علی بن یقطین اسدی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

علی بن یقطین بن موسی از خاندان‌های اصیل ایرانی است که پدرش از اهواز به کوفه مهاجرت کرده است. علی در سال ۱۲۴ه‍.ق در کوفه به دنیا آمد. وی در این شهر نشو و نما یافت و به ابزار فروشی اشتغال داشت[۱].

تولد علی همزمان با آغاز شورش‌های مردمی بر ضد حکومت بنی امیه و بنی مروان بود. پدرش از شخصیت‌های انقلابی و مخالف خلافت امویان بود که مورد تعقیب مأموران حکومت قرار گرفت و مخفی شد. او برای مصون ماندن از دستگیری و آزار امویان از کوفه به مدینه پناه برد[۲].

پس از سقوط امویان و تأسیس سلسله عباسیان در سال ۱۳۲ هـ. ق به کوفه مراجعت کرد[۳] و یکی از کارگزاران سفاح شد.

یقطین، پدر علی درباره اصل و نسب خود می‌گوید: روزی در اهواز، خاستگاه دودمان خود، مردی از منشیان یحیی بن خالد، فرماندار اهواز شد. موسی - پدرم - در بند مالیات سنگین گرفتار آمد؛ چنان که بدهی‌های نگاشته از دفتر دولتیان را می‌پرداخت. میبایست حتی از زمین و خانه‌اش نیز دست می‌شست؛ پس از اندکی به امام صادق(ع) پناه برد. امام صادق(ع) نامه‌ای به فرماندار اهواز نوشت و پس از مهر کردن به پدرم سپرد.

پدرم به اهواز بازگشت و نامه را به فرماندار رساند. او پس از دیدن نامه، بسیار خوشحال شد. نامه را بوسید و دستور داد تمام بدهی‌های او را از دفتر مالیاتی پاک کنند و تمام ثروت خود را با او تقسیم کرد. امام از عملکرد فرماندار اهواز بسیار شادمان شد[۴].

می‌گویند: موسی پدر یقطین از یاران امام صادق(ع) بود و گاهی اموالی به خدمت امام می‌برد؛ ولی پسرش یقطین از چنین نیک بختی بی‌بهره و دل در خدمت عباسیان سپرده بود. خدمات ارزشمندی به بنی عباس نمود و در بنای کاخ‌های عباسی کوشید[۵] و حتی مورد نفرین امام صادق(ع) قرار گرفت.

نوجوانی علی بن یقطین مصادف با امامت امام صادق(ع) بود. او در مدت امامت امام صادق(ع) چندین بار به خدمت امام شتافت و مورد دعای خیر آن حضرت واقع شد.

کشی می‌نویسد: از بزرگان شنیدم که علی و عبید دو فرزند یقطین بر ابی عبدالله، امام صادق(ع) وارد شدند. آن حضرت فرمود: صاحب گیسوان را نزد من آورید. علی در آن وقت، گیسوانی بر سر داشت. پس او نزدیک آن حضرت آمد. آن حضرت او را در آغوش کشید و برای او دعای خیر کرد[۶].

علی بن یقطین، چند روایت از امام صادق(ع) نقل می‌کند که در کتب تهذیب و استبصار شیخ طوسی آمده است[۷].

او پس از پدر به وصیت و اصرار پدرش وارد دستگاه عباسیان شد و همیشه از این وضع نگران و پریشان خاطر بود.

تا اینکه پس از شهادت امام صادق(ع) به خدمت امام کاظم(ع) شتافت. از اصرار پدرش مبنی بر حضور او در دستگاه خلافت عباسی، اظهار نارضایتی کرد ولی به اشاره امام راهی دربار شد. منصب وزارتی مهدی، هادی و هارون را عهده‌دار شد.

مؤلف مجالس المؤمنین در این باره می‌نویسد:

وقتی امام کاظم(ع) به عراق آمد، علی بن یقطین به خدمت آن حضرت رفت و از گرفتاری خود در خدمت بنی العباس اظهار ملامت کرد. آن حضرت در جواب او فرمود: تو ضامن یک چیز برای من شو تا من، سه چیز برای تو ضمانت کنم. علی گفت: جان من فدای تو باد! کدام است آن چیزی که می‌خواهی تا آن را ضامن شوم و کدام سه چیز را برای من ضامن می‌شوی؟ امام فرمود: آن سه چیز که ضامن آن می‌شوم آن است که هرگز آسیب تیر و شمشیر به هیچ وجه به تو نرسد و به بلای بند و زندان گرفتار و محتاج نامردان نشوی. علی گفت: آن یک چیز که من باید ضامن آن باشم کدام است؟ حضرت فرمود: آن که ضامن شوی که از اولیای ما و برادران مؤمن - هر که پیش تو آید ـ او را اکرام کنی. پس علی ضامن آن یک مکرمت و حضرت ضامن سه اکرام شدند[۸].

علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار می‌نویسد: ابراهیم جمال که از شیعیان بود، خواست تا با علی بن یقطین -که نخست وزیر بود - ملاقات نماید. با توجه به شغل ابراهیم، به او اجازه ندادند تا با علی بن یقطین ملاقات کند. علی بن یقطین در همان سال برای ادای حج عازم مکه و مدینه شد. وقتی وارد مدینه شد، راه خانه حضرت امام موسی بن جعفر(ع) را در پیش گرفت تا به محضر آن حضرت شرفیاب شود. اما امام او راه نداد و به حضور نپذیرفت. روز دوم، علی بن یقطین امام را در خارج از منزل زیارت کرد و عرض کرد: تقصیر من چه بود که مرا به حضور نپذیرفتید؟

امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: برای این که تو ابراهیم جمال را راه ندادی، خدای علیم سعی و حج تو را قبول نمی‌کند مگر این که ابراهیم تو را عفو نماید. علی بن یقطین گفت: من چگونه می‌‌توانم رضایت ابراهیم را به دست آوردم در حالی که او در کوفه و من در مدینه هستم.

امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: با فرا رسیدن شب و بدون این که یاران و غلامان تو آگاه شوند، وارد بقیع می‌شوی، در آنجا شتری را حاضر و آماده می‌‌بینی، بر آن شتر سوار شد و به کوفه برو! علی بن یقطین شب هنگام وارد بقیع شد و طبق فرمایش امام بر آن شتر سوار شد و راه کوفه را در پیش گرفت و پس از اندک زمانی خود را مقابل خانه ابراهیم جمال دید.

شتر را خوابانید و درب خانه ابراهیم جمال را کوبید. ابراهیم گفت: کیستی که در را می‌کوبی؟

علی گفت: علی بن یقطین هستم.

ابراهیم گفت: علی بن یقطین بر در خانه من چه می‌کند؟ علی بن یقطین گفت: ای ابراهیم! از خانه بیرون بیا که کار مهمی پیش آمده؟ ابراهیم را قسم داد تا به او اذن دخول بدهد. ابراهیم اذن دخول داد و علی بن یقطین وارد خانه شد و رو به ابراهیم کرد و گفت: ای ابراهیم! مولای من عمل (حج) مرا قبول نمی‌کند مگر این تو از من راضی شوی و مرا ببخشی.

ابراهیم جمال گفت: خدای تو را بیامرزد. علی بن یقطین صورت خود را روی خاک نهاد و ابراهیم را قسم داد تا پای خود را روی صورتش بگذارد و صورتش را پایمال کند. ابراهیم جمال از انجام این کار خودداری کرد، اما علی بن یقطین او را قسم داد تا پایش را روی صورت او بگذارد.

هنگامی که ابراهیم صورت علی بن یقطین را پایمال می‌کرد، علی بن یقطین می‌‌گفت: بار خدایا تو شاهد باش! علی پس از انجام وظیفه و کسب رضایت ابراهیم جمال بر شتر خود سوار شد و در همان شب وارد مدینه شد. آن شتر را بر در خانه امام موسی جعفر(ع) خوابانید. امام به علی بن یقطین اجازه ورود داد و توبه او را پذیرفت![۹].[۱۰]

خدمات علی بن یقطین

علی بن یقطین به علت داشتن مناصب دولتی از امکانات فراوانی بهره‌مند بود. او از این امکانات برای خدمت به شیعیان استفاده کرد. او همواره پناهگاه، یار و یاور شیعه بود. گرفتاری‌ها و سختی‌های آنها را برطرف می‌کرد و همه ساله گروهی را به نیابت از طرف خود به مکه میفرستاد تا از جانب او حج به جا آورند[۱۱].

علی اموال فراوانی را در راه خیر و احسان به دیگران صرف می‌کرد و مبالغ زیادی بین یکصد تا سیصد هزار درهم به امام کاظم(ع) تقدیم می‌کرد. او وسیله ازدواج سه یا چهار تن از فرزندان امام کاظم(ع) را فراهم کرد؛ حتی هزینه مهر و ولیمه را خود متقبل شد. همچنین بعضی از خانواده‌های شیعه را اداره می‌کرد.

امام کاظم(ع) نیز همواره مراقب علی بن یقطین بود و پشتیبانی، ارشاد و رفع خطر را از وی بر عهده داشت. داستان وضو و خلعت، دو مورد از مراقبت‌های امام از علی بن یقطین در برابر تهدیدهای هارون است[۱۲].

علی بن یقطین اهل دانش و از جمله فضلای عصر خود بود. آثار ارزشمندی از او بر جا مانده است؛

  1. الملاحم که از امام صادق(ع) فرا گرفته است[۱۳]؛
  2. مناظرة الشاک[۱۴]؛
  3. المسائل؛ که از امام موسی کاظم(ع) آموخته و سؤالاتی را که از امام پرسیده با پاسخ آنها جمع‌آوری کرده است[۱۵].

امام کاظم(ع)، صمیمی‌ترین دوستی و محبت را نسبت به علی بن یقطین در دل داشت و در خلوت و جلوت او را دعا میکرد؛ حتی در موقف او را یاد می‌کرد. خود امام فرمود: از سعادت علی بن یقطین آن است که من او را در موقف (در روی کوه صفا) یاد کردم.

علی بن یقطین، عاقبت در ۵۷ سالگی در سال ۱۸۳ در بغداد وفات یافت. چون امام موسی کاظم(ع) در آن زمان در سیاهچال‌های زندان هارون بود، امین ولی‌عهد هارون بر او نماز خواند[۱۶].

دو تن از برادران علی از اصحاب ائمه اطهار(ع) شدند؛ از جمله خزیمة بن یقطین از اصحاب امام کاظم(ع) در سند چند حدیث واقع شده است[۱۷]. همچنین یعقوب بن یقطین از اصحاب امام رضا(ع) که ثقه و مورد اعتماد است. و از امام کاظم و امام رضا(ع) به طور مستقیم حدیث نقل کرد[۱۸].

علی بن یقطین دو پسر و یک دختر داشت[۱۹]. پسرش حسین بن علی از اصحاب امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) است. همه علمای رجال او را توثیق کرده و مورد اعتماد دانسته‌اند. وی در سند ۱۷۰ روایت واقع شده است که ۷۷ روایت را از پدرش روایت کرده است.

پسر دیگر او به نام حسن از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد(ع) و فردی ثقه و مورد اعتماد است[۲۰].

شیخ طوسی او را صاحب کتاب مسائل موسی بن جعفر و یکی از دانشمندان علم کلام میشمارد[۲۱] که نام وی در کتب حدیث، مسند ۱۳۱ روایت واقع شده است.[۲۲]

منابع

پانویس

  1. کشی، رجال، ص۲۷۰.
  2. تنقیح المقال، ج۳، ص۳۱۵.
  3. مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۱.
  4. بحار الانوار، ج۴۷، صص ۲۰۷ و ۲۰۸.
  5. بحار الانوار، ج۱۱، ص۳۵۶؛ علی بن یقطین، راویان نور، ص۱۷.
  6. کشی، رجال، ص۴۳۲.
  7. تهذیب، ج۵، ص۱۷۵؛ ج۱، ص۴۷۶؛ ج۷، ص۲۸۴؛ استبصار، ج۲، ص۲۵۲، ح۸۸۷.
  8. مجالس المؤمنین، ج۱، ص۳۸۸.
  9. محمد جواد منجمی، ستارگان درخشان، ج۹ سرگذشت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) به نقل از کتاب بحارالانوار.
  10. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص 173-178.
  11. کشی، رجال، ص۲۷۲.
  12. تحلیلی از زندگانی امام کاظم(ع)، ج۲، صص ۳۳۲ - ۳۳۶.
  13. ابن ندیم، فهرست، ص۳۲۸.
  14. ابن ندیم، فهرست، ص۳۲۸.
  15. طوسی، فهرست، ص۲۷۰.
  16. کشی، رجال، ص۲۷۰.
  17. کشی، رجال، ص۴۹۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۴۹؛ اعیان الشیعه، ج۶، ص۳۲۰.
  18. طوسی، رجال، ص۳۹۵.
  19. مسند الامام الکاظم(ع)، ج۳، ص۳۹۵.
  20. نجاشی رجال، ص۴۵.
  21. معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۱۷.
  22. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص 178-180.