محمد بن ابیبکر در نهج البلاغه
مقدمه
محمد بن ابیبکر در سال دهم هجری (سال حجة الوداع) در ذوالحلیفه متولد شد. مادر او اسماء، دختر عمیس و پدرش ابوبکر بود. اسماء پس از رحلت ابوبکر با امام علی (ع) ازدواج کرد. محمد بن ابی بکر در خانه امام علی (ع) و تحت تربیت ایشان پرورش یافت. او در زمان خلیفه سوم جزء منتقدان خلیفه و در شمار رهبران متعرضان قرار داشت. محمد بن ابی بکر در دوره خلافت امام علی (ع) همواره یاور او و در کنار ایشان قرار داشت. امام نیز به وی اعتماد و علاقه فراوان داشت. محمد در جنگ جمل در کنار امام بود و هنگامیکه جنگ با پیروزی امام به پایان رسید، او را مأمور ساخت تا بهسوی خواهرش عایشه رود و جان او را حفظ کند.
محمد بن ابی بکر پس از جمل، در سال ۳۶ هجری از سوی امام، بهعنوان کارگزار مصر منصوب شد. امام او را همراه با دستورنامهای به دیار مصر فرستاد[۱]. محمد هنگامی که به مصر رسید، دستور داد نامه امام را برای مردم مصر قرائت کنند. پس از آن در میان مردم سخن گفت و عمل به نامه امام را وظیفه خود دانست و اضافه کرد که در این صورت منتی بر مردم ندارد و چنانچه نتواند به مفاد دستورات امام عمل کند، از مردم درخواست میکند تا او را نصیحت و راهنمایی کنند و در برابر او سکوت نکنند. محمد در آغاز کار خود در مصر بهدلیل وجود عقاید و ادیان گوناگون در مواجهه با مسائل فقهی جدید با مشکل روبهرو شد. از اینرو در نامهنگاری با امام مشکلات خویش را در میان میگذاشت و جواب مسائل را از امام دریافت میکرد. همچنین مکاتباتی بین او و معاویه در اثبات حقانیت امام (ع) رد و بدل شد.
سرزمین مصر بهدلیل موقعیت خاص سوقالجیشی از دیرباز مورد نظر معاویه بود. معاویه پس از جنگ صفین و جریان حکمیت که باعث تقویت نیروی او شد، زمینه را برای تصرف مصر مناسب دید و پس از ایجاد پیشزمینهها و نامهنگاری با موافقان و مخالفان خود در آن دیار، سرانجام عمرو بن عاص را با سپاهی روانه مصر کرد. محمد گرچه از امام درخواست کمک و اعزام نیرو کرد، اما کوفیان از فرمان امام روی برتافتند. از دیگر سو مصریان نیز دل در گرو محمد نداشتند و او را تنها گذاشتند و جز عده اندکی در کنار او باقی نماندند. محمد سرانجام به اسارت نیروهای شام درآمد، درحالی که تشنگی بر او چیره شده بود و آنها از دادن جرعهای آب به او خودداری کردند. سرانجام سر او را از بدن جدا کردند و پیکر او را درون الاغی وارد کردند و به آتش کشیدند. امام (ع) پس از شنیدن این حادثه دلخراش بسیار اندوهگین شد و فرمود: "اندوه ما بر کشته شدن او همانند شادی آنها بر کشتن اوست، بلکه بسیار بیشتر." امام (ع) در نامهای که به عبدالله بن عباس نوشت از اندوه بسیار خود بر از دست دادن محمد چنین خبر داد: همانا مصر سقوط کرد و فرماندارش محمد بن ابی بکر که خدا او را رحمت کند، شهید شد. در پیشگاه خداوند، او را فرزندی خیرخواه و کارگزاری کوشا و شمشیری برنده و ستونی بازدارنده میشماریم. همواره مردم را برای پیوستن به او برانگیختم و فرمان دادم تا قبل از این حوادث ناگوار به یاریاش بشتابند. مردم را نهان و آشکار، از آغاز تا انجام فراخواندم، عدهای با ناخوشایندی آمدند و برخی به دروغ بهانه آوردند و بعضی خوار و ذلیل بر جای ماندند. از خدا میخواهم به زودی مرا از دست این مردم نجات دهد. به خدا سوگند اگر در پیکار با دشمن، آرزوی شهادت نبود و خود را برای مرگ آماده نکرده بودم، دوست میداشتم حتی یک روز با این مردم نباشم و هرگز آنان را دیدار نکنم[۲].[۳]
منابع
پانویس
- ↑ «وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ، وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ، وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ. وَ لَا تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ. صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ، وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۲۷.
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَدِ اسْتُشْهِدَ، فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً. وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ، وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً وَ عَوْداً وَ بَدْءاً؛ فَمِنْهُمُ الْآتِي كَارِهاً وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلًا. أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِلًا؛ فَوَاللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ، لَأَحْبَبْتُ أَلَّا [أَبْقَى] أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ يَوْماً وَاحِداً وَ لَا أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَداً»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۵.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۶۶۵-۶۶۶.