شورش مقنع

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقنع و همکاری با عباسیان

«مُقنَّع» در دهی به نام کازه[۱] از توابع مرو به دنیا آمد[۲]. نام اصلی‌اش عطاء[۳] یا هاشم بن حکیم[۴] بود و چون همواره چهره خویش را با نقابی از ابریشم سبز[۵] یا روپوشی زرین[۶] می‌پوشانید، «مُقنَّع» لقب یافت. او ابن نقاب را به صورتش زده بود تا سیمای زشتش را بپوشاند اما بعدها مردم گمان می‌کردند او این نقاب را از آن رو به چهره زده است تا سیمای الهی خود را که در جسمش پدیدار شده است از چشمان آلوده آنها پنهان دارد[۷]. در آغاز گازُری می‌کرد[۸]؛ سپس به دعوت عباسی پیوست و از جمله یاران و سرهنگان ابومسلم شد؛ مدتی نیز دبیر عبدالجبار، جانشین ابومسلم بود[۹]. در همین ایام به آموختن علم پرداخت و مهارت بسیاری در سیالات و افسون و جادو و شعبده به دست آورد[۱۰]. مقنع در کنار ابومسلم نقشی فعال و مؤثر در دعوت عباسی ایفا کرد؛ اما پس از قتل ابو مسلم که خیانتی آشکار در حق یاران نهضت بود، به‌شدت از عباسیان روگردان شد و آهنگ انتقام از اعراب و مسلمانان و نابودی اسلام کرد[۱۱].

مقنع و دشمنی با عباسیان

نخستین مرحله از فعالیت ضد دینی او هنگامی پدیدار شد که پس از قتل ابومسلم ادعای پیامبری کرد؛ اما در این مرحله توفیقی نیافت و به وسیله عاملان منصور دستگیر و به بغداد فرستاده و زندانی شد[۱۲]. با این همه، در زندان فرصت مناسبی یافت تا درباره چگونگی انتشار عقاید خویش برنامه‌ریزی کند. پس از رهایی از زندان به مرو بازگشت و با جدیت و پشتکار بسیار به تبلیغ و انتشار افکارش پرداخت. بنابر روایت نرشخی، مقتنع در این مرحله به مرتبه پیامبری نیز بسنده نکرد و مدعی خدایی شد[۱۳]. با اینکه این سخن ادعایی شگفت و خطرناک بود، به شیوه‌ای که از دعوت عباسیان آموخته بود، داعیانی به سراسر خراسان و ماوراءالنهر گسیل کرد و مردم را به پذیرش عقاید خویش فرا خواند[۱۴] و به وسیله مبلغانش به مردم پیغام داد که مردگان را زنده می‌کند و یارانش را به بهشت جاودان می‌برد[۱۵]؛ در نتیجه، گروه‌های بسیاری از موالی روستاهای خراسان و ماوراءالنهر و گروهی از ترکان آن دیار با سرعت دعوت وی را پذیرفتند[۱۶] و به نشانه مخالفت با عباسیان و شعار سیاه آنان، جامه سپید بر تن کردند و پرچم‌های سفید برافراشتند. دیری نپایید که کار سپید جامگان در خراسان و ماوراءالنهر بالا گرفت و دردسرهای بزرگی برای عباسیان پدید آورد. آنان کاروان‌ها را غارت و شهرها و روستاها را چپاول می‌کردند، زنان و کودکان را به اسارت می‌بردند، مسجدها را ویران و مسلمانان را طعمه شمشیر خویش می‌ساختند و تباهی بسیار به بار آوردند[۱۷]. این اقدامات چنان هراسی در دل مسلمانان افکند که عده‌ای از آنان نزد مهدی رفتند و او را از خطر نابودی اسلام بیم دادند[۱۸]. خلیفه حمید بن قحطبه، امیر خراسان، را مأمور دفع مقنع کرد. حمید مأمورانی برای دستگیری مقنع فرستاد؛ اما وی به سلامت از مرو گریخت و از جیحون گذشت و در نزدیکی کش ـ که پیروان بسیاری در آنجا داشت ـ در دژ سنام واقع در رشته کوه‌های کنار دره زرافشان پناه گرفت[۱۹]. دستیابی بر این دژ و کوه‌های اطراف آنکه پایگاهی استوار و نفوذناپذیر با کشتزارهای فراوان و پربار بود[۲۰]، موقعیت سیاسی ـ جغرافیایی سپید جامگان را محکم‌تر ساخت و موجب شد تا آنان سال‌ها به دور از دسترس عاملان خلیفه به کار خود ادامه دهند. پس از آن نیز کسانی چون عبدالنعمان، جنید بن نصر، حسان بن تمیم بن نصر، محمد بن نصر، جبرئیل بن یحیی، معاذ بن مسلم، حسین بن معاذ و مسیب بن زهیر برای دفع فتنه مقنع کوشش بسیار کردند[۲۱]؛ اما هیچ‌کدام در این کار توفیق نیافتند. سرانجام سعید حرشی که امیر هرات و جنگاوری کار آزموده بود، قلعه سنام را به محاصره گرفت. چون محاصره به طول انجامید، گروه بسیاری از شورشیان که در حصارهای بیرونی دژ قرار داشتند خواستار صلح شدند و باروی بیرونی را تسلیم کردند[۲۲]؛ پس مقنع و دیگر یارانش که در قلعه درونی هنوز مقاومت می‌کردند، دریافتند که پایداری بیهوده است و راه گریزی نمانده، بنابراین در صدد نابودی خود برآمدند[۲۳].

اهداف قیام مقنع

جنبش مُقنّع دارای اهداف سیاسی و دینی بود:

به لحاظ سیاسی، این حرکت با شخصیت ابومسلم خراسانی، رهبر ایرانی، پیوند خورده و استمرار حرکت‌های سنباد و راوندیه بود[۲۴]؛ رنگ نژادپرستی به خود گرفت و هدفش ایجاد هویتی ایرانی در مقایسه با حکومت عباسی بود؛ بنابراین پیروان ابومسلم، مقنع را تأیید کردند و سپید جامگان در بخارا و سُغد به زیر پرچم او در آمدند و همه عناصر ناراضی از نظام عباسی، در حرکت او مشارکت کردند[۲۵].

از جنبه دینی، تعالیم مقنع از اصول خُرمیه متأثر بود. وی تعالیم مزدک را زنده و وظایف شرعی را باطل کرد و با اندیشه تناسخ ـ که به آن دعوت می‌کردند ـ همراه شدند. هدف آنان نابودی ارکان دین اسلام بود[۲۶].

عاقبت مقنع

درباره فرجام او روایات گوناگون است: در بعضی از روایات آمده است که او، فرزندان و یارانش، خود را در آتش افکندند و چون سپاهیان سعید حرثی رسیدند اثری از آنان نیافتند[۲۷]. بنابر روایتی موثق‌تر، مقنع و یارانش همگی با نوشیدن زهر خود را مسموم ساختند و هنگامی که لشکر عباسی به دژ درآمدند سر از تنش بر گرفتند و برای مهدی فرستادند[۲۸].[۲۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. قس: مقدسی که آن را «کاره» ضبط کرده است (البدء و التاریخ، ج۶، ص۹۷).
  2. تاریخ بخارا، ص۹۰.
  3. البدء و التاریخ، ج۶، ص۹۷.
  4. تاریخ بخارا، ص۹۰؛ الفرق بین الفرق، ص۱۵۶؛ عوفی، سدیدالدین، جوامع الحکایات و الوامع الروایات، ص۲۹۹.
  5. تاریخ بخارا، ص۹۰؛ الفرق بین الفرق، ص۱۵۵.
  6. وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۰۶؛ تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، ص۱۸۴.
  7. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹۲.
  8. زین الاخبار، ص۲۷۸.
  9. تاریخ بخارا، ص۹۰.
  10. الفرق بین الفرق، ص۱۵۵؛ ابن العبری، یوحنا غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، ص۱۲۶.
  11. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۶؛ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۷.
  12. تاریخ بخارا، ص۹۰؛ زین الاخبار، ص۲۷۸.
  13. تاریخ بخارا، ص۹۱.
  14. تاریخ بخارا، ص۹۲.
  15. البدء و التاریخ، ج۶ ص۹۷؛ تاریخ مختصر الدول، ص۱۳۶.
  16. تاریخ بخارا، ص۹۲؛ زین الاخبار، ص۲۷۸.
  17. تاریخ بخارا، ص۹۳.
  18. تاریخ بخارا، ص۹۳.
  19. زین الاخبار، ص۲۷۸.
  20. زین الاخبار، ص۲۷۹ - ۲۸۰.
  21. تاریخ بخارا، ص۹۳؛ و قس: زین الاخبار، ص۲۸۲.
  22. الفرق بین الفرق، ص۱۵۶؛ الکامل، ج۶، ص۳۹.
  23. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۶.
  24. علی عبدالرحمن العمرو، اثر الفرس السیاسی فی العصر العباسی الاول، ص۳۴۲.
  25. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۲- ۵۳؛ دوری، عبدالعزیز، العصر العباسی الأول، ص۹۳.
  26. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۷.
  27. الکامل، ج۶، ص۵۲؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص۲۹۹؛ و قس: زین الاخبار، ص۳۸۲.
  28. البدء و التاریخ، ج۶، ص۹۷؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۰۶.
  29. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۶؛ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۷.