بنیامین در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بنیامین را واژه‌‌ای عبری [۱] و به معنای "پسرِ دست راست"[۲] یا "پسرِ برکت"[۳] دانسته‌‌اند. برخی دیگر، معنای آن را "پسر جنوب" گفته‌‌اند، زیرا وی تنها پسر یعقوب (ع) بود که در جنوب یعنی سرزمین کنعان به دنیا آمد.[۴] گاه و به سبب تولد بنیامین در دوران پیری یعقوب، از او با نام "بن یمیم" به معنای پسر روزگاران نیز یاد شده است.[۵] ضبط "ابن‌‌ یامین"[۶] و "ابن یامیل"[۷] نیز در برخی منابع آمده که گویا به سبب خلاف شهرت، مورد توجه قرار نگرفته است.[۸] بر اساس گزارش تورات، مادر بنیامین به نام "راحیل"، او را هنگام بازگشت از "فَدّان اِرام" به کنعان و در "بیت لحم" به دنیا آورد. او که پس از تولد بنیامین از دنیا رفت، پیش از مرگ، نام او را "بِنْ أوْنی" به معنای "پسرِ درد و رنج من" نامید؛ اما یعقوب (ع) آن را که مفهوم نامیمونی داشت، از سر تفأل به خیر و برکت، به بنیامین تغییر‌‌داد.[۹] کتاب مقدس، بنیامین را پسری لطیف، مطیع و محبوب یعقوب می‌‌خواند که به ویژه پس از فقدان یوسف (ع) شدیداً به وی دلبسته بوده است؛[۱۰] همچنین علاقه آن دو برادر به یکدیگر وصف‌‌ناپذیر بوده است.[۱۱]

کتاب مقدس در جایی برای بنیامین سه فرزند [۱۲] و در جای دیگر ۱۰ فرزند با ذکر نامهایشان یاد می‌‌کند [۱۳] که گویا مربوط به دو دوره از زندگی اوست. محل دفن بنیامین در روستای "ظَهْر‌‌حِمار" میان نابلس و بیسان قرار دارد.[۱۴] نسل و نوادگان بنیامین یکی از اسباط دوازده‌‌گانه بنی‌‌اسرائیل به نام بنیامینیان را تشکیل می‌‌دادند.[۱۵] سبط بنیامین را شجاع، جنگجو، دارای مهارت به‌‌کارگیری سلاح به ویژه فلاخن خوانده‌‌اند.[۱۶] پس از پیروزی آشوریان بر اسباط ده‌‌گانه شمالی و انقراض آنان، سبط بنیامین با سبط یهودا درآمیخت و یهودیان امروز، خود را متعلق به آن دو طایفه می‌‌دانند [۱۷][۱۸]

یاد کردهای بنیامین در قرآن

بنیامین از نام‌های غیر مصرّح قرآن است که فقط در سوره یوسف و مجموعاً ۲۲ بار از او یاد شده است: ۱۱‌‌ بار با واژه "أخ" إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۹]، وَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ[۲۰]، فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۲۱]، وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ[۲۲]، وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۲۳]، فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ[۲۴]، فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ[۲۵]، قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ[۲۶]، قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[۲۷]، ۱۰ مرتبه با ضمیر غایب فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَلَا تَقْرَبُونِ[۲۸]، قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ[۲۹]، فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۳۰]، قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[۳۱]، قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ[۳۲]، قَالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ[۳۳]، قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ[۳۴] و یک بار نیز با عنوان "ابن". ارْجِعُوا إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ[۳۵] قرآن نگاه مستقلی به بنیامین ندارد و فقط به عنوان یکی از شخصیت‌های دخیل در داستان حضرت یوسف (ع) از او یاد می‌‌کند. وی در آغاز داستان، حضور کم‌‌رنگی دارد إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۳۶]؛ اما در بخش‌های بعدی و پس از دیدار نخست یوسف با برادران در مصر، نقش وی برجسته شده، تا پایان حکایت، حضور پر رنگ او حفظ می‌‌شود.

از گزارش قرآن هم برمی‌‌آید که بنیامین نیز مانند یوسف که هر دو از یک مادر بودند، بیش از برادران دیگر، مورد علاقه یعقوب (ع) بوده است: إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۳۷] این پیوند عاطفی، حسادت برادران را برانگیخته، زمینه‌‌ساز آزار و اذیت بنیامین از سوی آنان می‌‌شد وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۳۸]، قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ[۳۹]؛ اما بنیامین همه ناملایمات و نیز رنج سالها دوری از برادر را با صبر و بردباری تحمل کرد و پاداش نیک آن را با دیدار یوسف که در اوج عزت و اقتدار بود، دریافت کرد. قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[۴۰] نقشه یوسف برای آوردن بنیامین به نزد خود هنگام قحطی و خشکسالی در سرزمین کنعان و روانه شدن پسران ده‌‌گانه یعقوب (ع) به مصر برای تهیه آذوقه [۴۱]

آن حضرت به سبب دلبستگی شدید به بنیامین و ترس از دچار آمدن او به سرنوشت یوسف، وی را نزد خود نگه می‌‌دارد.[۴۲] یوسف با دیدن برادران، آنها را می‌‌شناسد؛ ‌‌اما خود را معرفی نمی‌‌کند. وَجَاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ[۴۳] از سیاق آیات برمی‌‌آید که یوسف، به بهانه‌‌ای درباره اصل و نسب و خاندان آنها پرسشهایی کرده، پس از اطلاع از زنده بودن پدر و بنیامین وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَاْ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلاَ كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلاَ تَقْرَبُونِ قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ[۴۴]، زمینه درخواست برای آوردن بنیامین به نزد خویش را فراهم می‌‌آورد. قرآن در این باره به جزئیات اشاره نمی‌‌کند؛ اما براساس گزارش تورات[۴۵]و تفاسیر متأثر از آن،[۴۶] یوسف برای اینکه شک و تردید برادرانش را برنینگیزد، آنان را به اتهام جاسوسی، سه روز زندانی می‌‌کند. آنان در مقام دفاع، به معرفی خود، پدر پیر و برادر دیگرشان می‌‌پردازند که نزد پدر مانده است و اینکه به قصد خرید غلّه به مصر آمده‌‌اند. پس از آماده شدن بارها و هنگام حرکت، یوسف از آنان می‌‌خواهد که به عنوان گواه صدق خویش، در سفر دوم، برادر دیگرشان را هم بیاورند: وَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ[۴۷]؛ اما جزئیات یاد شده مستند معتبری ندارد [۴۸] و با بخش پایانی آیه نیز سازگار نیست. ظاهر این بخش نشان می‌‌دهد که آنان به شایستگی مورد احترام و پذیرایی یوسف قرار گرفته و آذوقه کاملی دریافت کرده‌‌اند و این‌‌با‌‌اتهام جاسوسی و زندانی شدن آنها چندان سازگاری نیست.

نگرفتن بهای آذوقه و قرار دادن پنهانی آن در میان بار برادران برای ترغیب آنها به بازگشت دوباره وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[۴۹]، یادآوری احترام و مهمان نوازی خویش وَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ[۵۰] و مشروط کردن جواز ورود آنان به مصر و تهیه دوباره آذوقه، به همراه آوردن بنیامین، همه در ارتباط با زمینه‌سازی برای آمدن دوباره آنها و همراه آوردن بنیامین، قابل ارزیابی است: فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَلَا تَقْرَبُونِ[۵۱] برادران قول مؤکد می‌‌دهند که ضمن گفت و گو با پدر و راضی کردن او، بنیامین را نزد یوسف (ع) بیاورند: قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ[۵۲][۵۳]

تلاش برادران برای بردن بنیامین

برادران در تلاش برای جلب رضایت پدر و همراه بردن بنیامین، ابتدا، شرط یوسف (ع) مبنی بر آوردن بنیامین به عنوان جواز ورود دوباره به مصر و تهیه آذوقه را یادآوری می‌‌کنند، تا با توجه به قحطی و خشکسالی و نیاز شدید خانواده به آذوقه، رضایت پدر را به دست آورند: فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۵۴] اشاره به اندک بودن آذوقه‌‌ای که گرفته‌‌اند و آوردن یک بارِ اضافی گندم نیز در این زمینه قابل ارزیابی است: وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ[۵۵] از ظاهر آیه برمی‌‌آید که در هر بار، بیش از یک بارِ شتر به هر نفر آذوقه نمی‌‌داده‌‌اند.

علاقه فراوان یعقوب به بنیامین و نگرانی او نسبت به جان وی، به ویژه با توجه به سابقه برخورد برادران با یوسف و نیز احتمال وجود خطر برای او از جانب عزیز مصر نیز مانع از آن می‌‌شد که پدر با رفتن وی موافقت کند.[۵۶] برادران در تلاش برای رفع این نگرانیها از یک سو به بازگرداندن بهای آذوقه اشاره می‌‌کردند که می‌‌تواند نشانه لطف، مهربانی و خیرخواهی عزیز مصر نسبت به آنان باشد [۵۷] و از سوی دیگر بر حفظ و حراست از بنیامین به ویژه با استفاده از تعبیر محبت‌‌آمیز "برادر"، تأکید می‌‌کردند: وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ[۵۸] و نیز فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۵۹][۶۰] حضرت یعقوب (ع) در برابر این درخواست به قول پسرانش مبنی بر حفاظت از جان یوسف و اعتماد وی به آنان اشاره و با یادآوری سرنوشت یوسف، بی‌‌اعتمادی خویش را به آنها ابراز می‌‌کند، آنگاه با وصف کردن خداوند به عنوان مهربان‌‌ترین و بهترین نگهدارنده، این معنا را گوشزد می‌‌کند که اگر قرار باشد روی مهربانی و نگهداری کسی نسبت به بنیامین، تکیه کند، او کسی جز خداوند نیست: قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[۶۱] یعقوب (ع) با این سخن، نه همه گفته‌‌های پسرانش بلکه ابراز محبت دروغین و نیز توان آنان نسبت به حفظ جان بنیامین را رد می‌‌کند.[۶۲] بازگشت بهای آذوقه در میان بارها از یک سو وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ[۶۳] و نیاز شدید خانواده به غذا از سوی دیگر، یعقوب (ع) را برآن می‌‌دارد که با رفتن بنیامین موافقت کند، با این شرط که برادران سوگند یاد کنند و پیمان اکیدی ببندند که او را حفظ کرده، دوباره نزد پدر بیاورند، مگر اینکه در شرایطی چون مرگ یا گرفتاری همگانی توان این کار را نداشته باشند: قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ[۶۴][۶۵] پس از پیمان برادران، یعقوب، خدا را بر آن شاهد و ناظر گرفته و با رفتن بنیامین موافقت می‌‌کند. بر اساس پاره‌‌ای از گزارشها، بنیامین در طول مسیر، از احترام و خدمت شایان توجه برادران برخوردار می‌‌شود.[۶۶] هنگامی که آنان نزد یوسف (ع) راه می‌‌یابند، وی بنیامین را در آغوش گرفته، ضمن معرفی خویش، از او به سبب بدرفتاری گذشته برادران دلجویی می‌‌کند: وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۶۷] قرآن درباره جزئیات این دیدار و گفت و گوی یوسف با برادران و بنیامین و اینکه آیا یوسف در همان آغاز خود را به بنیامین معرفی کرد یا در فرصت مناسب دیگری، چیزی گزارش نکرده است؛ اما مفسران در این باره مطالب مختلفی گفته‌‌اند؛ کناره‌‌گیری بنیامین از برادران در حضور یوسف،[۶۸] معرفی وی ازسوی برادران به عنوان برادری که وعده همراه آوردنش را داده بودند و تکریم آنان از سوی یوسف و وعده پاداش به سبب این کار،[۶۹] پرسش یوسف از بنیامین درباره علت کناره‌‌گیری از برادرانش و اشاره بنیامین به داستان یوسف در پاسخ به آن و تصمیم وی پس از آن حادثه بر مشارکت نکردن با برادران در هیچ کاری از این قبیل است؛ همچنین پرسش یوسف از نام بنیامین و زن و فرزندان او،[۷۰] دستور یوسف مبنی بر نشستن هر دو برادرِ تنی بر سر یک سفره غذا، تنها ماندن بنیامین و پرسش یوسف در این باره و در نتیجه نشاندن وی بر سر سفره خویش و مطالب دیگری از این دست، جزئیاتی است که به عنوان زمینه‌سازی یوسف برای معرفی خویش به بنیامین گفته شده است.[۷۱] این گزارشها، افزون بر اختلاف فراوانی که در منابع گوناگون با یکدیگر دارند، [۷۲] فاقد شواهد و مستندات معتبر تاریخی‌‌اند. آنچه از گزارش قرآن برمی‌‌آید این است که در آغوش گرفتن بنیامین و معرفی خود به وی دور از چشم برادران بوده است یا دست کم آنان سخنان آن دو را نشنیده‌‌اند، زیرا که برادران تا زمان سفر و دیدار سوم یوسف را نمی‌‌شناختند قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[۷۳][۷۴]

نقشه یوسف برای نگهداری بنیامین در مصر

یوسف بر اساس قوانین پادشاهی مصر و بدون رضایت برادران نمی‌‌توانست، بنیامین را نزد خود نگهدارد، از این رو با هدایت و الهام خداوند نقشه‌‌ای کشید که آنان ناگزیر و بر اساس قانون پذیرفته شده خویش، بنیامین را به وی تحویل دهند: فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ[۷۵] آگاهی بنیامین از این نقشه هرچند مورد اختلاف مفسران است؛[۷۶] اما آگاهی وی از نسبت برادری خود با یوسف و گزارش نشدن هیچ واکنش دفاعی از او هنگام پیدا شدن پیمانه در میان بارها و اتهام دزدی به وی می‌‌تواند مؤید آگاه بودنش از نقشه باشد.[۷۷] هنگامی که بارها بسته می‌‌شود، یوسف، پیمانه پادشاه را میان بارهای بنیامین پنهان می‌‌کند، آنگاه آنان متهم به دزدی می‌‌شوند: فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ[۷۸] برادران در مقام دفاع، سوگند یاد می‌‌کنند که برای فسادانگیزی در مصر نیامده‌‌اند و سابقه دزدی ندارند: قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ[۷۹]، آنگاه در پاسخ اینکه اگر دروغگو باشند و دزدی کار آنان باشد، سارق چگونه مجازات شود، از کیفر بردگی و به خدمت گرفته شدن دزد بر اساس قوانین خویش خبر می‌‌دهند: قَالُواْ فَمَا جَزَاؤُهُ إِن كُنتُمْ كَاذِبِينَ قَالُواْ جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ[۸۰] بعد از این اعتراف، بار شتران را یکی یکی جست و جو می‌‌کنند و برای اینکه شک و تردید برادران برانگیخته نشود،[۸۱] ابتدا بارهای آنان و در آخر محموله بنیامین بازرسی و پیمانه در میان آن پیدا می‌‌شود: فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ[۸۲] گروهی از مفسران با استناد به ظاهر آیه، قرار دادن پیمانه در میان بارها و بازرسی آن را به خود یوسف[۸۳] و برخی دیگر به مأموران وی نسبت می‌‌دهند؛[۸۴] اما با توجه به اینکه در صورت قوی‌‌تر بودن آمر از مباشر، فعل به آمر نسبت داده می‌‌شود، دیدگاه دوم می‌‌تواند با ظاهر آیه سازگار باشد. برخی مفسران معتقدند برای اینکه برادران پی به نقشه یوسف نبرند، در آغاز و با این سخن که بنیامین به دلیل کوچک بودن، نمی‌‌تواند دزدی کرده باشد، از جستجوی محموله وی خودداری می‌‌شود؛ اما برادران برای اثبات بی‌‌گناهی خویش بر انجام بازرسی اصرار میورزند.[۸۵] با پیدا شدن پیمانه، برادران، بنیامین را همانند برادرش یوسف، دزد می‌‌خوانند: قَالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ[۸۶] یوسف با شنیدن این اتهام ناراحت شده؛ اما چیزی را بروز نمی‌‌دهد. آنها در واقع با این سخن، افزون بر ابراز دوباره کینه و حسد خویش، از دزدی بنیامین، بیزاری جسته، خود را از وی و برادرش جدا می‌‌کنند.[۸۷] بر اساس پاره‌‌ای از گزارش‌های تفسیری، برادران با سرزنش بنیامین، او و برادرش را مایه دردسر همیشگی خود می‌‌خوانند. بنیامین نیز در مقام دفاع و با اشاره به داستان یوسف (ع)، آنان را مایه مصیبت خود و برادرش نامیده، در رد اتهام دزدی، قرار دادن پیمانه دربار خویش را به همان کسی نسبت می‌‌دهد که بهای آذوقه را در میان بار برادران نهاده بود[۸۸][۸۹]

تلاش برادران برای رهایی بنیامین

با تعیین مجازات بردگی برای بنیامین، برادران می‌‌کوشند با یادآوری پدر پیر او و نیکوکار خواندن عزیز مصر (یوسف)، عواطف وی را تحریک و با پیشنهاد نگهداری یکی از آنها به جای بنیامین، او را آزاد کنند: قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ[۹۰]؛ اما یوسف با ظالمانه خواندن این پیشنهاد، آن را نمی‌‌پذیرد: قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ[۹۱] برادران پس از ناامید شدن از یوسف (ع)، به کناری رفته، دور از دیگران به چاره‌‌جویی می‌‌پردازند. برادر بزرگ‌‌تر با یادآوری سوگند و پیمان اکیدشان و نیز کوتاهی گذشته درباره یوسف، از عدم بازگشت خویش به کنعان و ماندگار شدن در مصر جز با اجازه و رضایت پدر خبر می‌‌دهد: فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ[۹۲]، آنگاه از آنان می‌‌خواهد به کنعان بازگشته، ضمن آگاه کردن پدر از دزدی بنیامین، در پاسخ این پرسش وی که مصریان از کجا مجازات بردگی سارق را دانستند، بگویند که ما بدون آگاهی از سرقت بنیامین، فقط به کیفر سرقت بر‌‌اساس قوانین جزایی خویش گواهی دادیم و اگر سخنان ما را باور نمی‌‌کنی، از مردمان مصر (که شماری از آنان در آن نواحی ساکن بودند) و کاروانیان همراه بپرس تا درستی گفتار ما روشن گردد: ارْجِعُواْ إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُواْ يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ[۹۳] برادران در بازگشت، سخنان یاد شده را بازگو می‌‌کنند و یعقوب (ع) تأثیر وسوسه‌‌های نفسانی آنان را در این حادثه بازگو می‌‌کند: قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۹۴] برخی این سخن یعقوب (ع) را تکذیب گفتار پسرانش می‌‌دانند [۹۵] و برخی دیگر با توجه به قراین موجود مانند امکان بررسی صحت و سقم خبر، تکذیب آنان را بعید می‌‌شمارند، با این توضیح که این حادثه نیز به نوعی ادامه داستان یوسف بود و آنها چندان هم از آن ناخشنود نبودند.[۹۶]

یعقوب در برابر این پیش‌‌آمد نیز مانند گم شدن یوسف، بدون هیچ شکوه و ناسپاسی، بردباری کرده، درد دل خویش را به خداوند واگویه می‌‌کند، با این امید که هر سه فرزند او را به وی بازگرداند: قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۹۷]؛ گویا یعقوب (ع) با توجه به مجموع برخوردهای عزیز مصر، به ویژه رفتار وی با بنیامین و حوادث پیش آمده، حدس می‌‌زند که وی نباید کسی جز یوسف باشد،[۹۸] بر این اساس از پسرانش می‌‌خواهد با امید به رحمت خدا به جست‌‌و جوی یوسف و برادرش بروند: يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ[۹۹] الهام خداوند و نیز در خواب دیدن عزرائیل و خبر وی مبنی بر قبض نکردن روح یوسف را نیز در این زمینه دخیل دانسته‌‌اند.[۱۰۰] برادران روانه مصر می‌‌شوند و در دیدار با یوسف، به سبب شرمساری از دزدی بنیامین و نیاز به آذوقه، با خضوع و خاکساری، از سختیها و گرفتار شدن خود و خانواده و متاع اندکشان برای خرید آذوقه خبر می‌‌دهند و با یادآوری پاداش خداوند به بخشایشگران، خواستار دریافت آذوقه و آزادی بنیامین می‌‌شوند: فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ[۱۰۱] شماری از مفسران مراد از تصدق را درخواست آزادی بنیامین [۱۰۲] و گروهی دیگر اشاره به پرداخت غلّه بیشتر در مقابل متاع اندک آنان دانسته‌‌اند.[۱۰۳] یوسف در برخوردی جوانمردانه، با یادآوری رفتار گذشته برادران با وی و بنیامین و مربوط خواندن آن به زمان نادانی آنها، زمینه معرفی خویش را فراهم می‌‌کند، آنگاه در پاسخ برادرانش که آیا وی یوسف است، آن را تأیید کرده، با معرفی بنیامین به عنوان برادر خویش از منت خدا بر آن دو و پاداش پرهیزگاری و بردباریشان در جریان حوادث پیش آمده خبر می‌‌دهد: قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ قَالُواْ أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَاْ يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنَّ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[۱۰۴][۱۰۵]

منابع

پانویس

  1. لغت نامه، ج ۳، ص ۴۳۸۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص‌‌۴۵۳.
  2. دائرة‌‌المعارف بستانی، ج ۵، ص ۶۳۱؛ لغت‌‌نامه، ج۳،ص‌‌۴۳۸۱؛Judaica: Benjamin
  3. قاموس الکتاب المقدس، ص ۱۹۲.
  4. دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص ۴۵۳؛Judaica: Benjamin
  5. دائرة‌‌المعارف بستانی، ج ۵، ص ۶۳۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج‌‌۴، ص ۴۵۳.
  6. مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۷۸؛ روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱۵؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۴۲.
  7. نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۳۹؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۰۶.
  8. لغت نامه، ج ۳، ص ۴۳۸۱؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۸۷، ۳۰۶.
  9. کتاب مقدس، تکوین: ۳۵، ۱۶ ـ ۱۹، ۲۴؛ قاموس کتاب مقدس، ص ۱۹۰.Judaica: Benjamin
  10. کتاب مقدس، تکوین ۴۲: ۳۸؛ قاموس کتاب مقدس، ص ۱۹۰؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص ۴۵۳.
  11. کتاب مقدس، تکوین، ۴۲ ـ ۴۶؛ قاموس کتاب مقدس، ص ۱۹۰.
  12. کتاب مقدس، اول تواریخ، ۷: ۶
  13. کتاب مقدس، تکوین، ۴۶: ۲۱.
  14. معجم البلدان، ج ۴، ص ۶۳.
  15. دایرة‌‌المعارف بستانی، ج ۵، ص ۶۳۲؛Britannica: Benjamin
  16. دایرة‌‌المعارف بستانی، ج ۵، ص ۶۳۲؛ دانشنامه جهان اسلام، ج‌‌۴، ص ۴۵۳؛ Encarta: Benjamin
  17. Encarta؛ Britannica: Benjamin.
  18. اسدی و اترک، مقاله «بنیامین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  19. «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.
  20. «و چون ساز و برگ آنان را آماده کرد گفت: برادر پدری خود را نزد من آورید آیا نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌پیمایم و بهترین میزبانم؟» سوره یوسف، آیه ۵۹.
  21. «پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند؛ برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۶۳.
  22. «و چون کالای خود را گشودند دریافتند که سرمایه‌شان را به آنان بازگردانده‌اند گفتند: ای پدر! (بیش از این) چه می‌خواهیم؟ این سرمایه ماست که به ما باز گردانده‌اند و (بگذار برویم) برای خانواده خود غلّه بیاوریم و برادرمان را نگه می‌داریم و یک بار شتر هم می‌افزاییم، این (که آورده‌ایم) پیمانه‌ای اندک است» سوره یوسف، آیه ۶۵.
  23. «و چون بر یوسف وارد شدند او برادر (تنی) خویش را نزد خود جای داد، (نهانی به او) گفت: من برادر تو هستم پس، از آنچه (اینان) می‌کردند دلگیر مباش!» سوره یوسف، آیه ۶۹.
  24. «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.
  25. «آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواه» سوره یوسف، آیه ۷۶.
  26. «گفت: آیا می‌دانید که با یوسف و برادرش هنگامی که نادان بودید چه کردید؟» سوره یوسف، آیه ۸۹.
  27. «گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم و این، برادر من (بنیامین) است؛ خداوند بر ما منّت نهاد، چنین است که هر کس پرهیزگاری ورزد و شکیبایی کند بی‌گمان خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌گرداند» سوره یوسف، آیه ۹۰.
  28. «و اگر او را نزد من نیاورید پیمانه ای نزد من نخواهید داشت و نزدیک من نیایید» سوره یوسف، آیه ۶۰.
  29. «گفتند: او را از پدرش با ترفند خواهیم خواست و بی‌گمان ما این کار را می‌کنیم» سوره یوسف، آیه ۶۱.
  30. «پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند؛ برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۶۳.
  31. «گفت: آیا شما را بر او جز همان‌گونه امین می‌توانم داشت که پیش از این بر برادرش امین داشته بودم؟ پس خداوند بهترین نگهبان و او بخشاینده‌ترین بخشایندگان است» سوره یوسف، آیه ۶۴.
  32. «(یعقوب) گفت: هرگز او را با شما نمی‌فرستم تا در پیشگاه خداوند به من پیمانی سپارید که او را نزد من باز می‌آورید- مگر آنکه (همه) گرفتار شوید - پس چون بدو پیمان سپردند گفت: خداوند بر آنچه می‌گوییم گواه است» سوره یوسف، آیه ۶۶.
  33. «گفتند: اگر (بنیامین) دزدی می‌کند (شگفت نیست) برادری دارد که (او نیز) پیش از این دزدی کرده است؛ یوسف آن (سرزنش) را در درون خود پنهان داشت و برای آنان آشکار نکرد (و در دل) گفت: جایگاه شما از او بدتر است و خداوند به آنچه وصف می‌کنید آگاه‌تر است» سوره یوسف، آیه ۷۷.
  34. «گفتند: ای عزیز (مصر)! او پدر پیر کهنسالی دارد، یکی از ما را به جای او بگیر، ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم» سوره یوسف، آیه ۷۸.
  35. «نزد پدرتان بازگردید و بگویید: ای پدر! به راستی پسرت دزدی کرده است و ما جز به آنچه (دیدیم و) دانستیم گواهی ندادیم و علم غیب هم نداشتیم» سوره یوسف، آیه ۸۱.
  36. «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.
  37. «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.
  38. «و چون بر یوسف وارد شدند او برادر (تنی) خویش را نزد خود جای داد، (نهانی به او) گفت: من برادر تو هستم پس، از آنچه (اینان) می‌کردند دلگیر مباش!» سوره یوسف، آیه ۶۹.
  39. «گفت: آیا می‌دانید که با یوسف و برادرش هنگامی که نادان بودید چه کردید؟» سوره یوسف، آیه ۸۹.
  40. «گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم و این، برادر من (بنیامین) است؛ خداوند بر ما منّت نهاد، چنین است که هر کس پرهیزگاری ورزد و شکیبایی کند بی‌گمان خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌گرداند» سوره یوسف، آیه ۹۰.
  41. جامع البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۰؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۷۴ کتاب مقدس، پیدایش، ۴۲: ۱ ـ ۳.
  42. کتاب مقدس، تکوین ۴۲: ۴؛ جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۰.
  43. «و برادران یوسف (به مصر) آمدند و بر او وارد شدند و او آنان را شناخت در حالی که آنها او را نشناختند» سوره یوسف، آیه ۵۸.
  44. «و چون ساز و برگ آنان را آماده کرد گفت: برادر پدری خود را نزد من آورید آیا نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌پیمایم و بهترین میزبانم؟ و اگر او را نزد من نیاورید پیمانه ای نزد من نخواهید داشت و نزدیک من نیایید. گفتند: او را از پدرش با ترفند خواهیم خواست و بی‌گمان ما این کار را می‌کنیم» سوره یوسف، آیه ۵۹-۶۱.
  45. کتاب مقدس، پیدایش، ۴۲: ۸ ـ ۲۴.
  46. جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۰؛ کشف الاسرار، ج ۵، ص ۹۹؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۷۴.
  47. «و چون ساز و برگ آنان را آماده کرد گفت: برادر پدری خود را نزد من آورید آیا نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌پیمایم و بهترین میزبانم؟» سوره یوسف، آیه ۵۹.
  48. المیزان، ج ۱۱، ص ۲۰۹.
  49. «و (یوسف) به غلامان خویش گفت: سرمایه آنان را در باربند شترهایشان بگذارید تا چون نزد خاندان خویش بازگردند آن را باز شناسند، شاید که آنان بازگردند» سوره یوسف، آیه ۶۲.
  50. «و چون ساز و برگ آنان را آماده کرد گفت: برادر پدری خود را نزد من آورید آیا نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌پیمایم و بهترین میزبانم؟» سوره یوسف، آیه ۵۹.
  51. «و اگر او را نزد من نیاورید پیمانه ای نزد من نخواهید داشت و نزدیک من نیایید» سوره یوسف، آیه ۶۰.
  52. «گفتند: او را از پدرش با ترفند خواهیم خواست و بی‌گمان ما این کار را می‌کنیم» سوره یوسف، آیه ۶۱.
  53. اسدی و اترک، مقاله «بنیامین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  54. «پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند؛ برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۶۳.
  55. «و چون کالای خود را گشودند دریافتند که سرمایه‌شان را به آنان بازگردانده‌اند گفتند: ای پدر! (بیش از این) چه می‌خواهیم؟ این سرمایه ماست که به ما باز گردانده‌اند و (بگذار برویم) برای خانواده خود غلّه بیاوریم و برادرمان را نگه می‌داریم و یک بار شتر هم می‌افزاییم، این (که آورده‌ایم) پیمانه‌ای اندک است» سوره یوسف، آیه ۶۵.
  56. جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۴؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۷۸؛ قس: کتاب مقدس، تکوین ۴۲: ۳۸ ـ ۲۹.
  57. جامع البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۴ ـ ۱۵؛ روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱۲.
  58. «و چون کالای خود را گشودند دریافتند که سرمایه‌شان را به آنان بازگردانده‌اند گفتند: ای پدر! (بیش از این) چه می‌خواهیم؟ این سرمایه ماست که به ما باز گردانده‌اند و (بگذار برویم) برای خانواده خود غلّه بیاوریم و برادرمان را نگه می‌داریم و یک بار شتر هم می‌افزاییم، این (که آورده‌ایم) پیمانه‌ای اندک است» سوره یوسف، آیه ۶۵.
  59. «پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند؛ برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۶۳.
  60. المیزان، ج ۱۱، ص ۲۱۳.
  61. «گفت: آیا شما را بر او جز همان‌گونه امین می‌توانم داشت که پیش از این بر برادرش امین داشته بودم؟ پس خداوند بهترین نگهبان و او بخشاینده‌ترین بخشایندگان است» سوره یوسف، آیه ۶۴.
  62. المیزان، ج ۱۱، ص ۲۱۴.
  63. «و چون کالای خود را گشودند دریافتند که سرمایه‌شان را به آنان بازگردانده‌اند گفتند: ای پدر! (بیش از این) چه می‌خواهیم؟ این سرمایه ماست که به ما باز گردانده‌اند و (بگذار برویم) برای خانواده خود غلّه بیاوریم و برادرمان را نگه می‌داریم و یک بار شتر هم می‌افزاییم، این (که آورده‌ایم) پیمانه‌ای اندک است» سوره یوسف، آیه ۶۵.
  64. «(یعقوب) گفت: هرگز او را با شما نمی‌فرستم تا در پیشگاه خداوند به من پیمانی سپارید که او را نزد من باز می‌آورید- مگر آنکه (همه) گرفتار شوید - پس چون بدو پیمان سپردند گفت: خداوند بر آنچه می‌گوییم گواه است» سوره یوسف، آیه ۶۶.
  65. جامع البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۶؛ کشف الاسرار، ج ۵، ص‌‌۱۰۳‌‌ـ‌‌۱۰۲؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۷۹.
  66. کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۹.
  67. «و چون بر یوسف وارد شدند او برادر (تنی) خویش را نزد خود جای داد، (نهانی به او) گفت: من برادر تو هستم پس، از آنچه (اینان) می‌کردند دلگیر مباش!» سوره یوسف، آیه ۶۹.
  68. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۷۷؛ البرهان، ج ۴، ص ۲۰۲.
  69. روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱۴.
  70. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۷۷؛ کشف‌‌الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۹؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۸۴.
  71. جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۲۰؛ کشف الاسرار، ج ۵، ص‌‌۱۱۰ ـ ۱۱۱؛ البرهان، ج ۴، ص ۲۰۲.
  72. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۷۷؛ جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۲۰؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۸۴.
  73. «گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم و این، برادر من (بنیامین) است؛ خداوند بر ما منّت نهاد، چنین است که هر کس پرهیزگاری ورزد و شکیبایی کند بی‌گمان خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌گرداند» سوره یوسف، آیه ۹۰.
  74. اسدی و اترک، مقاله «بنیامین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  75. «آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم و ز هر داننده‌ای داناتری هست» سوره یوسف، آیه ۷۶.
  76. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۷۷؛ روض‌‌الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۲۲۲.
  77. المیزان، ج ۱۱، ص ۲۲۲.
  78. «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.
  79. «برادران یوسف) رو به آنان آوردند و گفتند: مگر چه گم کرده‌اید؟ گفتند: پیمانه (زرّین) شاه را گم کرده‌ایم و (یوسف گفت) هر که آن را بیاورد یک بار شتر (جایزه) خواهد داشت و من بدین (وعده) ضامنم. گفتند: سوگند به خداوند که شما می‌دانید ما نیامده‌ایم تا در این سرزمین تبهکاری کنیم و ما دزد نیستیم» سوره یوسف، آیه ۷۱-۷۳.
  80. «گفتند اگر دروغ گفته باشید کیفر آن چیست؟ گفتند: کیفر آن، (برده شدن) همان کسی است که (جام) در باربند وی یافته شود او خود کیفر آن است؛ ما ستمگران را بدین‌گونه کیفر می‌دهیم» سوره یوسف، آیه ۷۴-۷۵.
  81. کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۱۳؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۸۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۲۲۵.
  82. «آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم و ز هر داننده‌ای داناتری هست» سوره یوسف، آیه ۷۶.
  83. جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۳۰؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۸۶.
  84. التبیان، ج ۶، ص ۱۷۴؛ کشف‌‌الاسرار، ج ۵، ص ۱۱۳؛ روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۲۳.
  85. جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۳۰؛ روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۲۳.
  86. «گفتند: اگر (بنیامین) دزدی می‌کند (شگفت نیست) برادری دارد که (او نیز) پیش از این دزدی کرده است؛ یوسف آن (سرزنش) را در درون خود پنهان داشت و برای آنان آشکار نکرد (و در دل) گفت: جایگاه شما از او بدتر است و خداوند به آنچه وصف می‌کنید آگاه‌تر است» سوره یوسف، آیه ۷۷.
  87. التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۱۸۳؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۲۲۶.
  88. جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۴۱؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۸۶.
  89. اسدی و اترک، مقاله «بنیامین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  90. «گفتند: ای عزیز (مصر)! او پدر پیر کهنسالی دارد، یکی از ما را به جای او بگیر، ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم» سوره یوسف، آیه ۷۸.
  91. «گفت: پناه بر خداوند که جز آن کس را بگیریم که کالای خویش را نزد او یافته‌ایم زیرا آنگاه ستمگر خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۷۹.
  92. «چون از او ناامید شدند رازگویان به گوشه‌ای رفتند: بزرگ ایشان گفت آیا نمی‌دانید پدرتان در پیشگاه خداوند از شما پیمان گرفته است و پیش از این با یوسف چه کوتاهی کرده‌اید؟ من از این سرزمین پا بیرون نمی‌نهم تا پدرم اجازه دهد یا خداوند درباره من داوری فرماید و او بهترین داوران است» سوره یوسف، آیه ۸۰.
  93. «نزد پدرتان بازگردید و بگویید: ای پدر! به راستی پسرت دزدی کرده است و ما جز به آنچه (دیدیم و) دانستیم گواهی ندادیم و علم غیب هم نداشتیم و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۱-۸۲.
  94. «(یعقوب) گفت: (نه چنین است) بلکه هوای نفستان کاری را در چشمتان آراست پس (کار من) شکیبی نیکو (خواهد بود)، باشد که خداوند همه آنان را به نزد من باز آورد، اوست که دانای فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۸۳.
  95. مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۹۴.
  96. المیزان، ج ۱۱، ص ۲۳۱.
  97. «(یعقوب) گفت: (نه چنین است) بلکه هوای نفستان کاری را در چشمتان آراست پس (کار من) شکیبی نیکو (خواهد بود)، باشد که خداوند همه آنان را به نزد من باز آورد، اوست که دانای فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۸۳.
  98. کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۲۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۱۹۸.
  99. «ای فرزندان من! بروید و از یوسف و برادرش خبر گیرید و از رحمت خداوند نومید نگردید که جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمی‌گردد» سوره یوسف، آیه ۸۷.
  100. مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۹۵؛ روض‌‌الجنان، ج ۱۱، ص ۱۳۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۱۹۸.
  101. «و چون بر او درآمدند، گفتند: ای عزیز (مصر)! به ما و خانواده ما گزند (بسیار) رسیده است و سرمایه‌ای ناچیز آورده‌ایم؛ تو پیمانه ما را تمام بپیمای و به ما صدقه بده که خداوند صدقه دهندگان را دوست می‌دارد» سوره یوسف، آیه ۸۸.
  102. جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۷۲؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
  103. جامع‌‌البیان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۷۱؛ کشف‌‌الاسرار، ج ۵، ص‌‌۱۲۵؛ مجمع‌‌البیان، ج ۵، ص ۳۹۹.
  104. «گفت: آیا می‌دانید که با یوسف و برادرش هنگامی که نادان بودید چه کردید؟ گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم و این، برادر من (بنیامین) است؛ خداوند بر ما منّت نهاد، چنین است که هر کس پرهیزگاری ورزد و شکیبایی کند بی‌گمان خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌گرداند» سوره یوسف، آیه ۸۹-۹۰.
  105. اسدی و اترک، مقاله «بنیامین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.