حسن بن علی بن معاویه بجلی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از حسن بن علی بن معاویة)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

الحسن بن علی بن معاویة[۱]، در یکی از اسناد تفسیر کنز الدقائق به گزارش از بصائر الدرجات یاد شده است:

«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عِيسَى بْنِ أَسْلَمَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الْحَدِيثُ الَّذِي سَمِعْتُهُ مِنْكَ مَا تَفْسِيرُهُ قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ فَقَالَ يَا مُعَاوِيَةُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ عَلَى مَعْرِفَتِهِ يَوْمَ عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ بِذَلِكَ النُّورِ الَّذِي خُلِقَ مِنْهُ»[۲].[۳]

شرح حال راوی

این حدیث در بحار الأنوار نیز گزارش شده و نام راوی، در آن، با عنوان «الحسن بن معاویة» یاد گردیده است: بصائر الدرجات عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عِيسَى بْنِ أَسْلَمَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ الله(ع)...[۴].

نویسنده کتاب بصائر الدرجات در حدیثی دیگر از الحسن بن علی بن معاویة که استاد روایی اوست، چنین گزارش کرده است:

«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ شَرِيكِ بْنِ مَلِيحٍ وَ حَدَّثَنِي الْخَضِرُ بْنُ عِيسَى عَنِ الْكَاهِلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ شَرِيكِ بْنِ مَلِيحٍ عَنْ أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ: يَا أَبَا يَحْيَى إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَلِكَ الشَّأْنُ قَالَ يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا فَتَطُوفَ بِهَا أُسْبُوعاً وَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا وَ أُعْطُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ»[۵].

در کتب رجال و شرح حال راویان، از راوی با عنوان یادشده گزارشی نیست؛ ولی بررسی کتب حدیثی و رجالی و کاوش در اسناد می‌نمایاند وی با عنوان الحسن بن معاویة نیز در اسناد قرار گرفته، به چند دلیل:

  1. اتحاد راوی: از دو حدیث پیشین روشن گردید محمد بن حسن صفار (صاحب کتاب بصائر الدرجات) شاگرد حدیثی حسن بن علی بن معاویة است؛ وی در روایت پسین از همین استاد با عنوان الحسن بن معاویة یاد کرده است: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ أَخِي يُوسُفَ بْنِ حَمَّادٍ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْقَرَاطِيسِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَذَكَرْتُ لَهُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِ الشِّيعَةِ وَ مِنْ أَقَاوِيلِهِمْ فَقَالَ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ الْإِيمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ...»[۶].
  2. یکسانی و اتحاد طبقه که هنگام بررسی طبقه راوی یاد می‌گردد.
  3. یادکرد نام راوی با عنوان «الحسن بن معاویة» در رجال النجاشی و الفهرست. جناب نجاشی و شیخ طوسی هنگام گزارش از طریق روایی خود به اسماعیل بن محمد بن اسماعیل بن هلال المخزومی، الحسن بن معاویة را از شاگردان حدیثی و گزارشگران کتاب او معرفی کرده‌اند:
    1. رجال النجاشی: "أبومحمد إسماعيل بن محمد بن إسماعيل بن هلال المخزومي، أحد أصحابنا، ثقة فيما يرويه، قدم العراق و سمع أصحابنا منه مثل أيوب بن نوح و الحسن بن معاوية و محمد بن الحسين و علي بن الحسن بن فضال...[۷].
    2. الفهرست: إسماعيل بن محمد بن إسماعيل بن هلال المخزومي، أبومحمد، وجه أصحابنا المكيين، كان ثقة فيما يرويه، و قدم العراق، و سمع أصحابنا بها منه: أيوب بن نوح و الحسن بن معاوية و محمد بن الحسين و علي بن الحسن بن فضال و أحمد أخوه...[۸].

دو چیز، قرینه اتحاد الحسن بن معاویة در دو طریق یادشده با راوی مورد گفتوگوست:

  1. یکسانی طبقه آنهاست؛ زیرا اولاً فرد یادشده در طریق روایی نجاشی و شیخ به قرینه راویان همدوش و همدورانش که از طبقه هفتم‌اند، مانند ایوب بن نوح، محمد بن الحسین، و علی بن الحسن بن فضال[۹] از طبقه هفتم شمرده می‌شود و راوی مورد گفت وگو نیز از همین طبقه است و ثانیاً این راویان با راوی مورد بحث، در برخی از شاگردان، مانند حسن صفّار[۱۰] و عبیدالله بن موسی علوی[۱۱] نیز در برخی استادان، مانند حسن بن محبوب[۱۲] و عبدالله بن جبله[۱۳] همانند یکدیگرند.
  2. پیوند مستقیم نام راوی به جدّ (انتساب به جدّ) گرچه گزاره‌ای خلاف اصل است، به علل گوناگونی، مانند مشهور بودن جدّ، یا جداسازی راوی از همنامان او، یا اختصار نام راوی، در روش محدثان برای گزارش راویان سند به کار گرفته می‌شود؛ مانند الحسن بن علی بن فضال که در شماری از اسناد با عنوان الحسن بن فضال از او یاد شده[۱۴]. یا نظیر الحسن بن علی بن زکریا عدوی بصری که در برخی اسناد، با عنوان حسن بن زکریا (بصری) از او نام برده شده[۱۵]؛ یا همچون عملکرد نجاشی در شرح حال محمد بن الحسن بن زیاد العطار که در پایان طریق روایی‌اش به کتاب او، از وی با عنوان محمد بن زیاد یاد کرده است[۱۶].

الحسن بن علی بن معاویة با عنوان الحسن بن معاویة که پیوند به جدّ است، در شماری از روایات قرار گرفته که نشانه غلبه استعمال آن در اسناد روایی است[۱۷].[۱۸]

نکته

در برخی اسناد کتب حدیثی از کسی با نام الحسن بن معاویة بن وهب یاد شده که در شمار کمی از اسناد روایی قرار دارد[۱۹] و فرزند راوی معروف، معاویة بن وهب بجلی است.

آیت الله بروجردی پس از یادکرد عنوان الحسن بن معاویة در طبقات رجال الکافی به ناشناختگی او اشاره کرده و اتحادش با حسن بن معاویة بن وهب را محتمل دانسته و نوشته است: لا أعرفه الآن؛ لعله الحسن بن معاویة بن وهب الآتی ذکره[۲۰].

حسن بن معاویة متحد با راوی مورد گفتوگوست، پس احتمال مذکور پذیرفتنی نیست، به دو دلیل:

  1. نام راوی محل بحث، الحسن بن علی بن معاویة است و خوانده شدنش به الحسن بن معاویة، نمونه انتساب به جدّ به شمار می‌آید؛ ولی الحسن بن معاویة بن وهب جدّش «وهب» و پدرش «معاویه» است و قرینه آن، کنیه «ابو الحسن» برای معاویة بن وهب است که نجاشی و شیخ از آن گزارش داده و این بدان معناست که معاویة بن وهب فرزندی به نام حسن داشته است.
  2. اختلاف و دوگانگی در طبقه: شاگردان حدیثی راوی، (الحسن بن علی بن معاویة یا الحسن بن معاویة) از طبقه هشتم و هفتم‌اند؛ مانند حسن صفّار و احمد برقی و جعفر بن محمد بن مالک[۲۱] و استادانش نظیر حسن بن محبوب و عبدالله بن جبلة از طبقه ششم‌اند [۲۲]؛ ولی راویان از حسن بن معاویة بن وهب از طبقه هفتم هستند؛ همچون منصور بن عباس و حسن بن محمد بن سماعة[۲۳] و استادانش از طبقه پنجم‌اند؛ مانند پدرش معاویة بن وهب بجلی[۲۴] و برخی از اصحاب امام باقر(ع).

برآمد گفتار پیشین، جدایی حسن بن علی بن معاویة (حسن بن معاویه) از حسن بن معاویة بن وهب و تعدّد آنهاست.

گفتنی است که از راوی مورد گفت وگو، افزون بر عنوان‌های الحسن بن علی بن معاویة و الحسن بن معاویة با عنوان الحسن بن علی نیز یاد شده است[۲۵].[۲۶]

طبقه راوی

شرح حال راوی در تراجم و کتب وابسته به رجال یاد نشده، از این رو، تاریخ تولد و درگذشت راوی پیدا نیست.

آری! شاگرد حدیثی او صفّار از اصحاب امام حسن عسکری(ع)[۲۷] شمرده شده و در سال ۲۹۰ وفات یافته[۲۸]؛ نیز استاد حدیثی وی عبدالله بن جبله که از اصحاب امام کاظم(ع) شمرده شده[۲۹] و تا سال‌های پایانی دوران امام نهم(ع) زنده بوده و در سال ۲۱۹ درگذشته[۳۰]، پس این راوی در نیمه یکم و بخشی از نیمه دوم قرن سوم هجری می‌زیسته که برابر است با دوران امامت حضرت هادی و حضرت عسکری(ع) و چند سالی از زمان غیبت صغرا[۳۱].

روایات این راوی، همگی باواسطه از معصوم(ع) گزارش شده‌اند.

افزون بر آنچه گذشت: «عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَنْدَنِيجِيُّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَلَّادِ بْنِ الصَّفَّارِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ(ع) فَقَالَ لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي»[۳۲].

شاگردان حدیثی حسن بن علی بن معاویة (حسن بن معاویة) از طبقه هشتم راویان همچون صفار قمی[۳۳] یا از طبقه هفتم، مانند جعفر بن محمد بن مالک فزاری[۳۴] هستند و همچنین استادان حدیثی او نظیر عبدالله بن جبله و حسن بن محبوب از طبقه ششم راویان شمرده شده‌اند[۳۵]. پس مورد گفت وگو از طبقه هفتم به شمار می‌آید. آیت‌الله بروجردی نیز الحسن بن معاویة را از طبقه هفتم شمرده است[۳۶].[۳۷]

استادان و شاگردان راوی

حسن بن علی بن معاویة (حسن بن معاویة) از افرادی مانند محمد بن سلیمان، موسی بن سعدان، عبدالله بن جبلة، حسن بن محبوب، محمد بن الفضیل، إبراهیم بن هاشم، و محمد بن حماد خزاز روایت کرده است[۳۸].

روایت‌گران و شاگردان حدیثی وی نیز محمد بن حسن صفار، جعفر بن محمد بن مالک، احمد بن محمد بن خالد برقی، و عبیدالله بن موسی علوی عباسی هستند[۳۹].

آیت الله بروجردی این راوی را از طبقه هفتم شمرده است[۴۰].[۴۱]

مذهب راوی

گذشت که شرح حال راوی در کتب وابسته به رجال و تراجم گزارش نشده؛ ولی بر پایه گفتار پیشین درباره اتحاد راوی با الحسن بن معاویة تشیع و امامی بودن وی از دو نکته برداشت می‌شود:

  1. نجاشی هنگام یادکرد إسماعیل بن محمد بن إسماعیل المخزومی از راوی و شماری دیگر، با عبارت أصحابنا یاد کرده است: إسماعیل بن محمد بن إسماعیل بن هلال المخزومی، أبو محمد، أحد أصحابنا، ثقة فیما یرویه، قدم العراق و سمع أصحابنا منه، مثل أیوب بن نوح و الحسن بن معاویة و محمد بن الحسین و علی بن الحسن بن فضال...[۴۲]. کلمه "اصحابنا" در عبارت سمع أصحابنا از امامی بودن چند راوی یاد شده که یکی از آنها حسن بن معاویه است، گزارش می‌دهد. شیخ طوسی نیز همانند نجاشی حسن بن معاویة را از اصحاب شمرده و نوشته است: إسماعیل بن محمد بن إسماعیل بن هلال المخزومی، أبومحمد، وجه أصحابنا المکیین، کان ثقة فیما یرویه، و قدم العراق، و سمع أصحابنا بها منه: أیوب بن نوح و الحسن بن معاویة و محمد بن الحسین و علی بن الحسن بن فضال و أحمد أخوه...[۴۳].
  2. روایات راوی روی هم رفته نشانه تشیع راویاند:
    1. «حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ شَرِيكِ بْنِ مَلِيحٍ وَ حَدَّثَنِي الْخَضِرُ بْنُ عِيسَى عَنِ الْكَاهِلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ شَرِيكِ بْنِ مَلِيحٍ عَنْ أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ: يَا أَبَا يَحْيَى إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَلِكَ الشَّأْنُ قَالَ يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا فَتَطُوفَ بِهَا أُسْبُوعاً وَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا وَ أُعْطُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ»[۴۴].
    2. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ إِنَّ لِلْقَائِمِ(ع) غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّهُ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ يَعْنِي الْقَتْلَ»[۴۵].
    3. «عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَنْدَنِيجِيُّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَلَّادِ بْنِ الصَّفَّارِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ(ع) فَقَالَ لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي»[۴۶].
    4. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ أَخِي يُوسُفَ بْنِ حَمَّادٍ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْقَرَاطِيسِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَذَكَرْتُ لَهُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِ الشِّيعَةِ وَ مِنْ أَقَاوِيلِهِمْ فَقَالَ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ الْإِيمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ لَهُ عَشْرُ مَرَاقِيَ وَ تُرْتَقَى مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الْوَاحِدَةِ لِصَاحِبِ الثَّانِيَةِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ وَ لَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الثَّانِيَةِ لِصَاحِبِ الثَّالِثَةِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْعَاشِرَةِ قَالَ وَ كَانَ سَلْمَانُ فِي الْعَاشِرَةِ وَ أَبُو ذَرٍّ فِي التَّاسِعَةِ وَ الْمِقْدَادُ فِي الثَّامِنَةِ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ لَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِي هُوَ دُونَكَ فَقَدَرْتَ أَنْ تَرْفَعَهُ إِلَى دَرَجَتِكَ رَفْعاً رَفِيقاً فَافْعَلْ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَيْهِ مَا لَا يُطِيقُهُ فَتَكْسِرَهُ فَإِنَّهُ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ لِأَنَّكَ إِذَا ذَهَبْتَ تَحْمِلُ الْفَصِيلَ حَمْلَ الْبَازِلِ فَسَخْتَهُ»[۴۷].

شیخ نمازی در مستدرکات علم رجال الحدیث پس از یادکرد حدیث تفسیر کنز الدقائق و چند روایت دیگر می‌نویسد: فی کل هذه المواضع الثمانیة الحسن بن علی بن معاویة، و فیها دلالات علی حسن عقیدته[۴۸].[۴۹]

جایگاه حدیثی راوی

شرح حال جداگانه‌ای دربارۀ راوی گزارش نشده؛ ولی رجالیان سده‌های اخیر، عبارتی را که جناب نجاشی و شیخ طوسی همسان با یکدیگر در شرح حال إسماعیل بن محمد مخزومی آورده‌اند، نشانه اعتبار راوی دانسته‌اند:

  1. نجاشی: إسماعیل بن محمد بن إسماعیل بن هلال المخزومی، أبومحمد، أحد أصحابنا، ثقة فیما یرویه، قدم العراق و سمع أصحابنا منه مثل أیوب بن نوح و الحسن بن معاویة و محمد بن الحسین و علی بن الحسن بن فضال[۵۰].
  2. شیخ طوسی: إسماعیل بن محمد بن إسماعیل بن هلال المخزومی، أبومحمد، وجه أصحابنا المکیین، کان ثقة فیما یرویه، و قدم العراق، و سمع أصحابنا بها منه أیوب بن نوح و الحسن بن معاویة و محمد بن الحسین و علی بن الحسن بن فضال و أحمد أخوه[۵۱].[۵۲]

دیدگاه بزرگان

  1. وحید بهبهانی: الحسن بن معاویة: مر فی إسماعیل بن محمد بن إسماعیل ما یظهر منه معروفیته بل نباهته، فتأمل[۵۳].
  2. بحرانی: و اعلم أن الحسن بن معاویة المذکور فی ضمن الترجمة لم أطلع علی حاله مع کثرة التتبع، و لم یذکر له ترجمة فی کتب الرجال التی اطلعت علیها، لکن یفهم من ظاهر عبارة الشیخ و النجاشی و العلامة هنا جلالته و کونه من أصحابنا العراقیین، فتدبر[۵۴].
  3. محدث نوری: الحسن بن معاویة: فی الخلاصة، و النجاشی فی ترجمة إسماعیل بن محمد -: أبومحمد، وجه أصحابنا المکیین، کان ثقة فیما یرویه، قدم العراق و سمع أصحابنا [منه] مثل: أیوب بن نوح، و الحسن بن معاویة. إلی آخره، و یظهر منه معروفیته، بل نباهته[۵۵].
  4. مامقانی: الحسن بن معاویة: مر فی ترجمة إسماعیل بن محمد بن إسماعیل ما یظهر منه معروفیته بل نباهته[۵۶].
  5. آیت الله خوئی: الحسن بن معاویة: تقدم فی إسماعیل بن محمد بن إسماعیل أنه سمع أصحابنا منه، مثل أیوب بن نوح، و الحسن بن معاویة و محمد بن الحسین، و علی بن الحسن بن فضال، و فی ذلک دلالة علی جلالته و معروفیته[۵۷].[۵۸]

بررسی عبارت شیخ طوسی و نجاشی

عبارت یادشده از جناب شیخ طوسی و جناب نجاشی دو نکته اعتباربخشاند:

  1. همسان قرار دادن راوی مورد گفت وگو با شماری از راویان معروف، ممدوح و موثق[۵۹] که سبب می‌گردد حسن بن معاویة نیز مشمول حکم کلی وثاقت و ممدوحیت قرار گرفته و همان جایگاه یا نزدیک به آن را به دست آورد.
  2. یادکرد این چند راوی شناخته شده و معتبر، برای تحکیم و استوارسازی جایگاه راوی موثق و صاحب کتاب به نام اسماعیل بن محمد مخزومی است و این از اعتبار بالاتر و شناخت بودن بیشتر راویان نامبرده در کلام نجاشی و شیخ گزارش می‌دهد.[۶۰]

یادآوری

آنچه از ظاهر عبارت گزارش شده از نجاشی و شیخ طوسی برداشت می‌شود، روایت چند راوی یاد شده از اسماعیل بن محمد مخزومی است.

  1. شیخ طوسی: و قدم العراق، و سمع أصحابنا بها منه: أیوب بن نوح و الحسن بن معاویة...[۶۱].
  2. نجاشی: قدم العراق و سمع أصحابنا منه مثل أیوب بن نوح و الحسن بن معاویة...[۶۲].

شیخ طوسی عنوان إسماعیل بن محمد مخزومی را در کتاب رجال در بخش من لم یرو عن واحد من الأئمة(ع) نیز یاد کرده است: إسماعیل بن محمد بن إسماعیل بن هلال المخزومی، مکی، أبومحمد، روی عن أیوب بن نوح و نظرائه[۶۳].

این گزارش، عکس عبارت الفهرست و رجال النجاشی و در برابر آنهاست و گویای آن است که اسماعیل بن محمد از این چند راوی گزارش کرده است. بیشتر رجالیان، عبارت شیخ در رجال الطوسی را صحیح دانسته‌اند[۶۴].

به هر روی، دو نکته‌ای که در اعتبار راوی یاد گردیدند، از عبارت رجال الطوسی نیز برداشت می‌شوند. برآیند آنچه یاد شد، اعتبار راوی و وثاقت اوست.[۶۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. رجال النجاشی، ص۳۱، ش۶۷؛ الفهرست، طوسی، ص۳۰، ش۳۵؛ رجال العلامة الحلی، ص۹، ش۹؛ منهج المقال (تعلیقة الوحید)، ج۴، ص۱۶۳، ش۵۱۵؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۱۵۵؛ معراج أهل الکمال، ج۱، ص۲۵۴، ش۱۰۴؛ مستدرک الوسائل، خاتمة، ج۷، ص۲۶۳، ش۵۵۱؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۴۶۸، ش۸۱۸؛ تنقیح المقال، ج۲۱، ص۷۴، ش۵۷۰۲؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۳۸۱، ش۲۰۵۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۱۵۰، ش۳۱۵۵؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۳، ص۱۲، ش۳۸۲۲؛ طرائف المقال، ج۱، ص۱۴۳، ش۶۷۴؛ زبدة المقال، ج۱، ص۳۲۶؛ أعیان الشیعه، ج۵، ص۳۱۴.
  2. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۲، ص۳۳۶؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۸۰، ح۲.
  3. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 470-471.
  4. بحار الأنوار، ج۶۴، ص۷۴،ح ۲. این حدیث در کتاب فضائل الشیعه (ص ۲۷، ح۲۱) نیز با این سند یاد شده است: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ عَنْتَمَةَ بْنِ أَسْلَمَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ الدُّهْنِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الْحَدِيثُ الَّذِي سَمِعْتُهُ مِنْكَ مَا تَفْسِيرُهُ...».
  5. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۱، ح۴: این روایت در کتاب الکافی (ج ۱، ص۲۵۳، ح۱) با این سند گزارش شده است: حدثنی أحمد بن إدریس القمی و محمد بن یحیی عن الحسن بن علی الکوفی عن موسی بن سعدان عن عبدالله بن أیوب عن أبی یحیی الصنعانی عن أبی عبدالله(ع) قال: قال لی: یا أبا یحیی.... شیخ موسی زنجانی در الجامع فی الرجال (ج ۳، ص۲۲۷، ش۳۵۲۲) الحسن بن علی بن معاویة در سند این روایت را مصحّف الحسن بن علی بن النعمان دانسته است. حسن بن علی بن النعمان، گرچه از استادان حدیثی محمد بن حسن صفار است، در بصائر الدرجات و غیر آن، هیچ روایتی از موسی بن سعدانگزارش نکرده است و دلیلی بر رخداد تصحیف نیست.
  6. الخصال، ج۲، ص۴۴۸، ح۴۹.
  7. رجال النجاشی، ص۳۱، ش۶۷.
  8. الفهرست، طوسی، ص۳۰، ش۳۵.
  9. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۷۶، ۳۱۸ و ۲۴۸.
  10. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۵، (ح۱)، ۴۹، (ح۶) و ۱۸۵، (ح۴۰).
  11. کتاب الغیبه، نعمانی، ص۱۸۳، (ح۳۳)، ۲۰۸، (ح۱۵) و ۵۲، (ح۳).
  12. تهذیب الأحکام، ج۱، ص۱۶۶، ح۴۷؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۸، ح۱۷؛ کتاب الغیبه، نعمانی، ص۳۰۰، ح۳.
  13. بصائر الدرجات، ج۱، ص۶۴، ح۱۵؛ الأمالی، مفید، ص۱۸، ح۷.
  14. المحاسن، ج۱، ص۱۵۹، ح۹۷؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۵۸، ح۳؛ الکافی، ج۴، ص۴۱۴، ح۳؛ کامل الزیارات، ص۲۶، ح۲؛ الأمالی، صدوق، ص۴۲۰، ح۱۲.
  15. الأمالی، مفید، ص۳۲۸، ح۱۲؛ الأمالی، طوسی، ص۹۴، ح۱۴۶؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۶، ح۳۵۸؛ تاریخ بغداد، ج۶، ص۳۶.
  16. رجال النجاشی، ص۳۶۹، ش۱۰۰۲.
  17. الکافی، ج۱، ص۳۳۸، ح۹ و ۱۱؛ کتاب الغیبه، نعمانی، ص۱۷۷، (ح۲۱)، ۲۴۵، (ح۴۶) و ۲۸۴، (ح۳)؛ الخصال، ج۲، ص۴۴۸، ح۴۹؛ المحاسن، ج۱، ص۱۳۴، ح۱۲. شیخ موسی زنجانی در الجامع فی الرجال (ج۳، ص۲۷۷، ش۳۶۶۵) حسن بن معاویة را با حسن بن معاویة بن وهب متحد دانسته است. حسن بن معاویة بن وهب در اسناد به بن وهب مقید شده و دلیلی بر انطباق عنوان حسن بن معاویة بر حسن بن معاویة بن وهب نیست و پیشتر دلیل اتحاد حسن بن معاویة با راوی مورد گفتوگو بیان گردید.
  18. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 471-475.
  19. الکافی، ج۶، ص۳۰۰، ح۴؛ المحاسن، ج۲، ص۴۴۴، ح۳۲۶؛ کامل الزیارات، ص۱۰۱، ح۴؛ فلاح السائل، ص۱۵۲ و ۲۲۸. نمونه روایت این راوی: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: أَكَلْنَا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَلَمَّا رُفِعَ الْخِوَانُ لَقَطَ مَا وَقَعَ مِنْهُ فَأَكَلَهُ ثُمَّ قَالَ لَنَا إِنَّهُ يَنْفِي الْفَقْرَ وَ يُكْثِرُ الْوَلَدَ». (الکافی، ج۶، ص۳۰۰، ح۴)
  20. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۱۱۵.
  21. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال النجاشی)، ج۶، ص۵۸۰ و طبقات رجال الکافی، ج۴، ص۵۳ و ۸۹.
  22. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۱۱۲ و ۲۱۰.
  23. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۳۶۸ و ۱۱۵.
  24. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۳۶۱؛ کامل الزیارات، ص۱۰۱، ذیل ح۴.
  25. بصائر الدرجات، ج۱، ص۸۰، ح۳. به قرینه یادکرد عنوان مطلق (الحسن بن علی) پس از یادکرد عنوان مقید در سند پیش از آن (الحسن بن علی بن معاویة) (ح۲) نیز همسانی طبقه آن دو، همچنین همسیاق بودن درونه دو روایت، اتحاد عنوان مطلق با مقید برداشت می‌شود.
  26. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 475-477.
  27. رجال الطوسی، ص۴۰۲، ش۵۹۰۰.
  28. رجال النجاشی، ص۳۵۴، ش۹۴۸.
  29. رجال الطوسی، ص۳۴۱، ش۵۰۷۲.
  30. رجال النجاشی، ص۲۱۶، ش۵۶۳.
  31. غیبت صغرا از وفات امام حسن عسکری(ع) در سال ۲۶۰ آغاز می‌گردد.
  32. کتاب الغیبه، نعمانی، ص۲۴۵، ح۴۶.
  33. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال کشی، الفهرست و رجال نجاشی)، ج۶، ص۱۰۶، ۲۹۶ و ۵۸۰.
  34. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۸۹.
  35. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۲۱۰ و ۱۱۲.
  36. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۱۱۵.
  37. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 477-478.
  38. بصائر الدرجات، ج۱، ص۸۰ (ح ۲) و ۱۳۱، (ح ۴)؛ الکافی، ج۱، ص۳۳۸، ح۹؛ کتاب الغیبه، نعمانی، ص۱۷۷، (ح۲۱) و ۲۴۵، (ح۴۶)؛ المحاسن، ج۱، ص۱۳۴، ح۱۲؛ الخصال، ج۲، ص۴۴۸، ح۴۹.
  39. الکافی، ج۱، ص۳۳۸، ح۹؛ کتاب الغیبه، نعمانی، ص۱۷۷، (ح۲۱) و ۲۴۵، (ح۴۶)؛ المحاسن، ج۱، ص۱۳۴، ح۱۲؛ الخصال، ج۲، ص۴۴۸، ح۴۹.
  40. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۱۱۵.
  41. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 478-479.
  42. رجال النجاشی، ص۳۱، ش۶۷.
  43. الفهرست، طوسی، ص۳۰، ش۳۵.
  44. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۱، ح۴.
  45. الکافی، ج۱، ص۳۳۸، ح۹؛ ر.ک: کتاب الغیبه،ص۱۷۷، ح۲۱.
  46. کتاب الغیبه، نعمانی، ص۲۴۵، ح۴۶.
  47. الخصال، ج۲، ص۴۴۸، ح۴۹.
  48. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۳، ص۱۲، ش۳۸۲۲.
  49. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 479-481.
  50. رجال النجاشی، ص۳۱، ش۶۷.
  51. الفهرست، طوسی، ص۳۰، ش۳۵.
  52. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 482.
  53. منهج المقال (تعلیقة الوحید)، ج۴، ص۱۶۳، ش۵۱۵.
  54. معراج أهل الکمال، ج۱، ص۲۵۴ - ۲۵۵، ش۱۰۴.
  55. مستدرک الوسائل، ج۲۵، ص۲۶۳، ش۵۵۱.
  56. تنقیح المقال، ج۲۱، ص۷۴، ش۵۷۰۲.
  57. معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۱۵۰، ش۳۱۵۵. سید امین در أعیان الشیعه، ج۵، ص۳۱۴: الحسن بن معاویة فی التعلیقة مر فی إسماعیل بن محمد بن إسماعیل ما یظهر منه معروفیته بل نباهته (اه) و هو قول النجاشی فی إسماعیل بن محمد بن إسماعیل أنه قدم العراق و سمع أصحابنا بها منه مثل أیوب بن نوح و الحسن بن معاویة الخ. جابلقی در طرائف المقال، ج۱، ص۱۴۳، ش۶۷۴: الحسن بن معاویة، مر فی إسماعیل بن محمد بن إسماعیل ما یظهر منه معروفیته بل نباهته تعق. أقول: إنه یأتی فی إسماعیل أنه الراوی عنه، و لیس فیه دلالة علی المعروفیة و النباهة.
  58. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 482-483.
  59. رجال النجاشی، ص۱۰۲، ش۲۵۴: أیوب بن نوح بن دراج النخعی أبوالحسین کان وکیلا لأبی الحسن و أبی محمد(ع) عظیم المنزلة عندهما، مأمونا، و کان شدید الورع، کثیر العبادة، ثقة فی روایاته،...، روی أیوب عن جماعة من أصحاب أبی عبدالله(ع)... قال أبو عمرو الکشی: کان من الصالحین، و مات و ما خلف إلا مائة و خمسین دینارا، و کان عند الناس أن عنده مالا. ص۳۳۴، ش۸۹۷: محمد بن الحسین بن أبیالخطاب أبوجعفر الزیات الهمدانی -و اسم أبی الخطاب زید جلیل من أصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة، عین، حسن التصانیف، مسکون إلی روایته.... ص۲۵۷، ش۶۷۶: علی بن الحسن بن علی بن فضال بن عمر بن أیمن مولی عکرمة بن ربعی الفیاض أبوالحسن، کان فقیه أصحابنا بالکوفة، و وجههم، و ثقتهم، و عارفهم بالحدیث، و المسموع قوله فیه. سمع منه شیئا کثیرا، ولم یعثر له علی زلة فیه و لا ما یشینه، و قل ما روی عن ضعیف....
  60. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 484.
  61. الفهرست، طوسی، ص۳۰، ش۳۵.
  62. رجال النجاشی، ص۳۱، ش۶۷.
  63. رجال الطوسی، ص۴۱۵، ش۶۰۰۲.
  64. منهج المقال، ج۲، ص۳۵۵ - ۳۵۶، ش۵۹۳؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۲۹ - ۲۳۰، ش۵۳۷؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۰۳ و ۱۰۴، ش۸۷۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۸۶ - ۸۷، ش۱۴۲۳.
  65. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 485.