بنی عامر بن صعصعه در تاریخ اسلامی
بنی عامر از قبایل عدنانی است که در نجد و زمانی در طائف ساکن بودند. این قبیله همانند سایر قبایل عرب در دوران جاهلیت بت پرست و پس از ظهور اسلام و هجرت پیامبر(ص) گروه زیادی از آنان مسلمان شدند. قبیله بنی عامر پس از رحلت پیامبر(ص) با حکومت مدینه مخالفت کردند، ولی پس از شکست در جنگ از حکومت مرکزی تبعیت نمودند. برخی از آنان در دوران خلافت خلفا به عنوان کارگزار فعالیت کردند و در جنگ صفین و حادثه عاشورا در هر دو لشکر افرادی از این قبیله حضور داشتند. ام المساکین و میمونه و ام البنین از زنان شاخص این قبیله و سلیم بن قیس، حسان العامری و... از اصحاب ائمه(ع) از مردان شاخص این قبیله هستند.
مقدمه
بنی عامر از قبایل بزرگ عدنانی و از شاخههای قبیله قیس بن عیلان است که نسب از عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن میبرد.[۱] عامر بن صعصعه که در جد نهم خود -عیلان - به جد هفدهم پیامبر (ص) میرسد،[۲] دارای فروع و بطون متعددی است که از مهمترین آنها میتوان به بنیکلاب بن ربیعه، بنینمیر بن عامر، بنیجعفر بن کلاب، بنیسواءة بن عامر، بنیقشیر بن کعب، بنیهلال بن عامر[۳] و ربیعة بن عامر[۴] اشاره کرد.
موطن این قبیله عمدةً در جنوب نجد و میان سکونتگاههای قبایل هوازن، سُلیم و ثقیف قرار داشت. ضمن این که «یَمامه»، «تُربه» نزدیک مکه، «حَرّه بنیهلال» در شرق طائف، «حِمَی ضریّه» در پیرامون مدینه در جهات مدینه و نیز «فدک» و «غوالی» از دیگر مناطق مسکونی آنها به شمار آمده است.[۵] آنان همچنین زمانی در طائف -در دوازده فرسخی مکه-[۶] سکنی داشتند و این شهر را در کنار مسکن زمستانیشان نجد، به عنوان مسکن تابستانی خود قرار داده بودند. اما مدتی بعد، در قبال نیمی از محصولات کشاورزی سالانه طائف، شهر را به ثقیف واگذاردند.[۷]
بنی عامر قبل از اسلام
عامریان همچون دیگر قبایل بدوی عهد جاهلی، در منازعه با دیگر اقوام عرب بودند چندان که چالش و ستیزی طولانی را با بنیتمیم و غطفان و دیگر قبایل عرب جاهلی تجربه کرده بودند. آنان نبردهای چهارگانهای را با بنی تمیم به اسامی «یوم شعب جَبَله» (۵۷ سال پیش از اسلام)،[۸] «یوم ذی نَجَب»،[۹] «لیلة الوَتِدَه»[۱۰] و «یوم المروت»[۱۱] شکل دادند و با غطفان در جنگهای «یوم الرقم»، «یوم القرنتین»،[۱۲] «یوم منعج»،[۱۳] «یوم قَرَن»،[۱۴] «یوم ساحوق»[۱۵] و «یوم النباه (النباءه)»[۱۶] رودررو شدند. آنان همچنین نبردی با نعمان بن منذر –حاکم حیره- به نام «یوم السُلان» داشتند[۱۷] و همراه با مضریان در «یوم خزاز» در نبرد با یمنیها شرکت کردند؛[۱۸] ضمن آنکه در جنگی دیگر به نام «یوم سفوان»، تیرههای عامری بنیجعده و بنیقشیر با لخمیان یمن درگیر شدند.[۱۹] آنان نبردهای دیگری هم با دیگر قبایل همجوار خود داشتند که در برخی منابع بدان اشاره شده است.[۲۰]
علاوه بر مخاصمه با دیگر قبایل، طوایف مختلف بنیعامر نیز گاه با یکدیگر به ستیزه بر میخاستند؛ چندان که اختلافات درون قبیلهای طوایف مختلف آن با یکدیگر در عصر جاهلی، جنگهایی به نام «یوم الفتاة» - روز غلبه بنیعامر بر بنیخالد بن جعفر بن کلاب-[۲۱] «یوم هرامیث»[۲۲] و «یوم حرابیب»[۲۳] هر دو میان بنیضباب و بنیجعفر بن کلاب و «یوم فیف الریح»[۲۴] روز غلبه بنیعامر بر بنی حارث بن کعب را رقم زد. ایشان در دوران جاهلی برای خود متحدان و هم پیمانانی برگزیده بودند که یهودیان بنینضیر[۲۵] و بنیقریظه،[۲۶] همچنین قبایل و تیرههای بنیغنی بن اعصر،[۲۷]بجیله،[۲۸]ثقیف[۲۹] و اِیاد[۳۰] از جمله آنان بودند.
از بُعد اعتقادی و دینی نیز، بنیعامر بمانند بسیاری از اعراب پیش از اسلام، بت میپرستیدند. آنان معبودی به نام"ذواللبا" داشتند که در پرستش آن با عبدالقیس مشارکت داشتند. مسئولیت حفظ و صیانت از این بت که بت خاص عبدالقیس بود، بر عهده عامریان بود.[۳۱] آنان همچنین، همسان قریش، کنانه، خزاعه و ثقیف بواسطه تعصب و اهتمام فراوانی که به مناسک حج داشتند، به حُمْس اشتهار یافتند.[۳۲]
اسلام بنیعامر
بنیعامر در قبال بعثت نبی خاتم (ص) و دین نوظهورش واکنشهای متفاوتی از خود بروز دادند. برخی از آنان اسلام آوردند و گروهی عناد ورزیده، به توهین و آزار پیامبر (ص) و مسلمانان پرداختند. بسیاری نیز بیطرفی برگزیدند و در انتظار روشن شدن نتیجه منازعه رسول خدا (ص) و قریش ماندند. با آشکار شدن دعوت الهی رسول خدا (ص) و بهرهگیری آن حضرت از موسم حج و حضور قبایل گوناگون در مکه جهت تبیین و تبلیغ دین اسلام، ایشان با حضور در میان تیره بنیکعب بن ربیعه –از تیرههای قبیله بنی عامر- اصول و باورها و ارزشهای اسلامی را به آگاهی آنها رساندند. این دعوت که نخست با اقبال بنیعامر روبهرو شده بود، پس از حضور بَیْحرة بن فراس قُشیری و توهین وی به پیامبر (ص) بینتیجه ماند.[۳۳] با این حال، برخی منابع با ذکر گزارشاتی، از پذیرش اسلام برخی از مردم این قبیله در پیش از هجرت خبر دادهاند.[۳۴] در پی هجرت پیامبر (ص) به مدینه و گسترش نفوذ اسلام، رویکرد بنیعامر به حضرت فراگیرتر شد. چندان که به سال چهارم هجری ابوبراء عامر بن مالک بن جعفر ملقب به "ملاعب الاسنّه" -از بزرگان بنیعامر و تیره بنیکلاب - با حضور در مدینه و دیدار با رسول خدا (ص)، از ایشان خواست تا مسلمانانی را جهت تبلیغ اسلام در میان بنیعامر به نجد اعزام نماید. وی با پذیرش مسئولیت حمایت از مبلغان، نگرانی پیامبر (ص) را از احتمال وقوع خطر برای مبلغین مرتفع نمود.[۳۵] این عمل رئیس و بزرگ بنیعامر بیانگر پیدایش زمینه گسترش اسلام میان بنیعامر در سال چهارم هجری است. در برابر این گروه، افراد و تیرههایی نیز از بنی عامر بودند که همه توان خود را در رویارویی با اسلام و مسلمانان به کار بردند که نمود آن را در واقعه "بئر مئونه" میتوان شاهد بود. اما گستردگی آن تا اندازهای نبود که بتوان بیشتر بنیعامر را معاند اسلام معرفی کرد. علاوه بر واقعه بئر مئونه، اسارت دو تن از اصحاب پیامبر (ص) به دست بنیعامر،[۳۶] تهییج و تحریک بنیعامر توسط یکی از بزرگان بنیعامر به نام عامر بن طفیل جهت قتل مبلغان پیامبر (ص)[۳۷] و شرکت تیره بنیهلال بن عامر در "نبرد حنین" کنار هوازن به سال هشتم هجری،[۳۸] نمونههای دیگر از عنادورزی عامریان با اسلام و پیامبر (ص) به شمار رفته است. همچنین برخی از اینان در واکنش به اسلام آوردن قبایلی چون غِفار، اَسْلم و جُهَینه، با انکار خداوند و تکذیب پیامبر (ص) مدعی شدند که اگر در این دین خیر و سودی بود، خودشان زودتر به آن ایمان میآوردند.
در منابع از تدارک دو سریه، یکی به فرماندهی ابوبکر به سوی بنیکلاب در ناحیه ضریه[۳۹] و دیگری به فرماندهی ضحاک بن سفیان کلابی به سوی تیره قرطاء از بنیکلاب[۴۰] گزارشاتی در دست است. با فتح مکه در سال هشتم هجری، گروهی از بزرگان تازه مسلمان بنیعامر در سپاه پیامبر (ص) حضور یافتند و در حنین رودررویِ خویشاوندان هوازنی خود قرار گرفتند. در پایان نبرد، رسول خدا (ص) جهت تألیف قلوب این دسته از عامریان، بخشی از غنایم حنین را به آنان بخشیدند.[۴۱] ابن هشام به بزرگانی از تیره بنیربیعة بن عامر بن صعصعه چون عَلقمة بن علاثه، لبید بن ربیعه و خالد بن هوذه در جمع این افراد اشاره کرده است.[۴۲] با آغاز سال نهم هجری (عام الوفود) و ورود هیئتهای گوناگون قبایل به مدینه و اعلام اسلام و تابعیت از حکومت مدینه، قبیله بنیعامر و تیرههای گوناگون آن نیز، جداگانه هیئتهایی را اعزام کردند که از آن میان، میتوان به تیرههایی چون بنیروأس بن کلاب، بنیعقیل بن کعب، بنیجَعدة بن کعب، بنیبکاء، بنینُمَیر بن عامر، بنیقشیر بن کعب و بنیکلاب اشاره کرد.[۴۳] پیامبر (ص) پس از اظهار مسلمانی هر گروه، افرادی از آنها را مأمور گردآوری زکات قبیله خود کرد[۴۴] و به برخی از بزرگان آنها هدایایی اعطا نمود.[۴۵] در یکی از این هیئتها که در تاریخ، به وفد بنیعامر بن صعصعه شهرت دارد، گروهی از مردم بنی عامر به ریاست عامر بن طفیل و اَرْبد بن قیس و جبّار بن سَلَمی -از تیره بنیجعفر بن کلاب- به مدینه وارد شدند. عامر بن طفیل چون با درخواست مردم خود جهت پذیرش اسلام مواجه شد، ضمن اعلام عدم تبعیت از پیامبر (ص) و با هدف ترور آن حضرت همراه با اربد بن قیس، در قالب هیئتی به مدینه رفت و چون نزد رسول خدا (ص) رسید، به این امید که اربد از فرصت بهره جوید و با شمشیرش پیامبر (ص) را به قتل برساند، از حضرت خواست تا با ایشان در خلوت سخن گوید. اما رسول خدا (ص) این امر را به پذیرش اسلام عامر مشروط کرد و چون عامر از تکرار تقاضای خود طرفی نبست، در سرانجام رساندن توطئه خود ناکام ماند و در آن توفیقی حاصل نکرد.[۴۶]
در برخی منابع، دلیل مخالفت پیامبر (ص) با عامر، مشروط ساختن وی ایمان خود را به جانشینی رسول خدا (ص) و دریافت یک چهارم غنایمی عنوان شده که در روزگار جاهلیت «مرباع» خوانده میشد.[۴۷] از آنجا که حضرت برای او هیچ سهمی در این موارد قائل نشد، وی با این تهدید که مدینه را پر از سواره و پیاده خواهد کرد، از محضر نبی اکرم (ص) بیرون رفت. پیامبر (ص) جهت هدایت او دعا[۴۸] و به نقلی نفرین کردند.[۴۹] عامر در راه بازگشت به سرزمین خود، بر اثر طاعون[۵۰] یا غدهای که در گردن او ایجاد شد، در منزل زنی از بنیمَسلول مُرد.[۵۱] اربد نیز آن گاه که نزد قوم خود بازگشت، بر اثر صاعقهای هلاک شد.[۵۲]
بنی عامر و حوادث پس از رحلت پیامبر(ص)
با رحلت پیامبر اکرم (ص) و ارتداد دینی و سیاسی بسیاری از قبایل، گروهی از عامریان به طُلَیْحة بن خُوَیْلَد اسدی - پیامبر دروغینِ سرزمین نجد - پیوستند و با نالایق شمردن ابوبکر،[۵۳] از دادن زکات به حکومت مدینه سر باززدند. حتی گروهی از آنها از کشتن و سوزاندن برخی از کارگزاران پیامبر (ص) خودداری نکردند.[۵۴] ابوبکر در نامهای به خالد بن ولید، او را مأمور سرکوب عامریان کرد و به وی فرمان قتل عام بنیعامر و سوزاندن آنها را داد.[۵۵] خالد در مسیر حرکت خود برای سرکوب بنیعامر، نخست با طلیحه روبهرو شد. قُرَّة بن هُبَیره، عامل گردآوری زکات بنیقشیر بن کعب که از ارسال زکات قوم خود به مدینه خودداری کرده بود و رهبری مرتدان بنیکعب را بر عهده داشت، با دیدن سپاه خالد از کرده خود هراسناک شد و از بنیعامر نیز خواست تا از ارتداد دست بردارند و در حمایت از طلیحه، جان خود را به خطر نیندازند. ولی عامریان گفتههای او و قُرّة بن سلمه را نپذیرفتند و همچنان تا روشن شدن وضعیت طلیحه، بنیاسد، غَطَفان و فَزاره به کوششهای خود ادامه دادند.[۵۶] با شکست سپاهیان طلیحه و بازگشت پیروان او به اسلام، بنیعامر نیز چارهای جز اظهار اسلام ندیدند. بدین ترتیب، با بیعت مجدد بنی عامر با حکومت مدینه، سپاه خالد که به فرماندهی هشام بن عاص به سرزمین بنیعامر وارد شده بود، با اسیر کردن قرة بن هبیره و اطرافیانش به مدینه بازگشت.[۵۷] علقمة بن علاثه نیز که رهبری تیره بنیکلاب را در رویداد ارتداد بر عهده داشت، گریخت و خانواده او پس از تبری جستن از باورها و کارهای وی، از اسارت مسلمانان آزاد شدند.[۵۸] بنیعامر در دوران پسا پیغمبر (ص) در بسیاری از رخدادها حضور یافتند. برخی از آنان به عنوان کارگزاران و حکمرانان منصوب خلفا[۵۹] و گروههایی از آنها نیز در فتوحات دوره خلفا و پس از آن مشارکت کردند. [۶۰] با آغاز حکومت علی (ع) و درگیری حضرت با معاویه، آنان در هر دو سو میدان حضور یافتند.[۶۱] قیام امام حسین (ع) نیز، شاهد حضور جمعی از مردم قبیله عامر در عرصه میدان کربلا بود و البته شمر بن ذی الجوشن از بنیضباب -از تیرههای بنیعامر- چهره بارز آنان در کربلا به شمار میرود.[۶۲]
رجال و شخصیتهای قبیله بنی عامر
این قبیله نیز چونان قبایل بزرگ دیگر عرب خاستگاه بسیاری از بزرگان و سردمداران سیاسی و اجتماعی و مذهبی بود که از رجال و شخصیتهای بارز و برجسته بسیار این قبیله میتوان به نام زنان و مردانی چون زینب بنت خزیمة بن حارث هلالی معروف به ام المساکین –همسر رسول خدا (ص)- [۶۳] میمونه دختر حارث بن حزن –همسر رسول گرامی اسلام (ص)- [۶۴] و کلابیه از دیگر همسران رسول خدا (ص) که به سال هشتم هجری به ازدواج پیامبر (ص) درآمد،[۶۵] اشاره کرد. ضمن این که از دیگر زنان معروف این قبیله، میتوان از ام البنین همسر علی بن ابیطالب (ع) و مادر ابوالفضل العباس (ع)،[۶۶] ام سعید همسر عقیل بن ابیطالب،[۶۷] صفیه همسر عبدالمطلب،[۶۸] ام الفضل همسر عباس بن عبدالمطلب[۶۹] و لیلی الاخیلیه شاعره معروف عرب[۷۰] نام برد.
از رجال مشهور و بنام این قبیله هم میتوان از ابوبراء عامر بن مالک رئیس بنیعامر در نبرد فجار با قریش و کنانه[۷۱] و حامی مبلغان اعزامی پیامبر (ص) به نجد در واقعه "بئر معونه"،[۷۲] قُرّة بن هُبیره عامل گردآوری زکات از سوی پیامبر (ص) در بنیکعب -از تیرههای بنیعامر-[۷۳] عامر بن طفیل از بزرگترین خطیبان عرب[۷۴] و از دشمنان سرسخت پیامبر اکرم (ص) و عامل قتل مبلغان اسلام در رویداد "بئر معونه"،[۷۵] لبید بن ربیعه از شاعران بزرگ عرب،[۷۶] ابومطرف عبدالله بن شِخِّیر از بزرگان بنیعامر و از راویان احادیث پیامبر (ص)، [۷۷] ضحاک بن سفیان مأمور تبلیغ اسلام میان تیره بنیجعفر بن کلاب[۷۸] و عامل گردآوری زکات آنان[۷۹] یاد کرد.
همچنین نابِغه جَعْدی از مشهورترین شعرای عرب در جاهلیت که به سبب نبوغش در شعر به نابغه شهرت یافت،[۸۰] و نیز علقمة بن عُلاثه از اشراف بنیربیعه و از بزرگترین سخنوران عرب که خطابهای مشهور نزد قیصر روم به وی منتسب است،[۸۱] همچنین وهب بن عبدالله معروف به "وهب الخیر" از تیره بنیسواء که پس از مهاجرت به کوفه در شمار یاران علی (ع) قرار گرفت،[۸۲] سلیم بن قیس هلالی از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) و ائمه بعدی ایشان تا امام سجاد (ع) و صاحب کتاب مشهور اسرار آل محمد (ص)،[۸۳] حسان العامری از یاران و اصحاب امام سجاد (ع)، ابان بن کثیر عامری غنوی کوفی، حسین بن ابی العلا عامری و حسین بن عثمان بن شریک عامری کوفی همگی از اصحاب و روات امام صادق (ع) [۸۴] و.... را نیز باید از دیگر اعلام و رجال برجسته این قوم برشمرد[۸۵].
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
پانویس
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ج۱، ص۸۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۲۷۱-۲۷۳.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۲۷۳؛ محمد التلمسانی البری، الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۲۷۳؛ محمد التلمسانی البری، الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۰۸.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۰؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۹۴ و ۲۶۷، ج۳، ص۹۸۹ و ۱۱۹۵ و ۱۲۲۱.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۱.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۸۴-۶۸۵؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۱-۱۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۳؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۰۹.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۶۰.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۱.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۸۸۸.
- ↑ ابوعبیده معمر بن مثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۴۵۷؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۲۱۳.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۳۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۸۸۸.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۴۴؛ عبدالله البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۴۶؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۸، ص۲۰۱.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۹؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۹۹.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶؛ ابوعبیده معمر بن مثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ص۳۷۹-۳۸۴.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ ر. ک. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۰۹.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۲۸.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۶۰؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۱۳.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۰؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۴.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۶۶.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۲۱۳
- ↑ ابن سلاّم، کتاب النسب، ج۱، ص۲۶۴.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۱۹۰.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۱۶۶.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۱، ص۲۱۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن سلاّم، کتاب النسب، ج۱، ص۲۵۹؛ ابن حبیب، المنمق، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، ص۱۶۵و ص۴۵۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۴۶۹-۴۷۳ و ج۴، ص۳۶۲-۳۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۱؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۶.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۱۹۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۲؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۷.
- ↑ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۲۳۵.
- ↑ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۲؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۹۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۹۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۹۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۴؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۹۷.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۰؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ج۱، ص۶۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۶۷-۵۶۸.
- ↑ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۰؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۱۹.
- ↑ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۱۹.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۱۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۶۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۰- ۳۱۱؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۱۹.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۲.
- ↑ احمد بن علی بن المثنی، مسند ابی یعلی، ج۱۳، ص۱۴۶.
- ↑ احمد بن علی بن المثنی، مسند ابی یعلی، ج۱۳، ص۱۴۶.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۱؛ ابوبکر الخلال، الرده، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۱۶۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۲۶۳؛ بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۲۶۲.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۱۴۱.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۸۳.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ج۱، ص۲۷۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۸، ص۴۴۷ و ج۱۹، ص۳۴ و ج۴۰، ص۲۸۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۱۷.
- ↑ ابن سلاّم، کتاب النسب، ج۱، ص۲۶۴؛ ابن حبیب، المحبر، ج۱، ص۸۳؛ طبری، المنتخب، ج۱، ص۸۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۲۰۶.
- ↑ ابن حبیب، المحبر، ج۱، ص۹۱؛ ابن سلاّم، کتاب النسب، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴۴-۶۴۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۴۱؛ طبری، المنتخب، ج۱، ص۱۰۳.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ج۱، ص۸۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۴۲.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۸.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷۰، ص۶۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۹۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۳.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۲۷۹.
- ↑ واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۶، ص۱۰۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۱۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۱.
- ↑ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۹۸.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ج۱، ص۶۳.
- ↑ جاحظ، الحیوان، ج۷، ص۴۸۲؛ ابو الفرج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ص۷؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۷۷.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۱۴۸-۱۵۰. او که از مؤلفة القلوب به شمار میرفت پس از بازگشت پیامبر (ص) از طائف و بر پایه گزارشی، پس از رحلت پیامبر (ص) مرتد شد و به شام گریخت. (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۸۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۱۴۵)
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۸۴.
- ↑ ابن الغضائری، رجال، ص۶۳؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۲، ص۳۵۵.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۳، ۱۶۴ و ۱۸۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.