حق تعیین سرنوشت
مقدمه
رُویهای دیگر از حق انتخاب، حق تعیین سرنوشت از سوی مردم یک قلمرو است که در قرآن کریم به آن تصریح شده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[۱].
روایتی را ابوخالد کابلی از امام سجاد (ع) نقل میکند که فرمود: گناهانی که نعمتها را تغییر میدهد، عبارتاند از ستم بر مردم، ترک و از بین رفتن عادت به کار خیر، کارهای نیک را ریاکارانه انجام دادن، کفران نعمت و ترک شکر است، سپس امام (ع) آیه بالا را خواند[۲]. یکی از شیعیان در نامهای از امام صادق (ع) درباره این آیه و چگونگی تغییر نعمت توسط یک قوم پرسید و امام (ع) در پاسخ مکتوب خویش به این نکته اشاره فرمود که خداوند بدی به قومی نمیرساند مگر آنکه خودشان خطا کنند و کاری انجام دهند که از آن نهی شدهاند[۳]. بر اساس این آیه، انسانها میتوانند موانع درونی، بیرونی، فردی و اجتماعی خود را شناسایی کنند و با رفع آنها زمینه دگرگونیها در زندگی و سرنوشت خود را فراهم سازند. طبعاً این انسان، دارای اراده و آزادی است که میتواند چنین کند. خداوند سرنوشت جوامع را بیرون از دایره اختیار آنان دگرگون نمیکند، بلکه افراد آن جوامع باید نظامهای اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و... را دگرگون سازند.
ویژگی حکومتهای خودکامه، یکهتازی و خودبسندگی است؛ به گونهای که هیچ حقی برای دیگران به رسمیت شناخته نمیشود و فرد میپندارد که همه فضایل و افکار را به تنهایی دارد؛ پس در نظام استبدادی «شخص در کاری که شایسته مشورت است، بر رأی خویش اکتفا مینماید. استبداد، صفت حکمرانی است مطلقالعنان که در امور رعیت چنان که خود خواهد تصرف نماید، بدون ترس و بیم از حساب و عقابی محقق»[۴]. در این نظامها، حق انتخاب، انتقاد، اعتراض و به طورکلی مشارکت سیاسی که از مصادیق آزادی محسوب میشوند، وجود ندارد؛ اما در نظام شورایی، حق مشارکت آزاد شهروندان و اظهار نظر آنان پذیرفته میشود. با فراگیری این حق، فرهنگ نقادی از سوی شهروندان و نقدپذیری از سوی حاکمان در نظامهای سیاسی رواج مییابد و بستری مناسب، برای حضور بیواهمه مردم در امور جاری، ساخت سرنوشت به دستان شهروندان و رسیدن به آزادی و عدالت سیاسی مهیا میشود.
حق تعیین سرنوشت و انتخاب آنگاه عملی میشود که تفکر آزادانه و بستر رشد سیاسی در جامعه فراهم شود؛ به بیان دیگر، این حق آنگاه معنای واقعی مییابد که عقلانیت و تفکر در جامعه رشد کرده باشد. باور به این حق، یعنی ایفای نقش برای ساختن پایههای زندگی سیاسی و حضور در عرصههای مختلف جامعه، یعنی توان و ظرفیت برای شورش بر تحمیل زور، اسارتها و استعمارگریها و رسیدن به این باور بزرگ که سرنوشت ملتها در دست خودشان است.
البته همین جا این نکته شایسته یادآوری است که حق انتخاب انسان، در مکتب قرآن، آن گونه است که انسان با رهایی از مظاهر بندگی و طاغوتهای درونی و بیرونی، سلطه و استبداد حاکمان، او مالک سرنوشت خویش است، کسی نمیتواند او را از طی طریق باز دارد. او در عرصه تکوین آزاد است؛ اما بر انسان به عنوان خلیفه خداوند و دارای نفخه الهی واجب است در چارچوب دستورها و احکام الهی راه پوید؛ پس او تشریعاً باید راه راست و صالحین و مسیر الهی معرفی شده توسط پیامآوران الهی را انتخاب کند و از همین بزنگاه که دیدگاه انسان مسلمان و انسان مدرن از هم جدا میشود، انسان مدرن، حق خود میداند که هر مسیری را انتخاب کند، انسان در دنیای جدید، موجودی محق است به معنای گسترده کلمه؛ پس او حق انتخاب دارد، حتی اگر مسیر انتخابی به چاه انجامد، حتی اگر آزادی خویش را در مسیر بندگی قدرت و ثروت فراموش کند، اما پیام انبیای الهی به انسانها آن است که تنها در مسیر راست گام بردارند و با حق انتخاب خود، در برابر سردمداران زر و زور و مستکبران بایستند[۵].
منابع
پانویس
- ↑ «بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ الشیخ الصدوق، معانی الأخبار، ج۲، ص۲۷۰.
- ↑ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۰۶.
- ↑ عبدالرحمن کواکبی، طبایع الاستبداد، ص۴۳.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۱۴۷.