رابطه آزادی با حق چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
رابطه آزادی با حق چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلیآزادی - حق
تعداد پاسخ۱ پاسخ

رابطه آزادی با حق چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید کاظم سیدباقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سیدباقری در کتاب «آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم» در این‌باره گفته‌ است:

«حق با آزادی همراه آن است. آزادی همان گونه که گذشت، با حق تعریف می‌شود، پس در معنا و مفهوم آن، حق و حقوق وجود دارد، شهروندانی که آزادی ندارند، اولین امری که از آنان پایمال شده است، حقوقشان می‌باشد. افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبت‌های خود یک رشته اختیارها و امتیازهایی به دست می‌آورند که به مجموعه آن حقوق می‌گویند. این اختیارها و امتیازها مشتمل بر اختیارهای مدنی، اجتماعی، سیاسی و همه مزایا و سلطه‌هایی است که از قانون، ناشی می‌شود[۱]؛ از جمله این حقوق می‌توان به حق آزادی بیان و عقیده، حق حاکمیت اراده و آزادی عمل، حق انتخاب کردن، انتخاب شدن و تعیین سرنوشت، بهره‌مندی از شایستگی‌ها و مناصب اجتماعی، برابری در مقابل قانون و فعالیت‌های جمعی و حزبی مسالمت‌آمیز، اشاره کرد. هر قدر که دایره امتیازها و حقوق در چرخه‌ای مناسب، گسترش یابد تا افراد بیشتری، زیر گستره آن قرار گیرند و از آن امتیازها، بهره‌وری و بهره‌گیری فراوان‌تری داشته باشند، بستر و فضا برای آزادی سیاسی نیز بازتر می‌گردد؛ همچنان که از دیگر سو، حقی در رستنگاه آزادی رویش و پرورش می‌یابد.

از دیگر سو، توجه به این نکته مهم است که رسالت و مأموریت دین زنده کردن حقوق انسان است، حتی حقیقت و جوهر تکالیف شرعی نیز برای آن است تا انسان در مسیر حقوق اصیل خویش حرکت کند و مسیر تکامل را بپیماید که بزرگ‌ترین حق انسانی است و با تن دادن به تکلیف الهی، به آزادی و رهایی از انواع طاغوت‌های درون و برون می‌رسد. به تعبیر جوادی آملی: آزادی نه تنها از زیباترین چهره‌های حقوقی است، بلکه امانت الهی است که به انسان سپرده شده است، به این ترتیب انسان موظف است در حراست از آن دریغ نکند و هرگز آزادی خود را به بردگی تبدیل نکند[۲].

در آیات قرآن کریم، حق تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی به رسمیت شناخته شده است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۳].

آشکار است که این تعیین سرنوشت و مسئولیت انسان، لازمه‌ای دارد و آن مشارکت فعال در امور سیاسی- اجتماعی برای به دست آوردن حقوق مرتبط با این حوزه‌هاست، لذا مسلمانان به رایزنی در امور جامعه و حاکمان به کاربردی مشورت‌ها[۴] در جامعه تشویق شده‌اند. می‌دانیم نبود مشورت در جامعه سر از تک‌روی و خودکامگی در می‌آورد و پیامدهای ناگواری برای جامعه به همراه می‌آورد، پس حق اظهار نظر آزادانه در امور سیاسی پذیرفته شده و حق تصمیم‌گیری نیز به آنان واگذار شده است.

باید دید که در عالم هستی، فاعلیت اصلی و اساسی از آن کیست؟ چه کسی نسبت به کل عالم هستی، دارای علیت است؟ چه کسی ایجادکننده، تکامل دهنده یا نگه دارنده جهان هستی است؟ از نظر ادیان آسمانی، خدا اولین کسی است که نسبت به کل عالم هستی و از جمله انسان‌ها دارای چنین فاعلیتی است. اولاً اوست که ایجاد کننده هستی است و این بالاترین نوع فاعلیت است. به اصطلاح فلاسفه، همه فاعل‌ها، “فاعل اعدادی”‌اند و “فاعل ایجادی” یا الفاعل الذي منه الوجود تنها باری‌تعالی است، پس بالاترین ملاک حق که هستی بخشی و آفرینندگی است، در او موجود است. ثانیاً در سایه تدبیر و اراده اوست که موجودات رشد و کمال پیدا می‌کنند. ثالثاً او نگه دارنده کل جهان هستی و انسان است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا[۵].

پس هیچ موجودی جز او آفریننده و ایجاد کننده نیست و هیچ موجودی در عرض او موجب رشد و کمال موجودات نمی‌باشد؛ بنابراین حق اصیل و اساسی از آن اوست، چون او موجب ایجاد، رشد و نگه داری عالم می‌گردد[۶].

با توجه به همین نکته، اسلام در کنار این مفهوم محوری حق که خداوند خاستگاه‌ها همه حق‌هاست، برای آزادی، هویت و عامل انسانی اهمیتی بسیار قائل است و انسان را دارای استعدادهای فراوان و تمایل‌های عالی می‌داند و همین استعدادها و تمایل‌های عالی را منشا آزادی انسان می‌شمارد و آزادی را بر اساس آن چیزی می‌داند که تکامل انسانی را ایجاب می‌کند. آزادی در این دید، یک حق انسانی است و ناشی از استعدادهای انسانی و رهایی این استعدادها و تمایل‌های عالی از هر نوع، مانع و مزاحم و هموار بودن راه تکامل آن مفهوم صحیح آزادی در مکتب اسلام است[۷].

حق، پیوندی نزدیک با آزادی دارد، بدون شناسایی و به رسمیت شناخته شدن حق، نمی‌توان از آزادی سخن به میان آورد. آن‌گاه که حقوق لگدمال شود، آزادی نیز نابود شده است. آزادی با حق معنا می‌یابد و اگر سنجه‌گذاری شود، زمانی می‌توان ادعای حضور آزادی در جامعه کرد که حقوق افراد به شایستگی ادا شده باشد و از ایجاد محدودیت و موانع جلوگیری شده باشد. با توجه به همین نکته است که هر قدر از آزادی سخن گفته شود، از حقوق دم زده شده است، پس با جریان و عملی شدن حقوقی مانند حق آزادی بیان و عقیده، حق حاکمیت اراده و آزادی عمل، حق انتخاب کردن و تعیین سرنوشت، حق انتخاب شدن، حق بهره‌مندی از شایستگی‌ها و مناصب اجتماعی، حق برابری در مقابل قانون، حق آزادی فعالیت‌های مسالمت‌آمیز جمعی و حزبی؛ آزادی در جامعه جریان یافته است. هر قدر که دایره امتیازها و حقوق در چرخه مناسب گسترش دهد تا افراد بیشتری، زیر آن قرار گیرند و از آن امتیازها، بهره‌وری و بهره‌گیری فراوان‌تری داشته باشند، به معنای آن است که آزادی سیاسی بیشتری در جامعه وجود دارد.

با وجود آزادی سیاسی در جامعه، یعنی هر انسانی که دارای حق مشروعی است و باید و می‌تواند از حق خود به بهترین روش و کامل‌ترین وجه بهره‌مند شود. آن‌گاه که فردی با نظام خودکامه‌ای چنگ اندازد و همه امور را در اختیار خویش گیرد، این امر به منزله انکار و رد حق اظهار نظر و ارائه مشورت برای دیگران است. از دیگر سو، این فرد نه تنها حق اظهار را نمی‌پذیرد، بلکه با اختناق فضایی خاموش، خفه و یکدست را ایجاد می‌کند و حقوق را لگدمال.

یکی از راه‌های تحقق مردم‌سالاری دینی وجود آزادی‌های اساسی و به رسمیت شناختن حقوق شهروندی در جامعه است. اساساً اگر افراد در اظهار نظر و افکار و عقاید آزاد نباشند، نمی‌توانند فعالانه در تصمیم‌گیری‌ها شرکت کنند، جامعه خفقان‌آلود و اسیر، جامعه‌ای است گرفتار در دام خودکامگی و ناحقی، شناسایی زوایای گوناگون حق و آزادی و فهم رابطه میان آن دو، می‌تواند راهگشای بسیاری از مسائل از جمله مسیر مردم‌سالاری دینی و حکومت‌هایی باشد که برای شهروندان، حقوق انکارناپذیر قائل است. انسان در اندیشه سیاسی اسلام و منطق و ادبیات قرآن کریم، از یک سو، مکلف است تا بایدها و نبایدهای شریعت را انجام دهد، و از دیگر سو، دارای حقوقی قطعی و حتمی است که با حضور آزادی، استیفا می‌گردند، بنابراین میان این دو مفهوم، رابطه‌ای معنادار و استوار برقرار است. تا حقوق شهروندان به دست نیاید، آزادی بی‌معناست و تا آزادی نباشد، به کف آوردن حقوق امری دور از دسترس. چنین است که مردم در حوزه‌های مختلف، آزادانه دارای حق اظهار نظر، بیان افکار و عقاید می‌باشند و می‌توانند باید فعالانه در تصمیم گیری‌های سیاسی و تعیین سرنوشت خویش، شرکت کنند؛ همچنان که انتقاد از حاکمان، مشورت، ظلم ناپذیری و امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر، بسترهای آزادی سیاسی را در جامعه به وجود آورده تا شهروندان به حقوق خویش دست یابند»[۸]

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۷۲ - ۳۷۳.
  2. عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۱۰.
  3. «بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
  4. در فصل‌های آینده، مباحث مربوط به نقش مشورت در آزادی سیاسی، به تفصیل بررسی خواهد شد.
  5. «خداوند، آسمان‌ها و زمین را از اینکه از جای بروند باز می‌دارد و اگر از جای بروند پس از وی هیچ کس آنها را نگاه نخواهد داشت؛ به راستی او بردباری آمرزنده است» سوره فاطر، آیه ۴۱.
  6. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، ص۱۳۲.
  7. عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج۱، ۵۹۸.
  8. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۵۵.