ضرورت وجود مفسر قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

قرآن مانند هر کتاب عمیق دیگری نیازمند تفسیر و مفسّر است؛ قرآن مجموعه قوانین و احکام و معارف و دریای بی‌انتهایی است که معارف آن هرگز تمامی ندارد منتها فهم آنها نیازمند مفسری همچون معصومین (ع) است.

مقدمه

در جوامع بشری، برای تبیین مبانی و اصول حاکم بر یک نظام سیاسی، به تنظیم و تصویب قانون اساسی می‌پردازند. قانون اساسی، مشتمل بر اموری کلّی است که سایر قوانین بر اساس آن تصویب می‌گردد. از آنجا که قانون کلّی قابل تعبیر و تفسیر است، معمولاً مقامی را به عنوان مفسّر قانون اساسی در کنار آن قانون تعیین می‌کنند تا اوّلاً، با تفسیر قانون، موجب رفع اختلاف گردد و ثانیاً، مانع تفسیرهای غلط و تحریف قانون شود.

طبعاً مفسّر قانون اساسی، باید در علم و احاطه بر آن، در رتبه قانون‌گذار و آگاه و مسلّط بر روح قانون و جزئیّات و دقایق قانون اساسی باشد، تا بتواند به درستی آن را تفسیر کند؛ زیرا در زمان اختلاف و بروز قرائت‌های گوناگون از قانون، آنچه مورد استناد و اجرا قرار می‌گیرد، تفسیر مقام تعیین شده برای تفسیر قانون است و نه تفاسیر و برداشت‌های افراد مختلف از متن قانون. به طریق اولی، برای تفسیر قرآن، به عنوان قانون جاودانه الهی، لازم است مفسّری مسلّط بر متن و محتوای قرآن وجود داشته باشد. البتّه برای تفسیر قانون الهی، ویژگی‌هایی فراتر از تفسیر قوانین بشری لازم است که در بخش‌های بعد بررسی خواهد شد.

به طور کلّی، قرآن مجموعه قوانین و احکام و معارفی است که از شدّت عمق و حکمت، احدی نمی‌تواند تا قیامت همتایی برای آن بیاورد؛ چنان‌که شاهدیم که تحدّی قرآن حتّی به یک سوره دو سطری نیز، در سراسر تاریخ بدون پاسخ مانده است و بنا بر اِخبار الهی، همچنان باقی خواهد ماند.

از سوی دیگر، قرآن دریای بی‌انتهایی است که معارف آن هرگز تمامی ندارد و هیچ غوّاصی نمی‌تواند به عمق آن برسد. این کتاب ارجمند، در همه زمان‌ها جدید است و همه نیازهای بشر تا آخرالزمان را تأمین می‌کند. روایات درباره عظمت معارف قرآن فراوان است. در اینجا تنها به کلامی نورانی از رسول خدا (ص) اشاره می‌کنیم که خطاب به مقداد فرمود: «هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ»[۱]؛ چنان‌که خود فرمود: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۲].

بدیهی است این همه معارف که ابلغ‌الموعظه و احسن الحدیث و طراوت قلوب و بهاردل‌ها است و هر روز ارمغانی نو بر بشریّت عرضه می‌کند، مشتمل بر آیات و سوره‌های محدودی است و طبعاً چنین مجموعه‌ای از معارف توحیدی، نیازمند تبیین و تفسیر است و هرگز افراد عادّی، با علوم رایج ادبی و آگاهی‌های متعارف علمی، نمی‌توانند از اسرار قرآن رمزگشایی نمایند و از دفائن و گنج‌های بی‌پایان آن بهره‌مند شوند[۳].

عقل حکم می‌کند، همان‌طور که در قوانین اساسی بشری، وجود مبیّن و مفسّری در کنار قانون به طور مستمر ضرورت دارد، به طریق اولی، برای کتاب الهی، با مشخّصاتی که گفته شد، قطعاً وجود مفسّری الهی واجب است؛ تا تفسیری مرضیّ رضای صاحب کتاب در همه ادوار تاریخ ارائه نماید و راه تدسیس و تحریف را برآن ببندد.

البته در این تمثیل، تفاوت فراوانی میان قوانین بشری و کتاب الهی وجود دارد؛ زیرا

  1. قانون‌گذار قرآن پروردگار است
  2. مبدأ قرآن وحی الهی است
  3. معارف و احکام آن از سنخ علوم متعارف بشری نیست؛ تا به آنجا که خداوند به رسول اکرم (ص) می‌فرماید:﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۴]. یعنی خداوند با نزول کتاب الهی، باب معارف و حکمی را بر پیامبرش (ص) گشود که هرگز از طرق دیگر برای ایشان قابل دسترسی نبود. هنگامی که مسئله برای شخص اوّل عالم امکان چنین است، به طریق اولی تکلیف مردم عادّی در فهم معارف قرآن روشن است؛ که اگر انبیاء الهی (ع) مبعوث نمی‌شدند و باب وحی بر انسان گشوده نمی‌شد، به طور کامل و برای همیشه از علوم فراوانی محروم بودند.
  4. تفسیر قانون، در هر عصری توسّط مرجع تفسیرکننده انجام می‌گیرد؛ تا رفع مخاصمه کرده و راهکاری عملی برای برون‌رفت از مشکل و اختلاف بین امّت ارائه دهد. طبعاً ممکن است که راه‌کار این مرجع، حکایت از حقیقت ننماید و ممکن است تفاسیر کامل‌تری نیز خارج از مرجع مذکور وجود داشته باشد. همچنین ممکن است که تفسیر مذکور در اعصار گوناگون تغییر نماید و برداشتی متفاوت از متن قانون ارائه گردد. حال آنکه تفسیر قرآن توسط ائمه (ع)، در همه اعصار، حکایت از یک حقیقت واحد می‌نماید؛ گرچه ممکن است به حسب ظاهر با یکدیگر مخالف باشد.

خداوند از جمله معجزات قرآن را یکنواختی و هم‌سویی آیات آن بر می‌شمارد و می‌فرماید:﴿قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ[۵].

  • گرچه نزول آیات الهی طیّ دوره‌ای ۲۳ ساله بوده است، ولی هیچ‌گونه اختلاف و تغییری در اهداف و احکام آن مشاهده نمی‌شود: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا[۶].

این همه، نشان‌دهنده آن است که آیات مختلف قرآن، از حقیقت روح واحدی نشأت گرفته است و بر این مبنا، مفسّر قرآن نیز باید متّصل به حقیقت و مبدأ این کتاب باشد؛ تا اختلاف در تفسیر و تبیین آیات گوناگون آن رخ ندهد[۷].

نیازمندی قرآن به مبیّن و مفسر

هر کتاب علمی عمیقی، به تناسب عمق و محتوای بلندی که دارد، محتاج به یک معلّم و مفسر است. جداکردن مفسر یک متن دقیقه از آن، به منزله کنار گذاشتن اصل آن کتاب و محروم ساختن خود از معارف بلند آن است؛ برای مثال، اگر کسی گنجینه گران‌بهایی را به همراه داشته باشد، ولی کلید رمزگشای آن را نداشته باشد، عملاً با کسی که فاقد آن گنج است، در یک مرتبه قرار دارد و هر دو نسبت به عدم بهره‌مندی از ذخائر آن دفینه یکسانند؛ هرچند که تأسّف اوّلی بیش از دومی است. این اصل در ارتباط با قرآن و فهم معارف بلند آن، به طریق اولی جاری است؛ یعنی نیاز به مبیّن قرآن، نه فقط در آیات متشابه و اختلاف‌برانگیز آن، بلکه درباره سایر آیات الهی نیز وجود دارد؛ زیرا قرآن کلام حق و دریای بی‌انتهایی به عظمت صاحب آن است که هر غوّاصی با هر میزان مهارتی در آن غواصی کند، هرگز به ژرفای آن نمی‌رسد.

مقداد بن اسود نقل می‌کند که روزی رسول اکرم (ص) درباره دنیا و فتنه‌های روزگار هشدار دادند و فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ فِي دَارِ هُدْنَةٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّيْرُ بِكُمْ سَرِيعٌ وَ قَدْ رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يَأْتِيَانِ بِكُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ». مراد از «دَارِ هُدْنَةٍ» در این روایت، عالم دنیا است که به حسب ظاهر تلاطمی در آن نیست و سرای آرامش است، در حالی که به دنبال آن منزل آخرت است که برای غافلان و مقصّران در هدایت، سراسر دار اضطراب و غصه و ناآرامی است. لذا مقداد پرسید: «يَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ مَا دَارُ الْهُدْنَةِ؟» رسول اکرم (ص) پاسخ دادند: "روزگار زندگی شما در دنیا است که سرای عبور است و مدّت آن نسبت به آخرت بسیار کوتاه است و شما به این معبر آمدید تا از آن به سلامت عبور کنید و خود را به روزگار رهایی و سعادت حقیقی و دار قرار برسانید".

ایشان با این مقدّمه، در بیانی بلند و وصیّت‌گونه، خطاب به همه امّت اسلام فرمودند: «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ». ایشان در ادامه، صفات برجسته قرآن را چنین برشمرده و فرمودند: قرآن: شفاعت‌کننده وسعایت‌کننده‌ای است که سخن او در نزد پروردگار پذیرفته می‌شود: «فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ...».

قرآن هم ظاهر و هم البته باطنی دارد؛ ظاهر آیات قرآن احکام الهی است و باطن آن مملوّ از علوم و معارف توحیدی است: «وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ...».

ظاهر آیات، از شدّت زیبایی، اعجاب برانگیز است و باطن آن عمیق، و ستارگانی در آن می‌درخشند که در درخشش آنها در پس یکدیگر است و نور اصلی آن به واسطه اتّصال به حقیقت آن است و در نتیجه، معارف و مطالب بدیع آن هرگز تمامی ندارد: «ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ...». اگر کسی در زندگی به دنبال هدایت است، چراغ‌های روشن هدایت و علائم برجسته سعادت و حکمت در این کتاب وجود دارد: «فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ...».

قرآن راهنمای خوبی برای جوهره زندگی انسان‌ها و هدف از خلقت آنها، یعنی معرفت به توحید است؛ ولی به آن شرط که انسان قرآن را به خوبی بشناسد و با اوصاف آن آشنا باشد: «دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ»[۸].

اکنون سؤال اصلی آن است که آیا کتابی با چنان ویژگی‌های ارجمند، که نمونه‌ای از آن در بیان رسول اکرم (ص) اشاره شد، نیازمند به معلّم و مفسّر نیست؟ و با توجه به آنکه آگاهی و ناآگاهی به این کتاب مقدّس، دائرمدار سعادت یا هلاکت ابدی است، تا چه حد باید نسبت به آگاهی بر قرآن حسّاس بود؟ و مقتضای برهان لطف درباره ضرورت وجود دائمی یک معلم و مفسّر درکنار قرآن چگونه است؟ و در جوامع بشری و در مواردی به مراتب نازل‌تر و ضعیف‌تر، عقلای قوم چگونه رفتار می‌کنند؟ و چگونه ممکن است که خداوند به رسول خود (ص) درباره امری با این اهمیّت، بیانی نفرموده باشد و قرآن نیز در این باره سکوت کرده باشد؟[۹].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. (الکافی، الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۲، ص۵۹۹).
  2. «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  3. «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَ إِلَيْكُمُ الرَّسُولَ (ص) وَ أَنْزَلَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَ أَنْتُمْ أُمِّيُّونَ عَنِ الْكِتَابِ وَ مَنْ أَنْزَلَهُ وَ عَنِ الرَّسُولِ وَ مَنْ أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ ﴿فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ... فَجَاءَهُمْ بِنُسْخَةِ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى وَ تَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلِ الْحَلَالِ مِنْ رَيْبِ الْحَرَامِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْهُ لَعَلَّمْتُكُمْ» (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۶۱).
  4. «و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  5. «قرآن عربی بی‌کژی، باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره زمر، آیه ۲۸.
  6. «آیا به قرآن نیک نمی‌اندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.
  7. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۲۴-۳۲۷.
  8. الکافی (ط. الإسلامیه. ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۲، ص۵۹۹: کتاب فضل القرآن.
  9. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۳۲۷-۳۲۹.