انصاف در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

انصاف در اصطلاح اخلاق

در اصطلاح اخلاق، انصاف نام فضیلتی است که در برابر دو رذیله عصبیت و کتمان حق قرار می‌گیرد[۱]. امام صادق (ع) نیز در حدیث جنود عقل آن را در مقابل عصبیت قرارداده است[۲]؛ بنابراین، آگاهی از مفهوم اصطلاحی انصاف به شناخت مفهوم این دو رذیله منوط است.[۳].

مفاهیم متضاد انصاف

عصبیت (تعصّب)

عصبیت عبارت از تلاش برای حمایت خویشتن و بستگان است[۴]. بستگان در این تعریف، خویشان، همشهریان، هم‌کیشان، همفکران سیاسی، دینی و عقیدتی را شامل می‌شود. رذیله تعصب، همسایه غیرت است؛ چون غیرت نیز حمایت از خویشتن و بستگان است. با این تفاوت که غیرت حمایت از چیزی است که از نظر عقل و شرع، حمایتش لازم است و انسان با حفظ موازین شرعی از آن دفاع می‌کند؛ ولی تعصب، حمایت از چیزی است که حمایتش لازم نیست یا بدون حفظ موازین شرعی صورت می‌گیرد[۵]؛ مثلاً دفاع از سرزمین در برابر متجاوزان غیرت است به شرط اینکه انسان در این راه مرتکب ظلم نشود، بی‌گناهی را آزار نرساند، سرمایه‌های عمومی را بیهوده هدر ندهد و... ؛ ولی دفاع از تیم محبوب یا جبهه سیاسی موافق و دفاع از سرزمین با ظلم و تجاوز، تعصب است؛ بنابراین باید توجه داشت اگر کسی خویشان و همشهریان خود را دوست داشته باشد، متعصب نیست. در روایت است که امام سجاد (ع) فرمود: تعصبی که انسان را گناهکار می‌کند، این است که انسان فکر کند بَدان قومش از خوبان قوم دیگر برترند، عصبیت این نیست که کسی خویشان را دوست بدارد، عصبیت این است که انسان خویشان خود را در راه ظلم یاری کند[۶]. تعصب از صفات ایمان‌سوز است. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «مَنْ‏ تَعَصَّبَ‏ أَوْ تُعُصِّبَ‏ لَهُ‏، فَقَدْ خَلَعَ‏ رِبْقَ الْإِيمَانِ مِنْ عُنُقِهِ»[۷]. کسی که تعصب ورزد یا تعصب در حق خویش را بپذیرد، رشته ایمان را از گردن خود باز کرده است.[۸].

کتمان حق (حق‌پوشی)

حق‌پوشی از دو عامل در نفس آدمی ناشی می‌شود که هر دو از رذایل قوه غضبیه محسوب می‌شوند: تعصب که خود ناشی از افراط در غضب است و ترس که ناشی از تفریط این نیروست. بسیاری از رذایل مثل کتمان شهادت، شهادت دروغ، تصدیق دروغگو و تکذیب راستگو از این رذیله ناشی می‌شود. قرآن کریم اهل کتاب به خاطر این رذیله سرزنش کرده، می‌فرماید: يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۹][۱۰].

مفهوم مقابلی انصاف

انصاف، در اصطلاح اخلاق عبارت است از اینکه انسان حق را اظهار کند، به حق اعتراف کند، شهادت به حق دهد، به حق حکم کند و کسی را جز به حق یاری نکند، اگرچه پدر یا برادرش باشد[۱۱].

ستایش انصاف

انصاف به عنوان یک رفتار شریف انسانی، در روایات فراوانی با بیان‌های گوناگون مورد ستایش و سفارش قرار گرفته است. برخی از این روایات را نقل می‌کنیم[۱۲].

انصاف سرور فضایل و اعمال

امیرالمؤمنین (ع) فرمود:«الْإِنْصَافُ‏ أَفْضَلُ‏ الْفَضَائِلِ»[۱۳].

امام صادق (ع) می‌فرماید: سرور همه اعمال سه چیز است: نخست آنکه با مردم انصاف بورزی، چنان که هرچه را برای خود می‌پسندی برای ایشان نیز بپسندی...[۱۴][۱۵].

انصاف صفت ایمانی

به روایت امام صادق (ع)، رسول خدا (ص) فرمود: هرکسی با مال خود نیازمندان را یاری کند و با مردمان انصاف ورزد، مؤمن حقیقی است[۱۶]. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «الْمُؤْمِنُ‏ يُنْصِفُ‏ مَنْ‏ لَا يُنْصِفُهُ»[۱۷]؛

و فرمود: «إِنَّ‏ أَفْضَلَ‏ الْإِيمَانِ‏ إِنْصَافُ‏ الرَّجُلِ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏»[۱۸][۱۹].

انصاف سفارشی ربانی

امام صادق (ع) فرمود: خداوند متعال به حضرت آدم (ع) وحی کرد: من همه آنچه را لازم داری در چهار کلمه برای تو جمع کرده‌ام، عرض کرد: پروردگارا آن چهار کلمه چیست؟ فرمود: یکی به تو مربوط است، یکی به من، یکی به رابطه من و تو و یکی هم به رابطه تو با مردم. عرض کرد: پروردگارا آنها را بیان کن تا بدانم. فرمود: آنچه به من مربوط است، مرا عبادت کن و چیزی را شریک من نکن. آنچه به تو مربوط است، من پاسخ عملت را وقتی که بیش از همیشه به آن نیازمندی می‌دهم. آنچه به رابطه من و تو مربوط است تو دعا کن من پاسخ می‌دهم و آنچه به رابطه تو با مردم مربوط است برای مردم بپسند آنچه برای خود می‌پسندی و برای آنها نپسند آنچه برای خودت نمی‌پسندی[۲۰][۲۱].

انصاف از مکارم اخلاق

در روایت است که مردی از رسول خدا خواست مکارم اخلاق را برایش بازگوید، آن حضرت در ضمن نام چند فضیلت اخلاق فرمود: و حق گویی اگرچه به زیان خودت باشد[۲۲][۲۳].

انصاف رفتاری پیامبری

رسول خدا (ص) فرمود: شبیه‌ترین شما به من کسی است که... در خشم و خرسندی انصافش با مردم بیشتر باشد[۲۴]. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «الْإِنْصَافُ‏ شِيمَةُ الْأَشْرَافِ‏»[۲۵].

علاوه بر آنچه گذشت، در روایات، انصاف به عنوان زکات قدرت[۲۶]، و زینت حکومت یاد شده است.[۲۷].

انصاف سخت‌ترین تکلیف

یکی از ملاک‌های ارزیابی اعمال از نظر روایات سختی آنهاست. رسول خدا (ص) فرموده است: «أَفْضَلُ‏ الْأَعْمَالِ‏ أَحْمَزُهَا»[۲۸]؛

بنابراین توصیف یک عمل به سختی، به برتری آن اشاره دارد. طبق حدیثی، امام صادق (ع) فرمود: می‌خواهید به شما بگوییم سخت‌ترین تکلیف الاهی چیست؟ آنگاه سه چیز فرمود که یکی از آنها انصاف با مردم است[۲۹]. سختی این تکلیف به خاطر این است که انسان تا از خود نگذرد، به انصاف موفق نمی‌شود و از خود گذاشتن آسان نیست.[۳۰].

منابع

پانویس

  1. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۵۸.
  2. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۱۷.
  3. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۵۹.
  4. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۲.
  5. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۲.
  6. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۰۸.
  7. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۰۸.
  8. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۵۹.
  9. «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  10. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۰.
  11. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۰.
  12. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۰.
  13. «انصاف برترین فضیلت است». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۱.
  14. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۴.
  15. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۱.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۷.
  17. «مؤمن با کسانی که در حقش بی‌انصاف کرده‌اند، انصاف می‌کند». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۸.
  18. «برترین باب ایمان انصاف است». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۴۲.
  19. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۱.
  20. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۴۶.
  21. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۱.
  22. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۴۶.
  23. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۱.
  24. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۰.
  25. «انصاف خصلت بزرگان است». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم، جوالمواعظ، ص۴۰.
  26. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۷، ص۴۶؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۷۵.
  27. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۲.
  28. «برترین کارها، سخت‌ترین آنهاست». محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی ج۸، ص۶۴.
  29. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۵.
  30. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۱۶۲.