محمد بن ابیبکر در تراجم و رجال
مقدمه
محمد فرزند ابوبکر (خلیفه اول) و مادر او اسماء بنت عمیس است، اسماء بنت عمیس نخست همسر جعفر بن ابیطالب بود و همراه او به حبشه هجرت کرد و در حبشه عبدالله بن جعفر را به دنیا آورد. پس از آنکه جعفر در جنگ موته به شهادت رسید، ابوبکر با او ازدواج کرد و محمد بن ابوبکر از او به دنیا آمد. اسماء بنت عمیس پس از وفات ابوبکر با امیرالمؤمنین (ع) ازدواج کرد و چون محمد کوچک و سه ساله بود، محمد، ربیب[۱] و پرورش یافته دامن علی (ع) و به منزلۀ فرزند آن حضرت گردید. از آنجا که محمد با شیر آمیخته با دوستی اهلبیت و تشیع تغذیه شد و در مکتب امیرالمؤمنین (ع) تربیت یافت، از این رو او برای خود پدری جز علی (ع) نمیشناخت و برای هیچ کس فضیلت حضرت امیر (ع) را قائل نبود. تا آنجا که حضرت نیز در حق او فرمودند: "محمد پسر من از صلب ابوبکر است". کنیه محمد به گفته ابو قتیبه، ابوالقاسم و به قولی او را عبدالرحمان میگفتند.
شیخ طوسی میگوید: محمد بن ابیبکر از اصحاب رسول خدا (ص) و از اصحاب و اعوان باوفای امیرمؤمنان (ع) به شمار میآمد. و در دولت کریمه آن حضرت والی مصر بود[۲].
شیخ مفید مینویسد: محمد از اعضای شرطة الخمیس حضرت علی (ع) به شمار میرفت[۳].
عبدالله بن سنان روایت میکند که: امام صادق (ع) فرمود: "در واقع فقط پنج نفر از قریش ملازم حقیقی امیرالمؤمنین (ع) بودند، در حالی که سیزده قبیله از قریش در حمایت و اطاعت معاویه بودند. یکی از این پنج یار قریشی، محمد بن ابیبکر است که نجابت و پاکی را از طرف مادرش اسماء بنت عمیس دارد و چهار قریش دیگر عبارتند از: هاشم بن عتبه مرقال، جعده بن هبیره مخزومی، محمد بن ابیحذیفه و ابن ابیالعاص بن ربیعه"[۴].
امام صادق (ع) فرمود: "روزی محمد بن ابوبکر بر امیرمؤمنان (ع) وارد شد و گفت: شهادت میدهم تو ای علی، امام واجب الاطاعه هستی"[۵].
امام کاظم (ع) نیز محمد بن ابیبکر را از حواریون امیرمؤمنان (ع) خوانده است[۶].
محمد بن ابیبکر از پارسایان قریش و یکی از جوانان انقلابی بود. او از کسانی است که بدعتها و خلافکاریهای عثمان خلیفه سوم را برنتابید و در شورش علیه عثمان و محاصره خانه او، انقلابیون را یاری داد. و از جانب امیرالمؤمنین (ع) استاندار مصر گردید[۷]. و در همان دیار به دست نیروهای معاویه به فرماندهی عمروعاص به شهادت رسید[۸].
پیشنهاد استانداری محمد بن ابیبکر و سرانجام عثمان
اعتراضات مصریان و دیگر مردم شهرها علیه عثمان به خاطر ارتکاب اعمال غیر اسلامی و گماردن افراد فاسد و نالایق در بلاد، بازتاب شدیدی به دنبال داشت؛ زیرا طلحه پس از شنیدن شکایت معترضان، علیه عثمان سخنرانی شدیدی کرد، و عایشه به عثمان پیام فرستاد که اصحاب رسول خدا (ص) از تو خواستند که این مرد ظالم (عبدالله بن سعد بن ابی سرح) استاندار مصر را عزل کنی ولی تو گوش ندادی تا یک نفر بیگناه را کشت، پس انصاف کن و به نظر مردم توجه نما. و حضرت علی (ع) هم به عنوان سخنگوی مردم با عثمان ملاقات کرد و به او فرمود: "مردم از تو مردی را به جای مردی - یعنی به جای عبدالله بن سعد - میخواهند و قبلاً نیز ادعا کردند که وی خون ریخته، پس او را عزل کن و اگر حقی برای مردم بر عبدالله است، قضاوت به حق کن".
عثمان که خود را با اعتراض شدید مردم مصر و اصحاب رو به رو دید، گفت: فردی را انتخاب کنید تا او را والی آنجا قرار دهم: مردم مصر، محمد بن ابوبکر را پیشنهاد دادند. عثمان فوراً طی نامهای ابن ابی سرح را عزل و حکم امارت مصر را برای محمد بن ابیبکر نوشت. پس از آن محمد بن ابیبکر و همراهانش به سوی مصر حرکت کردند و گروهی از مهاجر و انصار هم برای نظارت بر اوضاع مصر به همراه مصریان رفتند[۹].
اما مصریان (محمد بن ابوبکر و همراهان) هنوز سه شبانهروز از مدینه دور نشده بودند که غلام سیاهی را دیدند که بر شتری سوار و خیلی سریع میراند، که گویا دنبال کسی میرود یا کسی او را تعقیب میکند. فوراً غلام را گرفتند و به نزد خود آوردند، اصحاب پیامبر (ص) که همراه مصریان بودند به آن غلام گفتند: کار تو چیست؟ گویا فرار کردهای یا دنبال کسی هستی؟ او گفت: من غلام امیرالمؤمنین (عثمان) هستم که مرا به جانب استاندار مصر اعزام کرده است. مردی در آن جمع گفت: استاندار مصر همراه ماست (یعنی محمد بن ابوبکر) گفت: خیر مراد من غیر از محمد است، مرادم عبدالله بن سعد است. محمد بن ابوبکر پرسید: چه پیامی برای او داری؟ گفت: نامهای دارم. گفتند: نامه چه است به ما بده؟ گفت: نه، همراهم نیست؛ ولی مصریان او را تفتیش کردند و بالاخره نامه را در وسایل او پیدا کردند، دیدند نامه از عثمان به عبدالله بن سعد حاکم معزول مصر است که نوشته بود: ای عبدالله، وقتی نامه من به تو رسید، محمد بن ابوبکر و فلانی و فلانی (نام چند نفر از همراهان محمد بن ابوبکر را برده بود) را دستگیر و به قتل برسان، و در سرکار خود بمان تا دستور جدید را به تو ابلاغ کنم! و در آخر نامه، مهر عثمان خورده بود.
مصریان پس از آگاهی از متن نامه از وسط راه به مدینه بازگشتند و اصحاب را جمع کردند از جمله افرادی که در میان جمع حضور داشتند، امیرالمؤمنین (ع) و طلحه و زبیر بود که در حضور آنان نامه عثمان به حاکم معزول مصر را خواندند و جریان غلام را تشریح نمودند، این امر سبب شد که مردم مدینه علیه عثمان بیشتر انتقاد کنند و عمل او را بیش از پیش محکوم نمایند. مصریان و دیگر افرادی که در مدینه از راه دور و نزدیک برای اعتراض به رفتار غیراسلامی عثمان آمده بودند و با حمایت مهاجر و انصار در مدینه، خانۀ عثمان را محاصره کردند و با شورش و قیام همگانی، عثمان را از خلافت عزل و سرانجام، به قتل او منتهی شد[۱۰].
آری، با پیشنهاد و طرح استانداری محمد بن ابیبکر برای مصر، سرانجام به قتل عثمان پایان یافت[۱۱].
جنگ جمل و نقش محمد بن ابیبکر در آن جنگ
اشاره کوتاهی به آغاز جنگ جمل: بعد از قتل عثمان و بیعت مهاجر و انصار با امیرالمؤمنین (ع) و برپایی حکومت عدل علوی، چون جمعی از همانان که با حضرت بیعت کردند و عدل و انصاف او را برنتافتند از جمله این افراد طلحه و زبیر بودند که خود جزو اولین بیعت کنندگان بودند، ایشان به مکه رفتند و با عایشه ام المؤمنین، هماهنگ شدند، و بر ضد حکومت نوپای امیرالمؤمنین (ع) لشکرکشی کردند و دست به شمشیر بردند و برای رسیدن به مقصد خود عازم بصره گردیده و پیش از آنکه سپاه امیرالمؤمنین (ع) به آنجا برسد دست به قتل و غارت زدند و با حیله و تزویر عثمان بن حنیف استاندار علی (ع) را زندانی و سر و صورت و ابروان او را تراشیدند و جمعی از نگهبانان او را به ناحق به قتل رساندند و چون غارتگران مغول هر ظلمی را بر مردم بیگناه بصره که زیر بار طغیان آنها نمیرفتند روا داشتند، بدون تردید، این حرکت ظالمانه و جائرانه کار را بر امیرالمؤمنین (ع) بسیار سخت کرد و برای جلوگیری از خونریزی و پایان دادن به این فتنه با سرعت و جدیت همراه با سپاهی منظم از مدینه عازم بصره گردیدند و در بین راه از شهرهایی که عبور میکردند از مردم آن دیار کمک میگرفتند و در نزدیکی کوفه که رسیدند در محلی به نام ذی قار اردو زدند و محمد بن ابوبکر و محمد حنفیه - فرزند خود - را برای دعوت مردم عراق به کوفه فرستادند اما ابو موسی اشعری مانع آنها شد و آن دو بدون نتیجه نزد حضرت بازگشتند که حضرت مجدداً فرزند خود امام حسن و عمار یاسر و به دنبال آن دو، مالک اشتر را به کوفه فرستادند و آنان، ابو موسی اشعری را عزل کردند و مردم کوفه را برای یاری حضرت به جانب بصره فرستادند [۱۲].
محمد بن ابوبکر در این جنگ فرمانده پیاده نظام سپاه امیرمؤمنان (ع) بود[۱۳].
حفاظت از عایشه: نقش مهم دیگر محمد بن ابیبکر در جنگ جمل پس از پیروزی سپاه امیرالمؤمنین (ع) بر ناکثین و لشکر عایشه این بود که وقتی جنگ به پایان رسید و شتر عایشه به دستور امام (ع) پی شد و کجاوهاش سرنگون گردید، امام (ع) برای جلوگیری از فتنههای بعدی و رعایت حال عایشه ندا داد: "بندهایِ هودج او را باز کنید". سپس به محمد بن ابیبکر فرمود: "خواهرت را از جانب من کفایت و مراقبت کن". محمد بن ابوبکر با سرعت خود را به خواهرش عایشه رساند[۱۴] و بندهای هودج او را باز کرد و گفت و گویی میان آن دو صورت گرفت. سپس امیرمؤمنان (ع) خود را به کجاوه عایشه رساند و فرمود: "ای شقیراء، آیا رسول خدا (ص) به تو چنین سفارش کرده بود که شورش کنی و علیه جانشین او جنگ به راه اندازی؟"
عایشه گفت: حال که پیروز شدهای گذشت و عفوِ نیکو پیشه کن. امام (ع) که قبلاً چنین تصمیمی داشت، وی را تکریم نمود و به محمد بن ابیبکر دستور داد خواهرش عایشه را به محل امنی ببرد. و محمد بن ابیبکر به دستور امام (ع) او را به خانه بنی خلف برد. اما محمد بن ابیبکر میگوید: با این که خواهرم مورد ترحم امام (ع) قرار گرفت، ولی پیوسته او به من و امام (ع) ناسزا میگفت و برای کشتههای خود طلب مغفرت میکرد![۱۵].[۱۶]
محمد بن ابوبکر در صفین
در این که محمد بن ابوبکر در رکاب امیرالمؤمنین (ع) در جنگ صفین حضور داشته یا نه خیلی مشخص نیست ولی از برخی اشعاری که به مناسبتهای مختلف در صفین سروده شده، نام محمد بن ابوبکر در آن اشعار آمده است[۱۷]. و هم چنین از گفتوگوهایی که میان طرفداران عبیدالله فرزند عمر در سپاه معاویه و طرفداران محمد بن ابوبکر در سپاه حضرت علی (ع) صورت گرفته بر میآید که محمد در جنگ صفین در رکاب امیرمؤمنان (ع) شرکت داشته است[۱۸]. اما چون نشانهای از فداکاری او در صفین از او در تاریخ نیامده لذا احتمال قوی دارد که محمد بن ابیبکر در موقع جنگ صفین کارگزار امام (ع) در مصر بوده و در جنگ صفین حضور نداشته است و الله اعلم[۱۹].
محمد بن ابیبکر و حکومت مصر
پس از آنکه امیرالمؤمنین (ع) و پس از قتل عثمان بر خلافت استقرار یافت، قیس بن سعد را به حکومت مصر -که بیسرپرست بود - برگزید، اما بعد از اندک زمانی حضرت او را عزل کرد و محمد بن ابیبکر را به جای وی منصوب نمود و به هنگامی که محمد عازم مصر بود، حضرت نامۀ گویایی برای او نوشت که در آن اصول دولتمداری و مردمداری را به وی آموخت، بخشی از نامه امام (ع) چنین است: ای محمد بن ابیبکر، بدان که من تو را سرپرست بزرگترین لشکرم (لشکر مصر) کردهام، پس بر تو لازم است که با خواستههای دلت مخالفت کنی و از دین خدا دفاع نمایی، اگر چه یک ساعت از زندگیت باقی باشد! هرگز خداوند را برای جلب رضایت کسی خشمگین مکن، زیرا خداوند خلیفه و جانشین همه کس میتواند باشد ولی هیچ کس نمیتواند جانشین خدا باشد[۲۰]؛
سپس امام (ع) او را به نماز سفارش کرد و فرمود: "نمازها را در وقتهای تعیین شده به پادار و این طور نباشد که در مواقع بیکاری، در اقامۀ آن تعجیل کنی و هنگام کار آن را به تأخیر اندازی و بدانکه تمام اعمالت تابع نمازت خواهد بود..."[۲۱].[۲۲]
معاویه و دستیابی به نامه نفیس امام (ع) به محمد بن ابیبکر
موقعی که محمد بن ابیبکر در مصر مستقر شد، نامهای به حضرت علی (ع) نوشت و از کلیات حرام و حلال و نصایح و سنتها پرسش کرد.
حضرت چون نامه محمد بن ابیبکر را ملاحظه کرد، مسرور گشت و در پاسخ او نامۀ بسیار مفصلی که مشتمل بر دستورهای ارزنده و مفیدی بود، برای او نوشت. اما این صحیفة نفیس پس از شهادت محمد بن ابیبکر - همراه همه نامهها و پیامهای دیگر حضرت امیر (ع) - به دست عمرو بن عاص که علیه محمد بن ابیبکر در مصر کودتا کرد و او را به شهادت رساند، افتاد و او هم تمامی نامهها را برای معاویه فرستاد. معاویه وقتی نامه امیرالمؤمنین (ع) به محمد را خواند، از محتوا و از زندگی آن متحیر و شگفتزده شد. ولید بن عقبه که در آن جلسه حاضر بود روی فکر ناقص خود پیشنهاد کرد که این نامه و دیگر نامهها را بسوزاند، اما معاویه او را سخت نکوهش کرد و پیشنهاد او را رد کرد و این عمل را خلاف عقل و منطق خواند اما برای آنکه به شخصیت امیرالمؤمنین (ع) در انتشار این نامهها افزوده نشود دست به دروغ زد و گفت: به مردم میگوییم این نامهها از جانب ابوبکر است که پس از کشته شدن فرزندش محمد بن ابیبکر، به دست ما رسیده است. و همین موضوع را به اطرافیان خود ابلاغ کرد تا در بیرون منتشر نمایند که نامههای ابوبکر که به ارث به محمد رسیده نزد ماست.
ولی این نامهها در گنجینۀ بنیامیه بود تا این که حکومت عمر بن عبدالعزیز فرا رسید و او آنها را آشکار کرد و اعلام نمود که این نامهها از علی بن ابی طالب (ع) بوده است، نه از ابوبکر[۲۳].[۲۴]
فرازی از نامه امام (ع) به محمد بن ابیبکر
فرازی از نامه امیرالمؤمنین (ع) به محمد بن ابیبکر که به دست معاویه افتاده بود، چنین است:
الف) سفارش به تقوا: "اما بعد، شما را سفارش میکنم به ترس از خداوند و عمل به آنچه شما را از آن میپرسند و شما در گرو آن هستید و به سوی آن میروید... ای بندگان خدا، بدانید که خداوند از شما درباره اعمال کوچک و بزرگ شما خواهد پرسید. اگر عذاب کند این ما هستیم که ستمکارانیم و اگر رحم فرماید و بیامرزد او بخشندهترین بخشندگان است[۲۵]
ب) درباره نماز: "ای محمد، بنگر نمازت را چگونه به جا میآوری، زیرا تو امام و پیشنماز مردم هستی، سزاوار است که آن را کامل به جا آوری، اما سریع و خفیف و نیز در وقتش بخوانی، زیرا امام جماعتی نیست که در نماز وی و مردم نقص باشد جز این که گناه آن نقص بر اوست، و از نماز مأمومین چیزی کاسته نشود، نماز را کامل به جای آور و آن را مراعات کن. در این صورت تو به اندازۀ آنها پاداش داری بدون این که از اجر آنها چیزی کاسته شود"[۲۶]؛
ج) سپس امام (ع) در سفارش محمد به تقوا و پرهیزکاری و... چنین فرمود: "ای محمد، بدان که بهترین فقه پارسایی در دین خداوند و عمل به اطاعت از او، و بر تو باد به تقوا در کارهای پوشیده و آشکارت. تو را به هفت چیز سفارش میکنم که اصول عمده اسلام است:
۱. از خدا بترس و در راه خدا از مردم مترس؛
۲. بهترین گفتارها آن است که عمل آن را تصدیق کند؛
۳. در یک مسئله دو قضاوت مختلف مکن که کارت دچار تناقض شود و از حق منحرف میشوی؛
۴. برای عموم رعیت خود، همان چیزی را بخواه که برای خود میخواهی و آنچه را برای خود ناخوش میداری، برای آنان هم ناخوش بدار؛
۵. احوال رعیت خود را اصلاح کن و در گردابها به سوی حق فرو شو؛
۶. و درباره خدا از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای مترس؛
۷. با هر کس که با تو مشورت میکند، خیرخواهی کن و خویشتن را سرمشق همه مسلمانان دور و نزدیک قرار بده[۲۷].[۲۸]
لشکرکشی عمرو عاص به مصر و آمادگی محمد بن ابیبکر
پس از واقعه شوم حکمیت، و خدعه عمروعاص بر ابو موسی، معاویه خود را قدرت علی الاطلاق میدانست و شامیان هم با او به عنوان خلیفه بیعت کردند. در چنین شرایطی تمام همت او تصرف مصر بود؛ زیرا مصر هم خطری برای معاویه بود و هم دارای درآمد فراوانی بود که خراج زیادی برای حکومت داشت، لذا با مشورت سران قریش به این نتیجه رسید که با نیروی نظامی مصر را به تصرف خود درآورد. برای این کار ابتدا برای دو تن از مخالفان امیرمؤمنان (ع) به نام مسلمة بن مخلد و معاویة بن حدیج نامه نوشت و برای فتح مصر و لشکرکشی به آن دیار مشورت نمود و آن دو از لشکرکشی معاویه به مصر استقبال کردند و زمینه را برای تصرف مصر مناسب دیدند، لذا معاویه عمروعاص را با شش هزار نیرو راهی مصر کرد[۲۹].
وقتی عمروعاص به نزدیکی مصر رسید، طرفداران عثمان نزد او جمع شدند و او نامهای به محمد بن ابوبکر استاندار امیرالمؤمنین (ع) در آن سرزمین نوشت و از محمد بن ابیبکر خواست از مصر خارج شود و الا مردم مصر او را تسلیم عمروعاص خواهند کرد.
استفسار محمد بن ابیبکر از امام (ع): محمد بن ابیبکر پس از اطلاع از نیروهای دشمن در نزدیکی مصر بلافاصله موضوع را به امیرالمؤمنین (ع) نوشت و به همراه دو نامهای که از عمروعاص و معاویه از قبل دریافت کرده بود، به کوفه برای حضرت علی (ع) فرستاد. و برای جنگ یا مذاکره از امام (ع) استفسار نمود. نامه محمد بن ابیبکر به امام (ع) چنین است: اما بعد، ای امیرمؤمنان، گناهکار پسر گناهکار (عمرو بن عاص) در نزدیکی مصر فرود آمده و کسانی هم از مردم مصر که با او هم عقیده بودهاند، به وی ملحق شدهاند، او با لشکری جرّار و گران آمده است و من در طرفداران خود هم نوعی سستی میبینم، لذا اگر شما را به سرزمین مصر نیازی است با اموال و مردان جنگجو مرا یاری کنید و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
پاسخ امام (ع) به محمد: حضرت امیر (ع) فوراً جواب نامه محمد را چنین نوشت: "اما بعد، پیک تو نامهات را برایم آورد، نوشته بودی فرزند عاص با لشکری جرّار و گران در کنار شهر مصر فرود آمده و کسانی هم که در مصر با او هم عقیده بودهاند، گرد او جمع شدهاند؛ بیرون رفتن همفکران او بهتر است از اقامتشان در داخل شهر. و نوشته بودی از کسانی که نزد تو هستند نوعی سستی دیدهای، بر فرض آنها سست شوند، تو سست مشو، شهر خود را استوار و محکم نگه دار و پیروانت را نزد خود جمع کن، و بر لشکرگاه خود نگهبان و مراقب بگمار و کنانه بن بشر را که معروف به خیرخواهی و تجربه و دلاوری است به مقابله آنها بفرست، من هم نیرویی را به سوی تو میفرستم و تو در برابر دشمن استقامت کن و با بصیرت و درایت پیشروی کن و با نیّتِ خالص و از جان و دل با آنها نبرد نما و برای رضای خدا، با استقامت با آنان جهاد کن و بر فرض نیروهای تو از لحاظ عدد کمتر باشند، خداوند متعال گروه اندک را یاری میدهد و گروه بسیار را خوار خواهد کرد. من دو نامۀ آن دو مرد گناهکار (معاویه و عمروعاص) که برای حکومت به یک دیگر رشوه میدهند و بر دینداران تکبر میورزند را خواندم، از هیاهو و درخشش ظاهر نهراس که به تو زیانی نخواهد رسید و اگر به نامههای آن دو پاسخ ندادهای، جواب محکم و مناسبی بده؛ زیرا تو همه گونه پاسخ برای آنها داری، والسلام".
محمد بن ابوبکر پس از دریافت نامه امیرالمؤمنین (ع) با اطمینان خاطر آماده نبرد با سپاهیان شامی شد و جواب مناسب و دندان شکنی هم برای معاویه و عمروعاص نوشت و فرستاد[۳۰].
بدین گونه محمد بن ابیبکر از نامه امام (ع) نیرو گرفت و مخالفت خود و اعلام جنگ با معاویه و همفکر فاسدش عمرو عاص را اعلام کرد و مردم مصر را هم برای جنگ با عمروعاص جمع کرد و در میان آنان برخاست و پس از سپاس و ستایش خداوند، چنین گفت: "اما بعد، ای گروه مؤمنان، همانا مردمی که هتک حرمت میکردند و گمراهی را دامن میزدند و با زور و ستم بر مردم مسلط میشدند، اینک به دشمنی با شما برخاستهاند و لشکرها آهنگ شما کردهاند، بنابراین هر کس خواهان بهشت و مغفرت و آمرزش الهی است به جانب آنان بیرون برود و در راه خدا با آنها جهاد نماید به همراه فرمانده سپاه، کنانة بن بشر شتابان به جنگ دشمن بروید خداوند شما را رحمت کند".
کنانة بن بشر با دو هزار نیرو برای مقابله با عمرو عاص حرکت کرد و محمد بن ابوبکر هم با دو هزار نیروی دیگر در مصر باقی ماندند. کنانه همراه نیروهایش با غیرت خاصّی نخست قوای عمروعاص را شکست داد و آنان را متواری کرد؛ اما عمروعاص که خود را در ورطۀ هلاکت میدید از معاویة بن حدیج کندی از بستگان کنانة بن بشر، که در داخل مصر بود، استمداد کرد و معاویة بن حدیج با قبیله خود به کمک قوای متواریِ پسر عمروعاص شتافت و از پشت به نیروهای محمد بن ابیبکر حمله کردند، و چون کنانة بن بشر و نیروهایش در برابر نیروی معاویة بن حدیج تاب مقاومت نداشتند لذا در مصاف با آنها همگی کشته و یا متفرق شدند و بدین ترتیب راه پیشروی عمرو عاص به مصر هموار شد[۳۱].[۳۲]
شهادت محمد بن ابوبکر
معاویة بن حُدیج و عمرو عاص با نیروهای زیادی که همراه داشتند به مرکز حکومت مصر حملهور شدند و چون یاران محمد بن ابوبکر خود را قادر به مقاومت نمیدیدند، متفرق شدند و محمد بن ابوبکر را تنها گذاشتند، محمد بن ابوبکر نه اسلحهای داشت و نه توان و قدرتی که بجنگد لذا محرمانه و ناشناس از شهر خارج شد و در خرابهای پنهان شد. معاویة بن حدیج هم به تعقیب محمد بن ابوبکر از شهر بیرون رفت و او را در آن خرابه پیدا کرد. در این هنگام عبدالرحمان بن ابیبکر، برادر پدری محمد که در لشکر عمروعاص بود به سرعت خود را به عمروعاص رساند و گفت: محمد بن ابوبکر برادرم را نباید دست بسته اعدام کنید، کسی را نزد معاویة بن حدیج بفرست تا او را نکشد. عمروعاص برای معاویة بن حدیج پیام فرستاد که از کشتن محمد بن ابوبکر دست بردارد و او را زنده بیاورد. اما معاویة بن حدیج گفت: شما کنانة بن بشر پسر عموی مرا کشتید، آیا من محمد بن ابوبکر را رها کنم؟ در این لحظات محمد بن ابوبکر که نزدیک بود از تشنگی تلف شود، گفت: مقداری آب به من بنوشانید. معاویة بن حدیج گفت: به تو آب نمیدهم تا تشنه بمیری و بین آن دو گفتوگوهایی رد و بدل شد تا اینکه معاویة بن حدیج از پاسخ محمد بن ابوبکر به خشم آمد و با شمشیر سر از پیکرش جدا کرد و سپس او را در شکم الاغ مردهای نهاد و به آتش کشید [۳۳].
شهادت محمد بن ابوبکر در سن ۲۸ سالگی و در ماه صفر سال ۳۸ هجری در شهر مصر واقع شد [۳۴].[۳۵]
تأثیر شهادت محمد بن ابوبکر در روحیۀ امام (ع)
شهادت محمد بن ابوبکر ضایعه ناگواری بود که همه دوستداران امیرمؤمنان (ع) را به شدت متألم ساخت و بیش از همه خود امام (ع) را داغدار و نگران نمود، و حضرت علی (ع) مردم را به خاطر کوتاهی در کمک به محمد سرزنش کرد و چنین فرمود: آگاه باشید که مصر را گروهی از تبهکاران فتح کردند، آن دوستداران جور و ستم و همانهایی که مردم را از راه خدا بازداشتند و اسلام را به انحراف کشاندند محمد بن ابیبکر را به شهادت رساندند، رحمت خداوند بر او باد، و ما شهادت او را به حساب خداوند میگذاریم، همانا به خدا سوگند، آن محمدی که من میشناسم، از آنهایی بود که در انتظار مرگ بود و برای جلب رضای خدا و اجر اخروی کار میکرد. و از چهره هر نابکار نفرت داشت و چهره مؤمنان و صالحان را دوست میداشت[۳۶]؛
امیرمؤمنان (ع) پس از ایراد سخنرانی از منبر پایین آمد و به منزل رفت؛ اما حضرتش در فراق محمد بن ابوبکر به قدری بیتابی کرد که برخی دوستانش عرضه داشتند، شما در فراق محمد بن ابوبکر خیلی شدید ناراحتید؟ حضرت فرمود: "چگونه میتوان آرام بود، مگر نه این که او برای من ربیب و بزرگ شده در دامان من بود، و برای فرزندانم برادر بود و من هم برای او پدر بودم و او را فرزند خود میخواندم"[۳۷].
از سوی دیگر مردم شام از شهادت محمد بن ابوبکر شادمان شدند و معاویه این واقعه را به مردم شام تبریک گفت[۳۸].[۳۹]
اسماء در سوگ فرزند
اسماء - مادر محمد بن ابیبکر - وقتی از شهادت محمد آگاه شد، به شدت ناراحت گردید ولی خشم خود را به ظاهر فرو خورد و به محل نمازگزاران رفت و چنان متأثر شد که خون از دهان (پستانهایش) فوران کرد، و همان گونه که رسول خدا (ص) در تعبیر خوابی که اسماء دیده بود، فرمود: "خداوند پسری از ابوبکر به تو میدهد، نامش را محمد بگذار و خداوند او را مایه خشم کافران و منافقان قرار میدهد". و به تعبیر پیامبر (ص)، محمد چنین بود[۴۰].[۴۱]
عایشه در سوگ برادر
هنگامی که عایشه خبر ناگوار کشته شدن برادرش محمد بن ابیبکر را شنید، بر او سخت، زاری و بیتابی کرد و در تعقیب هر نمازی بر معاویة بن ابیسفیان و عمرو بن عاص و معاویة بن حُدیج نفرین مینمود. وی اهل و عیال و فرزندان برادرش محمد را - از جمله قاسم پسر محمد- را تحت تکفل گرفت و از آنان نگهداری کرد[۴۲].[۴۳]
منابع
پانویس
- ↑ ربیب یعنی پسر زن انسان از شوهر دیگر.
- ↑ رجال طوسی، ص۳۰، ش۴۳ و ص۵۸، ش۷.
- ↑ الاختصاص، ص۳۰.
- ↑ الاختصاص، ص۷۰.
- ↑ الاختصاص، ص۷۰.
- ↑ الاختصاص، ص۷۰.
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۵۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۵۷-۱۲۵۸.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۱۴۳.
- ↑ ر.ک: تاریخ الخلفاء، ص۱۴۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۵۹-۱۲۶۰.
- ↑ ر.ک: الجمل، ص۲۵۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۸.
- ↑ ر.ک: اسدالغابه، ج۴، ص۳۲۴.
- ↑ همانطور که اشاره شد محمد از ابوبکر و مادرش اسماء به دنیا آمد و لذا او و عایشه با هم برادر و خواهرند.
- ↑ ر.ک: الجمل، ص۳۶۹؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۷۶؛ شرح بی الحدید، ج۶، ص۲۲۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۶۱-۱۲۶۲.
- ↑ ر.ک: وقعة صفین، ص۵۴، ۷۲ و ۵۲۵.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۹۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۶۲-۱۲۶۳.
- ↑ «وَ اِعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ اَلدَّهْرِ فَلاَ تُسْخِطِ اَللَّهَ بِرِضَاءِ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اَللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ »
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۷؛ امام (ع) نامههای مکرری به محمد بن ابوبکر و نیز مردم مصر در زمان استانداری محمد نگاشته و برای آنان فرستاده است که برخی از آن نامهها در شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ذیل خطبه ۶۷ (در نهج البلاغه خطبه ۶۸ است) آمده است.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۶۳-۱۲۶۴.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، عنوان حمد، و ۳۱۲؛ الغارات، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۶۴-۱۲۶۵.
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ اَلْعَمَلِ بِمَا أَنْتُمْ عَنْهُ مَسْئُولُونَ فَأَنْتُمْ بِهِ رَهْنٌ وَ أَنْتُمْ إِلَيْهِ صَائِرُونَ ...»
- ↑ «وَ اُنْظُرْ يَا مُحَمَّدُ صَلاَتُكَ كَيْفَ تُصَلِّيهَا فَإِنَّمَا أَنْتَ إِمَامٌ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تُتِمَّهَا وَ أَنْ تُخَفِّفَهَا وَ أَنْ تُصَلِّيَهَا لِوَقْتِهَا ...»
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۶۷ - ۷۲. با تفاوت در عبارت؛ الغارات، ج۱، ص۱۷۹؛ تحف العقول، ص۱۱۹؛ امالی مفید، مجلس ۳۱، ص۲۶۰، ح۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۶۵-۱۲۶۶.
- ↑ ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۹۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۷۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۱.
- ↑ ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۰۰ - ۱۰۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۸۲ و به طور اختصار کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۲.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۸۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۰۳ و به اختصار کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۶۶-۱۲۶۹.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۸۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۰۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۱۲.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، عنوان حمد، ص۳۱۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۶۹-۱۲۷۰.
- ↑ « أَلاَ وَ إِنَّ مِصْرَ قَدِ اِفْتَتَحَهَا اَلْفَجَرَةُ أَوْلِيَاءُ اَلْجَوْرِ وَ اَلظُّلْمِ اَلَّذِينَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اَللَّهِ وَ بَغَوُا اَلْإِسْلاَمَ عِوَجاً أَلاَ وَ إِنَّ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ قَدِ اُسْتُشْهِدَ رَحِمَهُ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ عِنْدَ اَللَّهِ نَحْتَسِبُهُ أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ كَانَ مَا عَلِمْتُ يَنْتَظِرُ اَلْقَضَاءَ ...»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۹۱.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، ص۳۱۲ مادة حمد.
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۹۱؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۴؛ سفینة البحار، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۷۰-۱۲۷۱.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۹۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۷۱-۱۲۷۲.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، صص ۱ ۸۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۱۲۷۲.