مروان بن حکم در نهج البلاغه
مروان بن حکم از قبیله بنی امیه و پسر عموی عثمان، یکی از دشمنان سرسخت اهل بیت (ع) است که خود و پدرش مورد لعن پیامبر اکرم (ص) قرار گرفته بودند. او در جنگ جمل و صفین بر علیه امیرالمؤمنین (ع) شرکت داشت و بعدها حضرت را در منبر مورد سبّ قرار میداد. سرانجام بعد از کینهتوزیهای فراوان با اهل بیت (ع) در سال ۶۵ هجری به دست زنش کشته شد.
مقدمه
مروان بن حکم، مکنا به ابوعبدالملک، از قبیله بنی امیه است؛ قبیلهای که با قبیله بنیهاشم و خاندان پیامبر (ص) دشمنی و کینهتوزی دیرینه داشتند. افزون بر این، حَکَم، پدر مروان، در دشمنی با پیامبر اکرم (ص) فردی سرسخت بود، بهگونهای که پیامبر (ص) پس از فتح مکه و اسلام آوردن ظاهری، او را بهدلیل اعمال سخیفش به طائف تبعید کرد. مادرش نیز آمنه، دختر علقمة بن صفوان بن امیه کنانی است. مروان را با القابی چون "ابن الطرید" بهمعنای "پسر رانده شده"، "چلپاسه" بهمعنای "وزغ" مینامیدند. مروان بنا بر قول مشهور در سال دوم هجری در مکه یا طائف زاده شد[۱].
مروان و عثمان
در دوره خلافت عثمان، حُکم پیامبر در خصوص تبعید حَکَم، بهدست خلیفه سوم شکست و او و مروان را به مدینه بازگرداند و مروان را مورد لطف خود قرار داد و دخترش را به نکاح او درآورد. از اموال مسلمین به او بخشید و او را مشاور ارشد خود قرار داد. هنگامیکه مردمان شکایت خویش از خلیفه را نزد امام بیان داشتند، امام بنا به درخواست مردم، عثمان را پند داد و ضمن نصایح خویش به او فرمود: برای مروان همچون چارپایی به غارت گرفته مباش که تو را به هرجا خواست براند، آنهم پس از سالیانی که بر تو رفته و عمری که از تو گذشته است[۲].[۳]
مروان و امام علی (ع)
مروان از جمله کسانی بود که در زمان خلافت امام علی (ع) برای بیعت خود شروطی مقرر داشت و امام او را بهحال خود واگذار کرد. همچنین از فتنهگران جنگ جمل بود و در تحریک عایشه برای شرکت در غائله جمل نقشی مؤثر داشت و از فرماندهان سپاه منافقین جمل بود. او در آن جنگ زخمی شد، اما از چنگال مرگ گریخت و به اسارت امام (ع) درآمد. وی در جریان اسارت، حسنین را واسطه آزادی خویش قرار داد[۴].
انتقاد شدید امام از مروان
زمانی که مروان بن حکم در جنگ جمل اسیر شد، امام حسن و امام حسین (ع) را نزد امیرالمؤمنین (ع) شفیع قرار داد، آن دو بزرگوار برای آزادی او نزد امام (ع) شفاعت کردند امام (ع) وی را آزاد ساخت. حسنین (ع) پرسیدند آیا او با شما بیعت میکند، امام (ع) فرمود: "آیا بعد از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ (و پس از آن در جنگ جمل شرکت نمود) مرا به بیعت او نیاز نیست؛ زیرا دست دادن او برای بیعت مانند دست دادن یهودی است (که به مکر و حیله و پیمان شکنی مشهور است) اگر با دستش بیعت کند با پشت خود به شکستن پیمان اقدام میکند! آگاه باشید او حکومت کوتاهی خواهد یافت همانند مقدار زمانی که سگی بینی خود را با زبان پاک کند! او پدر قوچهای چهارگانه است و امت اسلام از دست او و پسرانش روز خونینی خواهد داشت"[۵]
این سخن امام (ع) از طرق فراوانی نقل شده و گفتار امام بیش از این بوده که مرحوم سید رضی مقدار کمی از آن را نقل کرده است از جمله این عبارت است: "مروان پرچم ضلالت را موقعی بر دوش میکشد که موهای او سفید شده باشد"[۶].
ابن ابی الحدید میگوید: تمام آنچه امام فرموده است واقع شده و او زمانی به خلافت رسید که ۶۵ سال از عمرش گذشته بود و بیش از ۹ ماه حکومت ننمود.
مراد از «أَبُو اَلْأَكْبُشِ اَلْأَرْبَعَةِ» «پدر قوچهای چهارگانه» فرزندان مروان یعنی «عبدالملک»، «عبدالعزیز»، «بشر» و «محمد» هستند که مردان شجاعی بودند. عبدالملک به خلافت رسید و عبدالعزیز حاکم مصر و «بشر» والی عراق و «محمد» فرماندار «الجزیره» گردید و آنها در مکر و حیله و گمراه کردن مردم مانند پدرشان بودند.
بعضیها گفتهاند مراد از چهار قوچ، چهار پسر عبدالملک بن مروان: ولید بن مروان، سلیمان بن مروان، یزید بن مروان و هشام بن مروان هستند که هر چهار به خلافت رسیدند[۷]
مروان در زمان خلافت معاویه
پس از دوران امام و تسلط معاویه بر امر خلافت، در سال ۴۲ هجری از سوی معاویه والی مدینه شد. در این دوران بر شیعیان سخت گرفت و دستور به بدگویی از امام (ع) در منابر داد. مروان در دوران معاویه چندین بار بهعنوان امیرالحاج منصوب شد. همچنین در مراسم تشییع و تدفین امام حسن (ع) سردسته امویانی بود که به بهانه مخالفت با دفن عثمان در جوار پیامبر اکرم (ص) با دفن امام حسن (ع) مخالفت کردند و با تحریک عایشه مانع از آن شدند و فجایعی را آفریدند[۸].
خلافت مروان
مروان تا پایان خلافت امویان در مدینه حضور داشت، اما در دوره خلافت آل زبیر، به دستور خلیفه، خاندان بنی امیه به همراه مروان، از مدینه به شام تبعید شدند. مروان در این زمان تصمیم به قیام علیه عبدالله بن زبیر، حاکم وقت گرفت و بنی امیه با او بیعت کردند. او موفق به شکست والی زبیری شام شد و در سال ۶۴ هجری، حکومت خود را با عنوان حکومت اموی بنا نهاد. حکومت مروان بهدلیل اختلافات درونگروهی بیش از ۱۰ ماه دوام نیافت[۹].
کشته شدن مروان
پس از آنکه یزید پسر معاویه از دنیا رفت و معاویه پسرش به جای او نشست که بیش از ۴۰ روز بیشتر زنده نبود و خلافت در دست انداز عجیبی قرار گرفت. گروهی برای اینکه حکومت در خاندان بنی امیه باشد و به خالد و عبدالله فرزندان یزید برسد با مروان بیعت کردند که پس از یافتن تجربه و از بین رفتن مروان حکومت به آنان برسد، بدین ترتیب مروان سر کار آمد ولی تصمیم گرفت برای عبدالملک و عبدالعزیز فرزندان خود از مردم بیعت بگیرد که نوبت به عبدالله و خالد نرسد در این باره مشورت کرد، گفتند برای این کار باید با ام خالد همسر یزید ازدواج کنی تا کار تو آسان شود او این کار را کرد ولی روزی بین مروان و خالد در مجلس عمومی سخنی رد و بدل شد که مروان به خالد ناسزا گفت و خالد با گریه نزد مادرش آمد و جریان را گفت، ام خالد به او قول داد حساب مروان را خواهد رسید.
مروان پس از بازگشت به منزل از ام خالد جویا شد که بداند، خالد به او شکایتی کرده یا نه؟ ام خالد گفت: خیر او به تو احترام میگذارد ولی به کنیزانش دستور داد آماده باشند و چون مروان به خواب رفت به آنان دستور داد، متکا و لحاف و وسائل خواب روی دهانش قرار دادند و بر روی آن نشستند و بدین ترتیب او را خفه کردند[۱۰].
به نقل دیگر خالد به مادرش از مروان شکایت کرد، مادرش گفت: به خدا قسم که پس از این آب سرد نمینوشد. آنگاه برای او زهری را داخل شیر کرد و چون مروان درآمد به او خورانید[۱۱].[۱۲]
منابع
پانویس
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.
- ↑ «فَلَا تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلَالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي الْعُمُرِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.
- ↑ «أَ وَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لاَ حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ اَلْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو اَلْأَكْبُشِ اَلْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى اَلْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً أَحْمَر»نهج البلاغه، کلام ۷۳.
- ↑ « يُحْمَلُ رَايَةً الضَّلَالَةُ بَعْدَ مَا يَشِيبَ صدغاه ».
- ↑ الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۳۱-۱۳۳.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۶۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۷.
- ↑ الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۳۱-۱۳۳.