نشانه‌های یاوران امام مهدی

مقدمه

  • گنج‌هایی غیر از طلا و نقره‌: یاران امام، گنج هستند. گنج، ثروتی است که مردم از محل اختفای آن بی‌خبرند. ممکن است گنجی در خانه انسان، زیر گام‌های او، یا در زمین مجاور منزلش، یا در شهر وی باشد؛ ولی او از آن بی‌خبر باشد. انصار امام نیز گنج‌های پنهانند. ممکن است یکی از آنان در خانه یکی از ما یا در همسایگی و شهر ما باشد؛ اما ما وی را نشناسیم و حقیرش بشمریم و یا در چشم مردم- که دیده بصیرتشان از نفوذ در اعماق و کشف گنج‌ها ناتوان است- کوچک آید! بی‌گمان این بصیرت، یقین، توجه به خدا، شجاعت و بی‌باکی و ذوب شدن در ذات خدای تعالی- که انصار امام (ع) بدان‌ها توصیف شده‌اند- به یکباره شکل نمی‌گیرد؛ بلکه در جان این جوانان وجود داشته، ولی از دیدگان مردم پنهان مانده است؛ چنان‌که گنج‌ها از چشم‌ها پنهان می‌مانند.
  • قدرت و آگاهی‌: خدای بلند مرتبه در وصف بندگان شایسته خود "ابراهیم"، "اسحاق" و "یعقوب" (ع) می‌فرماید: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ[۱]. بصیرت، نیازمند قدرت است و بدون قدرت، از دست می‌رود و به خاموشی می‌گراید. بصیرت را جز مؤمن نیرومند برنمی‌تابد و هنگامی که نیروهایش تحلیل رود، فاقد بصیرت می‌شود. بنابراین، قدرت نیاز به بصیرت دارد؛ زیرا توانایی بی‌بصیرت، به لجاجت و دشمنی و استکبار بدل می‌شود. خدای تعالی ابراهیم، اسحاق و یعقوب را چنین توصیف فرموده که آنان صاحبان "قدرت" و "بصیرت" هستند. در برخی روایات نیز، یاران امام عصر (ع) به صاحبان "قدرت" و "بصیرت" توصیف شده‌اند.
  • هشیاری و بصیرت‌: تعبیر روایت از حالت آگاهی و بصیرت یاران امام عصر (ع) تعبیر عجیبی است: "کالمصابیح کأن فی قلوبهم القنادیل"؛ "آنان چونان چراغ‌هایند؛ انگار که در دل‌هایشان قندیل‌هایی روشن است". آیا امکان‌پذیر است که ظلمت، قندیل را بشکند؟ هرچند که ظلمت قندیل را احاطه می‌کند؛ لکن قدرت درهم شکستن آن را نخواهد داشت. تیرگی شک و تردیدها هرچند متراکم گردد و فتنه‌ها پی‌درپی درآیند؛ ولی نمی‌تواند در روح و جان و هشیاری یاران امام نفوذ کند. ازاین‌رو آنان هنگامی که رهسپار می‌شوند، دچار شک نمی‌گردند و تردید نمی‌کنند و به قهقرا نمی‌روند و به پشت سر نمی‌نگرند. تعبیر روایت در این زمینه چنین است: «لَا يَشُوبُهُ شَكٌّ فِي ذَاتِ اللَّهِ»؛ "دل‌هایی که به شک در ذات خدا آلوده نشوند".از این تعبیر فهمیده می‌شود که منظور امری غیر از شک است؛ ترکیبی از شک و یقین و یا لحظاتی از شک که حالت یقین را می‌شکافد و به نحوی به درون یقین نفوذ می‌کند؛ ولی در اندک مدتی در مقابل آن شکست می‌خورد و جا خالی می‌کند. چنین چیزی برای بسیاری از مؤمنان اتفاق می‌افتد؛ درحالی‌که هیچ‌ شکی، یقین یاران امام را برنمی‌آشوبد. یقین آنان ناب و خالص و به دور از شایبه شک و تردید است.
  • عزم نافذ: این بصیرت، چنان عزم نافذی به آنان می‌بخشد که هیچ تردید و دو دلی در آن راه ندارد. تعبیر از این عزم به "اخگر و پاره آتش" (الجمر)، تعبیری باشکوه و حکایتگر است. "اخگر" مادام که ملتهب و فروزان است، نفوذ می‌کند و می‌درد و "پاره آتش"، دلپسندترین تعبیری است که در باب نفوذ عزم می‌شناسیم. ما نمی‌دانیم که خدای تعالی، در روح و جان جوانان طالقان چه گنجینه‌هایی از هشیاری، یقین، عزم و نیرو قرار داده است! تعابیر وارد در این روایت، تعابیر غیر مأنوسی است. انگار که سخن از آنان، سخن از روی وجد و شیفتگی است: «زُبَرِ الْحَدِيدِ كَالْمَصَابِيحِ، كَأَنَّ فِي قُلُوبِهِمُ القناديل، اشد مِنَ الْجَمْرِ، رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ، لُيُوثٌ بِالنَّهَارِ»؛ " [آنان‌] پاره‌های آهن‌اند، چون چراغ‌اند، انگار در دل‌هایشان قندیل‌هایی روشن است، نافذتر از پاره آتش، زاهدان شب و شیران روز". گویا روایت از تمام توانایی‌های لغت، سود جسته تا امکان تعبیر از آگاهی، بصیرت، نیرومندی و عزم نافذ این جوانان را بیان کند.
  • نیرومندی‌: در روایت، جوانان طالقان به [صاحبان‌] قدرت شگرف توصیف شده‌اند که تاکنون هیچ جوانی را بدان نیرومندی مشاهده نکرده‌ایم. در این عبارت تأمل کنید: «كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ»؛ "گویی که دل‌هاشان پاره‌های آهن است". آیا تاکنون کسی را دیده‌اید که بتواند تکه‌های آهن را در کف دست ذوب‌ کند، یا بشکند یا نرم سازد؟ «لَوْ حَمَلُوا عَلَى الْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا لَا يَقْصِدُونَ بِرَايَاتِهِمْ بَلْدَةً إِلَّا خَرَّبُوهَا كَأَنَّ عَلَى خُيُولِهِمُ الْعِقْبَانَ»؛ "اگر به کوه‌ها حمله‌ور شوند، آنها را متلاشی سازند، با پرچم‌هایشان آهنگ هیچ دیاری را نکنند، جز آنکه ویرانش سازند، گویی که عقابانند بر اسب‌ها". این تعابیر از توانایی شگرفی حکایت می‌کند. این قدرت، از نوع قدرتی نیست که طاغوت‌ها از آن بهره‌مندند؛ بلکه فقط برخاسته از نیروی عزم و اراده و یقین است.
  • شهادت‌طلبی‌: «يَدْعُونَ بِالشَّهَادَةِ وَ يَتَمَنَّوْنَ أَنْ يُقْتَلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ "برای شهادت دعا می‌کنند و آرزوی کشته شدن در راه خدا را در سر می‌پرورانند". مرگ، پیرمردان نود یا صد ساله را دچار وحشت می‌سازد؛ درحالی‌که تمام لذت‌های زندگی و میل بدان‌ها را از کف داده‌اند ... اما این جوانان- که در عنفوان جوانی به سر می‌برند- به این مرگ عشق می‌ورزند. عشق به شهادت از دو چیز سرچشمه گرفته و دارای دو نتیجه است. این دو چیز- که منشأ عشق به شهادت در وجود انسان است- روی گردانی از دنیا و توجه به خدای تعالی است. اگر انسان با دوستی دنیا در دلش مقابله کند و خود را از بند آن رها سازد و فریبش را نخورد، بی‌گمان گام نخست را در این راه- که دشوارترین گام است- برداشته است. گام دیگر آن است که دل به محبت خدا دهد و شیفته یاد و عشق او باشد و صاحب چنین دلی، با تمام وجود به سوی خدا بازگردد. برای این گروه، امور دنیوی اهمیتی ندارد. با دیگران در بازارها و اجتماعات حاضر می‌شوند؛ اما در دل از این امور غایب‌اند و درباره اینان اصطلاح "حاضر غایب"[۲] کاملا مصداق می‌یابد. این جنگجویان دلاور، عاشق مرگی هستند که مردم از آن می‌هراسند. شهادت را طلب می‌کنند و در آن لقای الهی را می‌جویند. اشتیاقشان به شهادت، مانند اشتیاق مردم به لذت‌های دنیا، بلکه برتر از آن است. عده اندکی آنان را درک می‌کنند. انسان‌های غربی راهی برای درک آنان ندارند. غربیان گاهی عمل آنان را به "خودکشی"[۳] توصیف می‌کنند! حال آنکه کسی خودکشی می‌کند که از دنیا خسته شده و در زندگی به بن بست می‌رسد؛ ولی این جوانان درهای دنیا را به روی خود گشوده می‌یابند. دنیا به رویشان لبخند می‌زند و با تمام طراوت و زیب‌وزیورهایش به سرشان سایه می‌افکند. بنابراین آنان از دنیا خسته نشده و در آن به بن بست نرسیده‌اند؛ بلکه از آن رویگردان شده و مشتاق لقای الهی‌اند. غربیان، این جوانان را به "تروریسم" متهم می‌کنند؛ حال آنکه اینان تروریست نیستند و اگر می‌گفتند که اینان از ترور نمی‌هراسند، سخنی نزدیک‌تر به واقعیت بود. روی‌گردانی از دنیا و عشق به لقای الهی، سرمنشأ عشق به شهادت و کشته شدن در راه خداوند است. آنچه که از عشق به شهادت حاصل می‌شود، عزم و نیرومندی است. رزمنده بی‌باکی که می‌تواند خود را از [بند] دنیا آزاد سازد، چنان عزم و اراده و نیرویی در خود می‌یابد که دیگران از آن بی‌نصیب‌اند. این عزم [قاطع‌] و توان [بالا] هیچ ارتباطی به اسباب قدرت مادی- که در جبهه مخالف موجود است- ندارد؛ هرچند که ما ضرورت وجود این اسباب و قدرت‌های مادی و اهمیت آنها را در ظهور امام (ع) و نزدیک‌تر شدن فرج آن حضرت، انکار نمی‌کنیم.
  • تعادل شخصیت‌: از بارزترین نشانه این گروه، تعادل در شخصیت، بین دنیا و آخرت و بین قدرت و بصیرت است و همین راز نیرومندی و نفوذ آنان است. خدای تعالی این موازنه و تعادل را دوست دارد و افراط و تفریط و گرایش به چپ و راست را ناپسند می‌شمارد: ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا[۴].

خدای تعالی در مقام آموزش دعا به ما فرموده است: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً[۵]. ﴿وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا[۶].

تعادل بین خشوع و عبودیت برای خدا و فروتنی در مقابل مؤمنان و شدت و قاطعیت در مقابل کافران نیز از همین موازنه محسوب می‌شود: ﴿أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ[۷].

تعادل بین توکل بر خدا و تلاش و کار و برنامه‌ریزی نیز داخل در همین موازنه است. امیرمؤمنان علی (ع) برای "همام" جوانب این موازنه و تعادل در شخصیت "متقین" را چنین توصیف کرده است:«فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ وَ قَصْداً فِي غِنًى وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِي فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِي حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِي هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ يَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ يَبِيتُ حَذِراً وَ يُصْبِحُ فَرِحاً... يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ... فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ... نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ»[۸]؛ "از نشانه‌های یکی از آنان این است که در کار دین نیرومندش بینی و پایدار، نرم‌خوی هشیار و در ایمان استوار، و در طلب دانش حریص و با داشتن علم بردبار و در توانگری میانه‌رو و در عبادت فروتن، و به درویشی نکویی نمودن، و در سختی شکیبایی کردن و جست‌وجوی آنچه رواست و شادمانی در رفتن راه راست و دوری گزیدن از طمع. کارهای نیک می‌کند و در هراس است. روز را به شب می‌رساند و در بند سپاس‌ است. بامداد می‌کند ذکرگویان، شب را به سر می‌برد ترسان، و روز می‌کند شادان ... بردباری را با دانش در می‌آمیزد و گفتار را با کردار ... به هنگام دشواری‌ها بردبار است و در ناخوشایندها پایدار و در خوشی‌ها سپاسگزار ... نفس او از او در زحمت است و مردم از وی در راحت". این موازنه از ویژگی‌های بارز، در شخصیت یاران امام عصر (ع) است.

  • زاهدان شب، شیران روز: عبارت « رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ، لُيُوثٌ بِالنَّهَارِ » در روایت پیشین به چنین موازنه‌ای اشاره کرده است. در ساختار شخصیت انسان، شب‌وروز، نقش‌های مختلفی را ایفا می‌کنند. گردش شب‌وروز، یک گردش تکاملی است. هرکدام از آنها، دیگری را کامل می‌کند و به ناچار با مشارکت یکدیگر در بنای شخصیت انسان مؤمن دعوتگر و مجاهد نقش دارند.

اگر تهجد و عبادت در شب نباشد، انسان در رویارویی با گردنه‌های دشوار، استواری لازم را نمی‌یابد و از ادامه حرکت در راه پرخاری که در طی روز باید بپیماید، باز می‌ماند. همچنین اگر حرکت در "روز" نباشد، "شب" یار و همراه خود را از عمل به وظیفه دعوتگری به سوی خدا در اجتماع باز می‌دارد و انسان دومین نقش خود را در زندگی دنیا پس از عبادت خدا- که دعوت به سوی عبودیت او است- از کف می‌دهد. قرآن کریم بر تأثیر شب در ایجاد آمادگی در انسان‌ها به منظور دعوت به سوی خدا و کوشش در این راه تأکید دارد. در آغازین روزهای رسالت پیامبر اکرم (ص) سوره مبارک "مزمل" بر آن حضرت نازل شد. در این سوره خدای تعالی از پیامبرش خواسته است تا شبانگاهان، خود را برای تحمل "قول‌ ثقیل"[۹] در روز، آماده سازد: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا* نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا* أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا* إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا* إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا* إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا* إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا[۱۰].

تعبیر از شب به "ناشئه"، دقیق و گویا است. شب، انسان را می‌سازد و او را آماده انجام دادن کارهای بزرگ می‌کند و شخصیت وی را صیقل می‌دهد. واژه "قیلا"؛ یعنی، سخن و یاد خدا. امیر مؤمنان علی (ع) دو بخش از زندگی پرهیزگاران را چنین توصیف کرده است: «أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَكَاكَ رِقَابِهِمْ وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ قَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ»[۱۱]؛ "چون شب شود برپا ایستاده، آیات قرآن را با تأمل و اندیشه می‌خوانند و با خواندن و تدبر در آن، خود را اندوهگین می‌سازند و به وسیله آن به درمان درد خویش کوشش دارند. پس هرگاه به آیه‌ای برخورند که به شوق آورده و امیدواری در آن است، به آن طمع نموده و با شوق به آن نظر کنند، آن‌سان که گویی پاداشی که آیه از آن خبر می‌دهد، در برابر چشم ایشان است و آن را می‌بینند. هرگاه به آیه‌ای برخورند که در آن بیم دادن است، گوش دل‌های خویش بدان نهند، چنان‌که گویا شیون [اهل‌] دوزخ در بیخ گوش‌های ایشان است. [در پیشگاه الهی برای رکوع‌] قد خم می‌کنند و [برای سجود] پیشانی‌ها و کف‌ها و زانوها و اطراف قدم‌هایشان را بر روی زمین می‌گسترانند. از خدای تعالی آزادی خویش را [از عذاب رستاخیز] درخواست می‌کنند. اما در روز، دانشمندانی خویشتن‌دار و نیکوکارانی پرهیزگاراند. ترس [از خدا] آنان را چون تیر پیراسته لاغر و نزار کرده است. چون کسی بدان‌ها نگرد، پندارد بیمارند؛ اما آنان بیمار نیستند، و گوید خردهایشان آشفته است، [اما] موجب آشفتگی ایشان کاری است بزرگ". شب و روز دو نیمه زندگی انسان‌اند که یکدیگر را تکمیل می‌کنند. شب را دولتی و دولتمردانی است و روز را دولتی و دولتمردانی. دولتمردان روز، بدون قیام شب به نتیجه نمی‌رسند و دولتمردان شب، بدون تلاش روز، در دعوت مردم به بندگی خدا و حاکمیت دین حق موفق نخواهند بود.

یاران امام عصر (ع) هم مردان شب‌اند و هم مردان روز و خداوند بدیشان دولت شب و روز هردو را عنایت فرموده است: (...) اگر آنان مردان دولت شب نبودند، به تنهایی قدرت رویارویی با گردنکشان زمین را نداشتند و اگر مردان روز نبودند، قادر به تطهیر زمین از آلودگی شرک و برپایی توحید و عدل نبودند. همچنین اگر آنان از مردان روز نبودند، در زندگی مردم به توحید و عدل حکم نمی‌کردند و نیز اگر از مردان شب نبودند، دچار غرور شده و از صراط مستقیم منحرف می‌شدند[۱۲].

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. «و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۵-۴۷.
  2. آیا حدیث حاضر و غایب شنیده‌ای ... من در میان جمع و دلم جای دیگر است‌
  3. کسانی که علیه منافع استکبار دست به عملیات شهادت‌طلبانه می‌زنند.
  4. «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن» سوره قصص، آیه ۷۷.
  5. «پروردگارا! در این جهان به ما نکویی بخش و در جهان واپسین هم نکویی ده» سوره بقره، آیه ۲۰۱.
  6. «و (هنگام بخشش) نه دست خود را فرو بند و نه یکسره بگشای که نکوهیده دریغ خورده فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۹.
  7. «در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند» سوره مائده، آیه ۵۴.
  8. نهج البلاغه (ترجمه دکتر شهیدی)، خطبه ۱۹۳، ص ۲۲۶؛ نهج البلاغه (فیض الاسلام)، خ ۱۸۴، ص ۶۱۱.
  9. کنایه از دریافت وحی الهی.
  10. «ای جامه بر خویش پیچیده* شب را- جز اندکی- بپای خیز* نیمی از آن را یا اندکی از آن (نیمه) را کم کن!* یا (اندکی) بر آن بیفزای و قرآن را آرام و روشن بخوان* ما سخنی سنگین را به زودی بر تو فرو می‌فرستیم* بی‌گمان عبادت شبانه در پابرجایی، سخت‌تر و در گفتار، استوارتر است* تو را در روز، کوششی دراز دامن است» سوره مزمل، آیه ۱-۷.
  11. نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، ص ۲۲۵ و ۲۲۶.
  12. آصفی، محمد مهدی، انتظار پویا، ص ۴۶-۵۶.