حسن بن علی بن فضال کوفی در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

خاندان بنی فضّال، از حسن بن علی بن فضال و پسرانش احمد و علی تشکیل شده است. این خاندان، ابتدا شیعه ۱۲ امامی بودند، ولی پس از مدتی فطحی شدند یعنی امامت «عبدالله افطح»، پسر امام صادق (ع) را پذیرفتند. خاندان بنی فضال، هم خودشان و هم مشایخشان ثقه معرفی شده‌اند و احادیث زیادی از این خاندان نقل شده است. سرآمد این خاندان، «حسن بن علی بن فضال کوفی» بود که از جهت زهد و وثاقت، در مرتبه والایی قرار داشت. او در زمان امامت موسی بن جعفر (ع) به هنگامی که بیمار بود و این بیماری منجر به وفات او شد، از مذهب فطحیه برگشت و به امامت امام موسی بن جعفر (ع) اقرار نمود[۱]. جمعی به امام رضا (ع) عرض کردند: «خانه‌های ما از کتب بنی فضال پر است، تکلیف ما نسبت به آنها چیست؟ امام (ع) فرمودند: به روایات آنها عمل کنید، اما باورهای آنان را کنار بگذارید».

از تألیفات حسن بن علی بن فضال این کتب را نام برده‌اند: الزیارات، البشارات، النوادر، الرد علی الغالیة، الشواهد من کتاب الله، المتعة، الناسخ والمنسوخ، الملاحم، الصلوات. وی به سال ۲۲۴ هجری درگذشت[۲].[۳]

حسن بن علی بن فضال کوفی در راویان امام رضا در مسندالرضا

او از بزرگان اهل حدیث و ثقات رجال شیعه می‌باشد، او را در کتب رجال بسیار توصیف و تکریم کرده‌اند، و به فضل و علم و فقه و دیانت می‌ستایند، فقهای شیعه اخبار و روایات او را مورد عمل قرار داده و او را به عنوان محدثی جلیل‌القدر و عظیم المنزله تعریف می‌کنند، شرح حال او در همه کتب رجال ذکر شده.

شیخ ابوجعفر طوسی او را در رجال خود از راویان حضرت رضا(ع) ذکر کرده و گوید: او از موالیان تیم الرباب بوده و از ثقات اهل کوفه به شمار است، و در فهرست گوید: او نخست از فطحیه بود و به امامت عبدالله بن جعفر اعتقاد داشت ولی بعد از این طریقه برگشت و به امامت حضرت ابوالحسن موسی(ع) معتقد شد و در سال ۲۲۴ در گذشت.

او از راویان امام رضا به شمار می‌رفته و از خواص آن حضرت می‌باشد، او مردی زاهد، پارسا، باورع و موثق در نقل حدیث بود، و در میان محدثان مقامی بزرگ و ارجمند داشت، او کتاب‌هائی تألیف کرده که گروهی از مشایخ ما آنها را از محمد بن عبدالجبار روایت می‌کنند، و بعد از این شیخ طوسی نام کتاب‌های او را ذکر می‌کنند.

کشی در رجال خود از فضل بن شاذان روایت می‌کند که گفت: من در کوی ربیع بغداد در مسجد زیتونه نزدیک معلم و مقرئی درس می‌خواندم و نام او اسماعیل بن عباد بود، یکی از روزها مشاهده کردم چند نفر با هم آهسته صحبت می‌کنند، یکی از آنها گفت: شخصی در منطقه جبل هست که او را ابن فضال می‌گویند، او عابد‌ترین فردی است که من دیده و یا شنیده‌ام.

او به طرف بیابان می‌رود و در آنجا به سجده مشغول می‌شود، پرندگان می‌آیند و روی او قرار می‌گیرند، شما اگر از آنجا عبور کنید خیال می‌نمایید که او یک جامه و یا پارچه‌ای است که آنجا افتاده است حیوانات وحشی آنجا جمع می‌گردند و از آنجا فرار نمی‌کنند و با او انس دارند، راه زنان از آنجا عبور می‌کنند و برای غارت و کشتن مردمان مورد نظر خود از آن محل می‌گذرند.

اما آنها هرگز او را مشاهده نمی‌کنند و او هم آنان را نمی‌بیند، او می‌گوید: من خیال می‌کردم این شخص در گذشته زندگی می‌کرده است، من بعد از سال‌ها بار دیگر گذرم به همان مسجد در قطیعة الربیع افتاد. و با پدرم در آنجا نشسته بودیم، در این هنگام پیرمردی زیباروی که پیراهنی در برداشت و کفشی پوشیده در آنجا حاضر شد و به پدرم سلام کرد، پدرم برخاست و به او خوش آمد گفت.

پدرم بعد از این برای ملاقات ابن ابی عمیر بیرون شد، و من از استادم سؤال کردم این شخص با این شمائل کیست؟ گفت: او حسن بن علی بن فضال می‌باشد، گفتم: این همان عابد فاضل است که وصفش را شنیده بودم، گفت: آری همان است، گفتم: همان که او در ناحیه جبل زندگی می‌کند، گفت: همان است که گاهی هم در آنجا می‌باشد، گفتم: فکر نمی‌کنم او باشد. تلمذ ابن شاذان در نزد ابن فضال

فضل بن شاذان گوید: شیخ من گفت: تو جوانی و عقلت به این مسائل نمی‌رسد، من هم آنچه را از آن جماعت شنیده بودم به او گفتم، شیخ من گفت: آری این همان است، او بعد از این نزد پدرم میآمد، پس از این من به طرف کوفه رفتم و کتاب ابن بکیر را نزد او خواندم و احادیث دیگری را هم از وی فرا گرفتم، او کتاب خود را بر میداشت و به حجره‌ام می‌آمد و برای من قراءت می‌کرد.

هنگامی که ابن فضال برای حج رفت در آنجا با داماد طاهر بن حسین اختلافی پیدا کرد، مردم از جریان مطلع شدند و قدر و مقام او را در نزد حکومت دانستند، قبلاً در نزد داماد طاهر از شخصیت او سخن گفته بودند و او میل داشت حسن بن فضال نزد او برود ولی او امتناع کرد، دوستان او گفتند: شما به گفته‌های او توجه کنید، ولی ابن فضال گفت: مرا با طاهر و آل او چکار است من هرگز نزد آنها نخواهم رفت.

فضل بن شاذان گفت: من از این جا فهمیدم که آمدن او نزد من که جوانی بیش نبودم و او پیرمرد بود، برای تعلیم و تربیت من بوده و او با نیت پاکی کتاب‌های خود را برای من می‌خوانده است، او در مسجد کوفه در نزد ستون هفتم نماز می‌گذارد که آن ستون را استوانه ابراهیم می‌‌گفتند او با عبدالله حجال و علی بن اسباط در آنجا اجتماع می‌کردند، جنجال در علم کلام بسیار ماهر بود و ابن فضال مرا با او به مباحثه مشغول می‌کرد، و مرا بسیار دوست می‌داشت.

نجاشی در رجال خود گوید: حسن بن علی بن فضال ابومحمد از یاران و راویان حضرت رضا(ع) است او کتاب‌های زیادی تألیف کرده که روات، آنها را از فرزندش روایت می‌کنند، و اسحاق ندیم نیز او را در فهرست خود ذکر کرده است، و وی را از اصحاب امام رضا(ع) می‌داند، و علامه حلی هم او را در بخش اول خلاصه ذکر نموده و سخنان شیخ و نجاشی را درباره او می‌آورد.

ابن حجر نیز گوید: حسن بن فضال تیمی کنیه‌اش ابوبکر و از اهل کوفه می‌باشد، او از موسی بن جعفر و علی بن موسی و ابراهیم بن محمد اشعری و محمد بن عبدالله بن زرارة روایت می‌کند، و فضل بن شاذان از وی روایت کرده و او را به زهد و ورع و عبادت وصف می‌کند، او از مصنفان شیعه به شمار می‌رود و کتاب‌های زیادی تألیف کرده و در سال ۲۲۴ در گذشته است.

او از حضرت رضا(ع) روایات زیادی در اصول و فروع نقل کرده. حسن بن فضال گوید: امام رضا(ع) فرمودند: هنگامی که امام حسن مجتبی(ع) نزدیک بود از دنیا برود گریه می‌کرد، گفته شد یا ابن رسول الله شما گریه می‌کنید در صورتی که جایگاه شما در نزد رسول خدا(ص) معلوم است، و شا تاکنون بیست بار برای انجام مناسک حج پیاده به مکه رفته‌اید، و اموال خود را سه بار تقسیم کرده‌اید، فرمودند من از وحشت روز قیامت و مفارقت دوستان گریه می‌کنم.[۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، باب ۱۹، ص۴۴۰، سخن مترجم مرحوم اکبر غفاری.
  2. معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۴۴-۵۳.
  3. محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۶۳.
  4. عطاردی قوچانی، عزیزالله، راویان امام رضا در مسند الرضا، ص 117-120.