بنی‌صداء در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نام و نسب

این قبیله از اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های قبیله بزرگ مذحج است[۲] و مردم آن، از صداء بن یزید بن حرب بن علة بن جلد بن مذحج نسب می‌‌برند.[۳] نام اصلی صداء، یزید بود[۴] اما از آنجا که فرزندانش از دیگر تیره‌های بنی یزید بن حرب رویگردان شدند، به او صداء، و به فرزندانش بنی صداء گفته شده است.[۵] صداء فرزندانی به نام‌های مرّ، علیم، اسد، حشان[۶] و عمرو[۷] داشت که نسل او از طریق آنان ادامه یافت. از مرّ نیز همام و عشیر و معاویه متولد شدند.[۸] از مهمترین بطون تیره‌های صداء می‌‌توان از بنی اسد بن مرّ بن صداء[۹] و بنی خشان بن عمرو بن صداء[۱۰] نام برد.[۱۱].

مساکن و منازل

قبیله صداء در شمال نجران در سهول مَرخَه، البجباجه، حُزا، لجیه، العلوب، المدید، عَبَدان و منطقه عُبَرَه و در مجاورت بنی حارث بن کعب ساکن بودند.[۱۲] همچنین، می‌‌توان از مخلاف صداء به عنوان دیگر منازل این قبیله، یاد کرد. این مخلاف که در یمن و به فاصله ۴۲ فرسخی صنعا قرار داشت،[۱۳] دارای قرای متعدد بود که از جمله معروف‌ترین روستاهای آن می‌‌توان به نام "نوب"،[۱۴] "مند"،[۱۵] "الفقتین"،[۱۶] "الخمسه"،[۱۷] "الخارف[۱۸] "حصن الرأس"[۱۹] و "التو"[۲۰] اشاره کرد. ضمن این که از "شمسان" هم به عنوان یکی از حصون بنی صداء نام برده شده است.[۲۱] در "السَّرْو" معروف به سَرْو مَذْحِج نیز، برخی از بطون قبیله مذحج مانند جُعْفِیّ و صُداء با غیر مذحجیان با هم زندگی می‌‌کردند.[۲۲] پس از ظهور اسلام و در پی انجام فتوحات اسلامی، برخی از صدائیان در مناطق فتح شده از جمله مصر،[۲۳] کوفه،[۲۴] شام[۲۵] و... ساکن شدند.[۲۶].

تاریخ جاهلی

تاریخ جاهلی بنی صداء در جاهلیت و نیز دوران صدر اسلام، بیشتر ذیل قبیله مادری‌اش مذحج تعریف می‌‌شود. با این حال، برخی متون تاریخی، در بیان برخی حوادث و سوانح، - جدای از نام بزرگ مذحج، - گاه نامی از این قبیله و مردان آن، به میان آورده‌اند. از جمله این مواضع، نبرد جاهلی بنی صداء با بنی بغیض بن ریث بن غطفان است. نقل است که بنو بغیض در راه کوچ خود به سوی تهامه، به بنی صداء برخوردند. پس جنگی سخت میان آنان در گرفت. بنی بغیض که با دارایی‌ها و خانواده‌های خود حرکت می‌‌کردند، در دفاع از خانواده و اموال خود سخت جنگیدند و سرانجام توانستند بر دشمن خود - بنی صداء - ظفر یابند و بسیاری از آنان را به قتل برسانند.[۲۷] نبرد بزرگ جاهلی «فیف الریح»[۲۸] هم، دیگر واقعه مهم در ایام جاهلیت است که از بنی صداء ذکری به میان آمده است. طرف‌های درگیر این جنگ، - که به گفته ابوعبیده در ایام مقارن با بعثت نبوی(ص) به وقوع پیوست،-[۲۹] قبایل عامر بن صعصعه و حارث بن کعب بودند. سبب این جنگ را هم، آزردگی شدید بنی عامر از بنی حارث بن کعب ذکر کرده‌اند و آورده‌اند که آنان در صدد فرصتی بودند تا بر بنی حارث دست یابند و از آنها انتقام بگیرند. پس بنی حارث، بر گرد حصین بن یزید بن شداد بن قنان حارثی ملقب به "ذوالغصه" فراهم آمدند و از جعفی و زبید و قبایل سعدالعشیره و مراد و صداء و نهد و خثعم و شهران و ناهیس یاری‌طلبیدند. آن گاه در حالی که زنان و فرزندان خویش را در مذحج نهاده بودند، تا همه بخاطر خانواده خود پایبند کار جنگ شده، از میدان نگریزند، جهت پیکار با بنی عامر - که در جستجوی آبادی به محلی موسوم به "فیف الریح" رفته بودند، - به سوی آنان حرکت کردند. در آن سوی میدان، بنی عامر نیز گرد هم آمدند و به پیشنهاد عامر بن طفیل، جهت پیشدستی در حمله و غافلگیر کردن دشمن با یک حمله غافلگیرانه، به سوی بنی حارث و همپیمانانش حرکت کردند. اما پیش از آنکه به مقصود خود برسند، بنی حارث توسط جاسوسانش از این امر اطلاع یافتند و خود را آماده پیکار نمودند. دیری نگذشت که دو طرف با هم رودررو شدند و سه روز تمام در نزدیک فیف الریح به شدت با هم جنگیدند. در این نبرد، از هر دو دسته، جمعی کشته شدند؛ سپس از یکدیگر دست برداشتند و در حالی که بنی عامر پیروز نسبی میدان بودند، متفرق شدند.[۳۰] از حضور بنی صداء در احلاف و پیمانهای ایام جاهلیت، جز این خبر که: قبیله صداء در دوران جاهلیت، حلیف قبیله جنب و بنی الحارث بن کعب بوده است،[۳۱] خبری در دست نیست.[۳۲].

تاریخ دوران اسلام

نفوذ اسلام در این قبیله از سال هشتم هجری در پی ارسال سریه ای از سوی نبی اکرم(ص) و وفود این قبیله به مدینه محقق گردید. نقل است که رسول خدا(ص) پس از بازگشت از جعرانه در سال ۸ هجری، قیس بن سعد بن عباده انصاری را با ۴۰۰ نفر سوی قبیله صداء فرستاد. قیس با سپاهش در منطقه "قناة" اردو زد. مردی از صداء[۳۳] نزد آنان رفت و از مأموریت ایشان و علت آمدنشان به منطقه پرسید و چون از موضوع باخبر گردید؛ فوراً خود را به پیامبر(ص) رسانید و عرضه داشت که به نمایندگی از طرف قومش آمده است. وی خواهان بازگشت این لشکر به مدینه شد و در عوض متعهد شد که قوم خویش را نزد حضرت آورد تا مسلمان شوند. پیامبر(ص) نیز پذیرفت. بعد این واقعه، نمایندگان صداء در وفدی ۱۵ نفره، - که زیاد بن حارث صدائی[۳۴] و حیان بن بحّ صدائی[۳۵] از جمله آنان بودند، - خدمت رسول خدا(ص) رسیدند و اسلام آوردند. در این وفد، رسول خدا(ص)، زیاد بن حارث را بر قومش امارت داد و بخشی از صدقاتشان را برای او در نظر گرفت.[۳۶]پس از بازگشت این نمایندگان، اسلام در میان بنی صداء ظهور یافت چندان که صد تن از آنان پیامبر(ص) را در حجة الوداع همراهی کردند.[۳۷] وفد مردم صداء، نخستین وفد در بین مذحجیان بود. پس از این وفد، دیگر بطون مذحج مانند زُبید، سعد العشیرة، جُعْفیّ، رُّها، عَنْس، بنی حارث بن کعب و سپس آخرین شان مردم نَخَع - در سال یازده بعد از هجرت - نمایندگانی را به مدینه فرستادند.[۳۸].[۳۹].

پس از رحلت پیامبر(ص)

از حضور این قبیله در وقایع و حوادث مهم جهان اسلام پس از رحلت نبی خاتم(ص) و نقش آنان در وقایع مهم صدر اسلام اطلاع چندانی در دست نیست. از جمله حوادث به وقوع پیوسته بعد از رحلت نبی(ص)، جریان موسوم به ارتداد قبایل است. از حضور بنی صداء در جمع یا علیه مرتدان و شورشیان قبایل خبر روشنی در دست نیست اما از برخی اخبار که طبری در کتاب خود درباره این واقعه و پیوستن قبایل مذحج و عده ای از دیگر قبایل یمن به اسود عنسی نقل کرده است، چنین بر می‌‌آید که مردم بنی صداء نیز در جریان شورش قبایل، همنوا با معترضان، علیه حکومت مدینه دست به قیام زده‌اند. طبری هشت روایت در مورد این حادثه در کتاب خود نقل کرده که هفت روایت آن، به نقل از سیف بن عمر تمیمی است. در این هفت روایت، سیف ادعا می‌‌کند[۴۰] طوایف مذحج به جز نخع با اسود همراهی کردند.[۴۱] با این حال، نمی‌توان در پیوستن بنی صداء به مرتدان قاطعانه نظر داد؛ چراکه طبری با نقل روایتی دیگر –که بر اساس برخی قرائن، به نظر به واقع نزدیکتر است- عنوان می‌‌دارد که از میان قبایل مذحج، تنها قبایل عنس و بنی حارث به اسود پیوستند.[۴۲] این روایت، بنی صداء را از حضور در جمع مرتدان و مخالفان نظام مدینه مبری می‌‌سازد. اما از سوی دیگر، همپیمانی آنان با حارث بن کعب نیز، این احتمال را که بنی صداء هم در جمع شورشیان حضور داشتند کما کان قوت می‌‌بخشد.

فتوحات اسلامی نیز از حوادث مهم به وقوع پیوسته در صدر اسلام است که به نظر می‌‌رسد بنی صداء نیز در آن چونان سایر قبایل عرب - خصوص قبیله مادری‌اش مذحج - نقشی گسترده داشتند. اما چون در نقل گزارشات به ویژه اخبار فتوح، حضور قبایل کوچکتر تحت شعاع حضور قبایل بزرگتر یا شاخه‌های بالاتر این قبایل قرار گرفته است، از این رو، نام و نشان چندانی از قبایل کوچکتر از جمله قبیله بنی صداء با وجود قبیله مادری شان، دیده نمی‌شود. از جمله اخبار و گزارشات معدودی که از حضور بنی صداء در فتوحات اسلامی حکایت دارد، مشارکت آنان در جریان فتح قادسیه است. به گزارش طبری، در سال ۱۴ هجری و در پی فراخان عمر بن خطاب جهت انجام فتوحات در ایران، جمعی از مردم بنی صداء، جنب و مسلیه به فرماندهی یزید بن حارث صدائی همراه با دیگر مردمان قبایل عرب، به مدینه وارد شدند. گفته شده که این گروه سیصد نفره همراه با فوجی ۱۳۰۰ نفره از مذحج به فرماندهی سه تن از بزرگان مذحج به نامهای عمرو بن معدی کرب فرمانده بنی منبه، ابوسبرة بن ذؤیب امیر بنی جعفی و احلاف آنان و یزید بن حارث صدائی در کسوت فرماندهی صداء، جنب و مسلیه در مدینه اجتماع کردند و سپس به هنگام حرکت سعد بن ابی وقاص، با او به قصد عراق از مدینه خارج شدند.[۴۳] علاوه بر فتوحات ایران، برخی از اخبار حاکی از حضور برخی از مردمان بنی صداء از جمله حیّان بن بحّ در فتوحات مصر است.[۴۴]

واقعه دلخراش کربلا هم از دیگر حوادث مهم قرن نخست هجری است که برخی از مردم بنی صداء در آن به نقش آفرینی پرداختند. در میدان کربلا و در جبهه حسینی(ع) نامی از یاران صدائی حضرت به میان نیامده است اما در جبهه مقابل و در صف یاران عمرو بن سعد، تنی چند از صدائی‌ها حضور داشتند. از جمله آنان، عمرو بن صبیح صدائی است. از نقش آفرینی عمرو در کربلا روایات متعددی نقل شده است. بر اساس یکی از این نقل‌ها، او تیری به سوی عبدالله بن مسلم بن عقیل پرتاب کرد. عبدالله متوجه او شد پس تلاش کرد که با دستش مانع اصابت تیر به سرش شود اما تیر دست راستش را به پیشانی عبدالله دوخت و او هر چه سعی کرد، نتوانست دستش را از پیشانی‌اش جدا کند.[۴۵] پس یکی از سپاهیان عمر بن سعد، فرصت را غنیمت شمرد و با نیزه‌اش به قلب عبدالله زد و او را به شهادت رساند.[۴۶] به روایت دیگر عمرو تیر دیگری به قلب او زد و عبدالله از اسب به زیر افتاد پس سپاه کوفه او را از هر سو در برگرفتند و به شهادت رساندند.[۴۷] بنابر نقل برخی دیگر از منابع، عمرو بن صبیح قاتل عبدالله بن عقیل نیز، به شمار می‌رود. عمرو با پرتاب تیر به سوی عبدالله او را به شهادت رساند.[۴۸] او را همچنین در شمار ده تن سواری گفته‌اند که پس از شهادت امام حسین(ع)، بر بدن مطهر اباعبدالله الحسین(ع) اسب تاختند.[۴۹] از همین روی، پس از قیام مختار، او دستگیر و به همراه نه نفر دیگر از همکارانش دست و پایشان با میخ‌های آهنین به زمین دوخته سپس آن قدر اسب بر بدنشان تاختند که استخوانهای بدنشان در هم شکست و به هلاکت رسیدند.[۵۰]اما بر اساس نقلی دیگر، عمرو بن صبیح بر این ادعا بود که در روز عاشورا با نیزه برخی از یاران امام(ع) را زخمی کرده اما کسی را به شهادت نرسانده بود. بر پایه این گزارش، مختار پس از به ثمر رسیدن قیامش، مأمورانش را در پی عمرو بن صبیح فرستاد. مأموران شب هنگام و در زمانی که عمرو بر بام خانه‌اش خوابیده بود و شمشیر خود را زیر سر خود نهاده بود دستگیر کردند و نزد مختار بردند اما چون دیر وقت بود او را در گوشه‌ای از قصر زندانی کردند. صبح فردا عمرو بن صبیح را دست بسته خدمت مختار آوردند و با این سخن که «او پنداشته که در روز عاشورا از اهل بیت محمد(ص) کسانی را با نیزه مجروح کرده است» فرجام کار او را از وی پرسیدند. مختار هم دستور داد تا با نیزه آن قدر بر او زدند تا این که جان داد.[۵۱]-[۵۲]

واقعه‌ای دیگر در کربلا که نشان از حضور صدائی‌ها در دشت کربلا دارد، جریان هجوم یاران اباعبدالله الحسین(ع) به پاسبانان شریعه فرات و رساندن آن به خیام حسینی(ع) است. نقل است که با شدت گرفتن محاصره اهل بیت(ع) و بسته شدن راه آب بر ایشان در روز هفتم محرم، امام(ع)، ابوالفضل العباس(ع) را به حضور‌طلبید و به ایشان مأموریت داد تا شبانه و به پرچمداری نافع بن هلال جملی، همراه با جمعی سواره و پیاده، به سوی فرات حرکت کرده، آب به خیمه‌ها برسانند. حضرت عباس(ع) و یارانش - در حالی که نافع جلودار ایشان بود، - به سوی شریعه فرات به راه افتادند. عمرو بن حجاج زبیدی و ۵۰۰ تن از یارانش، که مأمور حراست از فرات بودند، مانع رسیدن آب به خاندان عترت و نبوت شدند. از همین رو، کار به درگیری کشیده شد. در این هنگام گروهی از یاران امام(ع) مشکهای آب را پر کردند و برخی دیگر چون قمر بنی‌هاشم(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شده از آنان در برابر هجوم دشمنان محافظت می‌کردند تا بتوانند آب را به سلامت به خیمه‌ها برسانند. سرانجام به لطف الهی و به یُمن رشادت‌های عباس بن علی(ع) و شجاعت‌های نافع بن هلال و دیگران، یاران امام(ع) موفق شدند ضمن کشته و زخمی کردن چندین تن از دشمنان، آب به خیمه‌های امام(ع) برسانند.[۵۳] یکی از مجروحین این واقعه، مردی از بنی صداء بود که از دست نافع بن هلال زخم برداشت و سرانجام هم در اثر همان زخم هلاک شد.[۵۴].[۵۵].

مشاهیر بنی صداء

از رجال و مشاهیر بنو صداء علاوه بر چهره‌های ممتاز و بزرگی چون زیاد بن حارث صدائی،[۵۶] حیان بن بحّ[۵۷] و عبدالعزیز بن بدر بن زید،[۵۸]که همگی در زمره اصحاب رسول خدا(ص) و وفود کنندگان به مدینه قرار داشتند، می‌توان به نام راویان بنامی چون علی بن یزید بن سلیم صدائی کوفی[۵۹] و پسرش حسین بن علی بن یزید صدائی اکفانی[۶۰] و نوه‌اش علی بن حسین[۶۱] و نیز صالح بن جبیر صدائی طبرانی[۶۲] اشاره کرد. ضمن این که از شعرای این قوم هم می‌‌توان از ابوالمهلهل صدائی یاد کرد.[۶۳].[۶۴].

منابع

پانویس

  1. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۳۶.
  2. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۷۷.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۹۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۳.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۹۹.
  5. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۵، ص۳۴۱.
  6. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰.
  7. ر.ک: سمعانی، الانساب، ج۵، ص۱۳۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۴۴.
  8. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰.
  9. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۵.
  10. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۴۴.
  11. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  12. همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۸۷-۱۸۸.
  13. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۹۷.
  14. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۷.
  15. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۰۹.
  16. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۶۸.
  17. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۷۱.
  18. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۳۶.
  19. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۶۴.
  20. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳.
  21. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۲.
  22. الموسوعة العربیه، مقاله "مذحج"، عامر الاحمدی.
  23. ر.ک: ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۹، ۱۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۴۸؛ ابن عبد الحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۵۳۲.
  24. محمد عبد القادر بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۲، ص۵۹۹.
  25. ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۲۷۴.
  26. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  27. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۹، ص۱۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۰۳.
  28. به این جنگ، علاوه بر «فیف الریح»، «یوم الأجشر» و «یوم بضیع» - که همگی مواضعی متصل به هم‌اند - نیز گفته می‌‌شود. (بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۳۸)
  29. بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۳۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۲۹.
  30. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۳۲-۶۳۴.
  31. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۶۷. اما از عبارات برخی منابع چنین بر می‌‌آید که بنی صداء تنها با بنی حارث بن کعب همپیمان بودند. (ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۹۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۳.)
  32. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  33. از روایتی که منابع روایی و تاریخی از زیاد بن حارث صدائی نقل کردند، مشخص می‌‌شود که این مرد صدائی، همان زیاد بن حارث بوده است. (ر.ک: بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۳۵۵-۳۵۷؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۱۹)
  34. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۰، ص۱۳۵-۱۳۶.
  35. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۱۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۰، ص۱۳۶.
  36. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۹؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۳۵۵-۳۵۶.
  37. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۱۸-۳۱۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۸۳.
  38. الموسوعة العربیه، مقاله "مذحج"، عامر الاحمدی.
  39. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  40. اما با توجه به موقعیت ضعیف و غیر ثقه بودن سیف در نزد علمای رجالی، و غیر واقعی بودن و عدم تطابق گزارش‌های او با سایر متون و ناسازگاری با واقعیات طبیعی، نمی‌توان روایت سیف را پذیرفت، به علاوه این که، طبری خود در ادامه نقل می‌‌کند که تنها قبایل عنس و بنوالحارث و بنوولیعه (بنو ولیعه از مذحج نیست) به اسود پیوستند و رسول خدا(ص) برای این فتنه از کمک‌های قبایل مراد (مذحج) و همدان بهره برد. (طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۶۴)
  41. طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۴۰.
  42. طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۶۴؛ عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، ج۲، ص۱۷۲.
  43. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۸۴. و با اندکی اختلاف در ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۵۱.
  44. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۳۷.
  45. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۷؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۷؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ص۹۸.
  46. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۷؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۶۵؛ ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان، ص۶۷. ابن شهر آشوب هم بر این اعتقاد است، عمرو بن صبیح و اسید بن مالک حضرمی را شریک یکدیگر در شهادت عبدالله دانسته است. (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۵.)
  47. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۷؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۴.
  48. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۶۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ص۲۰۹.
  49. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۳۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۱؛ ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان، ص۷۸.
  50. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۳۶.
  51. طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۶۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۴۴.
  52. سایت پژوهه، مقاله «قاتلان امام حسین(ع)»، سید علی اکبر حسینی.
  53. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۱؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۷.
  54. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۱۳.
  55. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  56. ابن قانع، معجم الصحابه، ج۵، ص۱۷۴۷؛ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۱۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۴۸.
  57. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۱۵۰؛ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۱۷.
  58. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۱۳۲.
  59. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۶، ص۲۰۹؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۴، ص۲۷۳.
  60. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۵۶؛ ابن خطیب، تاریخ بغداد، ج۸، ص۶۶.
  61. سمعانی، الانساب، ج۸، ص۲۸۳-۲۸۴. نیز ر.ک: ابن خطیب، تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۹۳.
  62. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۲۷۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۳۸۱.
  63. مرزبانی، معجم الشعرا، ص۵۹۶.
  64. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.