چگونه می‌توان از طریق امامت، خاتمیت پیامبر اسلام را اثبات کرد؟ (پرسش)

چگونه می‌توان از طریق امامت، خاتمیت پیامبر اسلام را اثبات کرد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث ختم نبوت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی ختم نبوت مراجعه شود.

چگونه می‌توان از طریق امامت، خاتمیت پیامبر اسلام را اثبات کرد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ ختم نبوت
مدخل بالاترختم نبوت
مدخل اصلیاثبات ختم نبوت
مدخل وابستهنبوت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

پاسخ نخست

 
قربانی

آقای دکتر قدرت الله قربانی در مقاله «فلسفه خاتمیت پیامبر اسلام» در این باره گفته است:

«مسئله امامت، از ابعاد گوناگون، اثبات کننده و بیانگر فلسفه خاتمیت پیامبر اسلام(ص) است. تاریخ انبیا گواهی می‌دهد که قبل از رسول گرامی اسلام، هیچ‌یک از انبیا برای خود جانشینی را با عنوان امام، نه نبی، انتخاب نکرده‌اند؛یعنی هر کسی که، مثل هارون از سوی موسی، انتخاب شده بود وزیر و نبی بعدی بوده است، نه امام. اما پیامبر گرامی اسلام برای اولین‌بار، با تأکید بر اینکه پس از او نبی‌ای نخواهد بود، از اولین‌های روزهای آغاز رسالت مسئله جانشینی خود را در شرایط و موقعیت‌های زمانی و مکانی متفاوت همواره با عنوان امامت مطرح و بر آن تأکید کرد. در صورتی که اگر ایشان پیامبر خاتم نبودند،یا نباید به چنین کاری دست می‌زدند یا جانشین خود را با عنوان نبی بعدی معرفی می‌کردند. به عبارت دیگر، پیامبر سرنوشت جامعه اسلامی پس از خود را همواره با اصل امامت، نه اصل نبوت و وجود نبی بعدی، گره زدند و چون طبق اعتقاد عموم مسلمانان، پیامبر دارای موهبت عصمت در کلیه شئون است، چنین عملی از سوی او به‌قطع می‌تواند اثبات کننده پایان عصر نبوت و آغاز دوران امامت باشد. در این زمینه، به برخی احادیث معروف پیامبر اسلام(ص) اشاره می‌شود.

دعوت علنی و دلالت بر خاتمیت

تاریخ صدر اسلام نشان می‌دهد که در اولین سال‌های دعوت اسلام، زمانی که آیه ٢١۴ سوره شعراء با مضمون ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱] بر قلب گرامی پیامبر نازل شد، او مأموریت یافت تا خویشان نزدیک خود را به اسلام دعوت کند. او با تشکیل مهمانی و دعوت از بزرگان قوم و قبیله خویش، دعوت اسلام را به آنها ابلاغ کرد و به آنها گفت که هرکس که او را در این دعوت یاری کند، می‌تواند وصی و جانشین پیامبر باشد، نه پیامبر پس از او. بنابراین خطاب به فرزندان عبدالمطلب گفت: «کدام‌یک از شما مرا در این امر، یعنی دعوت اسلام، یاری می‌دهد تا آن‌که برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما باشد»[۲]. نکته تأمل‌برانگیز در اینجا این است که این دعوت در اولین سال‌های بعثت پیامبر، احتمالاً سال سوم، صورت گرفته و هنوز آیه ۴٠ سوره احزاب نازل نشده بود تا صریحاً با وحی الهی تأکید شود که حضرت محمد خاتم النبیین است، در حالی که نحوه دعوت پیامبر و عنوانی که به یاری‌دهنده خود می‌دهد گویای ختم نبوت پس از او و آغاز عصر امامت است.

حدیث منزلت و دلالت بر خاتمیت

حدیث دوم، که دارای اهمیت زیادی در اثبات خاتمیت پیامبر است، حدیث منزلت است. این حدیث در مواضع گوناگونی از سوی پیامبر خطاب به حضرت علی(ع) گفته شده است و دارای تعبیرهای گوناگون با مضمون واحد است. پیامبر(ص) خطاب به علی(ع) می‌گوید: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌»[۳]. این حدیث جایگاه علی را نسبت به پیامبر، همانند هارون نسبت به موسی، به عنوان وزیر و جانشین نشان می‌دهد، اما در عین حال استثنای صریح و آشکاری دارد و آن اینکه بعد از پیامبر نبوت ختم می‌شود و علی، به عنوان امام، نه نبی، جانشین و وزیر اوست. حال با توجه به متواتر بودن این حدیث در منابع شیعی و سنی، یعنی وثاقت تام آن، و اینکه طبق آیات قرآن ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۴] این حدیث نیز آشکارا خاتمیت آن حضرت را اثبات می‌کند.

حدیث غدیر و دلالت بر خاتمیت

حدیث سوم، که اهمیت آن در اثبات خاتمیت از احادیث دیگر کمتر نیست، حدیث غدیر است. اگرچه اغلب این حدیث برای اثبات امامت علی(ع) استفاده می‌شود، دلالت بر ختم نبوت از مضامین دقیق و حتی مستقیم آن است. این حدیث متواتر از سوی منابع متعدد اهل سنت و شیعه ذکر شده است[۵]. مطالعه تاریخ انبیا نشان می‌دهد که هر یک از آنها به آمدن نبی بعد از خود و حتی اعصار بعدی دلالت می‌کردند و بشارت می‌دادند و این امر به گونه‌ای در آیه زیر بیان شده است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ[۶]

اما تاریخ اسلام گواهی می‌دهد که پیامبر گرامی اسلام هنگام بازگشت از آخرین حج خود، که هزاران حاجی همراه او بودند، در بین راه مکه به مدینه، مورد خطاب وحی خداوندی قرار گرفتند که: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۷].

این آیه در این شرایط مسئولیت سنگینی را بر دوش پیامبر گذاشت که وظیفه رسالت فقط با انجام دادن آن تکمیل می‌شد و بدون انجام دادنش ناقص می‌ماند. پیامبر حاجیان همراه را در محلی به نام غدیر خم که محل جداشدن راه‌های مدینه، مصر و عراق بود، گردهم آورد و خبر رحلت خود را در آینده نزدیک اعلام کرد. آن‌گاه حدیث ثقلین را برای عموم مسلمانان بیان کرد و به آنها توصیه اکید کرد که از دو امانت الهی یعنی کتاب خدا و عترت پیامبر، حفاظت کنند و همواره به هر دوی آنها متمسک شوند. سپس با کسب تأیید همگانی مبنی بر اینکه او از همه مؤمنان بر نفوس آنان اولی‌تر است، علی(ع) را به عنوان مولا و امام پس از خود معرفی کرد و هیچ اشاره‌ای به این نکرد که بعد از من نبی‌ای خواهد بود، یا علی نبی بعد از من است، بلکه محور مؤکد سخنان پیامبر تمسک به قرآن و اهل بیت و معرفی علی به عنوان جانشین و ولی جامعه اسلامی بعد از خود بود. در حالی که اگر پیامبر آخرین نبی نبود و رحلت قریب الوقوع بود، وظیفه رسالت او این بود که درباره پیامبر بعدی توصیه‌های لازم را به پیروان خود بیان کند.

بنابراین، جریان این واقعه، از نزول آیه ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ[۸] تا معرفی علی به عنوان ولی بعد از پیامبر، همگی در نشان دادن خاتمیت پیامبر(ص) معنی دارند؛ زیرا اول اینکه آیه به پیامبر دستور می‌دهد که بایستی امری را که بر عهده داری هرچه زودتر ابلاغ کنی و اینکه فقط با ابلاغ آن وظیفه رسالتت را به پایان می‌بری و هیچ ذکری از نام یا جایگاه نبی بعدی در زبان این آیه نیست.

دوم اینکه پیامبر در اجرای مفاد دستورهای این آیه، ابتدا قرآن و اهل بیت خود را دو منبع الهام‌بخش و لازم برای رستگاری امت اسلامی معرفی می‌کند که سعادت امت اسلامی فقط در تمسک به هر دوی آنهاست؛ زیرا این واقعیت اساسی در حدیث ثقلین و دیگر سخنان پیامبر اسلام(ص) است که اهل بیت(ع) به خصوص علی(ع) و امامان، بهترین مفسران و تبیین‌کنندگان قرآن‌اند و سعادت جامعه اسلامی به رجوع آنها به اهل بیت وابسته است. در حالی که پیامبر در حدیث ثقلین، که توصیه‌ای گرانبها است، هیچ اشاره‌ای به نبی بعدی و ضرورت پیروی از او ندارد، ولی همان‌طور که گفته شد، اگر تاریخ انبیای پیشین را ملاحظه کنیم، آنها به طریقی بشارت آمدن نبی بعدی و ضرورت پیروی از او را داده‌اند.

سوم اینکه، پیامبر به صراحت علی را فقط به عنوان مولا و رهبر جامعه اسلامی پس از خود معرفی می‌کند، نه پیامبر پس از خود.

چهارم اینکه پس از معرفی علی(ع) به عنوان مولا و رهبر جامعه اسلامی، بلافاصله آیه اکمال دین نازل می‌شود که ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۹].

یعنی پیامبر با معرفی امام و مولای پس از خود، نه پیامبر بعدی، نه تنها به وظیفه بسیار مهم رسالت خود عمل کرد، بلکه دین اسلام و مجموعه آموزه‌هایی که در قالب کتاب و سنت آمده است، از سوی خداوند متعال، به مثابه دین نهایی پذیرفته و تأیید شد و دیگر ارسال نبی بعدی ضرورتی ندارد. این واقعه مبین این حقیقت است که قرآن و حدیث پیامبر کلیات ثابت را برای تحقق سعادت دنیوی و آخرتی مسلمانان تأمین کرده‌اند.

بنابراین به کتاب الهی جدیدیا نبی جدید نیازی نیست، بلکه لازم است مسلمانان ابتدا آنها را از هرگونه تغییر و تحریف حفظ کنند و سپس با تفکر و تفقه در آنها جزئیات آموزه‌های دینی نیز استخراج شوند. از این رو معرفی اصل امامت از سوی پیامبر، هم خاتمیت را نشان می‌دهد و هم بر این دلالت می‌کند که بلوغ نسبی امت اسلامی در حفظ و عمل به داده‌های وحیانی و سیره و سنت است، نه در اتکای صرف به عقل و کنار گذاشتن آن آموزه‌ها.

بنابراین، همان‌طور که تاریخ اسلام نشان می‌دهد، دیدگاه برخی مسلمانان بر کفایت کتاب الهی و بهره نجستن از اهل بیت و سنت پیامبر اسلام(ص) و اتکا به عقل عرفی، بسیاری از مشکلات و مصیبت‌های جوامع اسلامی پس از رحلت پیامبر را سبب شد که مهم‌ترین آنها واقعه سقیفه بنی ساعده و انحراف از جریان امامت به نفع خلافت بود.

خاتمیت و ادله تعیین امام و ویژگی‌های او

نکته مهم دیگری که هم بیان کننده ماهیت امامت و نبوت و هم اثبات کننده خاتمیت است، توجه به دلایل و ضرورت‌های تعیین امام و ویژگی‌ها و نقش امام در دوران خاتمیت است. درباره دلایل نصب امام با ختم نبوت، این پرسش مطرح است که اگر قرآن و سنت پیامبر کلیه احکام اسلامی را بیان کرده‌اند و اگر خاتمیت به معنای تأیید بلوغ فکری و عقلانی مردم است، دیگر چه نیازی به نصب امام است و اینکه باور به نصب امام، به ویژه به معنای شیعی که امام منصوص به امر الهی، معصوم، دارای علم لدنی و افضل از همه مردم زمان خود است، ممکن است با اصل خاتمیت در تضاد و تعارض قرار گیرد. درباره ویژگی‌های امام و نقش او، مطابق دیدگاه شیعی، امکان دارد که امام در رتبه‌ای مساوی و حتی فراتر از نبی قرار گیرد و این در عین حال بلوغ نیافتن مردم را نیز نشان می‌دهد و ناقض فلسفه نبوت است.

در بررسی تحقیقی نظریه امامت و رابطه آن با خاتمیت، به خصوص از دیدگاه شیعی، بایستی به چند نکته بسیار مهم توجه داشت؛ اول اینکه تعیین امام از سوی پیامبر، آن هم به نص صریحدین و نه اختیار مردم، به معنای این است که با خاتمیت جریان وحی و انزال آیات و کتاب‌های الهی قطع شده است، نه جریان الهام و هدایت الهی؛ چراکه هدایت الهی همیشگی است و از طریق کسانی که دارای ولایت الهی‌اند و انسان‌های کامل و خلیفه خدا بر روی زمین‌اند همواره ادامه دارد. همان‌طور که حضرت علی(ع) در نهج البلاغه تأکید می‌کند که همواره در دنیا افرادی هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف می‌زند[۱۰]. یعنی باب الهام الهی هیچ‌گاه بسته نیست و خداوند از این طریق بندگان شایسته خود را سزاوار دریافت الهامات و الطاف الوهی می‌سازد. ضمن اینکه ضرورت تبیین و تفسیر درست آموزه‌های دینی و تطبیق آن بر مصادیق عینی از مهم‌ترین کارکردهای وجود امام در دوران خاتمیت است.

یعنی مرجعیت دینی امام ضروری می‌سازد که او کلیات ثابت و موارد متغیر احکام دینی را جدا سازد و احکام آنها را برای دین‌داران مشخص سازد؛ زیرا با نبود پیامبر احتمال وجود قرائت‌های متعدد و گاه متعارض از آموزه‌های دینی وجود دارد که این مشکل در زمان امامان از سوی آنها و در زمان غیبت از سوی علمای راستین حل می‌شود. به گفته علامه طباطبایی، قرآن کریم فقط کلیات بخشی از معارف اسلامی را متضمن است که احکام و قوانینشریعت نیز است و روشن شدن تفصیل‌های آنها مانند احکام نماز و روزه و دادوستد و سایر عبادات و معاملات به مراجعه سنت (حدیث اهل بیت) متوقف است[۱۱]. پس تفاوت امام با نبی در این است که نبی دعوت کننده مردم به دین و آیین جدید است، در حالی که امام دعوت کننده به دین جدید نیست، بلکه محل رجوع مردم برای فهم، تبیین و عمل درست به آموزه‌ها و احکام دینی است و همین امر تفاوت امام و نبی را نیز نشان می‌دهد.

بنابراین، وجود اصل امامت نه تنها ضروری خاتمیت است، بلکه لازمه و مکمل آن است و فقط با وجود نظریه امامت است که می‌توان از جامعیت دین اسلامدفاع کرد. در واقع، بلوغ‌نیافتن کامل عقلی مردم در صدر اسلام و حتی دوره‌های بعد؛ زیرا مردم همواره در معرض خطایند و تکامل تدریجی آنها هدایتگری امام معصوم را برای تکمیل طرح خاتمیت لازم می‌سازد[۱۲][۱۳].

منبع‌شناسی جامع ختم نبوت

پانویس

  1. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  2. امینی، عبد الحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹.
  3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج٣٧، ص۲۵۹ و۲۸۹.
  4. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۳-۵.
  5. امینی، عبد الحسین، الغدیر، ج۱، ص١۴-١۵؛ تفتازانی، سعد الدین، شرح مقاصد، ص۲۱۲-۲۲۳.
  6. «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست می‌شمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم؛ فرمود: پس گواه باشید و من نیز همراه شما از گواهانم» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
  7. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  8. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷.
  9. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  10. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲؛ مطهری، مرتضی، خاتمیت، ص۳۹.
  11. طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، ص۷۷.
  12. قدردان قراملکی، محمدحسن، آئین خاتم، ص۴۴۴-۴۴٨.
  13. قدرت الله قربانی، فلسفه خاتمیت پیامبر اسلام، ص110 و 115.