قریش در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

قریش و حکومت علی(ع)

در اواخر سال ۳۵ هجری، جریان حوادث به گونه‌ای پیش رفت که مجاهدان از صحابه و تابعین کوفه، بصره و مصر بر ضد عثمان شورش کردند و بعد از طی چند مرحله که از اصلاح او ناامید شدند، وی را کشتند. شورشیان و مردم مدینه جز به بیعت با علی(ع) راضی نمی‌شدند و به اصرار با آن حضرت بیعت کردند. در این دوران، تکاپوهای قریشیانی که از عدل علی(ع) در رنج بودند و ضرر آن را برای خود خیلی جدی می‌‌دیدند، بسیار بیشتر شد. تا این که چاره کار را عصیان و سرکشی و نبرد نظامی با حکومت علوی(ع) دیدند. پس تصمیم به حرکت به سوی بصره گرفتند. سپاه ناکثین توسط یعلی بن منبه - حاکم یمن در عهد عثمان - و اموال مسروقه بیت المال که او از یمن به مکه آورده بود، تجهیز شد[۱] و همراه شخصیت‌های بنام قریش نظیر عایشه، طلحه، زبیر، مروان بن حکم، ولید بن عقبه و سعید بن عاص و بیش از هفتاد مرد قریشی دیگر عازم بصره شد.[۲] در بصره آنان با خدعه و پیمان شکنی کنترل شهر را به دست گرفتند و عثمان بن حنیف انصاری - حاکم امیرالمؤمنین(ع) در این شهر - را مورد ضرب و شتم قرار داده، سپس موهای سر و صورتش را کندند و از بصره اخراجش کردند.[۳] آنان اهالی بصره از جمله ازد و ضبه را با خود همراه کردند و با در هم شکستن مقاومت‌های مردمی شهر، نظیر هفتصد تن و به نقلی سه هزار تن از ربعی‌ها به فرماندهی حکیم بن جبله عبدی - از بزرگان عبدالقیس در بصره - [۴] سیطره خود بر بصره را استحکام بخشیده، آماده نبرد با علی(ع) و یارانش شدند. حضرت، ابتدا برای ممانعت از آغاز جنگی گسترده و فراگیر، عبدالله بن عباس و زید بن صوحان عبدی را به عنوان سفیر نزد عایشه فرستاد.[۵] اما چون این سفارت نتیجه‌ای در بر نداشت، امام علی(ع) برای دفع فتنه آنان، سپاهیان خود را به سوی بصره به حرکت درآورد. علی(ع) پس از حرکت از ذی قار، بار دیگر، صعصعه بن صوحان عبدی را با نامه‌ای نزد ناکثین فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان بیم داد و آنها را به اطاعت از خود دعوت کرد. صعصعه نزد طلحه و زبیر و عایشه رفت و پیغام حضرت را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه عظیم جنگ جمل را در سال ۳۶ هجری پدید آوردند.[۶] در روز جمل، با صف بندی دو سپاه در مقابل هم، علی(ع) لشکریان خود را آراست و برای قبایل حاضر در لشکر از جمله قریش و دیگر مردم حجاز پرچم بست و فرماندهی قریش و دیگر مردم حجاز را به عبدالله بن عباس سپرد.[۷] گفته شده در این جنگ، از سپاه ناکثین، علاوه بر کشته شدن بزرگانی چون عبدالرحمن بن عتاب بن اسید و عبدالله بن حکیم و زخمی شدن مروان بن حکم و عبدالله بن زبیر، هفتاد تن از مردم قریش در پیرامون شتر عایشه، کشته شدند.[۸]

در جنگ صفین نیز که در سال ۳۷ هجری به وقوع پیوست مردان قبایل قریش در هر دو سوی میدان حضوری گسترده داشتند. در این جنگ - که برخی افراد غیرقریشی حاضر در این جنگ، آن را دعوا بر سر قدرت بین دو قریشی می‌‌دانستند، - [۹] تقریباً تمامی قریشیان متعصبی که قریش را از سایر قبایل برتر می‌‌دانستند و به نحوی از انحاء از پیامبر(ص)و علی(ع) کینه به دل داشتند به معاویه پیوسته بودند و از طرفداران سرسخت او شده بودند. افرادی نظیر ابواعور سلمی، مروان بن حکم، بسر بن ارطاه، عبدالرحمن بن خالد بن ولید، سعید بن عاص، ولید بن عقبه، ضحاک بن قیس، حبیب بن مسلمه، عمرو بن عاص، عبیدالله بن عمر همگی از جمله افراد مطرح و سرداران قریشی سپاه معاویه بودند که جهت دستیابی به مطامع دنیوی خود با سیاست‌های معاویه همراه شده بودند. این همراهی به حدی چشمگیر و قوی بود که عمار بن یاسر - سردار باوفا و همیشگی علی(ع) - همراهی قریشیان با معاویه علیه حضرت امیر(ع)را مشابه همراهی آنان با ابوسفیان در دوران حکومت رسول خدا(ص) عنوان کرد و گفت: «ما دیروز بر سر تنزیل قرآن با شما می‌‌جنگیدیم و امروز بر سر تأویل قرآن با شما پیکار می‌‌کنیم».[۱۰] - [۱۱] در مقابل این گروه یاغی، در سپاه علی(ع) نیز، تعداد زیادی از مردان قریش حضور داشتند که شخصیت‌های بنام و مشهوری همچون هاشم بن عتبة بن مرقال، عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر و... از جمله این افراد بودند. در ابتدای جنگ، امیرالمؤمنین(ع)، یاران خود را آراست و فرماندهان و پرچمداران لشکر را معین فرمود. بر این اساس، ایشان عبدالله بن عباس را بر جناح چپ لشکر خود امیر کردند و فرماندهی قبایل قریش و اسد و کنانه را نیز در این نبرد به او سپردند. هاشم بن عتبة بن مرقال هم، دیگر قریشی‌ای بود که مسئولیت حمل پرچم بزرگ جنگ را در این پیکار به عهده داشت.[۱۲]

پس از فروکش کردن آتش جنگ صفین، معاویه که از انجام هر عملی برای تثبیت حکومت و قدرت خویش دریغ نمی‌کرد، سرداران غارتگر خود را جهت ایجاد رعب و ناامنی به گوشه و کنار قلمروی حکومتی امام(ع) فرستاد تا بدین وسیله موقعیت امام(ع)را تضعیف کند. بسیاری از سرداران معاویه در این غارتگری‌ها، قریشی بودند. از جمله این سرداران، ضحاک بن قیس فهری بود. علی(ع) حجر بن عدی کندی را به مقابله با وی فرستاد. نیروهای حجر در مرز شام و عراق به سپاهیان ضحاک رسیدند و آنان را شکست و فراری دادند. امام(ع) در نامه‌ای که پس از این غارت، به برادرش عقیل نوشت، از قریش در این باب گلایه نمود: «... فقد قطعوا رحمی و سلبونی سلطان ابن امی...؛... آنان (قریشیان) حرمت خویشاوندی را نگه نداشتند و حکومتی را که از آن پسر مادرم بود، از من سلب کردند».[۱۳] عبدالله بن حضرمی قرشی نیز از دیگر قریشیانی بود که به خواست معاویه و جهت بر هم ریختن اوضاع بصره و احتمالا به دست گرفتن اوضاع بصره به این شهر رفت تا با جلب قبایل آنجا به نفع معاویه، این شهر را از کنترل علی(ع) خارج کند. فتنه‌ای که او در آنجا به راه انداخت، در نهایت توسط جاریه بن قدامه فرو نشست.[۱۴] همچنین، عمرو بن عاص - از بنی سهم قریش - به دستور معاویه با سپاهی از لشکر شام به مصر حمله برد و آنجا را تصرف کرد و محمد بن ابی بکر - استاندار امام(ع) در این سرزمین - را به شهادت رساند.[۱۵] هولناک‌ترین غارتگری را بسر بن ارطاه قریشی در سال ۴۰ هجری انجام داد که تمامی حجاز و یمن را درنوردید و بنا به نقل برخی از روایات، وی در این غارت سی هزار نفر را کشت.[۱۶] - [۱۷][۱۸]

منابع

پانویس

  1. شیخ مفید، الجمل، ص۱۲۴.
  2. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۵۰ - ۴۵۲.
  3. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۵۹۸.
  4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.
  5. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۲۳.
  6. شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.
  7. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۴۶.
  8. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۳۰.
  9. یکی از مبارزان خثعمی شام پس از کشتن هماوردی از خثعمیان عراق چنین گفت: «لااری الشیطان الا قد فتننا و لا اری قریشاً الا قد لعبت» (نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۵۷.)
  10. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۸۱
  11. پژوهشنامة علوی، مقاله «نقش قبیلة قریش در دورکردن حضرت علی(ع) از خلافت اسلامی»، علی اکبر عباسی، ص۶۳ - ۶۴.
  12. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۷۱.
  13. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۳۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۶۲۱.
  14. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۲۲۷.
  15. مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۳۳۶.
  16. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۱۱.
  17. پژوهشنامة علوی، مقاله «نقش قبیلة قریش در دورکردن حضرت علی(ع) از خلافت اسلامی»، علی اکبر عباسی، ص۶۵.
  18. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.