فضل بن دکین قرشی کوفی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

فضل که به کنیه‌اش (ابو نُعَیم) شهرت دارد، در سال ۱۳۰ ﻫ.ق در کوفه ولادت یافته و نزدیک به نود سال زیسته است. از این مدّت طولانی مطالب چندانی از شرح حال وی در کتبِ تراجم و تاریخ اهل سنت و شیعه به چشم نمی‌خورد، بلکه در آثار متقدّم شیعی جز در اَسناد شماری از روایات، نام وی نیامده است. در باره او همین قدر می‌‌دانیم که مردی شوخ طبع، بذله‌گو و در عین حال از یک چشم نابینا و در تجارت و فروش پارچه‌ای به نام (مُلاء) با عبدالسلام بن حرب در یک دُکّان شریک بوده و از او هزاران روایت اخذ کرده است. او چندین فرزند داشته است که از جمله آنان می‌‌توان از صُلَیحه، میثم، عبدالرحمن یاد کرد. میثم در حال حیات پدر از دنیا رفت و از او پسری به نام احمد ماند که راوی ابونُعَیم است.

شمار زیادی از رجالیون و تاریخ نویسان، از جمله: ابوالفرج اصفهانی، یحیی بن معین، خطیب بغدادی، ابن اثیر، طبرسی، ذهبی، ابو الفداء، ابن حجر و افندی به تشیع او اشاره یا تصریح کرده‌اند[۱].

ابوالفرج اصفهانی او را در شمار کسانی نام برده است که در سال ۱۹۹ ﻫ.ق در دومین سال خلافت مأمون عبّاسی، به همراه ابوالسرایا علیه حکومت وقت شوریدند.

شوشتری از همین اقدام سیاسی ابو نعیم نتیجه گرفته است که وی شیعه‌ای زیدی مذهب بوده است، به ویژه که پیروان زید از عناصر فعّال در قیام‌های عصر عبّاسیان بوده‌اند و در پوشش فراخواندن توده‌ها به بیعت با پیشواییِ (رضا از آل محمّد)[۲] با حکومت‌های وقت می‌‌جنگیدند.

ابن جنید از یحیی بن معین نقل می‌‌کند که ابونعیم هرگاه انسانی را یاد کند و او را نیکو خوانده بستاید، آن شخص، شیعی است و هرگاه فردی را از مرجئه بداند بدان که او صاحب سنت (سُنّی) و معتبر است. ذهبی پس از نقل این عبارت، می‌‌نویسد: ظاهر کلام یحیی این است که یحیی تمایل به مرجئه دارد. سید شرف الدین می‌‌افزاید: ظاهر کلام یحیی این است که ابو نُعیم در نگاه او شیعه ای سرسخت بوده است.[۳]

طبری (متوفّی قرن ششم ﻫ.ق) با اسناد متّصل خود نقل می‌‌کند: ابو نعیم، (فضل بن دکین) به بغداد آمد و در محلّه (رمیله) منزل گرفت. اصحاب حدیث به دورش گرد آمدند و برای او کرسی نهادند و او بر روی کرسی نشست و در شرایط سخت تقیّه به موعظه و نصیحت و روایت حدیث پرداخت.

در این میان مردی از آخر مجلس برخاست و پرسید: ای ابو نعیم! آیا تو شیعه‌ای ابونعیم که به ظاهر از سخن و پرسش او ناخرسند شده بود، از او روی گرداند و پاسخی کنایه‌آمیز و در قالب دو بیت شعر بدو داد. آن شخص از مقصودِ ابو نعیم آگاه نشد و پرسش خود را تکرار کرد.

ابو نعیم گفت: تو کیستی که چنین به تو مبتلا شدم و کدامین باد تو را به سوی من آورد! آری، از حسن بن صالح بن حی شنیدم که جعفر بن محمدS فرمود: دوستی علیS عبادت است و بهترین عبادت آن است که پنهان شود[۴].

این روایت را خطیب بغدادی، با اندکی اختلاف، به دو طریق نقل کرده است. در یک طریق، شخص پرسشگر یا مخاطب، فرزند ابو نعیم است و آن دو بیت هم در اصل از مطیع بن ایاس است. در روایت دیگر، سائل، از مردم خراسان معرّفی شده است. آن گاه خطیب می‌‌افزاید: از ابونعیم روایت کرده‌اند که: حافظان حدیث چیزی در باره سبّ معاویه از من ننوشته‌اند[۵].

محقق کتاب تاریخ الاسلام، از احوال الرجال جوزجانی نقل می‌‌کند که: ابو نُعیم (کوفیّ المذهب و صدوق) است. این محقق می‌‌افزاید: مقصود او از کوفی مذهب بودن، آن است که وی شیعی است[۶].

ابن ایر پس از تصریح به شیعی بودن ابو نُعیم، فرقه (دُکَیْنِیّه) را به او نسبت می‌‌دهد، امّا چنین فرقه‌ای در کتب ملل و نحل شناخته شده نیست.

میرزا عبدالله افندی اصفهانی می‌‌نویسد: ابو نعیم از بزرگان محدّثان شیعی در روزگار گذشته است.[۷]

چنین عبارتی از رجالیون شیعی، در باره نواده او احمد بن میثم بن ابی نعیم به چشم می‌‌خورد. احمد همان پسری است که ابو نعیم پیش از وفات‌اش سفارش او را به عبدالرحمن فرزند دیگر خود کرد[۸]. در باره احمد نوشته اند: او از محدثان موثّق و از فقهای شیعی و کوفی است که تصنیفاتی در موضوع (دلائل)، (متعه)، (نوادر)، (ملاحم) و (بیع و شراء) نوشت[۹].

ابو نعیم از کسانی بود که مانند احمد بن محمد بن حنبل در فتنه مسأله (خلق قرآن) در سال ۲۱۸ ﻫ.ق از قول به خلق قرآن امتناع ورزید و خطاب به والی کوفه گفت: در کوفه بیش از سی صد یا هفت صد شیخ مانند اعمش و کم‌تر از او را درک کرده ام که همه، قرآن را کلام خدا وغیر مخلوق می‌‌دانند[۱۰].

او که از طبقه نهم راویان است، یکی از حافظان بزرگ حدیث واز رجالیونِ فقیه کوفه به شمار می‌‌رود. اتفاق نظر تمام نقّادان حدیث و رجال اهل سنّت او را در بالاترین مرتبه صداقت و اتقان و اعتبار قرار داده است.

هر چند در میان آثار به جای مانده از رجالیون متقدّم شیعی نامی از او نیست، اما مؤلف کتاب ریاض العلماء تصریح می‌‌کند که او مورد وثوق و اعتماد عامه و خاصّه است[۱۱].

همین طور روایاتی از او در منابع حدیثی و تاریخی شیعه، مانند: الکافی، تهذیب الاحکام، الاستبصار، امالی صدوق، امالی ابن الشیخ و ارشاد شیخ مفید به چشم می‌‌خورد[۱۲].

محدثان اهل سنت، روایات او را که فردی کثیر الحدیث نیز بوده است، در کتب شش گانه خود ونیز در منابع دیگر آورده‌اند.

او در این روایات از کسانی چون: ابان بن عبدالله، حسن بن صالح بن حی، اسرائیل بن یونس بن ابی اسحاق سبیعی، حفص بن غیاث، حماد بن زید، حماد بن سلمه، سفیان ثوری، سلیمان اعمش، عبد السلام بن حرب ملائی، فضیل بن مرزوق، فطر بن خلیفه، ابو بکر بن عیاش، ابوحنیفه، یونس بن ابی اسحاق و محمد بن اسماعیل بن رجاء نقل حدیث می‌‌کند و بخاری، مسلم، احمد بن محمد بن حنبل، احمد بن اسحاق بن صالح، نواده‌اش احمد بن میثم بن ابی نعیم، عبدالله بن مبارک، اسحاق بن راهویه، ابو زرعة عبیدالله بن عبدالکریم، محمد بن سعد کاتب واقدی، یحیی بن معین، یعقوب بن شیبه سدوسی، دخترش صلیحه و موسی بن قاسم از او روایت کرده‌اند[۱۳].

او از راویان حدیث غدیر در قرن سوم است. یکی از روایات او که در صحیح بخاری آمده و مزّی به سند متّصل خود آن را از پیامبرa نقل می‌‌کند چنین است: (خداوند بزرگ فرمود: روزه از آنِ من است ومن پاداش آن را می‌‌دهم،؛ چراکه روزه‌دار شهوت و شراب و خوراک خود را برای من ترک کرده است. روزه سپر است و برای روزه‌دار دو شادمانی است؛ شادمانی به هنگام افطار وشادمانی به هنگام ملاقات خدای - عزوجل - و بوی دهان روزه‌دار نزد خدا از بوی مشک خوشایندتر است[۱۴].

ذهبی می‌‌نویسد: شماری از احادیث او را ابونعیم اصفهانی در جزء مستقلی با سلسله سند متصل گردآوری کرده است که به ۷۸ حدیث می‌‌رسد[۱۵]. وی سرانجام، شب سه شنبه (یوم الشک ماه شعبان) سال ۲۱۹ ﻫ. قدر دوران حکومت معتصم در کوفه جان سپرد[۱۶].

همان شب او را غسل داده، کفن کردند و بامداد روز سه شنبه در حالی که بسیاری از مردم از مرگ او بی‌خبر بودند، پیکر او را به سوی گورستان تشییع کردند و مردی از خاندان جعفر بن ابی طالب به نام محمد بن داوود، با اجازه عبدالرّحمان فرزند ابونعیم بر او نماز گزارد. سپس فرمان‌دار کوفه محمد بن عبدالرحمان هاشمی از راه رسید و آنان را از این که او را از این واقعه آگاه نکردند، سرزنش کرد و با همراهان خود و نیز دیگر مردمی که از راه رسیده بودند، دیگر بار بر او نماز گزارد سپس او را به خاک سپردند.[۱۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. نک: تهذیب الکمال ۲۳/ ۲۰۴ و قاموس الرجال ۳۱۹/ ۷ (چاپ قدیم).
  2. مقاتل الطالبیّین ۳۴۷ و ۳۴۸.
  3. سؤالات ابن جنید ۱۵۶؛ میزان الاعتدال ۳/ ۳۵۰ و المراجعات (نامه ۱۶/ ۹۲).
  4. بشارة المصطفی ۸۶ و بحار الانوار ۳۹/ ۲۷۹.
  5. تاریخ بغداد ۱۲/ ۳۵۰ - ۳۵۱.
  6. تاریخ الاسلام ۱۵/ ۳۴۷ (پاورقی) و نک: الکامل فی التاریخ ۶/ ۴۴۵؛ المختصر فی اخبار البشر ۲/ ۳۳ و مقدّمه فتح الباری ۴۳۴.
  7. ریاض العلماء ۴/ ۳۵۹.
  8. نک: تاریخ بغداد ۱۲/ ۳۵۶.
  9. معجم رجال الحدیث ۲/ ۳۴۶.
  10. تاریخ بغداد ۱۲/ ۳۴۹ و بشارة المصطفی ۸۶.
  11. مامقانی در ذیل ترجمه فضل بن دکین می‌‌نویسد: از آنجا که معنای عدالت نزد عامّه با معنای آن نزد ما متفاوت است، توثیق آنان تنها بر ستایش و حسن حالِ راوی دلالت دارد (تنقیح المقال ۲/ ق ۲/ ۸).
  12. نک: معجم رجال الحدیث ۲/ ۳۴۶ و ۱۳/ ۲۸۶؛ مستدرکات علم رجال الحدیث ۶/ ۲۰۴؛ امالی مفید ۲۳۴ و ۲۹۸؛ کتاب الخصال ۷۰؛ الارشاد ۱/ ۱۴و تهذیب الاحکام ۴/ ۱۵۲.
  13. نک: تهذیب الکمال ۲۳/ ۱۹۸؛ رجال صحیح بخاری ۲/ ۶۰۶ و رجال صحیح مسلم ۲/ ۱۳۱.
  14. تهذیب الکمال ۲۳/ ۲۱۹.
  15. سیر اعلام النبلاء ۱۰/ ۱۵۳.
  16. الطبقات الکبری ۶/ ۴۰۰ - ۴۰۱؛ المعارف ۵۲۶ و تاریخ الاسلام ۱۵/ ۳۴۶.
  17. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 101.