اسم اعظم در عرفان اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اسم اعظم برترین نام خداوند است که پیامبران و اولیای الهی به وسیلۀ آن، دست به تصرفات غیر طبیعی و خوارق عادات می‌زنند و از امور غیبی آگاهی پیدا می‌کنند.

مقدمه

در اصطلاح عرفان، ذات الهی همراه با صفتی معیّن و به اعتبار یکی از تجلّیاتش در مقام واحدیّت، اسم نامیده می‌شود و اسم‌های لفظی، اسمِ اسم است[۱]. از اسمای الهی که در مقام واحدیّت ظهور می‌یابند به «مراتب الهیّه» تعبیر‌ می‌شود، زیرا میان اسما، نوعی ترتّب وجود‌ دارد و برخی از آنها بر بعضی دیگر متفرّع‌اند[۲]، برخی نیز بر مقام احدیّت اطلاق اسم کرده و آن را نخستین اسم ذات دانسته‌اند، زیرا ذات اقدس خداوند دارای صرافت و اطلاق و از هر نوع تعیّن مفهومی یا مصداقی ـ‌ حتّی خود اطلاق‌ ـ منزّه است و چون این، خود گونه‌ای تعیّن است که همه تعیّن‌ها را محو می‌کند و بساط همه کثرت‌ها را در‌می‌نوردد، نخستین اسم و نخستین تعیّن خواهد‌ بود[۳]. اعظم صیغه تفضیل بر وزن أفْعَل و مقصود از اسم اعظم، بزرگ‌ترین اسم خداست[۴]؛ ولی برخی اعظم را به معنای عظیم دانسته و گفته‌اند: همه اسمای الهی عظیم بوده و هیچ اسمی از اسم دیگر بزرگ‌تر نیست[۵].[۶]

حقیقت اسم اعظم

درباره حقیقت اسم اعظم سه نظر وجود دارد:

  1. بسیاری از مفسران آن را بر اساس ظاهر روایات، مرکب از حروف و الفاظ دانسته‌اند.
  2. برخی گفته‌اند: اسم ‌اعظم، اسمی معین نیست، بلکه هر اسمی را که بنده در حال استغراق در معرفت الهی و انقطاع فکر و عقل از غیر او بر زبان آورد، همان اسم اعظم است[۷].
  3. برخی دیگر، آن را اسمی معین دانسته‌اند که میان آنان دو قول وجود دارد:
    1. اسم اعظم به هیچ وجه نزد آفریدگان، معلوم نیست.
    2. اسم اعظم به‌ گونه‌ای معلوم است[۸].

صاحبان قول نخست، پنهان بودن اسم اعظم را بدان جهت دانسته‌اند که مردم بر ذکر همه اسمای الهی مواظبت کنند، به این امید که اسم اعظم نیز بر زبان‌شان جاری شود[۹] شاید بتوان گفت یکی از رازهای پنهان بودن اسم اعظم، مصون ماندن آن از دست نامحرمان و اغیار است و این خود نوعی تقدّس و تنزیه اسم خداست.

صاحبان قول دوم در تعیین اسم اعظم آرای گوناگونی دارند:

  1. کلمه «اللّه»[۱۰].
  2. کلمه «هو»[۱۱].
  3. «الحی القیوم»[۱۲].
  4. «ذوالجلال والإکرام»[۱۳].
  5. حروف مقطعه[۱۴].
  6. برخی اسم اعظم را از ۱۱ حرف «أهَمٌ، سَقَک، حَلَعٌ، یصٌ» مرکب و جامع عناصر چهارگانه «آتش، خاک، هوا‌ و‌ آب» دانسته‌اند[۱۵].
  7. سعید‌ بن‌ جبیر آن را اسمی دانسته که از ترکیب حروف مقطعه به‌دست‌ می‌آید و گفته است: اگر مردم می‌توانستند حروف مقطعه را به درستی ترکیب کنند، اسم‌اعظم را به دست می‌آوردند[۱۶]. # کفعمی، اذکار و دعاهایی را مشتمل بر اسم اعظم دانسته؛ مانند دعای جوشن کبیر، دعای مشلول، دعای مجیر، دعای صحیفه، «يَا هُوَ يَا هُوَ يَا مَنْ لَا يَعْلَمُ مَا هُوَ إِلَّا هُو»، «يَا نُورُ يَا قُدُّوسُ يَا حَيُّ يَا قَيُّوم‏ ُ يَا حَيُّ لَا يَمُوت‏ ُ يَا حَيُّ حِينَ لَا حَي‏ يَا حَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت‏ َ أَسْأَلُكَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت‏» و «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين‏»[۱۷].[۱۸]

روایات و تعیین مصداق اسم اعظم

در روایات متعددی نیز آیات و اذکاری بر اسم اعظم مشتمل دانسته شده است؛ مانند آیاتی از بقره، آل‌عمران و طـه[۱۹].

  1. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۲۰].
  2. ﴿اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[۲۱].
  3. ﴿وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ[۲۲][۲۳]
  4. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ[۲۴].
  5. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى[۲۵].
  6. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[۲۶].
  7. ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[۲۷].
  8. ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لّا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ[۲۸].
  9. ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۲۹].
  10. سه آیه آخر حشر ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۳۰] [۳۱]، «يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُو»[۳۲]، «... اللَّهِ اللَّهِ اللَّهِ اللَّهِ اللَّهِ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُو...» [۳۳]، «يَا إِلَهَنَا وَ إِلَهَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِلَهاً وَاحِداً لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت‏» [۳۴]، «لا إِلهَ إِلَّا هُو»، پس از نماز صبح گفتن ۱۰۰ مرتبه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ»[۳۵]

دعا و اسم اعظم

در دعاها و روایات مربوط به اسم اعظم، بر اذکار ﴿الْحَيُّ، ﴿الْقَيُّومُ، ﴿هُوَ و ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تأکید شده است که به توضیح آنها می‌پردازیم:

  1. «الحی»؛ یعنی درّاک فعّال[۳۶]، بنابراین، دو صفت علم و قدرت، در صفت حیات نهفته است و همه کمالات دیگر نیز به این دو صفت باز‌می‌گردد، پس نام شریف «الحی» همه کمالات الهی را دربردارد، به همین جهت، عارفان آن را امام ائمه (ع) سبعه «حی، ‌ عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلّم» گفته‌اند[۳۷] یعنی ۶ اسم دیگر بر «الحی» متوقّف هستند.
  2. «القیوم»؛ یعنی آنچه قائم به ذات خود و برپادارنده غیر خود است[۳۸]، به‌گونه‌ای که غنی بالذّات باشد و در ذات و کمالات خود نیازمند غیر نباشد؛ امّا هرچه غیر اوست، به او نیاز داشته باشد و به بیان دیگر، همه کمالاتِ موجوداتِ دیگر از او باشد[۳۹]. در خواص دو اسم «الحی» و «القیوم» از روایاتی استفاده می‌شود که ۱۹ مرتبه گفتن «الحی» بر مریض، به ویژه بیمار مبتلا به چشم درد، مفید است و فراوان گفتن «القیوم» سبب تصفیه و پاکی دل می‌شود و هرکس «الحی القیوم» را بسیار بگوید، به ویژه در آخر شب، آثار مادّی و معنوی فراوانی خواهد داشت[۴۰] برخی گفته‌اند: به تجربه ثابت شده که فراوان گفتن «یا‌حی یا قیوم یا من لا إله إلاّ أنت» باعث حیات عقل می‌شود[۴۱] عده بسیاری از مفسّران، دو‌اسم «الحی» و «القیوم» را اسم اعظم یا قریب به آن دانسته و به شرح و تفسیر آن دو پرداخته‌اند. [۴۲].
  3. «هو» اسم خدای متعال است؛ نه ضمیر، به همین جهت «یا هو» درست است[۴۳] نزد عارفان «هو» به مقام «هویت مطلقه» من حیث هی هی اشاره دارد، بی‌آنکه متعین به تعین صفاتی یا متجلّی به تجلّیات اسمایی باشد و این اشاره، از غیر صاحب قلب تقی نقی احدی احمدی محمدی (ص) ممکن نیست. [۴۴] به عبارت دیگر، «هو» به مقامی اشاره دارد که اشاره و آمال عارفان از آن منقطع و از اسم و رسم مبرّا و از تجلّی و ظهور منزّه است[۴۵].
  4. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ در روایات بسیاری اسم اعظم، یا نزدیک‌تر به اسم اعظم از سیاهی چشم به سفیدی آن دانسته شده است[۴۶]، زیرا آن‌گونه که عارفان گفته‌اند، برای ظهور و بروز اسما باید برای هویت غیبیه و ذات مقدّس، خلیفه الهیه غیبیه‌ای باشد که عبارت از فیض اقدس است و نخستین مستفیض از فیض اقدس و نخستین تعین آن، اسم اعظم «اللّه» است و مظاهر نخست آن اسم، مقام رحمانیت و رحیمیت ذاتی است[۴۷] گفته شده: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ از انسان به شرط عبودیت، همانند کلمه «کن» از خدای متعال است[۴۸]یعنی بسم اللّه... از چنین شخصی، همانند کن ایجادی، قدرت بر انجام هر چیزی را پدید‌ می‌آورد[۴۹].

دیدگاه دیگر دربارۀ اسم اعظم

نظر دوم درباره حقیقت اسم اعظم، آن است که این اسم از سنخ الفاظ و حروف نیست، بلکه حقیقتی عینی و خارجی است. برخی گفته‌اند: بحث حقیقی از علّت و معلول و خواص آن، نظریه لفظی بودن اسم اعظم را ردّ می‌کند، زیرا اسم لفظی، از جهت خصوص لفظش مجموعه‌ای از صداها و کیفیات عرضیه است و از جهت معنای متصوّرش صورتی ذهنی به شمار می‌رود و محال است که با صدایی یا صورتی ذهنی، بتوان در هر چیزی و به هرگونه دلخواه تصرّف کرد و اگر اسمای الهی در عالم مؤثّر بوده و واسطه‌های نزول فیض از ذات الهی هستند، الفاظ یا معانی آنها چنین اثری ندارد، بلکه حقایق آنها منشأ چنین آثاری است و اگر کسی درباره یکی از نیازهایش از همه اسباب، منقطع و به پروردگارش متّصل شود، به حقیقتِ اسمی که با نیاز وی مناسب است متّصل شده است، پس حقیقت آن اسم، تأثیر گذاشته و حاجت شخص برآورده می‌شود. حال اگر کسی به حقیقت اسم اعظم متّصل شود و دعا کند هر خواسته‌ای که داشته باشد مستجاب خواهد‌شد. [۵۰].

اسم اعظم نزد عارفان، نخستین اسمی است که در مقام واحدیت ظهور می‌یابد و آن جامع جمیع اسما و صفات است و اسمای دیگر به وسیله آن ظهور می‌یابد. [۵۱] توضیح آنکه ذات مقدّس حق، اعتبارات گوناگونی دارد:

  1. اعتبار ذات من حیث هی. به حسب این اعتبار، ذات، مجهول مطلق شمرده می‌شود و هیچ اسم و رسمی برای آن نیست و دست آمال عارفان و آرزوی اصحاب قلوب و اولیا از آن کوتاه است[۵۲]، چنان‌که اندیشه هیچ حکیمی نیز به آن راه ندارد: ﴿لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَن[۵۳].
  2. اعتبار ذات به مقام تعین غیبی و عدم ظهور مطلق، که آن را مقام «احدیت» گویند.
  3. اعتبار ذات به حسب مقام واحدیت و جمع اسما و صفات[۵۴]. نخستین حقیقتی که در این مقام تعین می‌یابد، اسم اعظم یعنی «اللّه» است و از تجلّی آن جمیع اسمای دیگر ظاهر می‌شود[۵۵]، به همین دلیل اسم اعظم، بالذّات بر اسمای دیگر تقدّم داشته و به عالم قدس نزدیک‌تر است[۵۶]. البتّه این امر بدان معنا نیست که دیگر اسمای الهی، جامع همه حقایق اسما نبوده و در ذات خود ناقص‌اند، بلکه همه اسمای الهی، جامع جمیع اسما، و مشتمل بر همه حقایق و کمالات‌اند، زیرا همه اسما با ذات مقدّس و با یکدیگر متّحدند. فرق اسم اعظم با دیگر اسما این است که در اسمای دیگر، یکی از کمالات ظهور دارد و کمال دیگر باطن است؛ مثلا در اسمای جمال، جمال ظاهر و جلال باطن است و در اسمای جلال، جلال ظاهر و جمال باطن است؛ ولی اسم اعظم در حدّ اعتدال و استقامت است و هیچ یک از جمال و جلال در آن بر دیگری غلبه ندارد و هیچ یک از ظاهر و باطن بر دیگری حاکم نیست، پس اسم اعظم در عین بطون، ظاهر و در عین ظهور، باطن و درعین آخریت، اوّل و در عین اوّلیت، آخر است.[۵۷] ناگفته نماند که عارفان، اسمای الهی را به اسمای ذات، صفات و افعال تقسیم کرده و اسم اعظم را از اسمای ذات دانسته‌اند[۵۸].

کسانی که اسم اعظم را از سنخ الفاظ نمی‌دانند، به روایاتی نیز استدلال کرده‌اند، چنان‌که از امام صادق (ع) نقل شده است: خدای متعال اسمی را آفرید که با حروف به صوت نمی‌آید و با‌ الفاظ تکلّم نمی‌شود... [۵۹] و در روایات دیگری آمده‌است که اسم اعظم ۷۳ حرف دارد، برخی پیامبران تعدادی از حروف آن را و پیامبر اسلام (ص) ۷۲ حرف آن را می‌دانستند و یک حرف آن را خداوند در حجاب قرار داده یا آنکه برای خود برگزیده است[۶۰]. روشن است که مقصود از حروف در این روایات، حروف معمول نیست، زیرا اگر اسم‌اعظم اسمی لفظی بود که با مجموع حروفش بر معنایی دلالت می‌کرد و دانستن برخی از آن‌ حروف، هیچ سودی برای پیامبران (ع) نداشت [۶۱] و در حجاب بودن حرفی از حروف الفبا، نامعقول‌بود[۶۲].[۶۳]

مراتب اسم اعظم

اسم اعظم دارای دو جهت است: غیب و ظهور. از جهت غیب با فیض اقدس و ذات احدیت و هویت غیبیه اتحاد داشته و عین آنهاست و فرق بین آنها فقط به حسب اعتبار است. اسم اعظم از این جهت، در هیچ مرآتی ظاهر نشده و هیچ‌گونه تعینی ندارد[۶۴]. و پنهان بودن اسم اعظم و برگزیدن آن در علم غیب نیز فقط به سبب بی‌تعین بودن آن است که باعث می‌شود کسی به آن دست نیابد، مگر در صورت فنا و در آن صورت، دیگر نشانی از مخلوق نیست و شاید مقصود از آنچه در برخی روایات آمده که خداوند یک حرف آن را برای خود برگزید، همین معنا باشد[۶۵]؛ ولی از جهت ظهور، اسم اعظم تجلّی فیض اقدس بوده و خود در همه مراتب اسمایی، تجلّی و ظهور دارد[۶۶]،بنابراین، می‌توان این دو جهت را دو مرتبه از اسم اعظم دانست.

مرتبه سوم اسم اعظم، حقیقت انسانیه و عین ثابت محمدی (ص) است، زیرا عین ثابت محمدی (ص) مظهر اسم اعظم و تعین آن است و ظاهر و مظهر یا متعین و تعین، در خارج یکی هستند، گرچه در عقل متفاوت‌اند[۶۷]، چنان‌که امامان (ع) نیز به حسب مقام ولایتشان، اسم اعظم‌اند[۶۸] به همین اعتبار، شاید بتوان همه عالم را از مراتب اسم اعظم دانست، زیرا آنچه غیر خداست صورت و مظهر حقیقت انسانیه است[۶۹].

مرتبه چهارم اسم اعظم، مقام اطلاق حقیقت محمّدیه (ص) یعنی مقام مشیت «وجود منبسط» است، چنان که از روایت منقول از امام صادق (ع)[۷۰] برخی درباره این مقام، چنین استفاده کرده‌اند که خداوند اسمی آفرید که همه حدود از آن دور است، حتّی حدّ ماهیت و در حالی‌ که مستور است، مستور نیست؛ یعنی خفای آن بر اثر شدّت ظهور آن‌است[۷۱].

مرتبه پنجم اسم اعظم، وجود عنصری پیامبر‌ اکرم (ص) است که از عالم علم الهی به عالم مُلک نازل شده و آن مجمل حقیقت انسانیه است و جمیع مراتب وجود خارجی در آن منطوی است؛ مانند انطوای عقل تفصیلی در عقل بسیط اجمالی[۷۲] پایین‌ترین مرتبه‌اسم اعظم، اسم اعظم لفظی است[۷۳].[۷۴]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. شرح فصوص الحكم، ص‌۴۳ ـ‌ ۴۴.
  2. رسائل توحيدى، ص‌۴۶.
  3. رسائل توحيدى، ص‌۴۵.
  4. كلمه عليا، ص‌۳۰؛ اسماءاللّه و صفاته، ص‌۸۴.
  5. مجمع البحرين، ج‌۶، ص‌۱۱۸، «عظم»؛ التفسير الكبير، ج۱، ص۱۱۵؛ الكاشف، ج۱، ص۲۵؛ ج۳، ص۴۲۶.
  6. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۱.
  7. شرح اسماءاللّه الحسنى، ص‌۹۲؛ مصباح‌ الشريعه، ص‌۱۳۳.
  8. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌۹۴.
  9. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌۱۰۲.
  10. جامع‌البيان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۷۲؛ التفسير الكبير، ج‌۱، ص‌۱۱۵؛ الصافى، ج‌۱، ص‌۸۱.
  11. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌۹۴.
  12. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌۹۹؛ مجمع‌البيان، ج‌۲، ص‌۶۹۶؛ تفسير صدرالمتألهين، ج‌۱، ص‌۳۷.
  13. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌۱۰۰؛ مجمع‌البيان، ج‌۷، ص‌۳۴۹؛ تفسير‌ صدرالمتألهين، ج‌۴، ص‌۳۷.
  14. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌۱۰۰؛ جامع البيان، مج، ج‌۱، ص‌۱۳۰.
  15. فى ملكوت اللّه، ص‌۳۷.
  16. مجمع البيان، ج‌۱، ص‌۱۱۲.
  17. المصباح، ص‌۳۱۲.
  18. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۲.
  19. كشف الاسرار، ج‌۱، ص‌۶۹۱؛ تفسير بيضاوى، ج‌۱، ص‌۲۳۷؛ بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۴.
  20. بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۳ ‌ـ‌ ۲۲۴.
  21. خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمی‌گیرد؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  22. و خدای شما خدایی یگانه است؛ سوره بقره، آیه ۱۶۳.
  23. كشف‌الاسرار، ج‌۱، ص‌۴۳۴؛ تفسير صدرالمتألهين، ج‌۴، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۷.
  24. خداوند است که جز او هیچ خدایی نیست؛ بی‌گمان (او) شما را به (هنگام) رستخیز که در (برپایی) آن تردیدی نیست فراهم می‌آورد؛ سوره نساء، آیه ۸۷.
  25. خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست؛ نام‌های نیکوتر از آن اوست؛ سوره طه، آیه ۸.
  26. خداوند است که خدایی جز او نیست، پروردگار اورنگ سترگ فرمانفرمایی جهان؛ سوره نمل، آیه ۲۶.
  27. خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند؛ سوره تغابن، آیه ۱۳.
  28. این است خداوند پروردگار شما، آفریننده هر چیز که هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوید؟؛ سوره غافر، آیه ۶۲.
  29. آنچه در آسمان‌ها و زمین است خداوند را به پاکی می‌ستاید و او پیروزمند فرزانه است. فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، زنده می‌گرداند و می‌میراند و او بر هر کاری تواناست. او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ آنچه به زمین درون می‌رود یا از آن برون می‌آید و آنچه از آسمان فرود می‌آید یا به آن فرا می‌رود می‌داند و هر جا باشید او با شماست و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست. فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست و کارها به سوی او باز گردانده می‌شود. از شب می‌کاهد و به روز می‌افزاید و از روز می‌کاهد و به شب می‌افزاید و او به اندیشه‌ها داناست؛ سوره حدید، آیه ۱ - ۶.
  30. اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است. اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بی‌عیب، ایمنی‌بخش، گواه راستین، پیروز کام‌شکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند. اوست خداوند آفریننده پدیدآور نگارگر، نام‌های نکوتر او راست؛ هر چه در آسمان‌ها و زمین است او را به پاکی می‌ستایند و او پیروزمند فرزانه است؛ سوره حشر، آیه ۲۲ - ۲۴.
  31. مجمع البيان، ج‌۹، ص‌۳۹۹؛ تفسير قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۳۲؛ بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۳۰ ـ‌ ۲۳۱.
  32. التوحيد، ص‌۸۹‌؛ مجمع‌البيان، ج‌۱۰، ص‌۸۶۰، بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۳۲.
  33. مكارم‌الاخلاق، ص۳۵۲؛ بحارالانوار، ج۹، ص۲۲۶، ۲۳۲.
  34. مجمع‌البيان، ج‌۷، ص‌۳۴۹.
  35. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۲ ـ ۲۶۳.
  36. المصباح، ص۳۲۷؛ مجموعه مصنفات، ج۱، ص۴۵۷.
  37. هزار و يك نكته، ص‌۲۴۴.
  38. الاشارات والتنبيهات، ج‌۳، ص‌۱۸.
  39. الاشارات والتنبيهات، ج‌۳، ص‌۱۴۰.
  40. المصباح، ص‌۳۶۶.
  41. منازل‌ السائرين، ص‌۷۳.
  42. مجمع‌البيان، ج‌۲، ص‌۶۹۶؛ التفسير الكبير، ج‌۱، ص‌۱۱۵؛ نمونه، ج‌۲، ص‌۲۶۳ ‌ـ‌ ۲۶۴.
  43. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌۹۴.
  44. چهل حديث، ص‌۶۵۲.
  45. چهل حديث، ص‌۶۵۳.
  46. بحارالانوار، ج‌۹۰، ص‌۲۲۵.
  47. مصباح الهدايه، ص‌۱۶ ‌ـ‌ ۱۸؛ شرح مقدمه قيصرى، ص‌۶۹۱ ‌ـ‌ ۶۹۲.
  48. تحرير تمهيد القواعد، ص‌۱۵۲.
  49. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص ۲۶۳ ـ ۲۶۴.
  50. الميزان، ج‌۸، ص‌۳۵۵ ‌ـ‌ ۳۵۶.
  51. مصباح الهدايه، ص‌۱۷؛ شرح مقدمه قيصرى، ص‌۶۴۶.
  52. چهل حديث، ص‌۶۲۴.
  53. نهج‌البلاغه، خطبه ۱.
  54. چهل حديث، ص‌۶۲۴.
  55. مصباح‌الهدايه، ص‌۱۷ ‌ـ‌ ۱۹، ۳۴؛ شرح مقدمه قيصرى، ص‌۶۴۶.
  56. شرح فصوص الحكم، ص‌۱۱۷؛ شرح مقدمه قيصرى، ص‌۶۴۶؛ مصباح الهدايه، ص‌۱۹.
  57. مصباح الهدايه، ص‌۱۹ ‌ـ‌۲۰؛ شرح مقدمه قيصرى، ص‌۶۹۳ ‌ـ‌ ۶۹۴.
  58. شرح فصوص الحكم، ص‌۴۵.
  59. الكافى، ج‌۱، ص‌۱۱۲؛ الميزان، ج‌۸، ص‌۳۶۳.
  60. الكافى، ج‌۱، ص‌۲۳۰؛ ميزان الحكمه، ج‌۲، ص‌۱۳۶۷.
  61. الميزان، ج‌۸، ص‌۳۶۶.
  62. رسائل توحيدى، ص‌۷۵.
  63. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۶.
  64. صباح الهدايه، ص‌۱۵، ۲۱ ـ‌ ۲۲، ۳۳؛ شرح مقدمه قيصرى، ص‌۶۹۳.
  65. رسائل توحيدى، ص‌۷۵ ‌ـ‌ ۷۶.
  66. مصباح الهدايه، ص‌۱۷، ۳۳؛ شرح مقدمه قيصرى، ص‌۶۴۶.
  67. شرح فصوص الحكم، ص‌۱۱۸، ۱۲۳ ‌ـ‌ ۱۲۴؛ شرح مقدمه قيصرى، ص‌۶۴۷؛ مصباح الهدايه، ص‌۷۶.
  68. مصباح الهدايه، ص‌۷۷ ـ‌۷۸؛ شرح دعاى سحر، ص‌۸۶.
  69. شرح فصوص الحكم، ص‌۱۲۴.
  70. الكافى، ج‌۱، ص‌۱۱۲.
  71. شرح دعاى سحر، ص‌۸۷.
  72. شرح دعاى سحر، ص‌۸۶.
  73. شرح دعاى سحر، ص‌۹۳.
  74. عابدی، احمد، اسم اعظم، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۶۶ - ۲۶۷.