درخواست رد مظالم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

مهدی عباسی پس از پدرش منصور به حکومت رسید. او برای اینکه چهرۀ خوبی از خود و حکومت بنی‌عباس به جای گذارد، اعلام کرد که هر کس در گذشته به او ستم شده و حقی از وی پایمال گردیده است، به دربار مراجعه کند. او به رد مظالم پرداخت و همه ششصد میلیون درهم و چهارده میلیون دینار را که در بیت‌المال بود، به عنوان رد مظالم بخشید[۱]. او از این اموال، هم به فرماندهان می‌داد و هم به مردم و به این منظور قضات را می‌خواست و به مردم کمک می‌کرد[۲]. موسی بن جعفر (ع) جزو کسانی است که به خلیفه مراجعه می‌کند. البته مشخص نیست این مراجعه بنا به خواست خلیفه بوده یا حضرت به خواست خود مراجعه کرده است. به نظر می‌رسد که به درخواست خلیفه و پیام وی بوده است. امام کاظم (ع) از این فرصت به‌خوبی استفاده می‌کند و به ستمی که بر اهل‌بیت (ع) شده و حقی که از آنان ضایع شده، اشاره می‌کند. علی بن اسباط گوید: وقتی ابوالحسن (ع) بر مهدی عباسی وارد شد دید که رد مظالم می‌کند فرمود: «چطور شده که آنچه از ما گرفته شده، باز گردانده نمی‌شود؟»[۳] خلیفه گفت: ای ابوالحسن، آن چیست؟ حضرت فدک را منظور خود دانست.

مهدی گفت: حدود آن را برایم بیان کن. حضرت فرمود: حدی از آن کوه‌های اُحُد است و حدی عَریش مصر و حد دیگر آن ساحل دریا و حد دیگر آن دومة الجندل. مهدی گفت: همه اینها؟! پاسخ داد: آری ای امیرالمؤمنین، اینها همه آن است که بدون سپاه و سواره گشوده شده است. مهدی گفت: حدود آن زیاد است؛ به آن می‌اندیشم[۴]. ابن‌فقیه همدانی در البلدان حدودی را که حضرت نزد مهدی برای فدک ترسیم کرده و اینکه فدک فیء رسول خداست، گزارش کرده است[۵].

برابر آیات فیء در اول سوره حشر و مبانی شیعه و روایاتی که نقل‌شده، سرزمین‌هایی که بدون لشکرکشی و جنگ به دست مسلمانان افتاده باشد، جزو انفال و حق پیامبر (ص) و امام است[۶] و فدک نیز از این‌گونه زمین‌ها بوده است[۷]. در این خبر چند نکته قابل توجه است:

  1. ممکن است منظور حضرت امام کاظم (ع) از بیان حدود فدک، کلیه مواردی باشد که بدون خونریزی به دست آمده است، نه فقط فدک؛ چراکه محدوده وسیعی را بیان می‌کند[۸]؛ در عین حال مهدی عباسی فدک را باز گرداند[۹].
  2. این احتمال هم وجود دارد که منظور حضرت از بیان حدود فدک، اصل حکومت باشد؛ یعنی اگر با رد مظالم می‌خواهی اعادۀ حق کنی و خود را شایسته خلافت بدانی، در صورتی به این هدف می‌رسی که حکومت را به صاحبان اصلی‌اش باز گردانی و الا با دادن مقداری مال نمی‌توانی برای حکومتت مشروعیت ایجاد کنی؛ چون تمام سرزمین‌های تحت حکومتت حق دیگری است.
  3. برابر گزارش‌های تاریخی، فدک جریان مفصلی دارد و بارها حاکمان آن را به علویون داده یا از آنان گرفته‌اند‌. فدک را عثمان به مروان داد[۱۰] و عمر بن عبدالعزیز به محمد بن علی (ع) بازگرداند[۱۱] و یزید بن عبدالملک آن را گرفت.

دیگر بار سفّاح آن را به [[حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب بازگرداند؛ سپس منصور غصبش کرد و مهدی بازش گرداند. دیگر بار هادی آن را در ربود و سپس مأمون بازش گرداند. فدک در عهد مأمون و معتصم و واثق در دست اولاد علی (ع) بود تا معتضد آن را از ایشان گرفت[۱۲].[۱۳].

منابع

پانویس

  1. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۱۲؛ شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۴۳۸.
  2. ابن‌مسکویه، تجارب الأمم، ج۳، ص۴۸۰.
  3. «مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَرُدُّ».
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۴۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۸، در نقل تهذیب حدود آن ذکر نشده است.
  5. ابن‌فقیه، البلدان، ص۴۳۷.
  6. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۳۹.
  7. قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ لما سمع أهل فدك بِمَا صنع رَسُول اللَّهِ (ص) بِأَهْل خَيْبَر، بعثوا إِلَى رَسُول اللَّهِ يسألونه أَن يسيرهم ويحقن لَهُم دِمَاءَهُمْ ويُخلّون لَه الْأَمْوَال فَفعل. فَكَانَت خَيْبَر فَيْئًا بَين الْمُسلمين وفَدَك خَالِصَة لرَسُول (ص) لأَنهم لم يجلبوا عَلَيْهَا بخيلٍ وَلَا ركابٍ؛ ابوجعفرمحمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۲۰؛ خلیفة بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۸۳.
  8. محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۰، ص۳۰۷.
  9. احمد بن عبدالعزیز جوهری، السقیفة و فدک، ص۱۰۴.
  10. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۰۰.
  11. شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۰۵.
  12. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۴۹، حاشیه؛ علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۳۵۷. ابوهلال عسکری, الأوائل، ص۲۵۸.
  13. ذاکری، علی اکبر، سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۶۴.