حقوق والدین بر فرزندان در معارف و سیره نبوی
مقدمه
محبت و احترام به والدین در تمامی ادیان و نحلههای بشری، امری پسندیده و مقدس است و هتاکان به ساحت این حریم مقدس، به شدت نکوهش شدهاند. در رهنمودها و آموزههای اسلامی مانند کتاب مقدس مسلمانان[۱] و سیره و کلام رسول گرامی اسلام(ص) هم از پدران و مادران به نیکویی و عظمت، یاد و مقام رفیع آنان در نزد مسلمانان ستوده شده است. در این آموزهها بر احترام به والدین بسیار تأکید و مسلمانان به احترام و رعایت حقوق آنان توصیه شدهاند[۲].
جایگاه والدین در کلام نبی خاتم(ص)
احترام به پدر و مادر و اجتناب از نافرمانی آنان از اموری است که در سیره و کلام رسول خدا(ص) جایگاه والایی دارد. در احادیث و روایات رسول خدا(ص) رضایت پدر و مادر، رضایت خداوند و خشم و غضب آنان، خشم و غضب خداوند[۳] و والدین شخص، بهشت و جهنم او خوانده شدهاند[۴] و آن حضرت جایگاه کسانی را که مطیع پدر و مادر و خدای خود باشند، در درجات اعلای بهشت دانستهاند[۵].
پیامبر اکرم(ص) نیکی به پدر و مادر را پس از نماز، بهترین و محبوبترین امور نزد خداوند[۶] و آن را باعث افزایش عمر دانسته[۷] و فرموده است: "هر که دوست دارد عمرش دراز و روزیاش فراوان شود، به پدر و مادرش نیکی کند و صله رحم به جا آورد"[۸].
خدمت به والدین در بیان رسول خدا(ص) آن قدر با اهمیت است که ایشان آن را عامل پذیرش توبه و بخشودگی گناهان فرزندان دانستهاند. از امام سجاد(ع) روایت شده است که روزی مردی خدمت پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: "ای پیامبر هیچ کار زشتی نیست که من نکرده باشم؛ آیا راه بازگشتی برایم وجود دارد؟" خاتم انبیا(ص) فرمود: "آیا از پدر و مادرت، کسی زنده هست؟" گفت: "پدرم زنده است"؛فرمود: "برو و به او نیکی کن!" وقتی آن مرد رفت، پیامبر(ص) فرمود: "کاش مادرش زنده بود"[۹]. در حدیثی دیگر از آن حضرت نیز آمده است: "خاک بر سر کسی! خاک بر سر کسی! خاک بر سر کسی که دوران پیری پدر و مادرش و یا یک نفر از آنان را درک کند؛ ولی به بهشت نرود"[۱۰].
رسول خدا(ص) در توصیههای خود به مسلمانان تأکید میفرمود که نیکی کردن به پدر و مادر، تنها در دوران حیاتشان نباشد و آنها پس از مرگ والدین نیز نیکی به آنان را از یاد نبرند؛ ایشان در این باره میفرماید: "از پدر و مادرت فرمان ببر و به آنان، چه زنده باشند و چه مرده، نیکی کن!"[۱۱]. وقتی از حضرت، درباره نیکی کردن به پدر و مادر پس از درگذشت آنان سؤال شد، ایشان دعا کردن، آمرزش خواستن، اجرا کردن وصیّتها، صله رَحِم با خویشان آنها و احترام گذاشتن به دوستان ایشان را از مصادیق احترام و نیکی به والدین، پس از مرگ آنان برشمردند[۱۲]. پیامبر(ص) سرور نیکوکاران را در روز قیامت مردی دانستند که پس از درگذشت پدر و مادر خود نیز به آنان نیکی کند[۱۳].
نبی خدا(ص) نافرمانی و آزردن پدر و مادر را از اعمال بسیار زشت و نکوهیده و از بزرگترین گناهان کبیره نزد خداوند برشمردهاند[۱۴]. آن حضرت، آزردن پدر و مادر را همتای آزردن خود و خداوند دانسته[۱۵]، فرمودهاند: "سه طایفهاند که از فراموش شدگان روز قیامتاند و کسانیاند که خداوند با آنان صحبت نمیکند: عاق والدین، دائمالخمر و آنکه تقدیر الهی را تکذیب میکند"[۱۶].
رسول خدا(ص) ناخشنودی پدر و مادر را باعث محروم شدن فرد از بهشت و نعمتهای آن دانسته[۱۷]، میفرمایند: "خداوند به آزاردهنده پدر و مادر خطاب میکند: هر عملی [و هر عبادتی] که میخواهی، انجام بده؛ اما من تو را نمیآمرزم"[۱۸]. حضرت فرزندانی را که بیشرمی را از حد گذرانده، به کتک زدن والدین خود میپردازند، ملعون دانستهاند[۱۹]. همچنین رسول خاتم(ص) کسانی را که به پدر و مادر خود ناسزا میگویند و آنان را لعن و نفرین میکنند، ملعون دانسته است[۲۰].
در احادیث و روایات پیامبر اکرم(ص) نارضایتی پدر و مادر از گناهانی است که خداوند، جزای آن را تا روز قیامت به تأخیر نمیاندازد[۲۱]؛ بلکه در کیفر دادن آن تعجیل کرده[۲۲]، سزای آن را در همین دنیا و پیش از مرگ به انجام دهندگان آن میچشاند[۲۳].[۲۴]
حقوق پدر و مادر بر فرزند
رسول خدا(ص) حقوقی را برای والدین برشمرده، فرزندان را به ادای این حقوق سفارش میفرماید؛ روزی شخصی از رسول خدا(ص) پرسید: "پدر بر فرزند چه حقی دارد؟" فرمود: "اینکه او را به نام نخواند، پیشاپیش او راه نرود و جلوی او ننشیند و کاری نکند که مردم به او ناسزا گویند"[۲۵].[۲۶]
حقوق والدین در سیره پیامبر(ص)
رسول خدا(ص) هم در کلام و هم در سیره عملی خود نیز جایگاه رفیع والدین را محترم میشمرد. نقل شده است، روزی حضرت به یاران خود فرمود: "هر فرزند نیکوکاری که با شفقت و مهربانی به پدر و مادر خود نگاه کند، برای ثواب و پاداش او یک حج مقبول برای او نوشته میشود". اصحاب گفتند: "ای رسول خدا(ص) حتی اگر روزی صد مرتبه نگاه کند، همین پاداش برای او منظور میشود؟"؛ آن حضرت فرمود: "خداوند، کریمتر و بزرگوارتر است"[۲۷].
جایگاه حقوق والدین تا آن حد نزد ایشان محترم بود که افراد را در صورت نداشتن اجازه از پدر و مادر، رد کرده، حتی آنان را از انجام امور مهمی چون هجرت و جهاد، معاف میداشت. نقل شده است، روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا(ص)! آمده ام با تو برای هجرت بیعت کنم و این، در حالی است که پدر و مادرم را با چشمانی گریان رها کردهام"؛ پیامبر خدا(ص) فرمود: "نزد آنان بر گرد و آنها را شادمان کن!"[۲۸].
ابوسعید خدری نیز روایت کرده است، شخصی از یمن به سوی پیغمبر(ص) هجرت کرد؛ حضرت از او پرسید:" آیا در یمن کسی را داری؟" گفت: "پدر و مادرم را"؛ آن حضرت پرسید: "آنها به تو اجازه دادهاند؟" گفت: "نه"؛ فرمود: "بر گرد و اجازه بگیر؛ اگر اجازه دادند، جهاد کن، و گرنه به آنان نیکی کن!"[۲۹].
همچنین در روایتی دیگر آمده است، شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و به آن حضرت گفت: "ای پیامبر(ص)! من خیلی دوست دارم که در راه خداوند جهاد کنم"؛ حضرت فرمود: "در راه خداوند جهاد کن که اگر در این راه شهید شوی، نزد خداوند زنده خواهی بود و در بهشت، رزق و روزی خواهی خورد و اگر بمیری، مزد و پاداش تو با خداوند است، و اگر زنده از جهاد باز گردی، از گناهان خود پاک شدهای؛ همانند روزی که از مادر به دنیا آمدهای"؛ آن شخص گفت: "ای رسول خدا(ص) پدر و مادر پیری دارم که با من انس گرفتهاند و نمیخواهند که من از آنان جدا شوم"؛ پس آن حضرت فرمود: "با پدر و مادر خود باش! سوگند به آن خدایی که جان من در دست اوست، انسی که ایشان یک شبانه روز با تو داشته باشند، بهتر است از یک سال جهاد در راه خدا"[۳۰].
اهمیت خوشرفتاری با پدر و مادر در نظر رسول خدا(ص) به اندازهای بود که رفتار شایستهتر فرزندان با پدران و مادران خود، ملاک احترام و محبت بیشتر آن حضرت به افراد بود. روایت شده است، روزی یکی از خواهران رضاعی آن حضرت نزد ایشان آمد و آن حضرت با دیدن او شاد شد و ردای خود را برایش پهن کرده، او را روی ردای خویش نشانید و به صحبت کردن با او مشغول شد و گاه بر روی او میخندید. پس از گذشت مدتی، خواهر آن حضرت برخاست و رفت و برادر رضاعی وی آمد. اما پیامبر خدا(ص) نسبت به برادرش آن گونه محبت نکرد؛ یاران پیامبر گفتند: ای رسول خدا(ص) چرا رفتاری را که با خواهرتان داشتید، با برادرتان نداشتید؟" فرمود: "برای اینکه خواهرم نسبت به پدر و مادرش نیکو کارتر بود"[۳۱].
رسول خدا(ص) حتی به مسلمانان توصیه میفرمود که در برخورد با پدر و مادر خود، اگرچه کافر و فاجر هم باشند، جانب ادب را نگه دارند و با احترام با آنان رفتار کنند. از اسماء، دختر ابوبکر روایت شده است: "روزی مادرم به دیدارم آمد (پس از رفتن او) نزد پیامبر خدا(ص) رفتم و به آن حضرت گفتم: ای رسول خدا(ص) مادر من زنی مشرک است و نزد من میآید؛ آیا با او قطع رابطه کنم یااینکه با او پیوند داشته باشم؟ آن حضرت فرمود: "با او پیوندت را برقرار کن و قطع رابطه نکن!"[۳۲].
آن حضرت، زحمات پدر و مادر را با هیچ چیز قابل مقایسه نمیدانست و تمام زحمات فرزندان را در برابر زحمت والدین بسیار ناچیز بر میشمرد. نقل شده است، مردی خدمت حضرت رسول(ص) آمد و گفت: "مادری دارم که او را بر دوش خود حمل میکنم تا حوایج او را برآورده سازم؛ لقمه را در دهانش میگذارم و او راتر و خشک میکنم. آیا محبت او را جبران کردهام؟" آن حضرت فرمود: "شاید این محبت تو به اندازه یک ناله مادر، هنگام زایمان باشد"[۳۳].
در روایتی دیگر نقل شده است، مردی خدمت رسول خدا(ص) رسید و گفت: "مادر من پیر و سالخورده شده و اکنون در خانه و نزد من است و من او را به دوش میکشم و از درآمد خود به او غذا میدهم و با دست خودم اذیتها و آسیبها را از او دور میکنم؛ با این حال، به علت شرم و حیا و بزرگداشت او چهرهام را از او برمیگردانم؛ آیا با این اعمال زحمات او را جبران کردهام؟" فرمود: "نه؛ برای اینکه شکم مادر جای زندگی و رشد تو و سینهاش باعث سیری و سیرابی تو و قدمش، پای تو و دستش، نگهدارنده تو و دامانش محل آسایش تو بوده است و او با تحمل این همه مشقات، آرزوی زنده ماندن تو را داشت و تو این گونه به او محبت میکنی و دوست داری که او بمیرد"[۳۴].[۳۵]
عاقبت نارضایتی والدین
روزی به پیامبر(ص) خبر دادند که مدتی است در مدینه جوان مسلمانی در بستر مرگ افتاده و جان دادن بر او سخت شده است. پس، رسول خدا(ص) بر بالین آن جوان حاضر شد و به او فرمود: "بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»"؛ ولی آن جوان نمیتوانست سخن بگوید؛ آن حضرت(ص) چند بار کلمه طیبه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را به او تلقین کرد؛ اما آن جوان نمیتوانست آن را بگوید. زنی در کنار بستر جوان حاضر بود؛ حضرت از آن زن پرسید: "آیا این جوان، مادر دارد؟" او پاسخ داد: "بله، من مادرش هستم"؛ حضرت فرمود: "آیا از پسرت راضی هستی؟" گفت: "نه، بلکه از دست او ناراضی و خشمگین هستم"؛ حضرت به او فرمود: "دوست دارم که از او راضی شوی"؛ پس مادر، شفاعت حضرت را پذیرفت و گفت: "به احترام شما از او راضی شدم. خداوند نیز از او راضی باشد؛ سپس آن حضرت به آن جوان فرمود: "بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»". در این موقع، آن جوان، کلمه طیبه را بر زبان خود جاری کرد؛ پس آن حضرت به او فرمود: "دقت کن، بگو چه میبینی؟" گفت: "مردی سیاه چهره با لباسهای کثیف و بدبو، همین الان در کنارم است و سخت گلوی مرا میفشارد"؛ پیامبر(ص) فرمود: "بگو: ای خدایی که عمل اندک و ناچیز را میپذیری و از گناهان بزرگ میگذری؛ عمل خیر مرا هر چند اندک است، بپذیر و گناه من را هر چند بزرگ است، ببخش، به درستی که تو آمرزنده و مهربانی!"[۳۶] وقتی جوان این دعا را خواند، حضرت فرمود: "اکنون چه میبینی؟" گفت: "مردی خوش چهره و سفید روی و خوشبو با بهترین لباس در کنارم آمد و با ورود او آن شخص سیاه چهره رفت"؛ رسول خدا(ص) فرمود: "بار دیگر آن جملات را بخوان!" وقتی او تکرار کرد، در همان لحظه، روح از بدنش خارج شد و به دست پر برکت پیامبر {صل}} نجات یافت و سعادتمند شد[۳۷].[۳۸]
احترام پیامبر(ص) به والدین رضاعی خویش
رسول خدا(ص) در کودکی خود از نعمت پدر و مادر محروم شد و از فیض حضورشان بیبهره بود؛ اما والدین رضاعی ایشان تا مدتها پس از بعثت ایشان نیز زنده بودند. آن حضرت، روابط عاطفی خود را همواره با آنان، حفظ و پیوسته به آنان لطف میکرد و برایشان صله و لباس میفرستاد [۳۹].
روایت شده است، پیش از بعثت، زمانی که پیامبر اکرم(ص) با خدیجه ازدواج کرد، حلیمه نزد آن حضرت در مکه آمد و از قحطی، خشکسالی و هلاکت گوسفندان و چهارپایان شکایت کرد. پیامبر(ص) در این باره با خدیجه(س) صحبت کرد که به او کمک کند. خدیجه(س) نیز چهل گوسفند و شتری راهوار که برای سواری زنها در کوچیدن تربیت شده بود، به حلیمه بخشید و او به بادیه برگشت[۴۰].
بعد از رسالت پیامبر اکرم(ص) نیز والدین رضاعی حضرت، به ویژه حلیمه نزد پیامبر(ص) میآمدند و پیوسته بااحترام و تکریم رسول خدا(ص) روبرو میشدند و آن حضرت، ردای خود را به احترام آنان پهن میکرد و آنان را بر آن مینشاند و حاجتشان را برآورده میکرد[۴۱].
ابن سعد بااسنادش از محمد بن منکدر روایت میکند که روزی زنی از رسول خدا(ص) اجازه ورود به محضرشان را گرفت. این زن به پیامبر(ص) شیر داده بود. همین که آمد، رسول خدا(ص) برخاست و مادر مادر گویان ردای خویش را برای او گسترد تا روی آن بنشیند[۴۲].
ابی طفیل نیز روایت کرده است که "رسول خدا(ص) در جعرانه[۴۳] بود و بین مردم گوشت تقسیم میکرد. من در آن زمان کودک بودم و گوشت شتر حمل میکردم. پس دیدم زنی به سویش آمد و چون نزدیک شد، پیامبر(ص) ردایش را برای او پهن کرد و آن زن بر آن نشست؛ گفتم: او کیست؟ فرمود: "مادر رضاعیام است"[۴۴].[۴۵]
منابع
پانویس
- ↑ مانند سوره بقره، آیات ۸۲، ۱۰۸ و ۲۱۵؛ سوره نساء، آیات ۳۶ و ۱۳۵؛ سوره انعام، آیه ۱۵۱؛ سوره ابراهیم، آیه ۴۰؛ سوره مریم، آیات ۱۴ و ۳۲؛ سوره اسراء، آیات ۲۴ و ۲۵؛ سوره عنکبوت، آیات ۸ و ۹۰؛ سوره لقمان، آیات ۱۴ و ۱۵؛ سوره احقاف، آیات ۱۴، ۱۷، ۱۸ و ۱۹؛ سوره نوح، ﴿ محل نوشتن قرآن﴾ ۳۸ و سوره بلد، آیه ۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۶۸.
- ↑ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار و البخاری، ص، ۸۳؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص۳۶۸؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص۲۰۷ و البخاری، الادب المفرد، ص۱۱.
- ↑ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص۱۲۰۸؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۱۶، ص۴۶۳ و العجلونی، کشف الخفاء، ج ۲، ص۳۳۳.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص۱۸۷؛ کنز العمال، ج ۱۶، ص۴۶۷ و الفتنی، تذکرة الموضوعات، ص۲۰۲.
- ↑ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۵۴، ص۳۹۶ و نهج الفصاحه، تحقیق و ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۱۶۷.
- ↑ روضة الواعظین، ج ۲، ص۳۶۸؛ عبدالله بن عدی، الکامل، ج ۳، ص۴۳؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص۴۸۴ و کنزالعمال، ج ۱۶، ص۴۶۶.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۳، ص۲۲۹؛ عبدالله بن المبارک، مسند ابن المبارک، ص۱۶۵، الکامل، ج ۶، ص۴۱۵ و ابن أبی الدنیا، مکارم الاخلاق، ص۸۲.
- ↑ حسین بن سعید اهوازی، الزهد، ص۳۵؛ قطب الدین راوندی، الدعوات، ص۱۲۶ و ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص۸۵.
- ↑ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۸، ص۵ - ۶؛ الادب المفرد، ص۱۶ و الجامع الصغیر، ج ۲، ص۱۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۲، ص۱۵۸؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۱ و ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ص۱۵۹.
- ↑ مسند احمد، ج ۳، ص۴۹۸؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص۱۲۰۹؛ ابن الأشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص۵۰۷ و حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۴، ص۱۵۵.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۱، ص۸۶؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص۴۱۴ و السید البروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج ۱۸، ص۳۴۵.
- ↑ حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص۱۸۵؛ جامع الاخبار، ص۸۴؛ مسند احمد، ج ۳، ص۴۹۵ و البخاری، صحیح، ج۸، ص۳۶.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۹۳ و جامع احادیث الشیعه، ج ۲۱، ص۴۴۶.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۹۳ و جامع احادیث الشیعه، ج ۲۱، ص۴۴۶.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج ۱، ص۳۶۷؛ کنزالعمال، ج ۱۶، ص۶۷ و المناوی، فیض القدیر، ج ۱، ص۶۰۰.
- ↑ جامع الاخبار، ص۸۳ - ۸۴؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص۳۶۸ و کنز العمال، ج ۱۶، ص۶۷.
- ↑ ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج ۱، ص۱۵۰؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص۸۵ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه ج ۱۶، ص۲۸۱.
- ↑ مسند احمد، ج ۱، ص۲۱۷؛ صحیح مسلم، ج ۶، ص۸۵؛ ابن حبان، صحیح، ج ۱۴، ص۵۷۰ و عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج ۱۱، ص۱۳۷.
- ↑ المستدرک، ج ۴، ص۱۵۶؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص۲۷۵ و کنز العمال، ج ۱۶، ص۴۸۰.
- ↑ المستدرک، ج ۴، ص۱۷۷، الجامع الصغیر، ج ۱، ص۴۸۱ و ۶۱۳ و کنزالعمال، ج ۱۶، ص۴۸۰ و ۷۹.
- ↑ المستدرک، ج ۴، ص۱۵۶ و ۱۷۷، الجامع الصغیر، ج ۱، ص۴۸۱ و ج ۲، ص۲۷۵ و کنزالعمال، ج ۱۶، ص۴۸۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۶۹ ـ ۳۷۱.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص۱۵۸ - ۱۵۹؛ مشکاة الأنوار، ص۱۵۸ - ۱۵۹ و وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص۵۰۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۷۱.
- ↑ روضة الواعظین، ج ۲، ص۳۶۸؛ مشکاة الانوار، ص۱۶۲؛ مکارم الاخلاق، ص۷۳ و مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص۲۰۴.
- ↑ مسند احمد، ج ۲، ص۱۶۰؛ سنن ابی داوود، ج ۱، ص۵۶۸؛ المستدرک، ج ۴، ۱۵۲؛ البیهقی، السنن الکبری، ج ۹، ص۲۶ و الأدب المفرد، ص۱۵ و با اندکی تغییر در: ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ سنن ابی داوود، ج ۱، ص۵۶۸؛ بیهقی، السنن الکبری، ج ۹، ص۲۶؛ المستدرک، ج ۲، ص۱۰۳-۱۰۴؛ صحیح ابن حیان، ج۳، ص۱۶۵ و عوالی اللآلی، ج۱، ص۲۳۸.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص۱۶۰؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۴۶۱ - ۴۶۲ و روضة الواعظین، ج ۲، ص۳۶۷ ـ ۳۶۸.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص۲۶۷ و وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص۴۸۸ - ۴۸۹.
- ↑ الادب المفرد، ص۱۷؛ الامام الشافعی، کتاب المسند، ص۱۰۰؛ مسند احمد، ج ۶، ص۳۴۴ و سنن ابی داوود، ج ۱، ص۳۷۶.
- ↑ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۸، ص۱۳۷ و الطبرانی، المعجم الصغیر، ج ۱، ص۹۳.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص۱۸۰ و جامع احادیث الشیعه، ج ۲۱، ص۴۳۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۷۲ ـ ۳۷۴.
- ↑ «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيم»
- ↑ شیخ مفید، الامالی، ص۲۸۷ - ۲۸۸؛ امالی طوسی، ص۶۵؛ و مشکاة الأنوار، ص۱۶۴ و با اندکی اختلاف در: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص۱۳۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۷۴-۳۷۵.
- ↑ شیخ حسین دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج ۱، ص۲۲۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۹۲ و صالحی دمشقی، سبل الهدی، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ص۹۲؛ سنن ابی داوود، ج ۲، ص۵۰۷ و قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۱۱۵.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص۷۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۲؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۲۷۰ و سبل الهدی و الرشاد، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ آبی بین طائف و مکه که به شهر مکه نزدیکتر است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۴۲).
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۹۹؛ سنن ابی داوود، ج۲، ص۵۰۷ و المستدرک، ج۳، ص۶۱۹-۶۲۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۷۵ ـ ۳۷۶.