فزون‌خواهی در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

تکاثر از ریشه «ک ـ ث ـ ر» به معنای هماوردی و تفاخر در بسیاریِ مال و قوم، [۱] مناقب خود را برشمردن،[۲] افزون بینی[۳] و زیاده‌طلبی[۴] آمده است.

این واژه دو بار در قرآن به کار رفته است: نخست در آیهاعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ[۵] که ۵ صفت برای دنیا و در ضمن آنها تکاثر اهل دنیا برشمرده شده است. و بار دوم در آیه اول أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ[۶] که مردم را به سبب تکاثر ورزیدن و هماوردی در جمع مال و فرزندان و... و غفلت از سعادت واقعی توبیخ کرده، پیامدهای ناگوار این شیوه رفتاری را برمی شمرد:لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[۷].[۸]، افزون بر این، آیات دیگری مانند: الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ[۹]، وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ[۱۰]، ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ[۱۱] بدون تصریح به واژه تکاثر آن را نکوهش کرده است. آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۱۲] نیز صریحاً تکاثر و ثروت اندوزی و گنجینه‌سازی اموال را تحریم کرده، به مسلمانان دستور می‌‌دهد که اموال خویش را در راه خدا و بهره‌گیری بندگان خدا به کار اندازند و از اندوختن و ذخیره و خارج ساختن آنها از گردش معاملات به شدت بپرهیزند وگرنه باید منتظر عذاب دردناکی باشند.[۱۳] این صفت از رذایل اخلاقی خطرناک است، چنان که پیامبر اکرم(ص) به مسلمانان فرمودند: من از فقر بر شما نمی‌ترسم؛ ولی از تکاثر و افزون‌طلبی بر شما هراس دارم.[۱۴] صیغه تفاعل در «تکاثر» برای مبالغه در فعل است و طرفین در آن لحاظ شده است، به گونه ای که متکاثر بسان کسی است که با فزون‌طلبی درصدد چیرگی بر شخصی برآید،[۱۵] همان‌گونه که در آیه وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۱۶] آمده است[۱۷]؛ ولی به اعتقاد برخی این واژه بعداً بر به دست آوردن چیز زیاد بدون آنکه در آن غلبه بر کسی لحاظ شده باشد نیز اطلاق شده است،[۱۸] بنابراین تکاثر به معنای فزونخواهی و افزایش جویی است، بی‌آنکه در آن رقابت و مغالبه شرط باشد.[۱۹] برخی نیز احتمال داده‌اند باب تفاعل در اینجا به معنای تکلف و خود را به زحمت انداختن و حرص برای زیاد کردن مال است.[۲۰] مفسران در تفسیر تکاثر اقوال فراوانی بیان کرده‌اند که با وجود اختلاف آنها از جهت الفاظ بیشتر به سه قول باز می‌‌گردند:

  1. حرص بر مال و طلب زیاد کردن آن[۲۱] و سرگرمی به زندگی و تجارت[۲۲] برخی روایات[۲۳] از جمله روایتی از رسول خدا که تکاثر را به گردآوری مال از طریق نامشروع و خودداری از ادای حق آن و ذخیره کردن آن تفسیر کرده است،[۲۴] این معنا را تأیید می‌‌کند.[۲۵]
  2. مسابقه و رقابت در زیادی[۲۶] مال، فرزند و عزت[۲۷] و هر چیزی که فراوان داشتن آن مطلوب است[۲۸] و تلاش هر یک در تحصیل زیادی برای چیره شدن بر دیگری[۲۹] و مباهات به آن؛ یعنی هر یک زیاد داشتن را به رخ دیگری بکشد[۳۰] و درصدد غلبه بر دیگری برآید، چنان که اهل جاهلیت با فراوانی مال، اثاث، مهمانداری، کمک به رنج دیدگان و اطعام گرسنگان، آن گونه که اشعار و خطبه‌هایشان گواهی می‌‌دهد، درپی غلبه بر یکدیگر برمی آمدند.
  3. فخرفروشی بر یکدیگر به بسیاری مال، فرزند، نفرات،[۳۱] مناقب[۳۲] و هرچه انسان را از خدا باز دارد و همت او را صرف گردآوری‌اش کند.[۳۳] جمعی از مفسران تکاثر را به این معنا دانسته‌اند[۳۴] و برخی روایات نیز آن را تأیید می‌‌کند.[۳۵] درباره فرق بین تفاخر و تکاثر آرای گوناگونی بیان شده است؛ فخر رازی تکاثر را مرادف تفاخر دانسته است.[۳۶] برخی دیگر تفاخر را در حسب و نسب و تکاثر را در مال و نفرات دانسته‌اند.[۳۷] بعضی هم تفاخر را از کسی که مال و فرزند دارد بر آنکه مال و فرزند ندارد صحیح می‌‌دانند؛ ولی تکاثر را الزاماً برای دو نفری صحیح می‌‌دانند که هر دو دارای مال و فرزند باشند.[۳۸] صدرالمتألهین فرق آن دو را در منشأ دانسته، منشأ تفاخر را قوه غضبیه و خوی درندگی و منشأ تکاثر را قوه شهویه و خوی حیوانی بیان کرده است.[۳۹] اطلاق تکاثر بر تفاخر از آن جهت است که تکاثر سبب تفاخر است و تفاخر، مسبب آن[۴۰] و همین رابطه سببی و مسببی بیشتر مفسران را واداشته است تکاثر را به تفاخر تفسیر کنند، به هر روی، تکاثر هر کوششی برای به دست آوردن موجبات افتخار و برتری بر دیگران از جهت مال و مقام را در بر می‌‌گیرد.[۴۱] البته تلاش برای کسب و کار بدون هدف افزون‌طلبی و تکاثر و به قصد اطاعت و بندگی خدا، اداره زندگی خود وخانواده، صله رحم و کمک به برادران دینی از برترین عبادات است.[۴۲] از آیات قرآن بر می‌‌آید که نادانی انسان به پاداش و کیفر الهی و عدم ایمان به معاد و نیز جهل او به آغاز پیدایش و سرانجام خود و آسیب‌پذیری هایش از عوامل اصلی این صفت رذیله است.[۴۳] برای تکاثر پیامدهای زیانباری از قبیل غفلت از آخرت[۴۴] و یاد خدا،[۴۵] هلاکت، بدبختی، قساوت قلب، کوردلی، نابودی عقل، قلب، دین، فطرت و عواطف انسانی،[۴۶] بازماندن از واجبات، مستحبات، اطاعت خدا، تفکر و تدبر،[۴۷] فضایل اخلاقی نظیر تواضع و دلسوزی و محبت، رشد رذایل اخلاقی، تجملگرایی، دوری از مردم به ویژه فقرا و مساکین، نیز دوری از عدالت و قسط، اسارت در بند حرص و طمع، از بین بردن روح همکاری و تعاون و مسئولیت اجتماعی بیان شده است.[۴۸] در روایات، تکاثر از سپاهیان جهل[۴۹] و شعبه ای از طمع شمرده شده است.[۵۰] امام علی(ع) آن را بازی و سرگرمی و بازدارنده انسان از یاد خدا و جایگزین کننده دنیا و سرگرمی‌های آن با آخرت و نعمت‌های ابدی آن وصف کرده است.[۵۱] دنیاطلبی از راه مشروع با انگیزه تکاثر و تفاخر و ریا نیز سبب غضب الهی در قیامت[۵۲] و جای گرفتن در آتش[۵۳] و مسافرت برای افزون‌طلبی و تکاثر، گام برداشتن در راه شیطان[۵۴] شمرده شده است.[۵۵]

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج ۱۲، ص۳۷؛ عمدة الحفاظ، ج ۳، ص۳۷۷؛ نثر طوبی، ج ۲، ص۳۳۰، «کثر».
  2. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۱۱.
  3. اساس البلاغه، ص۵۳۶.
  4. المعجم الوسیط، ج ۲، ص۷۷۷؛ التحقیق، ج ۱۰، ص۲۸، «کثر».
  5. «بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است میان شما و افزون خواهی در دارایی‌ها و فرزندان است؛ چون بارانی که رستنی آن شگفتی کشتکاران را برانگیزد سپس خشک گردد و آن را زرد بینی، آن‌گاه ریز و خرد شود و در جهان واپسین، عذابی سخت و (نیز) آمرزش و خشنودی از سوی خداوند خواهد بود و زندگانی این جهان جز مایه فریب نیست» سوره حدید، آیه ۲۰.
  6. «زیاده‌خواهی شما را سرگرم داشت،» سوره تکاثر، آیه ۱.
  7. «به راستی دوزخ را خواهید دید،» سوره تکاثر، آیه ۶.
  8. المیزان، ج ۲۰، ص۳۵۰ - ۳۵۱.
  9. «آنکه مالی اندوخت و آن را شمار کرد» سوره همزه، آیه ۲.
  10. «و (چیزی) را بدین امید که زیادتر (باز) بگیری مده،» سوره مدثر، آیه ۶.
  11. «باز آز دارد که بیفزایم» سوره مدثر، آیه ۱۵.
  12. «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
  13. نمونه، ج ۷، ص۳۹۳؛ برای آگاهی بیشتر از جنبه‌های فقهی آن نک: المبسوط، ج ۳۰، ص۲۶۸.
  14. صحیح ابن حبان، ج ۸، ص۱۷؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص۴۸۲؛ کنزالعمال، ج ۳، ص۲۲۰.
  15. التحریر والتنویر، ج ۳۰، ص۵۱۹؛ فتح القدیر، ج ۵، ص۴۸۸.
  16. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  17. التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۷۵.
  18. التحریر والتنویر، ج ۲۷، ص۴۰۳.
  19. احسن الحدیث، ج ۱۲، ص۳۳۸.
  20. التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۷۵.
  21. تحفة الاحوذی، ج ۷ ص۵ - ۶؛ المستطرف، ج ۱، ص۱۲۴.
  22. ر. ک: زادالمسیر، ج ۸، ص۳۰۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص۱۶۸.
  23. مسند احمد، ج ۴، ص۲۴؛ سنن الترمذی، ج ۴، ص۴؛ جامع البیان، ج ۳۰، ص۳۶۲ - ۳۶۳.
  24. تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص۱۶۹؛ الصافی، ج ۵، ص۳۶۸.
  25. ر. ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص۱۴۵؛ الصافی، ج ۵، ص۳۶۸.
  26. روح المعانی، ج ۳۰، ص۴۰۱؛ عون المعبود، ج ۷، ص۱۳۹؛ المیزان، ج ۲۰، ص۳۵۱.
  27. مفردات، ص۷۰۳، «کثر»؛ التبیان، ج ۱۰، ص۴۰۲؛ زادالمسیر، ج ۸، ص۳۰۱.
  28. التحریر والتنویر، ج ۳۰، ص۵۱۹.
  29. راهنما، ج ۲۰، ص۷۰۳.
  30. روح المعانی، ج ۳۰، ص۴۰۱.
  31. التبیان، ج ۱۰، ص۴۰۲؛ مجمع البحرین، ج ۴، ص۲۱؛ المنیر، ج ۳۰، ص۳۸۴.
  32. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۱۱.
  33. تفسیربقاعی، ج ۸، ص۵۱۶.
  34. التبیان، ج ۱۰، ص۴۰۲؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۱۲؛ تفسیر ابن عربی، ج ۲، ص۸۴۷.
  35. شرح نهج البلاغه، عبده، ص۴۸۸.
  36. التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۷۵.
  37. روح المعانی، ج ۲۷، ص۲۸۳؛ روح البیان، ج ۹، ص۳۷۰.
  38. تفسیر القرآن، ج ۵، ص۳۷۴ - ۳۷۵.
  39. تفسیر صدرالمتألهین، ج ۶، ص۲۳۷.
  40. نک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۱۲؛ فتح القدیر، ج ۵، ص۴۸۸.
  41. تفسیر نوین، ص۳۱۳، ۳۱۶.
  42. تفسیر القرآن، ج ۵، ص۳۷۵؛ احیاء علوم الدین، ج ۳، ص۲۳۰؛ کشاف القناع، ج ۶، ص۲۷۱.
  43. نمونه، ج ۲۷، ص۲۸۱.
  44. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۵۸۲؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۴۳۲.
  45. التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۷۷.
  46. نک: الحیاة، ج ۳، ص۳۲۶ - ۳۲۸؛ ج ۴، ص۴۰.
  47. التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۷۷.
  48. نک: الحیاة، ج ۳، ص۳۲۶ - ۳۲۸؛ ج ۴، ص۴۰.
  49. الکافی، ج ۱، ص۲۲.
  50. الکافی، ج ۲، ص۳۹۴.
  51. الکافی، ج ۲، ص۳۹۴.
  52. احیاء علوم الدین، ج ۳، ص۲۶۷؛ کشاف القناع، ج ۱، ص۶۱۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص۳۲.
  53. تفسیر القرآن، ج ۵، ص۳۷۵.
  54. کنزالعمال، ج ۴، ص۱۲؛ المصنف، ج ۵، ص۲۷۲؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص۴۰.
  55. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تکاثر»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص 481-484.