بلعم بن باعورا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بلعم بن باعورا، همان بِلْعام‌‌ بن بِعُوْر یاد شده در تورات است.[۱] بِلْعام را نامی عبری و به معنای خداوند مردم دانسته‌‌اند.[۲] براساس گزارش تورات وی عالمی موحِّد،[۳] مستجاب الدعوه،[۴] برخوردار از علم و رؤیای الهی [۵] و ساکن قریه فُتور در کنار رود‌‌ فرات بوده [۶] و از حوادث آینده خبر می‌‌داده است.[۷] وی که معاصر حضرت موسی (ع) و گویا پیرو آیین ابراهیم بوده [۸] در عصر خویش و به سبب ویژگی‌های یاد شده، آوازه و جایگاه بلندی داشته است. مردم از اطراف و اکناف به نزد وی می‌‌آمده‌‌اند تا درباره آنان پیشگویی کرده یا برای برکت یافتنِ دارایی و زندگی آنها دعا کند.[۹]

زمانی که بنی اسرائیل، همراه موسی (ع) و در ادامه جنگ با قبایل بت‌پرست، در دشت موآب، در شرق رود اردن و رو به روی اریحا اردو زدند، مردم موآب و مِدیان از شمار انبوه آنان به هراس افتادند. پادشاه موآب به نام "بالاق" سفیرانی را به همراه پول به نزد بِلْعام روانه کرد تا وی با نفرین بر بنی‌‌اسرائیل، زمینه شکست آنان را فراهم آورد. بِلعام با این سخن که خداوند مرا از نفرین بر بنی‌اسرائیل باز می‌‌دارد درخواست آنان را رد می‌‌کند. بار دوم گروهی بزرگ‌‌تر و مهم‌‌تر و با این وعده که هرچه او بخواهد، بالاق به وی می‌‌دهد، نزد بلعام می‌‌آیند. این بار وی اجازه می‌‌یابد که به همراه سفیران بالاق برود، به شرط آنکه جز خواست خدا را بر زبان جاری نکند. به سبب خشم خدا از این کار، فرشته‌‌ای با شمشیری برآمده از نیام، سه بار راه را بر الاغ بلعام می‌‌بندد: بار نخست الاغ رم کرده، بار دوم بین دو دیوار، پای بلعام را به دیوار فشرده، بار سوم می‌‌خوابد. حیوان که هر بار از دست بلعام کتک می‌‌خورده به قدرت خدا لب به سخن و اعتراض می‌‌گشاید. بلعام پس از رسیدن به موآب، سه بار و هر بار در جایی متفاوت از دیگری درصدد نفرین بر بنی‌‌اسرائیل برمی‌‌آید؛ اما هر بار خواست خداوند مبنی بر تعریف و تمجید بنی‌‌اسرائیل و دعا برای آنان بر زبان وی جاری می‌‌شود. بالاق ناخشنود از این رویداد، او را روانه‌‌شهرش می‌‌کند.[۱۰]

این گزارش خالی از تناقض [۱۱] و حذف و تحریف احتمالی به سود بنی‌‌اسرائیل نیست، زیرا بر اساس برخی گزارشهای دیگر تورات، مردم موآب و مدیان پس از ناکامی بلعام در نفرین بنی اسرائیل و با پیشنهاد وی، زنان و ‌‌دختران خود را با هدف به انحراف کشاندن قوم موسی (ع) به اردوگاه آنان روانه کردند.[۱۲] پس از شیوع فحشا، ۲۴۰۰۰ نفر به کیفر گناه و بر اثر بیماری می‌‌میرند؛[۱۳] همچنین شمار فراوانی نیز که به درخواست زنان، در مراسم قربانی بتهای آنان شرکت کرده و ضمن خوردن از گوشت قربانیها، بر بتها سجده کرده بودند به سبب ارتداد و به فرمان خدا و به دست موسی و یارانش کشته می‌‌شوند.[۱۴]

بنابر گزارش تورات، بلعام سرانجام همراه حاکمان مِدْیان و به دست بنی اسرائیل کشته می‌‌شود.[۱۵] ناکامی بلعام در نفرین بر بنی‌‌اسرائیل، تکلم الاغ او و به انحراف و ارتداد کشاندن بنی‌‌اسرائیل در عهد جدید نیز بازتاب یافته و از بلعام به عنوان نماد عالمی کذّاب، رشوه خوار و مفسد یاد شده است که موجب انحراف و گمراهی دینی مردم می‌‌شود؛[۱۶]

همچنین در منابع اهل کتاب از پیدایش برخی فرقه‌‌های مذهبی یاد شده است که به پیروی از آموزه‌‌های بِلعام، زنا کرده و از گوشت قربانیان‌‌ بتها ‌‌می‌‌خورده‌‌اند.[۱۷]

نام بَلعم باعورا در قرآن نیامده؛ اما از اَعلام غیر ‌‌مصرّح آن است و همه مفسران شیعه [۱۸] و سنّی [۱۹] هرچند با دیدگاهی متفاوت، در ذیل آیات ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ[۲۰]، ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۲۱] به گزارشی از سرگذشت وی پرداخته‌‌اند. در این آیات، سخن از حکایت مردی است که به سبب دست یافتن به مراتب نسبتاً بالایی از علم و معنویت، از برخی مواهب خاص الهی برخوردار بوده و می‌‌توانسته بر اساس آن به مراتب برتری نیز دست یابد؛ اما پیروی از شیطان و خواهش نفسانی، وی را به تکذیب آیات الهی واداشت و در نتیجه او مواهب یاد شده را از دست داد و در جرگه گمراهان درآمد.

او در این آیه به سگ تشبیه شده است که در هر حال له له می‌‌زند؛ چه او را طرد کرده و برانند یا به حال خود رهایش سازند. به گفته مفسران، وی به پست‌‌ترین موجود در پست‌‌ترین حال آن تشبیه شده است؛[۲۲] اما در وجه شبه به اختلاف‌ گراییده‌‌اند؛ برخی با این توضیح که له له زدن سگ برخلاف بعضی دیگر از حیوانات، ویژگی ذاتی آن است و به زمان تشنگی، خستگی و بیماری آن اختصاص ندارد، تشبیه را کنایه از این دانسته‌‌اند که موعظه و دعوت به حق و عدم آن برای بلعم و منکرانی چون او یکسان است و آنان در هر صورت به گمراهی می‌‌روند. پستی و زبونی و نیز آزار و اذیت مؤمنان پس از گمراهی از سوی بلعم نیز به عنوان وجه شبه یاد شده است؛[۲۳] ولی تأمل در آیه نشان می‌‌دهد که تشبیه یاد شده به این پرسش محتمل می‌‌پردازد که چگونه بلعم به رغم برخورداری از آیات الهی گمراه شد؟ در پاسخ باید گفت کسی که برده هوا و هوس خویش است فرجامی جز گمراهی ندارد؛ چه مانند بلعم از آیات الهی برخوردار یا از آن بی‌‌بهره باشد، زیرا وابستگی شدید به دنیا و خواهشهای نفسانی، رویگردان شدن از راه خدا را به یک ویژگی رفتاری ثابت برای او تبدیل می‌‌کند.[۲۴] خداوند، هدف از یادکرد این حکایت را عبرت گرفتن کسانی می‌‌خواند که به تکذیب آیات الهی می‌‌پردازند، باشد که آنان را به اندیشه و تأمل در‌‌فرجام کار خویش وادارد.

اینکه آیات یاد شده یک رخداد تاریخی و سرگذشت شخصی معین را گزارش می‌‌کند یا فقط به بیان مَثَلی برای تکذیب‌‌کنندگان آیات الهی می‌‌پردازد مورد اختلاف است، چنان‌‌که صاحبان دیدگاه نخست نیز در مورد اینکه شخص یاد شده، بلعم است یا فردی دیگر، به اختلاف‌ گراییده‌‌اند. بر اساس دیدگاه مشهور مفسّران شیعه [۲۵] و سنی،[۲۶] مؤرخان مسلمان [۲۷] و نیز برخی احادیث اسلامی،[۲۸]

آیات یاد شده، حکایت سرگذشت بلعم ‌‌باعور است. البته این گروه درباره نسب، زیستگاه [۲۹] و سبب گمراهی بلعم و تفسیر ﴿آيَاتِنَا در تعبیر ﴿آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا اختلاف دارند؛ برخی او را از بنی‌‌اسرائیل،[۳۰] برخی دیگر از نوادگان لوط [۳۱] و نیز داماد وی [۳۲] می‌‌دانند، چنان‌‌که بعضی هم ظاهراً به سبب اشتراک در نام پدر، او را با لقمان حکیم یکی پنداشته‌‌اند که عرب جاهلی، با حکایت‌های او آشنا بوده است، در حالی که نسب لقمان و تصویر قرآنی او ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۳۳]، ﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ [۳۴] با نسب و شخصیت بلعم و نیز آیات مورد بحث، کاملا تفاوت دارد.[۳۵] اینکه مراد از ﴿آيَاتِنَا چیست؟ برخی آن را "نبوت" پنداشته‌‌اند که به سبب ناسازگاری با عصمت انبیا، از سوی دانشمندان شیعه[۳۶] و شماری از مفسران اهل سنت،[۳۷] دچار چالش جدّی شده است. تفسیر آن به "اسم اعظم"[۳۸] را نیز شیخ طوسی برنمی‌‌تابد.[۳۹] استجابت دعا، برخورداری از معارف تورات، علم و حجج [۴۰] از موارد دیگری است که در تفسیر آن گفته شده است. سیاق آیات و تعابیر ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا و ﴿لَرَفَعْنَاهُ بِهَا نشان می‌‌دهد که آیات یاد شده، از نوع "آیات نفسانی" و "کرامت‌های خاص باطنی" بوده است و به گونه‌‌ای راه‌‌ شناخت خداوند را واضح و روشن به وی می‌‌نمایانده که هیچ شک و تردیدی در شناخت حق برایش نمی‌‌مانده است.[۴۱] در مقابل، برخی چون عبداللّه بن عمر، نزول آیه را درباره امیّة بن ابی صَلْت می‌‌دانند که برخوردار از توانشعر و شاعری و آشنا با کتب آسمانی، انتظار داشته است که وی پیامبر موعود باشد، برای همین و از سر حسادت، به تکذیب پیامبر اسلام (ص) پرداخت.[۴۲] این دیدگاه به احتمال زیاد برداشت ناصوابی از روایت منسوب به پیامبر اسلام (ص) است که در برخی منابع روایی اهل سنت نیز آمده است. بر اساس این روایت مرسل، بلعم ‌‌بن باعورا در میان بنی‌‌اسرائیل همانند امیة ‌‌بن ابی‌صلت در میان مسلمانان خوانده شده است.[۴۳] دیدگاه سومی نیز آن را درباره ابوعامر ‌‌بن نعمان ‌‌بن نصرانی، بنیانگذار مسجد ضرار می‌‌داند؛[۴۴] اما معاصر بودن دو شخص یاد شده با پیامبر اسلام (ص) و دست کم آشنایی مردمان مکه و مدینه با سرگذشت آن دو، با تعبیر ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ. سازگار نیست، زیرا دیگر کاربردهای قرآنی این تعبیر نیز در ارتباط با حکایت قضایای تاریخی و مربوط به گذشته مانند داستان هابیل و قابیل ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[۴۵]، نوح ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ[۴۶] و ابراهیم ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ[۴۷] است و سرانجام، برخی در دیدگاهی کاملاً متفاوت و با نفی هر گونه شأن نزولی خاص، آیه را در مقام تمثیل حال تکذیب کنندگان آیات الهی می‌‌دانند؛[۴۸] رشید رضا با تأکید بر این نظر، اساساً روایات وارد شده در این باره را از اسرائیلیات شمرده، مردود می‌‌داند.[۴۹] این دیدگاه با ظاهر آیات که در مقام گزارش رخدادی خارجی است سازگار نیست.[۵۰] چرایی و چگونگی انحراف بلعم موضوع دیگری است که روایات تاریخی و تفسیری در جزئیات آن به داستان‌پردازی و اختلاف‌ گراییده‌‌اند.[۵۱]

روایت مشهور همان داستان نفرین بر بنی‌‌اسرائیل و به فساد و ارتداد کشاندن آنها به وسیله زنان مدیان است.[۵۲] بر اساس روایت دوم، دنیاطلبی و حسادت بلعم به موسی (ع) زمینه‌‌ساز گرایش وی به فرعون شد و فرعون از او خواست برای دستگیری موسی (ع) و بنی‌‌اسرائیل دعا کند.[۵۳] برخی گزارش‌ها حاکی است که وی از علمای مشهور و مبلغان توانمند بنی‌‌اسرائیل بود که در پی وعده‌‌های فرعون به او پیوست.[۵۴] گرایش به آیین پادشاه مدیان در پی تقدیم هدایا از سوی او به بلعم که از جانب موسی (ع) برای دعوت پادشاه به آیین توحیدی رفته بود و نیز دست کشیدن از فراخوان مردم به توحید در پی رشوه دادن آنان، از روایت‌های وارد شده دیگر در این زمینه است.[۵۵] موقعیت ممتاز علمی، دینی و صاحب کرامت بودن بلعم، گمراهی و انحطاط وی به سبب پیروی از هوای نفس و دنیاگرایی، ارتباط وی با بنی‌‌اسرائیل، داستان خودداری الاغ وی از حرکت، از موارد مشترکی است که در گزارش تورات و منابع تفسیری، تاریخی، روایی و داستانی مسلمانان با جزئیاتی متفاوت به چشم می‌‌خورد. در برخی احادیث، الاغ بلعم درکنار ناقه صالح و سگ اصحاب کهف یاد شده است که استثنائاً وارد بهشت می‌‌شوند[۵۶][۵۷]

منابع

پانویس

  1. کتاب مقدس، اعداد ۲۲: ۵.
  2. قاموس کتاب مقدس، ص ۱۸۷.
  3. قاموس کتاب مقدس، ص ۱۸۸.
  4. کتاب مقدس، اعداد ۲۲: ۶.
  5. کتاب مقدس، اعداد ۲۴: ۱۶.
  6. کتاب مقدس، اعداد ۲۲: ۵؛ قاموس کتاب مقدس، ص ۶۴۵.
  7. کتاب مقدس، اعداد ۲۴: ۱۷، ۲۵.
  8. المعارف، ص ۴۱؛ قاموس الکتاب المقدس، ص ۱۸۹.
  9. قاموس کتاب مقدس، ص ۱۸۷ ـ ۱۸۸.
  10. کتاب مقدس، اعداد ۲۲: ۱، ۴۱؛ ۲۳: ۱، ۳۰؛ ۲۴: ۱، ۲۵.
  11. کتاب مقدس، اعداد ۲۲: ۲۰، ۳۲ ـ ۳۴
  12. کتاب مقدس، اعداد ۲۵: ۱، ۶، ۸، ۱۶ ـ ۱۷؛ ۳۱: ۱۵، ۱۷.
  13. کتاب مقدس، اعداد ۲۵: ۹؛ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۱۷۹.
  14. کتاب مقدس، اعداد ۲۵: ۲، ۵.
  15. کتاب مقدس، اعداد ۳۱: ۸.
  16. کتاب مقدس، نامه دوم پِطْرُس، ۲: ۱۴، ۱۶؛ کتاب مقدس، مکاشفات یُوحَنّا ۲: ۳؛ نامه یِهُوداه، ۱۱.
  17. کتاب مقدس، مکاشفات یوحنّا ۲: ۱۴؛ قاموس الکتاب المقدس، ص ۵۰۹.
  18. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۷۵؛ مجمع‌‌البیان، ج ۴، ص ۷۶۸؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۳۷ ـ ۳۳۸.
  19. جامع‌‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۰ ـ ۱۷۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۵۲، ۵۷؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۶۰۸، ۶۱۲.
  20. «و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
  21. «و اگر می‌خواستیم (جایگاه) او را با آن آیات فرا می‌بردیم اما او به دنیا گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد؛ از این رو داستان او چون داستان سگ است که اگر به او بتازی له‌له می‌زند و اگر او را وانهی (باز) له‌له می‌زند؛ این داستان گروهی است که آیات ما را دروغ شمردند پس این داستان را باز گوی باشد که آنان بیندیشند» سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
  22. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ الکشاف، ج ۲، ص ۱۷۸؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۷۰.
  23. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۷۰.
  24. ر. ک: المیزان، ج ۸، ص ۳۳۳.
  25. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۴۲؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۲؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۳۷ ـ ۳۳۸.
  26. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۶، ۱۷۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۷۵، ۲۷۸.
  27. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۷؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص‌‌۱۰۴؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۴۰.
  28. تحف العقول، ص ۳۱۱؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۹۰.
  29. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۸۷؛ قصص الانبیاء، ص ۲۰۹.
  30. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۹؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۸۷؛ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۱۷۹.
  31. قصص‌‌الانبیاء، ص ۲۰۹؛ مجمع‌‌البیان، ج ۴، ص ۷۶۸.
  32. المعارف، ص ۴۱؛ دائرة‌‌المعارف الاسلامیه، ج ۴، ص ۸۶، «بلعم».
  33. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۲-۱۳.
  34. «پسرکم! بی‌گمان اگر (کرداری) همسنگ دانه خردلی باشد در دل تخته سنگی یا در آسمان‌ها یا در زمین، خداوند آن را می‌آورد که خداوند نازک‌بین دانایی‌ست. پسرکم! نماز را بپا دار و به کار شایسته فرمان ده و از کار ناشایست باز دار و در آنچه بر سرت آید شکیب کن؛ بی‌گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می‌کنند. و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد. و در راه رفتنت میانه‌رو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگ‌ها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۶-۱۹.
  35. قصص الانبیا، ص ۲۰۹، ۳۱۲؛ فرهنگ اساطیر، ص ۱۲۸.
  36. التبیان، ج ۵، ص ۳۲؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۹.
  37. التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۵۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۷۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳.
  38. جامع‌‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۴؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۷۵.
  39. التبیان، ج ۵، ص ۳۲.
  40. جامع‌‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۵ - ۱۶۶؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۱ ـ ۳۲.
  41. المیزان، ج ۸، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۳.
  42. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۴؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۱؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۸.
  43. الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۳۵؛ فیض القدیر، ج ۵، ص ۶۶۰؛ کنزالعمال، ج ۳، ص ۵۷۷.
  44. تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۹۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۵۴.
  45. «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
  46. «و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کرده‌ام بنابراین با شریک‌هایتان هم‌داستان شوید به گونه‌ای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه ۷۱.
  47. «و برای آنان داستان ابراهیم را بخوان!» سوره شعراء، آیه ۶۹.
  48. جامع‌‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۵؛ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۱۸۰.
  49. تفسیر المنار، ج ۹، ص ۴۰۵، ۴۱۶.
  50. المیزان، ج ۸، ص ۳۳۲.
  51. ر. ک: الکامل، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ جامع‌‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص‌‌۱۶۴، ۱۷۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۰، ص ۳۹۶، ۴۰۵.
  52. جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۶، ۱۶۹؛ تاریخ دمشق، ج ۱۰، ص ۳۹۶، ۴۰۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴.
  53. الکامل، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۸.
  54. تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳؛ نمونه، ج ۷، ص ۱۴.
  55. تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۷۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳.
  56. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۷۵؛ بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۹۵؛ ج ۱۴، ص ۴۲۳؛ سفینة‌‌البحار، ج ۱، ص ۲۵۹.
  57. اسدی و صفری، مقاله «بلعم باعورا»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.