بنی راشدة بن اذب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب این قوم

این قوم در شمار قبایل قحطانی[۱] و از فروعات و شعب بزرگ قبیله بنی لخم است که نسب از فردی به نام «راشِدة (راشد) بن اذب‏ بن جزیلة بن لخم (مالک) بن عدی بن حارث بن مُرة بن أدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان» می‌برند[۲]. در ذکر نسب راشده[۳] یا به نقل برخی راشد[۴] که نام اصلی‌اش را خالفه گفته‌اند[۵]، برخی نیز نسب او را با اختلاف راشدة بن مالک بن نمارة بن لخم[۶] و یا راشدة (خالفة) بن أدّ بن نمارة بن لخم[۷] برشمرده‌اند. از نسل راشدة بن اذب شاخه‌ها و فروعات بسیاری پدید آمدند که از مهمترین طوایف این طایفه بزرگ لخمی می‌‌توان از طوایفی نظیر: بنی اشتوه[۸]، بنی فیض[۹]، بنی بیض[۱۰]، بنی حبان[۱۱]، بنی‌حجره[۱۲]، بنی مرا[۱۳]، بنی مر[۱۴]، بنی معاذ[۱۵]، بنی شنوءه[۱۶]، بنی معمر[۱۷]، بنی واصل[۱۸]، بنی علامه –که جهت انتساب به مادرشان علامة بنت الاغر، بدین نام خوانده شده اند-[۱۹] و... یاد کرد.

از بازماندگان امروزین بنی راشده می‌‌توان از طایفه ای موسوم به «بنی مر» از مردمان ساکن در منطقه ریف مصر -از مناطق حاکمیتی اسیوط- یاد کرد که از جمله معروفترین شخصیت‌های منسوب به این طایفه می‌‌توان از جمال عبد الناصر -رییس جمهور فقید مصر- نام برد[۲۰]. ضمن این که در جریان حوادث ایام محمد بن عبدالوهاب –مؤسس فرقه وهابیت- در قرن دوازدهم هجری، حضور جمعی از آنان در منطقه عینیه از بلاد نجد گزارش شده است[۲۱].[۲۲]

مساکن و منازل بنی راشده

این قوم نیز بمانند دیگر طوایف لخم اصالتی یمنی دشتند[۲۳]. لخمی‌ها و طوایف متعدد آن –از جمله بنی راشده- در سده‌های نخستین میلادی به‌ویژه در اواخر قرن دوم میلادی در پی سیل عرم و ویرانی سد مأرب[۲۴]، همراه با قبایل جذام و عامله و غسان به نواحی شمالی جزیرة العرب و شام کوچ کردند[۲۵] و در مناطق مختلفی از این سرزمین از جمله مناطق جنوبی فلسطین و در امتداد جهت غربی دریاچه بحر المیّت[۲۶]، و به ویژه در جِفار[۲۷] -که بیشتر لخمی‌ها را در خود جای داده بود،-[۲۸] ساکن شدند. در کتاب «صفة جزیرة العرب» نیز در ترسیم کلی حدود و ثغور سرزمین‌های لخم و طوایف آن -از جمله بنی راشده- در شام، حدود آن چنین ذکر شده است: «دیار لخم از سرحد مغار بعد داروم -که امروزه «دیر البلح» خوانده می‌‌شود و دشتهای اطراف آنکه به نامشان، «دشت داروم» شناخته می‌‌شود- سپس جفار که ریگزاری است تا الفرماء و فراتر از الفرماء -در شمال صحرای سیناء- تا مصر قبطی، سرزمین مردمانی از یمن از جمله طوایفی از بنی بلی و لخم و... است. سپس آنچه از سرزمین‌ها که در اطراف رمله تا نابلس قرار دارد، از متعلقات بنی لخم است. همچنین، سرزمین‌های پس از تبوک تا زغر-که سرزمینی پر از درختان خرما از جمله نوعی خرما به نام «زغری» است- سپس تا مردابی که آبهای دره یرموک و اردن در آن ریخته می‌‌شود، نیز از دیگر سرزمین‌های ایشان است. جولان و مناطق اطراف آن نظیر: نوی، بثنیّه و شقص از مناطق تابعه حوران هم از دیگر سرزمین‌های این قوم به شمار رفته است که در آن مردانی از لخم همراه با جمعی از مردم جهینه، ذبیان و ابن القین زندگی می‌‌کنند»[۲۹].

پس از فتح مصر در سال ۲۰ هجری، جمع کثیری از بنی راشدی‌ها در کنار دیگر طوایف قبیله مادری شان لخمی‌ها وهمراه با بنی اعمام جذامی خود در این سرزمین سکونت گزیدند[۳۰]، که از مناطق عمده حضور آنان در این سرزمین می‌‌توان از مناطق مختلف صعید مصر، به‌ویژه منطقه إطفیح (اطفیحیه)[۳۱] یا إتفیح[۳۲] در کرانه شرقی رود نیل یاد کرد[۳۳]. در این گستره وسیع، شاخه‌های بنی معمر، بنی واصل، بنی مِرا، بنی حبان، بنی معاذ، بنی فیض، بنی حجره و بنی أشتوه، از مسجد موسی تا أسکر (اشکر) و نصف بلاد إتفیح منزل داشتند[۳۴]. بنی أشتوه نیز، از ترعة الشریف تا معصرة بوش[۳۵] و بنی فیض در الحی الصغیر[۳۶] سکونت داشتند. ضمن این که بنی حجره هم، علاوه بر سکونت در ساحل شرقی نیل در صعید مصر و به طور مشخص در مناطق میانی بین مسجد موسی و اشکر[۳۷]، نیمی از حلوان و نیمی از طرا را هم منزل و مأوای خود قرار داده بودند[۳۸]. مضاف بر این که علاوه بر مناطق مذکور، نقاطی چون جَرجا[۳۹]،-[۴۰] بقّاره[۴۱]،-[۴۲] ورّاده[۴۳]،-[۴۴] عریش[۴۵]-[۴۶] و نیز، حلال کوهی در راه مصر به سمت شام پایین‌تر از عریش از دیگر منازل بنی راشدة بن اذب در این سرزمین به شمار رفته است[۴۷]. حومه فسطاط مصر هم، از سرزمین‌های محل سکونت راشدی‌ها یاد شده است. مسجد جامع راشده در این ناحیه به آنها منتسب است[۴۸]. علاوه بر شام و مصر، منطقه حجاز[۴۹] و شهر بزرگ آن مدینه[۵۰] هم از دیگر مساکن آنها برشمرده شده است.

در پی انجام فتوحات اسلامی در شمال افریقا و نیز اندلس در سال ۹۰ هجری، جمعی از مردم بنی راشده در کنار دیگر طوایف قبیله مادری شان لخم در این مناطق حضور یافتند که از عمده مناطق محل اجتماع لخمیان در اندلس می‌‌توان از شَذُونة، الجزیره و اشبیلیه(سویل) در قرون چهارم و پنجم یاد کرد[۵۱]. ضمن این که به طور خاص گزارشاتی هم از حضور جمعی از مردمان تیره بنی راشده -از خاندان بنی زیاد بن عبدالرحمن لخمی- در قَرطَمَه -از توابع ریّه اندلس- در دست است[۵۲]. زیاد بن عبدالرحمن بن زهیر بن ناشرة بن لوذان بن حیی بن خطّاب بن حارث بن زید بن حارث بن وائل بن راشدة بن أذب‏ بن جزیلة بن لخم ملقب به «شبطون»[۵۳]، فقیه مالکی و نخستین کس از علمای اهل سنت بود که فقه مالکی و کتاب «الموطأ» مالک بن انس را وارد اندلس کرد[۵۴]. اعقاب او علاوه بر قرطمه، در شذونه[۵۵]، ریّه[۵۶]، اشبیلیه[۵۷]، قرطبه[۵۸] و قرمونه[۵۹] ساکن بودند. ضمن این که از أُسقُب -از بلاد برقه اندلس-هم به عنوان سکونتگاه‌های برخی از مردمان بنی راشده نام برده شده است[۶۰]. از سکونتگاه‌های امروزین بنی راشده می‌‌توان به منطقه ریف مصر -از مناطق حاکمیتی اسیوط- مسکن طایفه ای از این قوم که به نام «بنی مر» شناخته می‌‌شوند، اشاره کرد[۶۱]. ضمن این که از عینیه در بلاد نجد هم، در شمار دیگر منازل حال حاضر برخی از راشدی‌های ساکن حجاز یاد شده است[۶۲].[۶۳]

تاریخ جاهلی و اسلامی بنی راشده

از تاریخ جاهلی این قوم اطلاعی در دست نیست؛ چندان که شاید بتوان گفت پیمان حاطب بن ابی بلتعه لخمی با بنی اسد بن عبدالعزی قریشی[۶۴] و به نقلی زبیر بن عوام[۶۵] تقریباً، تنها آگاهی هایمان از این طایفه کوچک در این دوره تاریخی است. از تاریخ اسلامی آن هم، جز آنچه که در ذیل تراجم برخی از افراد شهیر این طایفه آمده، اطلاعی نداریم. بر این اساس، از معدود اخبار اسلامی این قوم می‌‌توان به ذکر نام ابومحمد حاطب بن ابی بلتعه و غلام آزاد کرده‌اش سعد، در شمار مسلمانان نخستین، اشاره کرد. آن دو در مکه به اسلام گرویده بودند و همراه با دیگر مسلمانان، از مکه به مدینه هجرت کرده بودند[۶۶]. رسول خدا(ص) بین حاطب و رخیلة بن خالد، عقد اخوت بست[۶۷]. او در غزوات بدر و حدیبیه[۶۸] و بنا بر نقلی دیگر، بدر و احد و خندق و دیگر جنگ‌های دوران حضرت شرکت کرد[۶۹]. برخی منابع هم، ضمن ذکر نام وی در شمار حاضران در جنگ بدر[۷۰]، از اسارت حارث بن عائذ بن اسد[۷۱] و به نقلی حویرث بن عباد بن اسد[۷۲] به‌دست حاطب خبر داده‌اند. همچنین او را از تیراندازان مشهور سپاه پیغمبر(ص)[۷۳] -از جمله جنگ احد-[۷۴] گفته‌اند. حاطب بن ابی بلتعه در سال ششم هجرت و در جریان نامه نگاری حضرت به سران کشورهای جهان، از سوی پیامبر(ص) مأمور رساندن نامه ایشان نزد مقوقس فرمانروای مصر و اسکندریه گردید[۷۵]. جاسوسی حاطب به نفع مشرکان در آستانه فتح مکه (در سال هشتم هجرت)، داستان مشهوری است که بیشتر کتاب‌های سیره و تاریخ بدان پرداخته‌اند. حاطب با نوشتن نامه‌ای و سپردن آن به دست زنی تلاش کرد، مشرکان را از اقدامات رسول خدا(ص) آگاه نماید. رسول خدا(ص) که با نهایت دقت درصدد پوشاندن اخبار و غافل‌گیر کردن قریش بود، از این اقدام حاطب آگاه شد و علی بن ابی طالب(ع) را همراه زبیر بن عوام در تعقیب آن زن فرستاد. پس از دستگیری آن زن، رسول خدا(ص) حاطب را بازخواست کرد. حاطب درصدد توجیه کار خود برآمد و این رفتار را نه به جهت رویگردانی از ایمان و تمایل به ارتداد، بلکه به منظور حمایت از بستگان خود که در مکه بودند، قلمداد کرد، او گفت چون از اصل قریش نیست (ملصق است)، بدین ترتیب می‌خواسته به آنان تقرب جسته تا بستگانش که در مکه بودند، مورد آزار و اذیت قرار نگیرند[۷۶]. رسول خدا(ص) دستور داد وی را از مسجد اخراج نمایند، لکن چون مردم از او وساطت کردند، آن حضرت از وی گذشت و او را بخشید[۷۷]. مفسران شیعه و سنی به اتفاق نزول آیات نخستین سوره ممتحنه: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَّخِذُوا۟ عَدُوِّى وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَآءَ[۷۸] را درباره همین موضوع دانسته‌اند[۷۹]. حاطب در غزوه حنین (سال نهم هجری) نیز شرکت داشت، او در پایان این جنگ، شمشیری را که ابو قتاده انصاری از دشمن گرفته بود، خرید[۸۰]. خبر فرستادن حاطب بن ابی بلتعه نزد مقوقس از سوی ابوبکر جهت انعقاد صلح با آنان[۸۱] و رساندن نامه نائلة بنت فرافصه -همسر عثمان- به همراه پیراهن آغشته به خون عثمان توسط عبدالرحمن بن حاطب بن ابی بلتعه لخمی –از اصحاب پیامبر(ص)[۸۲] و به نقل مشهور علما از تابعین[۸۳]- به معاویه در دمشق[۸۴]، و به احتمال مشارکت جمعی از آنان در جنگ صِفّین به طرفداری از معاویة بن ابی‌سفیان[۸۵] هم از دیگر اخبار واصله از قوم لخم در این بازه زمانی است. ضمن این که حضور عبدالرحمن بن حاطب بن ابی بلتعه لخمی و برادر شهیدش سوید در جنگ صفین در کنار امیرالمؤمنین علی(ع)[۸۶] و نیز کشته شدن عبدالله بن عبدالرحمن بن حاطب بن ابی بلتعه در واقعه حره (در سال ۶۳ هجری)[۸۷] را نیز باید از دیگر مواضعی دانست که از بنی راشدة بن اذب و مردمش نامی به میان آمده است. از عمده خبرهای ما از حضور راشدی‌ها در اندلس و نقش‌آفرینی آنان در حوادث و وقایع این سرزمین هم می‌‌توان به واقعه قیام ابراهیم بن حجاج بن عمیر بن حبیب لخمی[۸۸] و پسرش عبدالرحمن بن ابراهیم بن حجاج در اشبیلیه[۸۹] اشاره کرد. مضاف بر این که مشارکت عثمان بن حمد بن معمر نجدی -رییس عینیه در بلاد نجد- در وقایع و رخدادهای ایام محمد بن عبدالوهاب و یاری رساندن به او جهت دستیابی به اهداف پلیدش در قرن دوازدهم هجری[۹۰] هم، از دیگر اقداماتی بود که به مردم این قوم نسبت داده شده است.[۹۱]

مشاهیر و معاریف بنی راشده

از شمار بسیار مشاهیر و معاریف این قبیله علاوه بر نام افرادی که در متن به اسامی شان پرداخته شد، می‌‌توان از ادهم بن حظره لخمی راشدی –از اصحاب پیامبر(ص)-[۹۲]، یحیی بن عبدالرحمن بن حاطب بن ابی بلتعه تابعی[۹۳]، احمد بن رفاعة بن راشد لخمی از راویان و محدثان اهل سنت[۹۴] و ابوالحسن یحیی بن عبدالله بن علی لخمی راشدی اسقبی[۹۵] یاد کرد. ضمن این که هارون بن یحیی بن عبدالرحمن بن حاطب بن ابی بلتعه هم، از دیگر رجالی معروفی است که در طریق برخی از علمای بزرگ شیعی همچون شیخ مفید قرار گرفته است[۹۶].

از معاریف این قوم در اندلس هم از افراد بنامی چون: عامر بن معاویة بن عبد السلام بن زیاد بن عبدالرحمن بن زهیر قاضی قرطبه[۹۷]، احمد بن محمد بن زیاد بن عبدالرحمن از قضات قرطبه و از متمولین و خیران اندلس[۹۸]، حجّاج، سید، حبیب و محمّد پسران عمیر بن حبیب بن عمیر بن أسعد الداخل و فرزندانشان از جمله: ابراهیم –از قیام کنندگان در اشبیلیه- سلیمان و یوسف فرزندان حجاج بن عمیر[۹۹]، و نیز عبد الرحمن بن ابراهیم بن حجاج بن عمیر –از قیام کنندگان در اشبیلیه- و برادرانش محمّد، وزیر -که از قدرت و مقامش بر قرمونه بر کنار شده بود- و احمد؛[۱۰۰]؛ همچنین، احمد بن سید -از مقتولین به‌دست پسر عمویش ابراهیم بن حجاج- و فرزندانش: أبان، احمد، محمّد و سید[۱۰۱] و نیز مسلمة بن عبد الوهّاب بن حبیب ب ن عمیر بن اسعد الداخل[۱۰۲]‏-همگی از بزرگان و سرشناسان بنی راشد- و... نام برده شده است[۱۰۳].[۱۰۴]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۵۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۱۳.
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۳؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۳۵ و۲۵۸؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۵.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۱۰؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۴۹؛ حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۲۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۳.
  4. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۵۸.
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۱۰؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، صص۲۵۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۱۳.
  6. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۵.
  7. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۱۳.
  8. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۸.
  9. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷. برخی منابع به اشتباه از آنها با نام «بنی النیص» (عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۲۵) یا «بنی نبیص» (بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۵۸۵) یاد کرده‌اند.
  10. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۴۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۱۴؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۴۶. احتمال دارد «بنی بیض» تصحیف «بنی فیض» باشد که مقریزی در کتابش (مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷) از آن یاد کرده است.
  11. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۲۵.
  12. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۲۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۴۵.
  13. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۴۱۷. برخی منابع به اشتباه از آنها با نام «بنی رمزا» (عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۴۶؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۴۶۲) یاد کرده‌اند.
  14. زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۱۹۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۶. شاید «بنی مرّ» هم، همان طایفه «بنی مرا» باشد که مقریزی (مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷) و قلقشندی (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۴۱۷) از آن سخن گفته‌اند.
  15. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۴۲۳؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۱۱۴.
  16. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۳۰۸؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۸۷.
  17. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۱۲۴.
  18. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷.
  19. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۳۰، ص۱۴۱.
  20. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‏۳، ص۲۴۳.
  21. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۶
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  23. ر.ک: دینوری، الاخبار الطوال، ص۵۴؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۹.
  24. محسن امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۱۹۴؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۴۲.
  25. سمعانی، الانساب، ج۳، ص۲۲۴. بر اساس برخی روایات منتسب به پیامبر(ص) نیز، از لخم و جذام و عامله و غسان، به عنوان چهار قبیله سبئی که از یمن به شام کوچیده و در آن سرزمین منزل گزیده‌اند، نام برده شده است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۴۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۱۵۹)
  26. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۴۲.
  27. منطقه ای بین فلسطین (رمله) و مصر. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۴۵)
  28. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۱۰؛ حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۲۹؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۱۱.
  29. حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۲۹و۱۳۱. نیز ر.ک: بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‏۳، ص۲۴۳.
  30. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۱۰. آمیختگی این دو قبیله به اندازه ای بود که برخی آنها را یک قبیله تصور کردند. اما واقع امر این است که اختلاط شدید این دو قوم هویت هیچکدام از این دو قبیله را از بین نبرد. مورخان به خلط جذام و لخم نام «الیمانیة أهل الحوف» اطلاق کردند. (الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‏۳، ص۲۴۳.)
  31. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۱۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۷۶، ۲۱۵، ۲۱۲.
  32. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۸۷.
  33. ر.ک: قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، کل کتاب؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱،۲،۳؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱،۲،۳،۴.
  34. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷. نیز ر.ک: قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۲۵.
  35. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷.
  36. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۴۴. در کتب «معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۲۵» و «الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۵۸۵» این طایفه به اشتباه به ترتیب «بنی نیص» و «بنی نبیص» عنوان شده‌اند.
  37. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۲۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۴۵.
  38. مقریزی، البیان و الاعراب عما بارض مصر من الاعراب، ج۱، ص۳۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۲۸.
  39. جَرجا از قریه‌های صعید مصر است نزدیک اخمیم. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۱۹)
  40. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۱۷.
  41. بقّاره از شهرهای جفار و در یک مرحله ای شهر الفرما. (مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص۱۹۳ و ۲۱۳)
  42. حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۲۹.
  43. ورّاده از شهرهای جفار (مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص۱۹۳) و منزلی است در طریق مصر وسط الرمل و ماء الملح از مناطق جفار. (حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۶۹)
  44. حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۳۰؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۱۳.
  45. عریش شهری است در اول منطقه مصر از طرف شام بر ساحل مدیترانه در وسط الرمل. (حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۳)
  46. حسن بن احمد همدانی، صفه جزیره العرب، ص۱۳۰؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۱۳.
  47. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۱۳.
  48. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۱۳.
  49. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۵۰۴.
  50. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۷؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۸، ص۲۸۹؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۳۵۵.
  51. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۴.
  52. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۳.
  53. ابن فرضی، تاریخ العلماء و الرواة للعلم بالاندلس، ج۱، ص۱۸۲؛ ابن ‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۱۳، ص۳۷۴.
  54. ابن ‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۱۳، ص۳۷۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۱۷۷.
  55. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۳.
  56. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۳.
  57. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۴.
  58. ر.ک: ذهبی تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۴۰۵.
  59. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۴.
  60. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۸۰
  61. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‏۳، ص۲۴۳.
  62. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۶.
  63. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  64. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۴۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۸۳؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۶۰-۶۱.
  65. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۱۱. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۷۲؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۳۲.
  66. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.
  67. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.
  68. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۳۲.
  69. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.
  70. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۱۱؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۲.
  71. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۰.
  72. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۲.
  73. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.
  74. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۳.
  75. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۴۴؛ ابن عبد الحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۱۵-۱۱۶.
  76. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۴۱؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۷.
  77. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۸.
  78. «ای مؤمنان! دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید» سوره ممتحنه، آیه ۱.
  79. لفظ این آیه هرچند عام است و تمام مسلمانان را از دوستی با مشرکان برحذر می‌دارد، اما مورد آن خاص و درباره اقدام حاطب است. (علی بن ابراهیم قمی، تفسیر، ج۲، ص۳۶۲؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۵، ص۱۹۴؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر، ج۳، ص۳۴۸؛ طبری، جامع البیان، ج۲۸، ص۷۴)
  80. واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۹.
  81. این صلح تا فتح مصر توسط عمرو بن عاص در سال ۲۰ هجری برقرار بود. (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۱۴)
  82. ر.ک: ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۲۵۰.
  83. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۷؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۵، ص۲۷۱؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۳۷.
  84. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۴۸۵. برخی منابع از رفتن هر دو آنان خبر داده‌اند. (ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۴، ص۲۸۲)
  85. من باب نمونه ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۷،۳۰۱ و ۳۶۳ و..؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۸؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۳۱.
  86. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۹۴.
  87. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۹۴.
  88. ابن ‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۴.
  89. ابن ‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۴.
  90. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۶.
  91. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  92. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۴۸۶؛ عبدالرحمن بن ابوبکر سیوطی، در السحابه فی من دخل مصر من الصحابه، ص۲۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۹۳.
  93. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹۴؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۳۵۵. نیز ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، ج۸، ص۲۸۹؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۹، ص۱۶۵-۱۶۶.
  94. المزی، تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۴۶۳.
  95. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۸۰؛ زبیدی، تاج العروس، ج۲، ص۷۸.
  96. نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۱۲۸. نیز ر.ک: شیخ طوسی، الامالی، ص۱۲۷؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۱۷، ص۳۹۷.
  97. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۳.
  98. ر.ک: ذهبی تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۴۰۵.
  99. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۴.
  100. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۴.
  101. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۵.
  102. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۴.
  103. رجال و بزرگانی که در منابع با نسبت «راشدی» از آنها یاد شده، بسیارند؛ اما به جهت عدم اطمینان از انتسابشان به طایفه مذکور، از ذکر آنان خودداری شد.
  104. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت