انتقاد
مقدمه
قوه نقادی و انتقاد کردن به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد، یک شئ را در محک قرار دادن و به وسیله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است[۱][۲]
انتقاد
پندار برترنشینی و خطاناپذیری[۳] از سوی قدرتمندان، به دنبال خود، نقدناپذیری میآورد. انتقاد، جامعه و پیرامونیان قدرتمداران را وحشتزده میسازد، پس دانایان جامعه اجازه هرگونه اظهار نظر و نقد توهمهای ناشایست آنان را نمییابند و انتقاد کالای ممنوع جامعه میگردد؛ پس در این اوضاع، جوانه آزادی در جامعه اجازه برآمدن نمییابد و زبان، ذهن و ضمیر خیرخواهان و صاحبان اندیشه، به لکنت میافتد. به تعبیر قرآن کریم، ظالمان و طاغیان را باد نخوت و پندار عترت در بر میگیرد و کسی یارای نقد و انتقاد آنان را ندارد: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ﴾[۴].
فعل قیل، مجهول آمده، شاید از این رو که گویی عنصر طغیان در طاغوت به آن حد میرسد که کسی را یارای روبهرو شدن با او نیست تا شاید پندش دهد و از سرْخودی و طغیانش باز دارد. ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ﴾، دلالت به این حقیقت دارد که خوی خودْسری و سرکشی در او آنچنان راسخ و ملکه و مالک عقل و ارادهاش گشته که چون مواجه شود با هرچه و هر که بخواهد او را رام و وجدان و عقلش را بیدار و هشیار کند، این خوی طغیان از جای برمیخیزد و او را فرا میگیرد و روزنههای درونش را یکسر میبندد. معنای ﴿الْعِزَّةُ﴾، درباره طاغی همین خوی سرکشی بر هر قانون و حقوق و طغیان بر هر خیراندیش و عاقبتْبین است. پس از تولیت و پیشرفت در فساد و طغیان، چون نام خدا و پروای از او را که متضمن اندیشه در خیر و مصلحت است بشنود، به جای آنکه بیندیشد و پروا گیرد، طبیعت سرکشش با آلودگی به گناه و تجاوز او را فرا میگیرد. همین طبیعت و شرارههای آن، هر روزنه اندیشه به خیر و حق را به رویش میبندد. او در میان این خودسوزی و تاریکی، پیوسته وحشتزده و هراسناک است، بانگ و شبحی از غلامان خدمتگزار سر به زیر باشد یا آزادگان سرفراز[۵].
حق نقد و انتقاد از حقوقی است که با حوزه قدرت سیاسی برخورد بسیار دارد؛ زیراکه نقد فردی، ناظر به تصمیمهای شخصی است و از حقوقی است که غالباً در جامعه، اجرایی میشود و پیامد چندانی هم ندارد، آنچه چالشزاست، نقدقدرت، برنامههای سیاسی و تصمیمسازیهای حکومتهاست و البته همین ساحت است که اهمیت دو چندان و گشایشگرانه دارد. جامعه اگر دارای آزادی باشد، منتقدان، صاحبنظران و اندیشوران در بستری آسوده و آرام میتوانند، نقد قدرت کنند. همه آموزههایی مانند امر به معروف، نهی از منکر، رایزنی و مشورت، نقد و نصیحت، در زمینه و جامعهای معنادار میشوند که حق انتقاد وجود داشته باشد. هرچند این آموزهها میتوانند حوزه فردی را شامل شود، اما به نظر میرسد بیشترین جلوه و حضور این دستورها، در حوزه سیاسی و اجتماعی رخ میدهد.
در قرآن کریم بر این امر تکیه شده است که در جامعه اسلامی، گروهی منتقد و خیرخواه وجود داشته باشد که به معروف و امور شایسته، امر کنند[۶]. طبیعی است که این امر در حیطهای گستردهتر از امر فردی قرار دارد و جامعه را از گزند استبداد، فساد و ظلم دور میدارد. قرآن، از اینکه در امتهای گذشته، کسی به این اصل عمل نکرده است، به نکوهش و اعتراض بیان میکند: ﴿فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ﴾[۷].
جوادی آملی با انتقاد از اینکه برخی میپندارند، جنبه مثبت سکولاریزم آن است که هیچ فرد و عنصری در جامعه از جهت نقد و نظارت استثنا نخواهد شد؛ بر این امر تأکید دارد که واقعیت امر چنین نیست، وی با توجه به اینکه همه امور جامعه اسلامی اعم از قانون، هیئت حاکم، دولتمردان و غیر آن باید این آمادگی و ظرفیت را داشته باشند که مورد انتقاد و سؤال قرار گیرند؛ به ظرفیتهای آموزه امر به معروف و نهی از منکر میپردازد و اینکه با تأمّل در حدود و ثغور و کیفیت اجرای این فریضه، به برتری انکارناپذیر آن، پی میبریم. در امر به معروف و نهی از منکر، هیچگاه انتقاد و تذکر به شخص یا گروه خاصی واگذار نشده است، بلکه همه افراد موظفند به یکدیگر تذکر دهند و همه وظیفه دارند در برابر تخطّی دیگران ساکت نمانند و از این جهت فرقی بین فرد عادی با دولتمرد نیست. همانگونه که افراد عادی جامعه میتوانند به مسئول دولتی تذکر بدهند و به این وسیله، خطاهای او را در مسئولیتش به وی گوشزد کنند، مسئول نیز میتواند خطاهای مسئول دیگر یا فردی از افراد جامعه را به وی تذکر دهد[۸]. و نکته چشمگیر آن است که نقد و پرسش از حاکمان و رهبران در هیچ حالتی از میان نمیرود و امکان دارد که در هر موقعیتی نقد شوند، به بیان شهید بهشتی، هیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی، تحت شرایط فوقالعاده و غیرعادی و به طورکلی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد. فقها میگویند برخی امور به عنوان اولی، واجب است و به عنوان ثانوی، حرام. بعضی چیزها هست که عنوان ثانوی برنمیدارد. طبق آنچه ما از اسلام میشناسیم، هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد، آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد[۹][۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، ص۲۸۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۱.
- ↑ برای تنصیل این بحث، ر. ک: سیدکاظم سیدباقری، قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم، ص۲۱۵ به بعد.
- ↑ «و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتنبینی او را به گناه میکشاند» سوره بقره، آیه ۲۰۶.
- ↑ ر. ک: سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۲، ص۹۹-۱۰۰.
- ↑ ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ «پس چرا در میان مردم دورههایی که پیش از شما میزیستهاند خیراندیشانی نبودند که (مردم را) از تباهی در زمین باز دارند» سوره هود، آیه ۱۱۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، نسبت دین و دنیا؛ ص۲۱۸.
- ↑ سید محمد حسینی بهشتی، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، ص۱۲۷.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۱۷۸.