سید حمیری در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابوهاشم اسماعیل بن محمد حمیری در عُمان به سال ۱۰۵ﻫ.ق متولد شد. مادرش لقب وی را (سید) نهاد. بدین جهت است که در برخی کتاب‌های تراجم و رجال از وی با عنوانِ السید بن محمد الحمیری یا السید الشاعر یاد کرده‌اند، هرچند او از بنی هاشم نیست. وی مردی گندم گون، بلندقد، خوش بیان و سخن گویی نوآور بود. او را به جهت انتسابش به قبیله حِمْیَر (از قبایل یمن) حمیری گفته‌اند. جدش یزید بن ربیعه شاعری مشهور بود که زیاد بن ابیه و خاندان‌اش را هجو و انتساب‌اش به معاویه را رد کرد. به همین دلیل، عبیدالله بن زیاد وی را زندانی و شکنجه کرد، ولی به امر معاویه رها شد[۱].

سید حمیری از شعرای بنام عصر خود بود. او اشعار زیادی سرود، لکن همه آنها به دست ما نرسیده است و دیوان منسوب به سید، تنها بخش مهم اشعار اواخرِ عمرِ سید را گرد آورده است.

پدر و مادر سید از خوارج بودند و سید همیشه آنان را به این جهت سرزنش می‌‌کرد. خطیب بغدادی از او روایت می‌‌کند که: من در کودکی می‌‌دیدم پدر و مادرم در باره علی بن ابی طالب(ع) بد می‌‌گویند؛ لذا از آنان فاصله گرفتم. و آن گاه از من خشمناک شدند که بزرگ شدم و در ستایش آن حضرت شعر گفتم. و به نقلی پدر و مادرش از دوستان اهل بیت بودند که با دعای امام حسن(ع) دارای چنین فرزندی خوش سخن و دوست‌دار اهل بیت شدند.

همچنین گفته شده است که سید حمیری ابتدا بر مذهب اباضیه (شاخه‌ای از خوارج) بود، ولی در اواخر عمرش به دست امام صادق(ع) هدایت یافت و مذهب اهل بیت را پذیرفت[۲].

ابن حجر وی را رافضی خوانده و گفته است: او در اشعارش به نکوهشِ سلف و ستایش علی(ع) می‌پرداخت [۳].

از آن چه گذشت شیفتگی سید نسبت به اهل بیت و امیرمؤمنان معلوم گردید. این واقعیت به خوبی در سروده‌های شیوای سید نمایان است. گفته‌اند که او در باره هر فضیلتی از فضایل اهل بیت شعر گفته است. ابوالفرج اصفهانی می‌‌نویسد: اشعار او یا در ستایش بنی هاشم است یا در نکوهشِ مخالفانشان. روزی سید در کوفه اعلام کرد که هر کسی فضیلتی در شأن علی(ع) بگوید که من شعری در آن باره نسروده باشم به او جایزه می‌‌دهم[۴].

ابن شهر آشوب وی را در زمره آن دسته از شعرای اهل بیت(ع) که آشکارا و بدون تقیه به مدح آنان می‌‌پرداختند، نام برده است[۵].

بشّار که از شاعران معاصر سید است خطاب به وی گفته است: اگر خدا تو را به مدح اهل بیت(ع) مشغول نمی‌کرد (و در زمینه‌هایی که ما شعر سرودیم، می‌‌سرودی) اشعار ما مطرود شده و ما گمنام می‌‌ماندیم.

ابن حجر از مداینی نقل می‌‌کند که سید نزد اعمش می‌‌رفت و از او فضایل علی(ع) را می‌‌نوشت سپس در باره آنها شعر می‌‌سرود[۶].

امام صادق(ع) به او فرموده است: مادرت تو را سید نامید و تو سید الشعراء هستی[۷].

خطیب، وی را شاعری بسیار زبردست و نوآور می‌‌داند. گفته شده است که سه نفر از جمله سید بیشترین میزان شعر را سروده‌اند. کشی در بیان مرتبه علمی او می‌‌گوید: نقل شده است که دانش ائمه در چهار نفر خلاصه می‌‌شود: سلمان، جابر، سید حمیری، و یونس بن عبدالرحمن[۸].

ذهبی از ابوالفرج نقل می‌‌کند که او شاعری خوش طبع بود و زیاد می‌‌سرود، لکن به جهت زیاده روی در دشنام به برخی صحابه، مطرود شد. او رافضیی تیزهوش و از بزرگان شعرا بود که در مدح اهل بیت(ع)اشعار بدیعی می‌‌سرود[۹].

شوشتری ضمن آنکه او را اهل ورع و پرهیزکاری معرفی می‌‌کند، می‌‌گوید: او از بزرگان زمان خود شناخته می‌‌شد که در فصاحت و بلاغت، گویِ سبقت از دیگران ربوده بود و گفته‌اند که دفاتر (میمیّات) او کم حجم بود[۱۰].

طبقه و منزلت روایی اسماعیل. و ی از اصحاب امام صادق(ع) است و امام کاظم(ع) را نیز ملاقات کرده است[۱۱].

رجالیون شیعه درباره او سه دیدگاه دارند:

  1. علامه در خلاصه، وی را توثیق کرده و فردی با کرامت و بلند مرتبه‌اش معرفی نموده است.
  2. ابن داوود، علامه مجلسی و صاحب تحریرِ طاووسی، او را ممدوح خوانده‌اند.
  3. تفرشی او را تضعیف کرده است[۱۲].

ابوالفرج اصفهانی و آیة الله سید ابوالقاسم خویی ضمن اظهار عدم وجودِ دلیل بر وثاقت وی، تنها محبت او نسبت به اهل بیت(ع)را ثابت می‌‌دانند. ابوالفرج می‌‌افزاید: دعای امام صادق(ع) در حق وی تنها امید بخشش گناهان او را روشن می‌‌کند و بر وثاقت او دلالت ندارد[۱۳]. شیخ کتاب اخبار وی را تألیف صولی می‌‌داند و طریق وی را به صولی معتبر می‌‌شناسد. ابن طاووس جلالت و مجد وی را واضح و مبرهن می‌‌داند. مامقانی به اعتبار توثیق علامه حلی وی را موثق می‌‌داند.

سرزنش و بدگویی‌اش از همسران پیامبر(ص) و صحابه‌ای که با بنی هاشم مخالف بودند، در میان اهل سنت مشهور است و همین امر موجب طرد وی از سوی آنان شده است[۱۴].

نوشته‌اند که: در حال احتضار رنج می‌‌برد. استغاثه و شکوه‌ای کرد. ناگهان امیرمؤمنان را دید و آرام گرفت و با صورتی شاداب و نورانی جان سپرد.

پس از وفات از سوی مردم کوفه، ده‌ها کفن برایش فراهم شد، لکن هارون الرشید همه آنها را بازگردانید و خود به تکفین او پرداخت. این واقعه به سال ۱۷۳ﻫ.ق در بغداد روی داد[۱۵].[۱۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الاغانی ۲۲۹/ ۷.
  2. اختیار معرفة الرجال، / ش ۵۰۵ و ۵۰۷ و معالم العلماء ۱۳۴.
  3. لسان المیزان ۴۳۶/ ۱.
  4. الاغانی ۲۲۹/ ۷.
  5. معالم العلماء ۱۳۴.
  6. لسان المیزان ۴۳۸/ ۱.
  7. الاغانی ۲۲۹/ ۷.
  8. اختیار معرفة الرجال / ش ۵۰۵ و ۵۰۷.
  9. سیر اعلام النبلاء ۴۴/ ۸.
  10. قاموس الرجال ۱۰۶/ ۲.
  11. رجال طوسی ۱۴۸.
  12. تنقیح المقال ۱۴۲/ ۱.
  13. الاغانی ۲۲۹/ ۷ و معجم رجال الحدیث ۱۷۷/ ۳.
  14. لسان المیزان ۴۳۶/ ۱.
  15. سیر اعلام النبلاء ۸/ ۴۶؛ تاریخ الاسلام ۱۱/ ۱۶۱ و الوافی بالوفیات ۹/ ۱۹۷.
  16. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 24.