سیره فرهنگی معصومان درباره شیوه و روش آموزش چه بوده است؟ (پرسش)
سیره فرهنگی معصومان درباره شیوه و روش آموزش چه بوده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ سیره فرهنگی معصومان |
مدخل اصلی | شیوه آموزش |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
سیره فرهنگی معصومان درباره شیوه و روش آموزش چه بوده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره فرهنگی معصومان است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره فرهنگی معصومان مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ذاکری در کتاب «سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه» در اینباره گفته است:
«درباره شیوه آموزش در آن زمان نکاتی مطرح است. آموزش گاهی به صورت خطابه و سخنرانی بوده و زمانی به صورت اعلام عمومی در سطح جامعه و زمانی هم در جمعی خاص نکات لازم التعلیم مطرح میشده است؛ اما بیان مطالب همراه بوده با استفاده از روشها و شیوههایی که در ذهن حاضران بماند و برای آنان محسوس باشد. به برخی از این شیوهها اشاره میکنیم:
- توجه دادن به نمونه عینی: برای اینکه مسلمانان در فراگیری احکام و مسائل شرعی دچار مشکل نشوند، پیامبر (ص) خود اعمال را انجام میداد و از مسلمانان میخواست طبق عمل وی اعمال را انجام دهند و رفتار خود را از نظر شرعی برای دیگران حجت میدانستند و میفرمودند: آنگونه نماز بخوانید که دیدید من نماز میخوانم[۱]. در حجة الوداع برای اینکه مسلمانان اعمال حج را درست انجام دهند و روش حج جاهلیت را تکرار نکنند، میفرمود: «خُذُوا عَنِّي مَنَاسِكَكُمْ»[۲]. و در موردی دیگر فرمود: «إِذَا رَأَيْتُمُونِي قَدْ فَعَلْتُ شَيْئاً لَمْ أَفْعَلْهُ قَبْلَ ذَلِكَ فَسَلُونِي لِمَ فَعَلْتُهُ»[۳].
ما در بسیاری از اعمال عبادی و دینی به رفتار پیامبر (ص) و دیگر معصومان استناد میکنیم و رفتار عینی و عملی آنان برای ما حجت است. پیامبر (ص) مسلمانان را از هرگونه افراط و تفریط در عبادت باز میداشت و در این مورد به سیرۀ خود اشاره میکرد.
امام باقر (ع) میگوید: پیامبر (ص) فرمود: آگاه باشید که برای هر عبادتی اوجی است، سپس به سستی میگراید. پس کسی که اوج عبادتش برابر سنت من باشد هدایت شده است و هر کس مخالف سنت من عمل نماید به تحقیق گمراه شده است و عمل او تباه خواهد بود. بدانید من نماز میخوانم و میخوابم و روزه میگیرم و افطار میکنم و میخندم و گریه میکنیم، پس هر کس از راه من و سنتم روی بگرداند، از من نیست و مرگ برای موعظه کافی است و یقین بهترین بینیازی است و عبادت بهترین شغل است[۴].
به نظر میرسد پیامبر (ص) این سخنان را برای جلوگیری از افراطگرایی و رهبانیت دستههایی از یاران خود بیان کرده که راهی جز سیره حضرت در پیش گرفته بودند. انس بن مالک گوید: سه گروه از مردان نزد زنان پیامبر (ص) آمدند و از عبادت پیامبر پرسیدند. وقتی زنان پیامبر به آنان پاسخ دادند، گویا آن را کوچک شمردند و گفتند: ما کجا و پیامبر (ص) کجا، درحالی که خداوند گناهان گذشته و آینده وی را بخشیده است. یکی از آنان گفت: من تمام شب را به عبادت میگذرانم. دیگری گفت: من همیشه روزه میگیرم و سومی اظهار کرد: من برای همیشه از زنان کنارهگیری میکنم و هرگز ازدواج نمیکنم.
رسول خدا (ص) نزد آنان آمد و فرمود: شما همان کسانی هستید که اینگونه و آنگونه سخن گفتید. به خدا سوگند من شما را برای خدا میترسانم و برای خدا شما را به تقوا دعوت مینمایم؛ ولی من روزه میگیرم و افطار میکنم، نماز میخوانم و میخوابم و با زنان ازدواج میکنم؛ پس کسی که از سنت من اعراض نماید، از من نیست[۵]؛ یعنی من نمونه عینی و اسوه شما هستم.
در حدیثی دیگر نقل شده است زن عثمان بن مظعون نزد پیامبر (ص) آمد و از همسر خود شکایت کرد که او روزها روزه میگیرد و شبها به عبادت مشغول است. پیامبر درحالی که غضبناک بود، از خانه خارج شد و کفشش را میکشاند تا اینکه خود را به عثمان رساند که مشغول عبادت بود. عثمان وقتی پیامبر (ص) را دید از عبادت دست برداشت. پیامبر به وی فرمود: «ای عثمان، خداوند مرا برای رهبانیت و گوشهنشینی به رسالت بر نینگیخته؛ بلکه مرا به دینی که پاک و سهل و سمحه است، مبعوث کرده. من روزه میگیرم و نماز میخوانم و با خانوادهام ارتباط برقرار میکنم. پس هر کس دین مرا دوست دارد، باید برابر سنت من عمل نماید و از سنتهای من ازدواج است»[۶].
از این سخنان پیامبر (ص) استفاده میشود که عملکرد معصومان بهترین راه و نمونه عینی برای دیگران است. حتی یاران معصومان دیگر همکیشان خود را از اینگونه افراطها نهی میکردند. یک بار سلمان فارسی با شکایت زن زید بن صوحان روبرو شد که میگفت زید شبها به عبادت مشغول است و روزها روزه میگیرد. سلمان زید را خواست و به او گفت غذا بخور. زید گفت روزهام. سلمان با تحقیر به او گفت: ای زید کوچک، غذا بخور و روزه او را باطل کرد و مانع ادامه کار وی شد[۷].
امیر مؤمنان (ع) در نامۀ خود به عثمان بن حنیف میفرماید هر مأمومی باید از امام خود پیروی کند؛ اما شما که نمیتوانید در همه ابعاد زندگی مانند من باشید، میتوانید با شرائطی مسیر حق را بیابید: «وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»[۸]. معصومان انسانهای کامل هستند و انسان میتواند راه و منش آنان را در پارسایی و پاکدامنی و درستکاری تاحدودی دنبال کند.
- استفاده از مثل: در بسیاری از مواقع از تمثیل برای تفهیم مطالب و آموزش به اطرافیان خود استفاده میکردند که به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم: رسول خدا (ص) همراه یاران خود در وادی بدون گیاهی حرکت میکرد؛ به یاران خود فرمود: هر کس هیزمی بیاورد. گفتند: ما در زمین بدون گیاه هستیم و در اینجا هیزمی نیست. فرمود: هر کس آنچه میتواند بیاورد. آنان رفتند و هیزم آوردند بر روی هم انباشتند. حضرت فرمود: گناهان اینگونه جمع میشود؛ یعنی تصور میکنی گناهی نداری، اما اگر جمع شود، زیاد خواهد بود و افزود: «إِيَّاكُمْ وَ الْمُحَقَّرَاتِ مِنَ الذُّنُوبِ فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ طَالِباً أَلَا وَ إِنَّ طَالِبَهَا يَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ...»[۹]. بنا بر نقلی دیگر حضرت وقتی چوبهای کوچک انبوه شدند. فرمود: خواستم با این کار برای شما مثل و نمونهای بیاورم و بدانید کارهای نیک و کارهای بد اینگونه جمع میشوند. «فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَظَرَ لِنَفْسِهِ»[۱۰].
سَدیر یکی از یاران امام صادق (ع)، تصور میکرد قیامی که علیه بنی امیه شده و شعار الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ را سر میدهد، منظور از رضا، حضرت است. او مدعی بود حضرت چون یاران زیادی دارد، باید قیام کند. حضرت میپرسد: یاران ما حدوداً چقدر هستند ای سدیر؟ میگوید: صد هزار. حضرت با تعجب میپرسد: صد هزار؟! سدیر میگوید: دویست هزار. حضرت با تعجب میپرسد: دویست هزار؟! سدیر میگوید: بلکه نصف دنیا طرفدار شما هستند. حضرت ساکت میشود و از او میخواهد با هم به منطقۀ ینبع بروند. در مسیر راه به چوپانی بر میخورند که بُز میچراند. آنجا برای نماز از مرکب فرود میآیند. حضرت میفرماید: «به خدا سوگند ای سدیر، اگر شیعیان ما به تعداد این بزغالهها باشند، من نباید در خانه بنشینم و لازم بود قیام نمایم؛ پس فرود آمدیم و نماز خواندیم. وقتی نمازم به اتمام رسید، به بزغالهها نگریستم و آنها را شمردم، هفده رأس بودند»[۱۱].
امام صادق (ع) برای اینکه این شخص را از توهمی که داشت خارج کند، از شهر بیرون میرود. شاید هدف آن حضرت این بوده که نشان دهد کسی با او کاری ندارد و این قیامکنندگان در اطاعت فرد دیگری هستند. زمانی که در محیطی خاص قرار میگیرد، عدد یاران واقعی خود را بیان میکند و با ارائه نمونهای عینی توهم او را از بین میبرد.
- بهره بردن از زبان اشاره: زبان اشاره امروزه زبانی خاص با روشی مشخص است. جمع زیادی میتوانند از آن استفاده کنند و حتی ناشنوایان از آن بهره میبرند. این روش گفتگو به صورت فعلی و منظم در قرون اخیر ایجاد شده؛ ولی استفاده از دست و انگشتان برای انتقال مقصود که بیشترین نقش را در این زبان دارد، سابقه طولانی تری دارد. پیامبر (ص) و امامان برای اینکه موضوعی را به خوبی آموزش دهند و ابهام را در آن برطرف نمایند، از دست و انگشتان خود که برای عموم قابل درک بود، استفاده میکردند. در هنگام حج، رسول خدا (ص) در سمت چپ جبل الرحمه[۱۲] فرود آمدند. مردم هم خود را به آن منطقه رساندند، به تصور اینکه باید در آنجا وقوف کنند. پیامبر (ص) با انگشتان دست خود به منطقه عرفات اشاره کرد و تمام منطقه عرفات را برای وقوف روا دانست و فرمود: «ای مردم، جایی که شترم را خواباندم، موقف نیست؛ بلکه تمام اینجا موقف است و با دست خود اشاره کرد و فرمود: عرفه تمامش موقف است»[۱۳]. مردم متفرق شدند. حضرت در مزدلفه نیز همینگونه عمل کرد[۱۴]. پیامبر (ص) در خطبه خود در مسجد خیف فرمود: اهل بیتم و قرآن از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، مانند این دو هستند و به انگشتان سبابه دو دستش اشاره کرد و نه مانند این و به دو انگشت وسط خود اشاره کرد که یکی بزرگتر از دیگری بود[۱۵]. یک بار مردی به امام صادق (ع) عرض کرد من ۲۹۹ روز روزه گرفتم. حضرت فرمود: وقتی با دیدن ماه روزه گرفتی و با دیدن ماه دیگر افطار کردی و ۲۹۹ روز شد، اشکال ندارد؛ زیرا رسول خدا (ص) با انگشتان دو دست خود دو بار همه انگشتان را نشان داد و در بار سوم یکی را کم کرد؛ یعنی ممکن است ماه رمضان ۲۹ روز باشد[۱۶]. در مورد دیگری آن حضرت سه بار انگشتان دست را نشان داد؛ یعنی ماه رمضان سی روز است[۱۷].
امام صادق (ع) گوید: امیر مؤمنان (ع) به یاران خود میفرمود: شما را به خاطر سبّ من قربانی میکنند و با دست اشاره به گردن میکرد (یعنی سر شما را جدا میکنند) و میافزود: اگر از شما خواستند مرا سبّ کنید، این کار را انجام دهید؛ اما اگر خواستند از من برائت بجویید، من بر دین محمد (ص) هستم. آنان را از اظهار برائت از خود نهی نکرد[۱۸] و اینگونه تکلیف شرعی آنان در آینده را مشخص کردند. مشابه این، روایتی در کتاب کافی است که طبق آن به امام صادق (ع) گفته میشود: علی (ع) بالای منبر کوفه گفته اگر شما را به سبّ من دعوت کنند، مرا سب کنید، اما از من برائت نجویید؛ زیرا من بر دین محمد هستم. امام صادق (ع) این ادعا را تکذیب میکند و بیان مینماید که حضرت فرمود من بر دین محمد هستم و نفرمود از من تبرا نجویید. بعد اشاره به آیه تقیه میکند و اینکه عمار یاسر برای حفظ جانش تقیه کرد[۱۹]. در نقلهای دیگر آمده از من برائت مجویید؛ زیرا من بر فطرت متولد شدم و در ایمان و هجرت سبقت گرفتم[۲۰].
در روایات متعددی امامان برای تعیین آخرین لحظات زندگی اشاره به حلق کردهاند. امام باقر (ع) میفرماید: وقتی نفس به حلق برسد، توبهای برای عالم نیست؛ اما برای جاهل امکان توبه هست[۲۱]. مشابه آن از امام صادق (ع) نیز نقل شده است[۲۲]. وقتی از موسی بن جعفر (ع) از فقیهترین فرزندانش سؤال کردند تا تکلیف امام بعد مشخص شود، ایشان با دست به فرزندش علی (امام رضا (ع)) اشاره کردند؛ یعنی مصداق را تعیین کردند تا شیعیان دچار مشکل نشوند[۲۳].
استفاده از تشبیه و تمثیل و مانند آن از مواردی است که برای آموزش مسائل دینی از آنها بسیار استفاده میشد؛ مثلاً فرد حریص به دنیا به کرم ابریشم تشبیه شده که هر چه به دور خود میپیچد از خارج شدن دور میشود تا اینکه میمیرد[۲۴] و دنیا به آب شور دریا که خوردن آن باعث تشنگی میشود، تشبیه شده است[۲۵]. نماز مانند نهری فرض شده که جلوی منزل انسان قرار دارد و هر مسلمان شبانه روز پنج بار خود را در آن میشوید[۲۶]»[۲۷]
منبعشناسی جامع سیره فرهنگی معصومان
پانویس
- ↑ سید مرتضی، الانتصار، ص۱۵۱-۱۵۲؛ شیخ طوسی، الخلاف، ج۱، ص۳۱۴؛ محمد بن ادریس شافعی، الام، ج۱، ص۱۸۴؛ ابن حزم، المحلی، ج۳، ص۲۳۴؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۲۲۶ و ج۵، ص۲۲۳۸؛ احمد بن حسین بیهقی، سنن الکبری، ج۲، ص۳۴۵: «وَ صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي».
- ↑ «مناسک حجتان را از من یاد بگیرید»سید مرتضی، الإنتصار، ص۲۵۴؛ شیخ طوسی، الخلاف، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ «زمانی که دیدید کاری را انجام دادم که قبلاً انجام نداده بودم، بپرسید چرا انجام دادم»محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۸۵: «أَمَا إِنِّي أُصَلِّي وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَكُ وَ أَبْكِي فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِي وَ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي. وَ قَالَ: كَفَى بِالْمَوْتِ مَوْعِظَةً وَ كَفَى بِالْيَقِينِ غِنًى وَ كَفَى بِالْعِبَادَةِ شُغُلًا».
- ↑ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۹۴۹: «أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لَأَخْشَاكُمْ لِلَّهِ وَأَتْقَاكُمْ لَهُ، لَكِنِّي أَصُومُ وَأُفْطِرُ، وَأُصَلِّي وَأَرْقُدُ، وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۹۴: «يَا عُثْمَانُ لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلِّي وَ أَلْمِسُ أَهْلِي فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِي فَلْيَسْتَنَّ بِسُنَّتِي وَ مِنْ سُنَّتِيَ النِّكَاحُ».
- ↑ ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۳۹: «ثُمَّ بَعَثَتْ (امرأة زيد) إِلَى زَيْدٍ، قَالَ فَجَاءَ زَيْدٌ، فَقُرِّبَ الطَّعَامُ فَقَالَ سَلْمَانُ: كُلْ يَا زُيَيْدُ، قَالَ: إِنِّي صَائِمٌ. قَالَ: كُلْ يَا زُيَيْدُ لا يَنْقُصُ- أَوْ تُنْقِصُ- دِينَكَ».
- ↑ «ولی مرا با پارسایی و کوشش (در عبادت) و پاکدامنی و درستکاری یاری کنید»نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۴۱۷.
- ↑ «دوری کنید از گناهان کوچک؛ زیرا برای هر چیزی خواهان و بازخواستکنندهای دارد و خواهان، آنچه را مقدم دارید و آثار آن را مینویسد»محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۸۸.
- ↑ «پس رحمت خدا بر آن کس باد که در اعمال خود بنگرد»قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۲: «وَ اللَّهِ يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ».
- ↑ جبل الرحمه کوهی است در عرفات که پیامبر (ص) در کنار آن وقوف کردند.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۶۴: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَيْسَ مَوْضِعُ أَخْفَافِ نَاقَتِي بِالْمَوْقِفِ وَ لَكِنْ هَذَا كُلُّهُ مَوْقِفٌ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ وَ قَالَ (ع)عَرَفَةُ كُلُّهَا مَوْقِفٌ».
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۱۸۰.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۳: «أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَإِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ، وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ- وَ جَمَعَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى».
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۶۰.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۶۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۹، ص۱۷۶؛ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات (۱ج)؛ مقدمه، ص۸۴: «قَالَ عَلِيٌّ (ع): وَ اللَّهِ لَتُذْبَحُنَّ عَلَى سَبِّي -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ- ثُمَّ قَالَ: فَإِنْ أَمَرُوكُمْ بَسَبِّي فَسُبُّونِي وَ إِنْ أَمَرُوكُمْ أَنْ تَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي عَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ لَمْ يَنْهَهُمْ عَنْ إِظْهَارِ الْبَرَاءَةِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹: «ثُمَّ سَتُدْعَوْنَ إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنِّي وَ إِنِّي لَعَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ وَ لَمْ يَقُلْ لَا تَبَرَّءُوا مِنِّي».
- ↑ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۹۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۲۲: «أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَة».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۴۰: «إِذَا بَلَغَتِ النَّفْسُ هَذِهِ وَ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ لَمْ يَكُنْ لِلْعَالِمِ تَوْبَةٌ وَ كَانَتْ لِلْجَاهِلِ تَوْبَةٌ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷.
- ↑ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۳۴: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع): مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ كُلَّمَا ازْدَادَتْ عَلَى نَفْسِهَا لَفّاً كَانَ أَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۳۶: «مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۱۱: «إِنَّمَا مَثَلُ الصَّلَاةِ فِيكُمْ كَمَثَلِ السَّرِيِّ وَ هُوَ النَّهَرُ عَلَى بَابِ أَحَدِكُمْ يَخْرُجُ إِلَيْهِ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ يَغْتَسِلُ مِنْهُ خَمْسَ مَرَّاتٍ...».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۷۲-۸۰.