حدیث صدیق اکبر
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
حدیثی نبوی بیانگر اختصاص لقب صدیق اکبر به امیرالمؤمنین(ع). کلمه «صدق» وصف سخن، اعم از گذشته، حال یا آینده و وصف اعتقاد و نیز وصف افعال واقع میشود[۱]. دوست را صدیق گویند زیرا در ادعای دوستی خود صادق است و مهر زن را صداق گویند چون نشانه صداقت مرد است[۲]. به مطابقت حکم با واقع و گفتار حق نیز صدق گفته میشود. در اصطلاح اهل عرفان صدق آن است که در احوال انسان ناخالصی، در اعتقاد او تردید و در اعمالش عیبی راه نداشته باشد[۳]. اگرچه صدق در اصل، وصف گفتار مطابق با واقع است اما بر عقیده، نیت، عزم و اراده نیز اطلاق میشود[۴].[۵]
متن روایت
در روایات فراوانی از فریقین، صفت «صدیق اکبر» در مورد امیرالمؤمنین(ع) به کار رفته و در برخی از آنها، سخن از اختصاص این صفت برای آن حضرت است، در ذیل چند نمونه از این روایات نقل میشود:
روایت اول: از ابوذر و سلمان نقل شده که رسول خدا(ص) دست علی(ع) را گرفت و فرمود: «إِنَّ هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ هَذَا أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هَذَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ هَذَا فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هَذَا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ»: او (امیر المؤمنین(ع))، اول کسی است که به من ایمان آورده و اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه میکند و او صدیق و راستگوی بزرگ و فاروق این امت است که حق و باطل را جدا میکند و سرور و بزرگ مؤمنان است[۶]. این روایت به طریق دیگری از ابوسخیله نیز نقل شده است[۷].
روایت دوم: پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الصِّدِّيقُونَ ثَلَاثَةٌ: حَبِيبٌ النَّجَّارُ مُؤْمِنُ آلِ يَاسِينَ، وَ حِزْبِيلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ، وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الثَّالِثُ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمْ»: صدیقان سه نفر هستند: حبیب نجار مؤمن آل یاسین، حزقیل مؤمن آل فرعون و علی بن ابی طالب که او برتر از آنها است[۸]. سیوطی و قندوزی حنفی این روایت را به نقل از کتاب تاریخ بخاری اینگونه نقل کردهاند: و اخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله(ص): الصِّدِّيقُونَ ثَلَاثَةٌ...[۹] ولی در نسخه تاریخ صغیر و تاریخ کبیر -که در دسترس است- این روایت یافت نمیشود که احتمال حذف آن را تقویت میکند. علامه حلی این روایت را یکی از فضایل امیرالمؤمنین(ع) و از دلایل امامت ایشان دانسته است[۱۰].
روایت سوم: در نقلی دیگر پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «سَتَكُونُ مِنْ بَعْدِي فِتْنَةٌ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَالْزَمُوا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ يَرَانِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ»؛ بعد از من فتنه رخ میدهد، در آن حال ملازم علی بن ابیطالب(ع) باشید؛ چراکه او اولین کسی است که در روز قیامت مرا میبیند و با من مصافحه میکند. او صدیق اکبر این امت است[۱۱]. در برخی منابع تعبیر صدیق اکبر در روایت نیامده اما تعبیر «فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ» آمده است[۱۲].
روایت چهارم: امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: «أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ(ص) وَ أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ»؛ من بنده خدا، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم. پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند، من هفت سال قبل از دیگران نماز میخواندم[۱۳]. ابن ابی شیبه، حاکم نیشابوری، ابنماجه و طبری این روایت را صحیح و نسائی، رجال آن را ثقه دانسته است[۱۴].
روایت پنجم: معاذه دختر عبدالله میگوید: از علی بن ابیطالب(ع) شنیدم که بر بالای منبر بصره میفرمود: «أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ آمَنْتُ قَبْلَ أَنْ يُؤْمِنَ أَبُوبَكْرٍ وَ أَسْلَمْتُ قَبْلَ أَنْ يُسْلِمَ أَبُوبَكْرٍ»: من صدیق اکبر هستم، ایمان آوردم قبل از آنکه ابوبکر ایمان بیاورد، اسلام آوردم قبل از آنکه ابوبکر اسلام بیاورد[۱۵].
در منابع شیعه نیز در روایات فراوانی حضرت امیرالمؤمنین(ع) به «صدیق الأکبر» توصیف شده است که برخی از آنها به قرار ذیل است:
- پیامبر اکرم(ص) فرمود: در روز قیامت وقتی مردم شکوه امیرالمؤمنین(ع) را مشاهده میکنند ملکی ندا میدهد: «هَذَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)»[۱۶]؛ و در جای دیگری فرمود: امتم در میثاق بر من عرضه شدند و اول کسی که به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد علی(ع) بود و او صدیق اکبر است[۱۷].
- امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «إِنِّي النَّبَأُ الْعَظِيمُ وَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ»؛ همانا من خبر بزرگ و صدیق اکبر هستم[۱۸]. معاذة العدویه میگوید شنیدم که آن حضرت بر منبر بصره میفرمود: من صدیق اکبر هستم و قبل از ابوبکر ایمان و اسلام آوردم[۱۹]. در روایت دیگری فرمود: «أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ»[۲۰].
- امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمود: به علی(ع) تمسک جویید چراکه او صدیق اکبر و فاروق میان حق و باطل است[۲۱]؛ و در جای دیگر فرمود: ملکی بر پیامبر(ص) نازل شد که شکل خاصی داشت و گفت: ای محمد(ص)، تو نزد خداوند از همه آنچه در آسمانها و زمین است برتر هستی. آن ملک که به او محمود میگفتند بین دو شانهاش نوشته شده بود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ»[۲۲].
- ابوذر میگوید: رسول خدا(ص) فرمود: این (علی(ع)) اول کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه میکند. او صدیق اکبر و فاروقی است که میان حق و باطل جدایی میافکند[۲۳]. شیخ مفید بعد از نقل این حدیث میگوید: روایات بر این معنا بسیار و شواهد فراوان است[۲۴].
- کعب الحیر میگوید: عبدالله بن سلام نزد پیامبر اکرم(ص) آمد در حالی که هنوز اسلام نیاورده بود و گفت: یا رسول الله(ص)، اسم علی(ع) نزد شما چیست؟ آن حضرت فرمود: «عَلِيٌّ عِنْدَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ». عبدالله برخاست و شهادتین داد و گفت در تورات چنین یافتم: «مُحَمَّدٌ نَبِيُّ الرَّحْمَةِ وَ عَلِيٌّ مُقِيمُ الْحُجَّةِ»[۲۵].
- عبدالرحمن بن ابیلیلی میگوید: پیامبر اکرم(ص) فرمود: صدیقان سه نفر هستند: حبیب نجار و مؤمن آل فرعون و علی بن ابیطالب که او برترین آنان است[۲۶].
- در بخشی از زیارت امیرالمومئین(ع) نیز آمده است: «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ» و آمده است «السَّلَامُ عَلَى أَمِينِ اللَّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَخِي رَسُولِهِ الصِّدِّيقِ الْأَكْبَرِ وَ الْفَارُوقِ الْأَعْظَمِ»[۲۷].[۲۸]
روایات معارض
در شماری از روایات که از طریق اهل سنت نقل شده، صدیق اکبر صفت ابوبکر بیان شده است:
- ابو درداء از پیامبر اکرم(ص) اینگونه نقل میکند: در شب معراج دیدم که در عرش خداوند بر لوحی سبز با نور سفید نوشته شده بود: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ؛ خدایی جز خدای یکتا نیست، محمد(ص) رسول او است، ابوبکر صدیق است! ابنجوزی این روایت را در «الموضوعات» آورده و گفته که این حدیث صحیح نیست و متهم در آن عمر بن اسماعیل است. ابنمعین نیز این فرد را دجال، دروغگو و خبیث دانسته که سخنش ارزشی ندارد. نسائی و دارقطنی نیز او را متروک الحدیث دانستهاند[۲۹].
- متقی هندی نیز این روایت را از براء بن عازب نقل کرده و محمد بن عامر در سند آن را دروغگو دانسته است[۳۰]. از ابنعباس هم مشابه این روایت نقل شده است که به تصریح ابنحبان شکی در باطل و ساختگی بودن آن وجود ندارد[۳۱]. ذهبی و ابنحجر نیز آن را به جهت حسین بن عبدالرحمن که در سند آن آمده، باطل دانستهاند[۳۲]. ابنکثیر نیز آن را حدیثی ضعیف دانسته که در سند آن کسی است که سخن او از منکرات خالی نیست[۳۳]. در منابع شیعه نیز به نقل از امام صادق(ع)، اطلاق این لقب بر ابوبکر، مجعول دانسته شده است[۳۴].
- عبدالله بن عمر از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل میکند: «لما عرج بي إلى السماء ما مررت بسماء إلا وجدت اسمي فيها مكتوبا محمد رسول الله أبو بكر الصديق»؛ هنگامی که مرا به آسمان بالا بردند از هیچ آسمانی بالا نرفتم مگر آنکه اسم خودم را بهصورت مکتوب «محمد رسول الله» و اسم ابوبکر را «صدیق» دیدم. هیثمی، عبدالله بن ابراهیم غفاری در سند روایت را ضعیف دانسته[۳۵] و ابنحبان او را واضع حدیث میداند. علاوه بر اینکه در مورد عبدالرحمن که در سند این روایت آمده اتفاق بر تضعیف است[۳۶]. علاوه بر ضعف سند این روایت، مدلول آن هم منکر است؛ زیرا چگونه میشود در آسمانهایی که اجرام شریفی هستند، اسم ابوبکر از ازل نقش بندد، در حالی که وی قبلاً کافر بوده است[۳۷].
- اسعد بن زراره میگوید: رسول خدا(ص) را دیدم که برای مردم خطبه میخواند و به اطراف نگاه میکرد، اما ابوبکر را ندید، فرمود: ابوبکر کجاست؟ «إِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ جِبْرِيلُ(ع) أَخْبَرَنِي آنِفاً إِنَّ خَيْرَ أُمَّتِكَ بَعْدَكَ أَبُو بَكْرٍ الصَّدِيقِ»؛ جبرئیل اکنون برای من خبر آورد که بعد از تو بهترین شخص از امّتت، ابوبکر صدیق است[۳۸]. هیثمی، ابوغزیه محمد بن موسی در سند روایت را ضعیف دانسته[۳۹] و ابنحبان وی را سارق حدیث میداند که ابوحاتم وی را تضعیف کرده و بخاری گفته نزد او احادیث منکر وجود دارد[۴۰].
- شعبی میگوید از ابنعباس سوال شد اولین کسی که اسلام آورد چه کسی بود؟ گفت: آیا شعر حسان بن ثابت را نشنیدهای که گفته است: «فَاذْكُرْ أَخَاكَ أَبَا بَكْرٍ بِمَا فَعَلَا... وَ أَوَّلَ النَّاسِ مِنْهُمْ صَدَّقَ الرُّسُلَا»؛ برادرت ابابکر را به کاری که انجام داده یاد کن به اینکه او اولین کسی است که رسالت پیامبر را تصدیق کرد[۴۱]. بخاری، ابوداود، نسائی، ابن ابیحاتم و عقیلی، هیثم بن عدی که در سند این روایت است را متروک و کذاب معرفی کردهاند[۴۲].
- ابوهریره نقل میکند رسول خدا(ص) بر کوه حراء بود که کوه لرزید. سپس به کوه فرمود: «آرام باش که جز نبی، صدیق یا شهید روی تو نایستاده است». راوی نقل میکند که روی کوه رسول خدا(ص)، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر و سعد بن ابیوقاص حضور داشتند[۴۳]. در سند این روایت اسماعیل بن ابی اویس آمده که ضعیف است، نسائی وی را ضعیف و یحیی بن معین وی و پدرش را سارق حدیث دانستهاند. نضر بن سلمه و ابراهیم بن جنید نیز وی را کذاب خواندهاند. ابنحزم و ابوالفتح ازدی نیز از سیف بن محمد نقل کردهاند که وی را واضع حدیث دانسته است[۴۴]. علاوه بر این، متن حدیث هم منکر است؛ زیرا امثال طلحه، زبیر و سعد بن ابیوقاص نه مصداق صدیقاند، نه مصداق شهید.
- ابویحیی حکیم بن سعد میگوید: شنیدم که علی(ع) سوگند میخورد و میفرمود: الله أنزل اسم أبي بكر من السماء الصديق: به خداوند سوگند که اسم ابوبکر از آسمان، به نام صدیق نازل شده است[۴۵]. عمران بن ظبیان که در سند این روایت آمده در کتب رجالی اهلسنت تضعیف شده است. ابنعدی و عقیلی وی را از ضعفا و بخاری وی را قابل تأمل دانسته است[۴۶]. ابنحبان گفته به احادیث احاد وی احتجاج نمیشود[۴۷]. هارون بن سعد کوفی نیز که در سند این روایت آمده جزء ضعفا به شمار آمده[۴۸]، و ابنحبان روایت از وی را جایز نمیداند[۴۹]. همچنین محمد بن سلیمان العبدی نیز که در سند روایت آمده مجهول است[۵۰].
- امهانی میگوید: در جریان معراج، پیامبر اکرم(ص) فرمود: میخواهم به سمت قریش بروم تا آنان را با خبر کنم. حضرت، آنان را مطلع کرد اما او را تکذیب کردند و ابوبکر او را تصدیق کرد و به او ایمان آورد و از اینرو صدیق نامیده شد[۵۱]. هیثمی، ابیالمساور در روایت را متروک و کذّاب دانسته است[۵۲]. یحیی، ابوداود، نسائی، ابننمیر و دارقطنی نیز او را ضعیف دانستهاند[۵۳].
حاصل مطلب اینکه اولاً: این روایات از نظر سند و دلالت ضعیف هستند و نمیتواند مدعای اهلسنت را ثابت کند؛ ثانیاً: این روایات در تعارض با روایات فراوانی است که در منابع فریقین آمده و دلالت بر اتصاف و اختصاص صفت «صدیق اکبر» بر امیرالمؤمنین(ع) دارد و لذا نمیتواند این صفت را برای خلیفه اول ثابت کند.[۵۴]
منابع
پانویس
- ↑ المفردات، ص۴۷۸-۴۸۱؛ لسان العرب، ج۱۰، ص١٩٣.
- ↑ القاموس، ج۴، ص۱۱۷.
- ↑ التعریفات، ص۵۸.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۴۰۲.
- ↑ مجتبیزاده، حسن، مقاله «حدیث صدیق اکبر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۶۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۱؛ المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۶۹، ح۶۱۸۴؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۶، ح۳۲۹۹۰؛ شرف المصطفی، ج۵، ص۵۱۵، ح٢۴۹٧؛ جامع الاحادیث، ج۹، ص۳۸۴، ح۸۶۴۷؛ الکامل فی الضعفاء، ج۵، ص۳۷۹؛ مستند، ج۹، ص۳۴۲، ح۳۸۹۸؛ ذخیرة الحفاظ، ج۵، ص۲۵۷۹؛ کشف الاستار، ج۳، ص۱۸۳؛ مناقب امیرالمؤمنین(ع)، ج۱، ص۲۱۸؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۰۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۱.
- ↑ معرفة الصحابة، ج۱، ص۸۶، ح۳۴۰؛ فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۵۵، ح۱۱۱۷؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۱۳؛ مناقب ابن مردویه، ص۳۳۱؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص٧٩٨٨؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۱؛ فیض القدیر، ج۴، ص۲۳۸؛ تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۵۰۹؛ تفسیر البحر المحیط، ج۹، ص۲۵۳؛ المناقب، خوارزمی، ص٣١٠؛ الفردوس، ج۲، ص۴۲۱، ح۳۸۶۶؛ الدر المنثور، ج۷، ص۵٣؛ ینابیع الموده، ج۲، ص۴۰۰؛ الصواعق المحرقه، ج۲، ص۳۶۵.
- ↑ الدر المنثور، ج۷، ص۵٣؛ ینابیع الموده، ج۲، ص۴۰۰.
- ↑ منهاج الکرامه، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ اللآلی المصنوعه، ج۱، ص۲۹۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۴۴؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۶۵؛ الاصابه، ج۷، ص۲۹۴.
- ↑ معرفة الصحابة، ج۶، ص۳۰۰۳، ح۶۹۷۴؛ تاریخ الدمشق، ج۴۲، ص۴۲؛ جامع الاحادیث، ج۱۳، ص۳۵۴؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۲، ح۳۲۶۹۴.
- ↑ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۸۷، ح۱۲۰؛ المستدرک، ج۳، ص۱۲۰، ح۴۵۸۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص٣١٠؛ معرفة الصحابة، ج۱، ص۸۶، ح۳۳۹؛ السنة، ج۲، ص۵۸۹، ح۱۳۲۴؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۶۶؛ تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۸۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۵۵؛ فضائل الصحابه، ج۲، ص۵۸۶، ح۹۹۳؛ خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ج۱، ص۲۵؛ سنن الکبری، ج۷، ص۴۰۹، ح۸۳۳۸؛ المصنف، ج۶، ص۳۶۸، ح۳۲۰۸۴؛ الذخائر العقبی، ج۱، ص۶۰.
- ↑ الغدیر، ج۲، ص۴۴۳.
- ↑ المعارف، ص۱۶۹؛ تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۱۸ - ۱۹؛ البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۳٢؛ ذخائر العقبی، ج۱، ص؛ جامع الاحادیث، ج۳۰، ص۴۵۸، ح۳۳۵۴۱؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۲-۳۳؛ الاحاد و المثانی، ج۱، ص، ح۱۸۶.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۸.
- ↑ بصائر الدرجات، ج۱، ص۸۴.
- ↑ کافی، ج۸، ص۳۰.
- ↑ الارشاد، ج۱، ص٣١؛ الفصول المختاره، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۲۸.
- ↑ خصال، ج۲، ص۴۰۱-۴۰۲.
- ↑ الأمالی، صدوق، ص۲۱۶-۲۱۷؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۳.
- ↑ البرهان، ج۵، ص۲۹۱؛ بحار الانوار، ج۲۴، ص۳۸.
- ↑ الامالی، صدوق، ص۲۰۵-۲۰۶؛ معانی الاخبار، ص۴۰۱-۴۰۲.
- ↑ الامالی، صدوق، ص۲۰۵-۲۰۶؛ معانی الاخبار، ص۴۰۱-۴۰۲.
- ↑ امالی، ص۱۰۶-۱۰۷.
- ↑ امالی صدوق، ص۴۷۶؛ تفسیر فرات کوفی، ص۳۵۳؛ بحار الانوار، ج۳۵، ص۴۱۰.
- ↑ کتاب المزار، ص۷۸.
- ↑ مجتبیزاده، حسن، مقاله «حدیث صدیق اکبر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۶۵.
- ↑ الموضوعات، ج۱، ص۳۲۷.
- ↑ کنز العمال، ج۱۳، ص۲۳۶، ح۳۶۷۰۷.
- ↑ المجروحین، ج۲، ص۱۱۶.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۴؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۳۶۶.
- ↑ الاحتجاج، ج۸، ص۱۵۸؛ بحارالانوار، ج۲۷، ص۱.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۴۱.
- ↑ الموضوعات، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ الصوارم المهرقه، ص۳۳۲.
- ↑ المعجم الأوسط، ج۶، ص۲۹۲، ح۶۴۴۸.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۴۴.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۹، ش۸۲۲۲؛ المجروحین، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ معجم الکبیر، ج۱۲، ص٨٩.
- ↑ الجرح و التعدیل، ج۹، ص۸۵؛ ضعفاء الکبیر، ج۴، ص۳۵۲؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۳۲۴.
- ↑ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸.
- ↑ الضعفاء و المترکون، ص۱۷؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۲۳؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ معجم الکبیر، ج۱، ص۵۵، ح۱۴.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۱۳۳-۱۳۴.
- ↑ المجروحین، ج۲، ص۱۲۴.
- ↑ الضعفاء الکبیر، ج۴، ص۴۶۷.
- ↑ المجروحین، ج۳، ص۹۴.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج۷، ص۲۶۹؛ المستدرک، ج۳، ص۶۵.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۱، ص۵۵.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۳۱.
- ↑ مجتبیزاده، حسن، مقاله «حدیث صدیق اکبر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۶۷.