَحْمَهُ وَ عِظَامَهُ وَ رِيشَهُ يَتَمَيَّزُ مِنْ غَيْرِهِ حَتَّى الْتَزَقَ ذَلِكَ بِرَأْسِهِ وَ قَامَ الطَّاوُسُ بَيْنَ يَدَيْهِ حَيّاً ثُمَّ صَاحَ بِالْغُرَابِ فَقَامَ حَيّاً وَ بِالْبَازِيِّ وَ الْحَمَامَةِ فَقَامَتَا كَذَلِكَ حَتَّى قَامَتْ كُلُّهَا أَحْيَاءً بَيْنَ يَدَيْهِ» (کشف الغمة فی معرفة الأئمه (ع)، ج۲، ص۲۰۰).
  7. الشفاء (الطبیعیات)، ج۲، کتاب النفس، ص۱۷۷: الفصل الرابع فی أحوال القوی المحرکة.
  8. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۶۹.
  9. الأمالی (للمفید)، ج۳، ص۲۴۷: الارشاد، ج۱، ص۲۲۷.
  10. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۷۲.
  11. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  12. محی الدین در «فس یونس» نفس انسانی را مظهر اسم اعظم الهی می‌داند و می‌گوید: اعلم أن النفس الناطقة الإنسانیة مظهر الاسم الجامع الإلهی، فهی من حیث إنها کذلک، برزخ للصفات الإلهیة و الکونیة و المعانی الکلیة و الجزئیة (شرح فصوص الحکم (القیصری)، ص۹۷۳). ایشان معتقد است که فعلیّت این مقام در وجود مبارک رسول اکرم (ص) و ائمّه اطهار (ع) شکل گرفت: لکون المقام القرآنی الجمعی بین مقامی التنزیه و التشبیه أکمل من مقام کل منهما، ما اختص به إلا محمد (ص) لأنه مظهر الأسم الأعظم الجامع للأسماء، فله مقام الجمع (شرح فصوص الحکم (القیصری)، ص۵۱۷).
  13. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  14. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۷۶.