لشکر اسامه در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

بیماری پیامبر(ص) و سپاه اسامه

زندگی علی (ع) در حیات پیامبر اکرم و رسالت اسلامی خلاصه می‌شد. انجام امور مهم و دشواری که علی (ع) در بسیاری از نبردها و بحران‌ها و ناهنجاری‌ها، بر عهده گرفت و با تمام دلاوری و شجاعت در کنار رسول خدا (ص) و تا آخرین لحظات عمر شریف آن حضرت مردانه ایستاد، از چشم‌انداز قرابت و نزدیکی و ارتباط و پیوستگی عمیق رسول خدا (ص) و علی پرده برمی‌دارد.

از آیات و روایات و رخدادهای تاریخی به خوبی پی می‌بریم که علی (ع) امتداد طبیعی شخصیت پیامبر اسلام (ص) و شایسته رهبری امت اسلامی پس از رسول خدا (ص) بوده و کسی جز او از چنین شایستگی برخوردار نبوده است.

پیامبر اکرم (ص) راز و رمز نبوت و پیامبری و جزئیات رسالت را به علی‌ سپرد و بار مسئولیت و مراقبت و حراست از آن را بر دوش وی نهاد تا آنجا که مسئولیت تجهیز و دفن پیکر پاک خویش را تنها به او واگذار کرد، رسول خدا (ص) با آگاهی و اطمینان می‌دانست که علی (ع) دستورات او را به اجرا در می‌آورد و ذره‌ای از آنها تخطی نکرده و یک چشم برهم زدن در آنها تردیدی به خود راه نمی‌دهد ولی به دیگران چنین اطمینانی نداشت.

نبی اکرم (ص) افزون بر سخنان صریح و اشاراتی که در مناسبت‌های گوناگون و موارد مختلف داشت حتی در آخرین لحظات زندگی مبارک خود نیز بر روشن ساختن مسأله خلافت و جانشینی علی (ع) پس از خود پافشاری داشت.

رسول خدا (ص) پس از بازگشت از حج به «مدینه»، چند روزی در این شهر اقامت فرموده بود که جسم مبارک وی ناخوش و بیماری‌اش شدت یافت و همواره می‌فرمود: «ما ازال اجد ألم الطعام الذی أکلت بخیبر فهذا آوان انقطاع أبهری من ذلک السمّ»[۱]؛ همواره درد و رنج غذای مسمومی را که در خیبر تناول کردم احساس می‌کنم و اکنون در اثر این سم آخرین لحظات زندگیم را می‌گذرانم.

مسلمانان با دل‌هایی پراضطراب و نگران و با ذهنیتی پر از حیرت و سرگردانی و پرس‌وجو از سرنوشت روزهای آینده و رسالت آسمانی، دسته دسته به عیادت آن حضرت می‌آمدند. رسول اکرم (ص) خود، خبر وفاتش را به آنان داده و آنها را به اموری که ضامن ادامه و استمرار روند رسالت الهی و دست‌یابی به سعادت و موفقیت آنان می‌گردید، سفارش کرده بود و فرموده بود: مردم! در آینده‌ای نه چندان دور به سرعت روحم قبض می‌شود و به آسمان‌ها بالا می‌رود، با شما اتمام حجت می‌کنم آگاه باشید! کتاب خدای عزّ و جلّ و عترت و اهل بیتم را میان شما به ودیعه نهادم.

و سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: «هَذَا عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ، لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ اکنون این علی است که همواره با قرآن است و قرآن با او و از یکدیگر جدایی ندارند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

آن حضرت خواست سعی و تلاش خود را کامل گردانده تا زمینه را برای نصب علی به جانشینی پس از خود مهیّا سازد بی‌آنکه قدرت‌های رقیب و یا توطئه‌های غرض‌ورزان و دسیسه کاری‌های منحرفان او را تحت تأثیر قرار دهد. تمامی تاریخ‌نگاران اتفاق نظر دارند بیشترین توجه رسول خدا (ص) در آخرین لحظات عمر مبارکش تدارک سپاهی بود که انبوه مسلمانان از جمله ابو بکر و شخصیت‌های مهاجر و انصار در آن گرد آمده باشند و اسامة بن زید را به فرماندهی آنان گمارد و آن را به مرزهای شمالی منطقه جزیرة العرب اعزام و علی (ع) را از آن جمع استثناء کرد.

ولی تعدادی از صحابه فرمان پیامبر اکرم (ص) را نپسندیدند و از رفتن به جنگ و حضور در سپاه اسامه خودداری و به عذر و بهانه تراشی‌های واهی پرداختند و در مورد فرماندهی اسامه با زخم زبان به انتقاد پرداخته و غرض ورزانه آن را مورد اعتراض قرار دادند. رسول خدا (ص)- با وجود همه درد و ناراحتی‌ها- از خانه بیرون رفت و با آنان سخن گفت و آنها را به در آمدن زیر پرچم اسامه تشویق فرمود و با این که حالت ضعف و سستی بر آن بزرگوار عارض گردیده بود، بر راه انداختن آن سپاه و حرکت به سوی هدفش، پافشاری کرد و فرمود: سپاه اسامه را اعزام کنید، خداوند کسانی را که از سپاه اسامه سرپیچی کنند مورد لعن خویش قرار دهد[۲].

در اینجا به رویکردی شگفت‌آور برمی‌خوریم و آن اینکه رسول اکرم (ص) با وجود بیماری و آگاهی از نزدیک شدن زمان رحلت خویش، بر ضرورت حرکت سپاه اسامه به سمت و سویی که خود آن را تعیین فرموده بود، پافشاری و تأکید داشت. بی‌گمان اگر حضور یکی از نیروهای تحت امر اسامه در حال وفات نبی اکرم در کنار حضرت اهمیّت داشت، قطعا پیامبر آن شخص را استثناء می‌کرد.

شگفت‌آورتر از آن این است که این افراد در اجرای فرمان رسول اکرم (ص) تأخیر نموده و طفره رفتند، گویی ماجرایی پشت پرده شکل می‌گرفت که در گیرودار آن بودند[۳].

به نظر می‌رسد رسول خدا (ص) از تحرکاتی که صحابه انجام می‌دادند به خوبی پی برده بود که آنان قصد دارند در مورد اهل بیت غائله ایجاد کنند و برای آنان حوادث ناگواری به وجود آورند و در جهت سلب خلافت از آنان، همدست شده‌اند ازاین‌رو، خواست امت خویش را از انحراف مصون و از فتنه و آشوب‌ها دور نگاه دارد. به همین دلیل تصمیم گرفت برای پابرجا ساختن ولایت علی (ع) و جانشینی وی نسبت به خود، دست به تلاشی جدید بزند لذا فرمود: «ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَ الدَّوَاةِ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»؛ استخوان کتف و دواتی برایم بیاورید تا برایتان سفارشی بنگارم که پس از آن هرگز به گمراهی دچار نشوید.

(حاضران) به نزاع پرداختند- در صورتی که در حضور هیچ پیامبری نزاع و کشمکش سزاوار نبود- سپس گفتند: پیامبر چه می‌خواهد بگوید؟ آیا هذیان می‌گوید؟ امتحانش کنید و به تکرار این سخنان پرداختند. حضرت فرمود: مرا به حال خود وانهید، حالتی را که در آن قرار دارم بهتر از چیزی است که مرا به سوی آن فرا می‌خوانید و سپس آنان را به سه موضوع سفارش کرد و فرمود: مشرکان را از جزیرة العرب بیرون برانید.

مسافران را مانند دوران خودم جایزه بدهید. راوی در بیان سومین سفارش عمدا سکوت نموده و یا گفت: آن را فراموش کرده‌ام[۴].

نکته بیشتر مورخان، این حدیث را به همین عبارت در کتب خود یادآور شده و تنها به ذکر دو سفارش از سفارشات پیامبر اکرم (ص) پرداخته‌اند و از بیان سفارش سوم خودداری و یا برای کنار آمدن با حاکمانی که پس از رسول‌ خدا (ص) ردای خلافت را بر تن کردند، خود را به فراموشکاری زدند در صورتی که سابقه ندارد یکی از راویان احادیث پیامبر، مطلبی را فراموش کرده و یا بی‌آنکه آن را تدوین نماید، فرصت را از دست داده باشد، حتی می‌توان گفت: راویان، نفس‌های آن حضرت را شماره کرده‌اند، چگونه باور کردنی است انبوه حاضرانی که پیامبر اکرم آنان را وداع می‌گوید، سومین سفارش آن بزرگوار را فراموش کرده باشند؟ با اینکه آنان در انتظار بودند هر کلمه‌ای که از آن بزرگوار صادر می‌شود آنان را تسکین دهد و امید به آینده را در دلشان برانگیزاند؟ اگر سفارش سوم آن حضرت تأکید بر سخنان قبلی آن حضرت مبنی بر جانشینی علی (ع) نبوده هیچ یک از راویان، آن را فراموش نمی‌کردند و یا خود را به فراموشی نمی‌زدند[۵].[۶]

منابع

پانویس

  1. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۸.
  2. سیره حلبی، ج۳، ص۳۴.
  3. آن‌چه بر این گمان تأکید دارد این است که صحابه‌ای که از حضور در سپاه اسامه خودداری کردند، از تکرار ماجرایی که در غزوه تبوک رخ داد بیمناک بودند، در آن روز رسول خدا (ص) علی (ع) را در مدینه جانشین خود قرار داد و در پی آن فرمود «نسبت تو به من بسان نسبت هارون به موسی است با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد» و همین امر در دل آنان نسبت به علی (ع) تردید و حسد ایجاد کرد. آنان پی بردند که این بار قضیه ابعاد دیگری فراتر از مسأله بیرون رفتن با سپاه اسامه دارد، به ویژه زمانی که دیدند رسول خدا (ص) بر بیرون رفتن آنها تأکید و پافشاری دارد و علی را استثناء کرده و آثار بیماری حضرت شدت یافته است و وضعیت جسمی آن بزرگوار به وخامت‌گرایید. و در این مرحله حضرت مکرر می‌فرماید نزدیک است ندای حق را لبیک گویم.
  4. طبقات ابن سعد، ج۴، ص۶۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۶ چاپ مؤسسه اعلمی؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۰؛ ارشاد مفید، ج۱، ص۱۸۴.
  5. سیرة الائمه الاثنی عشر حسنی، ج۱، ص۲۵۵.
  6. حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲ ص ۱۴۸.