مهاجرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'ref>[[دانشنامه نهج البلاغه' به 'ref>دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
برچسب‌ها: برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۳: خط ۲۳:


[[امام]] در فرازی دیگر در ارتباط با نحوه تعیین [[خلیفه]] و شبهه‌ای که [[معاویه]] ایجاد کرده بود، با اشاره به گروه [[مهاجران]] و [[انصار]] می‌نویسد: "همان‌گونه که [[مردم]] با [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] [[بیعت]] کردند به من هم دست [[بیعت]] دادند. اگر این [[قانون]] است، [پس باید برای همه] یکسان باشد، پس حاضران را نسزد که دیگری را به [[خلافت]] گزینند و غایبان نباید او را رد کنند. اگر [[شورا]] [[حجت]] است، قطعاً شورای [[مهاجر]] و [[انصار]] در عالی‌ترین درجه اعتبار شکل گرفت. پس اگر آنان بر [[امامت]] مردی هم‌داستان شدند و او را به [[رهبری]] پذیرفتند، [[خدا]] نیز به این امر [[راضی]] است. پس اگر کسی با [[سرزنش]] و [[بدعت]] از [[فرمان]] او سرپیچد، با هشدار به راه حقش بازگردانند، وگرنه با او بستیزند که راه اهل [[ایمان]] را وانهاده و در چاهی که برکنده درافتاده است<ref>{{متن حدیث|إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى}}؛ نهج البلاغه، نامه ۶</ref>.<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص۷۵۰-۷۵۱.</ref>
[[امام]] در فرازی دیگر در ارتباط با نحوه تعیین [[خلیفه]] و شبهه‌ای که [[معاویه]] ایجاد کرده بود، با اشاره به گروه [[مهاجران]] و [[انصار]] می‌نویسد: "همان‌گونه که [[مردم]] با [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] [[بیعت]] کردند به من هم دست [[بیعت]] دادند. اگر این [[قانون]] است، [پس باید برای همه] یکسان باشد، پس حاضران را نسزد که دیگری را به [[خلافت]] گزینند و غایبان نباید او را رد کنند. اگر [[شورا]] [[حجت]] است، قطعاً شورای [[مهاجر]] و [[انصار]] در عالی‌ترین درجه اعتبار شکل گرفت. پس اگر آنان بر [[امامت]] مردی هم‌داستان شدند و او را به [[رهبری]] پذیرفتند، [[خدا]] نیز به این امر [[راضی]] است. پس اگر کسی با [[سرزنش]] و [[بدعت]] از [[فرمان]] او سرپیچد، با هشدار به راه حقش بازگردانند، وگرنه با او بستیزند که راه اهل [[ایمان]] را وانهاده و در چاهی که برکنده درافتاده است<ref>{{متن حدیث|إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى}}؛ نهج البلاغه، نامه ۶</ref>.<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص۷۵۰-۷۵۱.</ref>
==نخستین [[مهاجران]] [[اسلام]]==
در سال‌های نخستین [[بعثت پیامبر]]{{صل}} و [[دعوت عمومی]] او، [[مسلمانان]] در [[اقلیت]] شدیدی قرار داشتند، [[قریش]] به قبائل [[عرب]] توصیه کرده بود که هر کدام، افراد وابسته خود را که به [[پیامبر]]{{صل}} [[ایمان]] آورده است تحت فشار شدید قرار دهند و به این ترتیب هر یک از مسلمانان از طرف [[قوم]] و قبیلۀ خود سخت تحت فشار قرار داشت.
آن [[روز]] تعداد مسلمانان برای دست زدن به یک «[[جهاد آزادی‌بخش]]» کافی نبود، پیامبر{{صل}} برای [[حفظ]] این دستۀ کوچک، و تهیه پایگاهی برای مسلمانان در بیرون [[حجاز]]، به آنها دستور [[مهاجرت]] داد، و [[حبشه]] را برای این مقصد [[انتخاب]] فرمود و گفت: «در آنجا [[زمامدار]] صالحی است که از [[ستم و ستمگری]] جلوگیری می‌کند، شما آنجا بروید تا [[خداوند]] [[فرصت]] مناسبی در [[اختیار]] ما بگذارد».
منظور پیامبر{{صل}} [[نجاشی]] بود (نجاشی اسم عامی بود همانند «کسری» که به تمام [[سلاطین]] حبشه گفته می‌شد، اما اسم نجاشی معاصر پیامبر{{صل}} اصحمه که در زبان [[حبشی]] به معنی [[عطیه]] و [[بخشش]] است بود).
یازده مرد و چهار [[زن]] از مسلمانان عازم حبشه شدند و از طریق دریا با کرایه کردن کشتی کوچکی راه حبشه را پیش گرفتند، و این در [[ماه رجب]] [[سال پنجم بعثت]] بود، و این مهاجرت، مهاجرت اول نام گرفت.
چیزی نگذشت که «[[جعفر بن ابوطالب]]» و جمعی دیگر از مسلمانان به حبشه رفتند و هستۀ اصلی یک [[جمعیت]] متشکل [[اسلامی]] را که از ۸۲ نفر مرد وعدۀ قابل ملاحظه‌ای زن و [[کودک]] تشکیل می‌شد به وجود آوردند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۵۶۰.</ref>
==[[مشرکین]] در تعقیب [[مهاجرین]]==
طرح این مهاجرت برای [[بت‌پرستان]] سخت دردناک بود؛ زیرا به خوبی می‌دیدند چیزی نخواهد گذشت که با یک جمعیت متشکل نیرومند از مسلمانان که تدریجاً اسلام را پذیرفته و به [[سرزمین]] [[امن]] و [[امان]] حبشه رفته‌اند روبرو خواهند شد، برای به هم زدن این موقعیت دست به کار شدند، و دو نفر از [[جوانان]] باهوش و فعال و [[حیله‌گر]] و پشت هم انداز یعنی «[[عمرو بن عاص]]» و «[[عمارة بن ولید]]» را برای به هم زدن موقعیت [[مسلمانان]] [[حبشه]] [[انتخاب]] کردند و با هدایای فراوانی به حبشه فرستادند، این دو نفر در کشتی شراب نوشیدند و به [[جان]] هم افتادند ولی به هر حال برای پیاده کردن نقشۀ خود وارد [[سرزمین حبشه]] شدند، و با مقدماتی به حضور [[نجاشی]] بار یافتند، و قبلاً با دادن هدایای گرانبهایی به اطرافیان نجاشی موافقت آنها را جلب کرده و قول [[تأیید]] و طرفداری از آنان گرفته بودند.
«[[عمر]] و عاص» سخنان خود را از اینجا شروع کرد، و با نجاشی، چنین گفت: «ما فرستادگان بزرگان مکه‌ایم، تعدادی از [[جوانان]] سبک مغز در میان ما [[پرچم]] [[مخالفت]] برافراشته‌اند و از آئین نیاکان خود برگشته و به [[بدگویی]] از [[خدایان]] ما پرداخته و [[آشوب]] و [[فتنه]] بپا کرده و در میان [[مردم]] تخم [[نفاق]] پاشیده‌اند، و از موقعیت [[سرزمین]] شما سوءاستفاده کرده و به اینجا [[پناه]] آوردند، ما از آن می‌ترسیم که در اینجا نیز دست به اخلالگری زنند، بهتر این است که آنها را به ما بسپارید و به محل خود بازگردانیم.»...
این را گفتند و هدایائی را که با خود آورده بودند تقدیم داشتند.
نجاشی گفت: تا من با [[نمایندگان]] این پناهندگان به کشورم تماس نگیرم نمی‌توانم در این زمینه سخن بگویم، و از آنجا که این بحث یک بحث مذهبی است باید از نمایندگان مذهبی نیز در جلسه‌ای در حضور شما [[دعوت]] شود.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۵۶۰.</ref>
==[[جعفر بن ابی طالب]] سخنگوی سرافراز [[مهاجرین]]==
[[روز]] دیگری در یک جلسه مهم که اطرافیان نجاشی و جمعی از [[دانشمندان مسیحی]] و [[جعفر بن ابیطالب]] به عنوان [[نمایندگی]] مسلمانان، و نمایندگان [[قریش]]، حضور داشتند، نجاشی پس از [[استماع]] سخنان نمایندگان قریش رو به جعفر کرد و از او خواست که نظر خود را در این زمینه بیان کند.
«جعفر» پس از ادای [[احترام]] چنین گفت: نخست از اینها بپرسید آیا ما جزء بردگان فراری این جمعیتیم؟!
[[عمرو]] گفت: نه شما آزادید.
جعفر - و نیز سؤال کنید آیا آنها [[دینی]] بر ذمۀ ما دارند که آن را از ما می‌طلبند؟!
[[عمرو]] - نه ما هیچگونه مطالبه‌ای از شما نداریم.
جعفر - آیا خونی از شما ریخته‌ایم؟ که آن را از ما می‌طلبید؟!
عمرو - نه چنین چیزی در کار نیست.
جعفر - پس از ما چه می‌خواهید که این همه ما را [[شکنجه]] و [[آزار]] دادید و ما از [[سرزمین]] شما که مرکز [[ظلم]] و [[بیدادگری]] بود بیرون آمدیم؟!
سپس جعفر رو به [[نجاشی]] کرد و گفت: ما جمعی [[نادان]] بودیم، [[بت‌پرستی]] می‌کردیم، گوشت مردار می‌خوردیم، انواع [[کارهای زشت]] و ننگین انجام می‌دادیم، [[قطع رحم]] می‌کردیم و نسبت به [[همسایگان]] خویش [[بدرفتاری]] داشتیم، و نیرومندان ما [[ضعیفان]] را می‌خوردند!
ولی [[خداوند]] [[پیامبری]] در میان ما [[مبعوث]] کرد که به ما دستور داده است هرگونه شبیه و [[شریک]] را از [[خدا]] دور سازیم و [[فحشاء]] و [[منکرات]] و [[ظلم و ستم]] و قمار را ترک گوییم، به ما دستور داده [[نماز]] بخوانیم، [[زکات]] بدهیم، [[عدالت]] و [[احسان]] پیشه کنیم و بستگان خود را کمک نماییم.
نجاشی گفت: [[عیسای مسیح]] نیز برای همین مبعوث شده بود!
سپس از جعفر پرسید آیا چیزی از آیاتی که بر [[پیامبر]] شما نازل شده است [[حفظ]] داری؟
جعفر گفت: آری و سپس شروع به خواندن سورۀ «[[مریم]]» کرد.
[[حسن انتخاب]] جعفر، در مورد [[آیات]] تکان دهندۀ این [[سوره]] که [[مسیح]] و مادرش را از هرگونه تهمت‌های ناروا [[پاک]] می‌سازد، اثر عجیبی گذاشت تا آنجا که قطره‌های [[اشک شوق]]، از دیدگان [[دانشمندان مسیحی]] سرازیر گشت، و نجاشی صدا زد به خدا [[سوگند]] نشانه‌های [[حقیقت]] در این آیات نمایان است!
هنگامی که «عمرو» خواست در اینجا سخنی بگوید و تقاضای سپردن [[مسلمانان]] را به دست وی کند، نجاشی دست بلند کرد، و محکم بر صورت عمرو کوبید و گفت: خاموش باش بخدا سوگند اگر بیش از این سخنی در [[مذمت]] این [[جمعیت]] بگویی تو را [[مجازات]] خواهم کرد! این جمله را گفت و رو به مأمورین کرد و صدا زد هدایای آنها را به آنان برگردانید و آنها را از [[حبشه]] بیرون نمایید، و به جعفر و یارانش گفت [[آسوده]] خاطر در [[کشور]] من [[زندگی]] کنید!<ref>بسیاری از مفسران نقل کرده‌اند که آیات ۸۲ تا ۸۶ سورۀ مائده درباره نجاشی و یاران او نازل شده است.</ref>
این پیشامد علاوه بر اثر [[تبلیغی]] عمیقی که در زمینه شناساندن [[اسلام]] به جمعی از [[مردم]] حبشه داشت، سبب شد که [[مسلمانان]] [[مکه]] جداً روی این پایگاه مطمئن حساب کنند، و مسلمانان تازه وارد را برای آن [[روز]] که [[قدرت]] کافی بیابند به آنجا روانه سازند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۵۶۱.</ref>
==از [[فتح خیبر]] خوشحال‌تر باشم یا از بازگشت جعفر؟==
سال‌ها گذشت، [[پیامبر]]{{صل}} را [[هجرت]] کرد و کار اسلام بالا گرفت، و عهدنامۀ «[[حدیبیه]]» [[امضا]] شد و پیامبر{{صل}} متوجه فتح «[[خیبر]]» گشت، در آن روز که مسلمانان از فرط [[شادی]] به خاطر در هم شکستن بزرگترین کانون خطر [[یهود]] در پوست نمی‌گنجیدند، از دور [[شاهد]] حرکت دسته جمعی عده‌ای به سوی [[سپاه اسلام]] بودند، چیزی نگذشت که معلوم شد این [[جمعیت]] همان [[مهاجران]] حبشه‌اند که به آغوش [[وطن]] باز می‌گردند در حالی که قدرت‌های اهریمنی [[دشمنان]] در هم شکسته شده و نهال اسلام به قدر کافی ریشه دوانده است.
پیامبر{{صل}} با مشاهدۀ «جعفر» و مهاجران حبشه، این جمله [[تاریخی]] را فرمود: «نمی‌دانم از [[پیروزی]] خیبر خوشحال‌تر باشم یا از بازگشت جعفر؟».
می‌گویند علاوه بر مسلمانان، هشت نفر از [[شامیان]] که در میان آنها یک [[راهب]] [[مسیحی]] بود و [[تمایل]] شدید به اسلام پیدا کرده بودند، [[خدمت]] پیامبر{{صل}} رسیدند و پس از شنیدن [[آیات]] [[سورۀ یس]] به [[گریه]] افتادند و [[مسلمان]] شدند و گفتند چقدر این آیات به تعلیمات [[راستین]] [[مسیح]] شباهت دارد.
و طبق روایتی [[نجاشی]] سی نفر از بهترین [[یاران]] خود را به عنوان اظهار علاقه به پیامبر{{صل}} و آئین اسلام به [[مدینه]] فرستاد، و همان‌ها بودند که با شنیدن آیات سورۀ یس گریستند و [[اسلام]] را پذیرفتند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۵۶۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۲۳

مهاجران به اولین مسلمانانی کسانی که در سخت‌ترین شرایط به خداوند و پیامبر (ص) ایمان آورده و به‌دلیل فشار و آزار مشرکان و در راه دین و عقیده همراه با پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه هجرت کردند، مهاجرین اطلاق می‌شود.

معناشناسی

به مسلمان نخستین، یعنی اولین کسانی که در سخت‌ترین شرایط به خداوند و رسالت پیامبر اکرم (ص) ایمان آوردند و در راه پیشرفت اسلام سختی‌های فراوان متحمل شدند و همراه با پیامبر اکرم (ص) به‌دلیل فشار و آزار مشرکان و در راه دین و عقیده، از مکه به مدینه هجرت کردند، مهاجرین اطلاق می‌شود. البته مهاجر بودن، عنوان افتخارآمیزی بود و به آنان که به حبشه هجرت کردند، یا از جاهای دیگر به مدینه مهاجرت کردند نیز گفته می‌‌شد. به مردم مدینه نیز که به آنها کمک کردند انصار گفته می‌شود[۱].

هجرت عامل پیشرفت اسلام

این مهاجرت سبب پیشرفت اسلام شد، پیامبر اکرم (ص) به کمک مهاجران و انصار مدینة النبی را تأسیس کرد. حضرت (ص) توانست در طول ۲۳ سال، اسلام را به یک دین جهانی تبدیل کند.

مهاجرین در قرآن

خداوند سبحان در قرآن کریم مهاجران و انصار را ستایش می‌کند: "و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند و برای آنان باغ‌هایی آماده کرده که از زیر [درختان] آن‌ها نهرها روان است. همیشه در آن جاودانه‌اند. این است همان کام‌یابی بزرگ"[۲].[۳]

اما در عین حال آنان را بری از خطا و اشتباه نمی‌داند: "خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند ـ پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد ـ بخشایش آورد، سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است[۴].

در عقیده تشیع مصونیت از خطا و اشتباه تنها در مورد معصومین (ع) صادق است، در حالی‌که اهل سنت برای صحابه پیامبر چنین مقامی قائل‌اند اما با وجود افرادی مانند معاویة بن ابی سفیان در میان صحابه که فسق و فجورشان امری ثابت شده و روشن است، بطلان این موضع روشن می‌شود[۵].

مهاجرین پس از پیامبر (ص)

مهاجران و انصار گرچه سابقه‌ای درخشان در کارنامه دوران پیامبر اکرم (ص) داشتند، اما پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، جز اندکی از صحابه، پیام پیامبر اکرم (ص) در روز غدیر و فرازهای فراوانی از گزینش امام علی (ع) به‌عنوان جانشین، وصی و خلیفه بعد از پیامبر (ص) را به فراموشی سپردند و سرانجام چنان شد که با ابوبکر به‌عنوان خلیفه اول بیعت کردند[۶].

امام علی (ع) و مهاجران

امام علی (ع) در جواب فتنه‌ها و بهانه‌تراشی‌های معاویه در فرازی، خود را از گروه مهاجران در راه خدا می‌خواند و شأن و منزلت مهاجران را با بنی‌امیه که اسیران آزادشده لقب یافتند، مقایسه می‌کند[۷]. در فرازی دیگر می‌فرماید: آزادشدگان و فرزندانشان کجا، دخالت در تعیین مهاجران نخستین و ترتیب درجات آنها و شناساندن جایگاهشان کجا[۸]. امام (ع) در همین نامه از مجاهدت‌های مهاجران و برتری‌های خاندان بنی‌هاشم نسبت به مهاجران یاد می‌کند.

امام در فرازی دیگر در ارتباط با نحوه تعیین خلیفه و شبهه‌ای که معاویه ایجاد کرده بود، با اشاره به گروه مهاجران و انصار می‌نویسد: "همان‌گونه که مردم با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند به من هم دست بیعت دادند. اگر این قانون است، [پس باید برای همه] یکسان باشد، پس حاضران را نسزد که دیگری را به خلافت گزینند و غایبان نباید او را رد کنند. اگر شورا حجت است، قطعاً شورای مهاجر و انصار در عالی‌ترین درجه اعتبار شکل گرفت. پس اگر آنان بر امامت مردی هم‌داستان شدند و او را به رهبری پذیرفتند، خدا نیز به این امر راضی است. پس اگر کسی با سرزنش و بدعت از فرمان او سرپیچد، با هشدار به راه حقش بازگردانند، وگرنه با او بستیزند که راه اهل ایمان را وانهاده و در چاهی که برکنده درافتاده است[۹].[۱۰]

نخستین مهاجران اسلام

در سال‌های نخستین بعثت پیامبر(ص) و دعوت عمومی او، مسلمانان در اقلیت شدیدی قرار داشتند، قریش به قبائل عرب توصیه کرده بود که هر کدام، افراد وابسته خود را که به پیامبر(ص) ایمان آورده است تحت فشار شدید قرار دهند و به این ترتیب هر یک از مسلمانان از طرف قوم و قبیلۀ خود سخت تحت فشار قرار داشت. آن روز تعداد مسلمانان برای دست زدن به یک «جهاد آزادی‌بخش» کافی نبود، پیامبر(ص) برای حفظ این دستۀ کوچک، و تهیه پایگاهی برای مسلمانان در بیرون حجاز، به آنها دستور مهاجرت داد، و حبشه را برای این مقصد انتخاب فرمود و گفت: «در آنجا زمامدار صالحی است که از ستم و ستمگری جلوگیری می‌کند، شما آنجا بروید تا خداوند فرصت مناسبی در اختیار ما بگذارد». منظور پیامبر(ص) نجاشی بود (نجاشی اسم عامی بود همانند «کسری» که به تمام سلاطین حبشه گفته می‌شد، اما اسم نجاشی معاصر پیامبر(ص) اصحمه که در زبان حبشی به معنی عطیه و بخشش است بود). یازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم حبشه شدند و از طریق دریا با کرایه کردن کشتی کوچکی راه حبشه را پیش گرفتند، و این در ماه رجب سال پنجم بعثت بود، و این مهاجرت، مهاجرت اول نام گرفت. چیزی نگذشت که «جعفر بن ابوطالب» و جمعی دیگر از مسلمانان به حبشه رفتند و هستۀ اصلی یک جمعیت متشکل اسلامی را که از ۸۲ نفر مرد وعدۀ قابل ملاحظه‌ای زن و کودک تشکیل می‌شد به وجود آوردند.[۱۱]

مشرکین در تعقیب مهاجرین

طرح این مهاجرت برای بت‌پرستان سخت دردناک بود؛ زیرا به خوبی می‌دیدند چیزی نخواهد گذشت که با یک جمعیت متشکل نیرومند از مسلمانان که تدریجاً اسلام را پذیرفته و به سرزمین امن و امان حبشه رفته‌اند روبرو خواهند شد، برای به هم زدن این موقعیت دست به کار شدند، و دو نفر از جوانان باهوش و فعال و حیله‌گر و پشت هم انداز یعنی «عمرو بن عاص» و «عمارة بن ولید» را برای به هم زدن موقعیت مسلمانان حبشه انتخاب کردند و با هدایای فراوانی به حبشه فرستادند، این دو نفر در کشتی شراب نوشیدند و به جان هم افتادند ولی به هر حال برای پیاده کردن نقشۀ خود وارد سرزمین حبشه شدند، و با مقدماتی به حضور نجاشی بار یافتند، و قبلاً با دادن هدایای گرانبهایی به اطرافیان نجاشی موافقت آنها را جلب کرده و قول تأیید و طرفداری از آنان گرفته بودند. «عمر و عاص» سخنان خود را از اینجا شروع کرد، و با نجاشی، چنین گفت: «ما فرستادگان بزرگان مکه‌ایم، تعدادی از جوانان سبک مغز در میان ما پرچم مخالفت برافراشته‌اند و از آئین نیاکان خود برگشته و به بدگویی از خدایان ما پرداخته و آشوب و فتنه بپا کرده و در میان مردم تخم نفاق پاشیده‌اند، و از موقعیت سرزمین شما سوءاستفاده کرده و به اینجا پناه آوردند، ما از آن می‌ترسیم که در اینجا نیز دست به اخلالگری زنند، بهتر این است که آنها را به ما بسپارید و به محل خود بازگردانیم.»... این را گفتند و هدایائی را که با خود آورده بودند تقدیم داشتند. نجاشی گفت: تا من با نمایندگان این پناهندگان به کشورم تماس نگیرم نمی‌توانم در این زمینه سخن بگویم، و از آنجا که این بحث یک بحث مذهبی است باید از نمایندگان مذهبی نیز در جلسه‌ای در حضور شما دعوت شود.[۱۲]

جعفر بن ابی طالب سخنگوی سرافراز مهاجرین

روز دیگری در یک جلسه مهم که اطرافیان نجاشی و جمعی از دانشمندان مسیحی و جعفر بن ابیطالب به عنوان نمایندگی مسلمانان، و نمایندگان قریش، حضور داشتند، نجاشی پس از استماع سخنان نمایندگان قریش رو به جعفر کرد و از او خواست که نظر خود را در این زمینه بیان کند. «جعفر» پس از ادای احترام چنین گفت: نخست از اینها بپرسید آیا ما جزء بردگان فراری این جمعیتیم؟! عمرو گفت: نه شما آزادید. جعفر - و نیز سؤال کنید آیا آنها دینی بر ذمۀ ما دارند که آن را از ما می‌طلبند؟! عمرو - نه ما هیچگونه مطالبه‌ای از شما نداریم. جعفر - آیا خونی از شما ریخته‌ایم؟ که آن را از ما می‌طلبید؟! عمرو - نه چنین چیزی در کار نیست.

جعفر - پس از ما چه می‌خواهید که این همه ما را شکنجه و آزار دادید و ما از سرزمین شما که مرکز ظلم و بیدادگری بود بیرون آمدیم؟! سپس جعفر رو به نجاشی کرد و گفت: ما جمعی نادان بودیم، بت‌پرستی می‌کردیم، گوشت مردار می‌خوردیم، انواع کارهای زشت و ننگین انجام می‌دادیم، قطع رحم می‌کردیم و نسبت به همسایگان خویش بدرفتاری داشتیم، و نیرومندان ما ضعیفان را می‌خوردند! ولی خداوند پیامبری در میان ما مبعوث کرد که به ما دستور داده است هرگونه شبیه و شریک را از خدا دور سازیم و فحشاء و منکرات و ظلم و ستم و قمار را ترک گوییم، به ما دستور داده نماز بخوانیم، زکات بدهیم، عدالت و احسان پیشه کنیم و بستگان خود را کمک نماییم. نجاشی گفت: عیسای مسیح نیز برای همین مبعوث شده بود! سپس از جعفر پرسید آیا چیزی از آیاتی که بر پیامبر شما نازل شده است حفظ داری؟ جعفر گفت: آری و سپس شروع به خواندن سورۀ «مریم» کرد.

حسن انتخاب جعفر، در مورد آیات تکان دهندۀ این سوره که مسیح و مادرش را از هرگونه تهمت‌های ناروا پاک می‌سازد، اثر عجیبی گذاشت تا آنجا که قطره‌های اشک شوق، از دیدگان دانشمندان مسیحی سرازیر گشت، و نجاشی صدا زد به خدا سوگند نشانه‌های حقیقت در این آیات نمایان است! هنگامی که «عمرو» خواست در اینجا سخنی بگوید و تقاضای سپردن مسلمانان را به دست وی کند، نجاشی دست بلند کرد، و محکم بر صورت عمرو کوبید و گفت: خاموش باش بخدا سوگند اگر بیش از این سخنی در مذمت این جمعیت بگویی تو را مجازات خواهم کرد! این جمله را گفت و رو به مأمورین کرد و صدا زد هدایای آنها را به آنان برگردانید و آنها را از حبشه بیرون نمایید، و به جعفر و یارانش گفت آسوده خاطر در کشور من زندگی کنید![۱۳] این پیشامد علاوه بر اثر تبلیغی عمیقی که در زمینه شناساندن اسلام به جمعی از مردم حبشه داشت، سبب شد که مسلمانان مکه جداً روی این پایگاه مطمئن حساب کنند، و مسلمانان تازه وارد را برای آن روز که قدرت کافی بیابند به آنجا روانه سازند.[۱۴]

از فتح خیبر خوشحال‌تر باشم یا از بازگشت جعفر؟

سال‌ها گذشت، پیامبر(ص) را هجرت کرد و کار اسلام بالا گرفت، و عهدنامۀ «حدیبیه» امضا شد و پیامبر(ص) متوجه فتح «خیبر» گشت، در آن روز که مسلمانان از فرط شادی به خاطر در هم شکستن بزرگترین کانون خطر یهود در پوست نمی‌گنجیدند، از دور شاهد حرکت دسته جمعی عده‌ای به سوی سپاه اسلام بودند، چیزی نگذشت که معلوم شد این جمعیت همان مهاجران حبشه‌اند که به آغوش وطن باز می‌گردند در حالی که قدرت‌های اهریمنی دشمنان در هم شکسته شده و نهال اسلام به قدر کافی ریشه دوانده است. پیامبر(ص) با مشاهدۀ «جعفر» و مهاجران حبشه، این جمله تاریخی را فرمود: «نمی‌دانم از پیروزی خیبر خوشحال‌تر باشم یا از بازگشت جعفر؟». می‌گویند علاوه بر مسلمانان، هشت نفر از شامیان که در میان آنها یک راهب مسیحی بود و تمایل شدید به اسلام پیدا کرده بودند، خدمت پیامبر(ص) رسیدند و پس از شنیدن آیات سورۀ یس به گریه افتادند و مسلمان شدند و گفتند چقدر این آیات به تعلیمات راستین مسیح شباهت دارد. و طبق روایتی نجاشی سی نفر از بهترین یاران خود را به عنوان اظهار علاقه به پیامبر(ص) و آئین اسلام به مدینه فرستاد، و همان‌ها بودند که با شنیدن آیات سورۀ یس گریستند و اسلام را پذیرفتند.[۱۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۰-۷۵۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۷.
  2. ﴿وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ سوره توبه، آیه:۱۰۰.
  3. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۰-۷۵۱.
  4. ﴿لَقَد تَّابَ اللَّه عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ؛ سوره توبه، آیه ۱۱۷
  5. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۰-۷۵۱.
  6. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۰-۷۵۱.
  7. خاندان امیه که پس از فتح مکه برای نجات خویش اسلام آوردند و پیامبر دستور به آزادی آن‌ها داد، از این‌رو به آن‌ها فرزندان اسیران آزادشده می‌گویند.
  8. «وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ وَ التَّمْيِيزَ بَيْنَ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ وَ تَرْتِيبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِيفَ طَبَقَاتِهِمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۲۸
  9. «إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى»؛ نهج البلاغه، نامه ۶
  10. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۰-۷۵۱.
  11. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۵۶۰.
  12. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۵۶۰.
  13. بسیاری از مفسران نقل کرده‌اند که آیات ۸۲ تا ۸۶ سورۀ مائده درباره نجاشی و یاران او نازل شده است.
  14. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۵۶۱.
  15. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۵۶۳.