منذر بن جارود عبدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} ==مقدمه== *'''منذر بن جارود عبدی'''، فرماندار امام در شهر استخر...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[منذر بن جارود عبدی در نهج البلاغه]] - [[منذر بن جارود عبدی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = منذر بن جارود عبدی
| مشهور به =
| نام تصویر = تصویر قدیمی از بصره.jpg
| عرض تصویر =
| توضیح تصویر = تصویر قدیمی از بصره
| نام کامل = منذر بن جارود بن خنیس بن معلی عبدی
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = مرد
| کنیه =
| لقب = 
| اهل = 
| از قبیله = [[بنی‌عبدالقیس]] 
| از تیره = 
| پدر = [[جارود عبدی]]
| مادر = 
| همسر =
| پسر = [[عبدالحمید بن منذر]] 
| دختر = [[بجریه بنت منذر بن جارود عبدی]] 
| خواهر =
| برادر = 
| خویشاوندان =
| وابستگان =
| تاریخ تولد =   
| محل تولد = 
| محل زندگی = {{فهرست جعبه افقی| [[بصره]] | [[کوفه]] | [[هند]] }}
| تاریخ درگذشت = [[۶۲ هجری]] 
| محل درگذشت = [[هند]] 
| تاریخ شهادت = 
| محل شهادت = 
| طول عمر =   
| محل دفن = 
| دین =
| مذهب =
| از اصحاب = [[امام علی]]
| از طبقه =
| در جنگ = {{فهرست جعبه افقی| [[جنگ جمل]] | [[جنگ صفین]] }}
| نقش‌ها = 
| فعالیت‌ها = {{فهرست جعبه افقی| [[فرماندار اصطخر]] | [[خیانت]] در [[اموال]] [[بیت المال]] }}
| علت شهرت = 
| علت درگذشت =
| علت شهادت = 
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = 
| راویان از او =   
| آخرین راوی از او =
}}


==مقدمه==
'''منذر بن جارود''' در عصر [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دنیا]] آمد ولی حضرت را [[درک]] نکرد. او از اشراف و بزرگان [[بصره]] و از [[شیعیان]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود و در [[جنگ جمل]] فرماندهی گروه [[عبد قیس]] [[بصره]] را به عهده داشت. سپس [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} او را به [[امارت]] [[اصطخر]] (یکی از شهرهای فارس) [[انتخاب]] کرد. اما او در [[اموال]] [[بیت المال]] [[خیانت]] کرد و چهارصد هزار [[درهم]] (و به قولی سی هزار) از [[بیت المال]] [[اختلاس]] نمود.
*'''منذر بن جارود عبدی'''، فرماندار [[امام]] در شهر [[استخر]]، از نواحی [[فارس]]، مردی به‌ظاهر شریف و [[بخشنده]] بود. جارود، [[پدر]] منذر، ابتدا نصرانی بود و در [[ملاقات]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در سال نهم هجری، [[اسلام]] آورد. [[اسلام]] جارود، [[اسلامی]] نیک بود و او در [[دین]] خویش راست و [[صادق]] بود. پس از [[ارتحال پیامبر]] {{صل}} نیز با این‌که برخی قبال [[عرب]] [[مرتد]] شدند و به [[آیین]] جاهلی گرویدند، جارود [[قبیله]] خویش را گرد آورد و آن‌ها را به حفظ [[آیین اسلام]] [[دعوت]] کرد. [[امام]] {{ع}} که یکی از ملاک‌های [[انتخاب]] افراد را [[نسب]] نیک می‌دانست، به منذر به‌دلیل نیک‌سیرتی پدرش، جارود، [[اطمینان]] کرد. اما او [[نام نیک]] پدرش را لکه‌دار ساخت. او فردی بی‌بهره از [[تقوا]] بود، چنان‌که خطاب به او فرمود: اما بعد، به‌راستی که [[پاکی]] و صلاحیت پدرت مرا نسبت به تو فریفت و من [[گمان]] می‌کردم تو هم روش [[پدر]] را پیش خواهی گرفت و راه او را خواهی رفت<ref>نهج البلاغه، نامه  ۷۱</ref>. او فردی متکبر و فخرفروش بود. [[امام]] در [[وصف]] این حالت او اشارتی دارد که [[شریف رضی]] ذیل [[نامه]] ۷۱ بیان داشته است: از روی [[خودپسندی]] پیوسته به [[چپ و راست]] خود می‌نگرد و در دو برد گران‌بهای خود می‌خرامد و کفش‌های خود را فوت می‌کند که گرد از آن‌ها بزداید.
*منذر پس از [[انتصاب]] به [[فرمانداری]]، در [[بیت المال]] [[مسلمانان]] [[خیانت]] روا داشت و چهارصد هزار درهم از [[اموال]] را اختلاس کرد. [[امام علی]] {{ع}} آن‌گاه که از خیانتش [[آگاه]] شد، در نامه‌ای خطاب به او نوشت: تو از فرمان‌برداری [[هوای نفس]] خود دست‌بردار نیستی و برای آخرتت توشه‌ای [[ذخیره]] نکردی. آبادیِ دنیایت را با خرابیِ آخرتت به دست آوردی و با [[تباهی]] دینت، فاملیت را به نان و نوا رساندی. اگر این گزارش درست باشد، قطعاً "شتر [[قبیله]]" و "بند کفشت" از تو و امثال تو بهتر است. تو [[لیاقت]] آن را نداری که مرزدار [[اسلام]] باشی، یا کاری را به پیش بری، یا ارزشی را پاس داری، یا امانتی را [[امین]] باشی، یا از خیانتی بازداری. پس آن‌گاه که این نامه‌ام به تو رسید به سویم بیان<ref>نهج البلاغه، نامه  ۷۱</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 736.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== مقدمه ==
منذر در عصر [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دنیا]] آمد ولی حضرت را [[درک]] نکرد، اما پدرش جارود (نامش: [[بشر بن خنیس بن معلی]]) از [[عالمان]] [[نصارا]] بود در سال نهم با دهم [[هجری]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} شرفیاب شد و [[اسلام]] آورد و در زمرۀ [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} درآمد. وی در [[بصره]] ساکن شد و در زمان [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] در [[جنگ]] [[فارس]] و یا در [[جنگ نهاوند]] به سال ۲۱ [[هجری]] همراه با [[نعمان بن مقرن]] به [[شهادت]] رسید. برخی گفته‌اند که [[عثمان بن عاص]] او را همراه با گروهی به ساحل [[فارس]] منطقه‌ای که به [[عقبه]] جارود معروف شده فرستاد و در آن [[عقبه]] که قبلاً نامش [[عقبه]] خاک بود به [[شهادت]] رسید و از آن پس، به [[عقبه]] جارود معروف گردید<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۵۵؛ الاصابه، ج۶، ص۲۶۴.</ref>.
 
منذر پس از پدرش از اشراف و بزرگان [[بصره]] و از [[شیعیان امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود و در [[جنگ جمل]] [[فرماندهی]] گروه [[عبد قیس]] [[بصره]] را به عهده داشت و حضرت را در این [[جنگ]] [[یاری]] داد<ref>الجمل، ص۳۳۱؛ الاصابه، ج۶، ص۲۶۴؛ الغدیر، ج۲، ص۷۷.</ref>. و سپس [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} او را به [[امارت]] [[اصطخر]] (یکی از شهرهای [[فارس]]) [[انتخاب]] کرد. اما او در [[اموال]] [[بیت المال]] [[خیانت]] کرد و چهارصد هزار [[درهم]] (و به قولی سی هزار) از [[بیت المال]] [[اختلاس]] نمود<ref>سفینة البحار، ج۲، ص۵۸۲ و تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.</ref>. وقتی خبر [[خیانت]] منذر به [[حضرت علی]] {{ع}} رسید، بلافاصله نامه‌ای به او نوشت و او را به نزد خود در [[کوفه]] احضار نمود. [[نامه]] حضرت چنین است: اما بعد، [[نیکی]] پدرت مرا [[فریب]] داد و [[گمان]] بردم که تو از روش پدرت [[پیروی]] می‌کنی و به راه او می‌روی، ولی اکنون به من خبر رسید که [[خیانت]] کرده‌ای و برای [[هوای نفس]] خود [[اطاعت]] را رها کرده و برای آخرتت توشه‌ای نمی‌گذاری... پس هنگامی که این [[نامه]] به تو رسید نزد من بیا، ان شاء الله<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ ...}}؛ نهج البلاغه، نامه ۷۱.</ref>.
 
به [[نقل]] [[یعقوبی]]، منذر پس از دریافت [[نامه]] به [[کوفه]] آمد اما [[حضرت علی]] {{ع}} بلافاصله او را [[عزل]] کرد و چهارصد هزار (سی هزار) درهمی که [[اختلاس]] کرده بود را از او مطالبه کرد ولی او [[انکار]] کرد و از دادن غرامت خودداری نمود، لذا حضرت او را زندانی کرد، اما [[صعصعه بن صوحان عبدی]] وساطت کرد و ضامن شد که [[دین]] او را ادا کند تا حضرت او را [[آزاد]] نماید، [[امام]] {{ع}} به او فرمود: "چه طور او را ضمانت می‌کنی در حالی که او منکر [[خیانت]] است؟ اگر او [[سوگند]] خورد او را رها می‌کنم". [[صعصعه بن صوحان عبدی]] منذر را قسم داد و او قسم خورد که [[خیانت]] نکرده است و حضرت طبق [[موازین اسلامی]]، به [[انکار]] و [[سوگند]] او اکتفا کرد و [[دستور]] [[آزادی]] او را داد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۴.</ref>.
 
اما منذر متأسفانه پس از داستان [[حکمیت]] جزو هواخواهان [[خوارج]] درآمد و پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به [[عبیدالله بن زیاد]] نزدیک شد و بجریه دخترش را به [[ازدواج]] عبیدالله درآورد و با نزدیک شدن به عبیدالله [[خیانت]] بزرگی مرتکب شد به اینکه وقتی [[امام حسین]] {{ع}} پس از [[قیام]] خود نامه‌هایی برای اشراف و بزرگان [[کوفه]] و نامه‌هایی نیز برای سران و بزرگان [[بصره]] نوشت و آنها را برای [[یاری]] خود فراخواند در میان نامه‌هایی که برای [[قبایل]] [[بصره]] فرستادند، نامه‌ای برای [[مالک بن مسمع بکری]] و نیز نامه‌ای برای [[منذر بن جارود]] نوشت و توسط [[غلام]] خود سلیمان ابو رزین به [[بصره]] فرستاد، همه آنها [[نامه]] [[امام]] {{ع}} را مخفی کردند جز [[منذر بن جارود]] که او وقتی از محتوای نامۀ [[امام حسین]] {{ع}} [[آگاه]] شد از [[ترس]] [[جان]] خود سلیمان فرستاده [[امام]] {{ع}} را با [[نامه]] تحویل [[ابن زیاد]] داد و ابن زیاد هم بدون درنگ سلیمان را به [[قتل]] رساند و [[مردم بصره]] را با [[سخنرانی]] بسیار تند [[تهدید]] کرد و آنان را از نزدیک شدن به [[امام حسین]] برحذر داشت و روز بعد [[برادر]] خود [[عثمان بن زیاد]] را به [[جانشینی]] خود در [[بصره]] گمارد و خود برای [[حفظ]] [[کوفه]]، به سرعت عازم [[کوفه]] شد<ref> ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۹.</ref>.
 
بی‌تردید اگر منذر این [[خیانت]] را نمی‌کرد و [[نامه]] [[امام حسین]] {{ع}} را به [[ابن زیاد]] نمی‌رساند، او برای رفتن به [[کوفه]] [[تعجیل]] نمی‌نمود و قبل از [[امام حسین]] {{ع}} وارد [[کوفه]] نمی‌شد با این حال حادثه دلخراش [[کربلا]] به وجود نمی‌آمد.
 
منذر در سال ۶۱ یا ۶۲ [[هجری]] از طرف [[عبیدالله بن زیاد]] به مرزهای [[هند]] اعزام شد و در همان [[سرزمین]] با کوله‌باری از [[گناه]] از [[دنیا]] رفت<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۷۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۴۹-۱۳۵۱.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[جارود بن المعلی]] (پدر)
* [[عبدالحمید بن منذر]] (فرزند)
* [[کارگزاران خلفا بر فارس]]
* [[کارگزاران امام علی]]
* [[کارگزاران امام علی بر فارس]]
* [[بجریه بنت منذر بن جارود عبدی]] (فرزند)
* [[بنی‌عبدالقیس]] (قبیله)
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:13681049.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۲''']]؛
{{منابع}}
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|'''اصحاب امام علی، ج۲''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:منذر بن جارود عبدی]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:کارگزاران حکومت امام علی]]
[[رده:بنی‌عبدالقیس]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۵۳

منذر بن جارود عبدی
تصویر قدیمی از بصره
نام کاملمنذر بن جارود بن خنیس بن معلی عبدی
جنسیتمرد
از قبیلهبنی‌عبدالقیس
پدرجارود عبدی
پسرعبدالحمید بن منذر
دختربجریه بنت منذر بن جارود عبدی
محل زندگی
درگذشت۶۲ هجری، هند
از اصحابامام علی
حضور در جنگ
فعالیت‌های او

منذر بن جارود در عصر رسول خدا (ص) به دنیا آمد ولی حضرت را درک نکرد. او از اشراف و بزرگان بصره و از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود و در جنگ جمل فرماندهی گروه عبد قیس بصره را به عهده داشت. سپس امیرالمؤمنین (ع) او را به امارت اصطخر (یکی از شهرهای فارس) انتخاب کرد. اما او در اموال بیت المال خیانت کرد و چهارصد هزار درهم (و به قولی سی هزار) از بیت المال اختلاس نمود.

مقدمه

منذر در عصر رسول خدا (ص) به دنیا آمد ولی حضرت را درک نکرد، اما پدرش جارود (نامش: بشر بن خنیس بن معلی) از عالمان نصارا بود در سال نهم با دهم هجری نزد رسول خدا (ص) شرفیاب شد و اسلام آورد و در زمرۀ اصحاب رسول خدا (ص) درآمد. وی در بصره ساکن شد و در زمان خلافت عمر بن خطاب در جنگ فارس و یا در جنگ نهاوند به سال ۲۱ هجری همراه با نعمان بن مقرن به شهادت رسید. برخی گفته‌اند که عثمان بن عاص او را همراه با گروهی به ساحل فارس منطقه‌ای که به عقبه جارود معروف شده فرستاد و در آن عقبه که قبلاً نامش عقبه خاک بود به شهادت رسید و از آن پس، به عقبه جارود معروف گردید[۱].

منذر پس از پدرش از اشراف و بزرگان بصره و از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود و در جنگ جمل فرماندهی گروه عبد قیس بصره را به عهده داشت و حضرت را در این جنگ یاری داد[۲]. و سپس امیرالمؤمنین (ع) او را به امارت اصطخر (یکی از شهرهای فارس) انتخاب کرد. اما او در اموال بیت المال خیانت کرد و چهارصد هزار درهم (و به قولی سی هزار) از بیت المال اختلاس نمود[۳]. وقتی خبر خیانت منذر به حضرت علی (ع) رسید، بلافاصله نامه‌ای به او نوشت و او را به نزد خود در کوفه احضار نمود. نامه حضرت چنین است: اما بعد، نیکی پدرت مرا فریب داد و گمان بردم که تو از روش پدرت پیروی می‌کنی و به راه او می‌روی، ولی اکنون به من خبر رسید که خیانت کرده‌ای و برای هوای نفس خود اطاعت را رها کرده و برای آخرتت توشه‌ای نمی‌گذاری... پس هنگامی که این نامه به تو رسید نزد من بیا، ان شاء الله[۴].

به نقل یعقوبی، منذر پس از دریافت نامه به کوفه آمد اما حضرت علی (ع) بلافاصله او را عزل کرد و چهارصد هزار (سی هزار) درهمی که اختلاس کرده بود را از او مطالبه کرد ولی او انکار کرد و از دادن غرامت خودداری نمود، لذا حضرت او را زندانی کرد، اما صعصعه بن صوحان عبدی وساطت کرد و ضامن شد که دین او را ادا کند تا حضرت او را آزاد نماید، امام (ع) به او فرمود: "چه طور او را ضمانت می‌کنی در حالی که او منکر خیانت است؟ اگر او سوگند خورد او را رها می‌کنم". صعصعه بن صوحان عبدی منذر را قسم داد و او قسم خورد که خیانت نکرده است و حضرت طبق موازین اسلامی، به انکار و سوگند او اکتفا کرد و دستور آزادی او را داد[۵].

اما منذر متأسفانه پس از داستان حکمیت جزو هواخواهان خوارج درآمد و پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) به عبیدالله بن زیاد نزدیک شد و بجریه دخترش را به ازدواج عبیدالله درآورد و با نزدیک شدن به عبیدالله خیانت بزرگی مرتکب شد به اینکه وقتی امام حسین (ع) پس از قیام خود نامه‌هایی برای اشراف و بزرگان کوفه و نامه‌هایی نیز برای سران و بزرگان بصره نوشت و آنها را برای یاری خود فراخواند در میان نامه‌هایی که برای قبایل بصره فرستادند، نامه‌ای برای مالک بن مسمع بکری و نیز نامه‌ای برای منذر بن جارود نوشت و توسط غلام خود سلیمان ابو رزین به بصره فرستاد، همه آنها نامه امام (ع) را مخفی کردند جز منذر بن جارود که او وقتی از محتوای نامۀ امام حسین (ع) آگاه شد از ترس جان خود سلیمان فرستاده امام (ع) را با نامه تحویل ابن زیاد داد و ابن زیاد هم بدون درنگ سلیمان را به قتل رساند و مردم بصره را با سخنرانی بسیار تند تهدید کرد و آنان را از نزدیک شدن به امام حسین برحذر داشت و روز بعد برادر خود عثمان بن زیاد را به جانشینی خود در بصره گمارد و خود برای حفظ کوفه، به سرعت عازم کوفه شد[۶].

بی‌تردید اگر منذر این خیانت را نمی‌کرد و نامه امام حسین (ع) را به ابن زیاد نمی‌رساند، او برای رفتن به کوفه تعجیل نمی‌نمود و قبل از امام حسین (ع) وارد کوفه نمی‌شد با این حال حادثه دلخراش کربلا به وجود نمی‌آمد.

منذر در سال ۶۱ یا ۶۲ هجری از طرف عبیدالله بن زیاد به مرزهای هند اعزام شد و در همان سرزمین با کوله‌باری از گناه از دنیا رفت[۷].[۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۵۵؛ الاصابه، ج۶، ص۲۶۴.
  2. الجمل، ص۳۳۱؛ الاصابه، ج۶، ص۲۶۴؛ الغدیر، ج۲، ص۷۷.
  3. سفینة البحار، ج۲، ص۵۸۲ و تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.
  4. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ ...»؛ نهج البلاغه، نامه ۷۱.
  5. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۴.
  6. ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۹.
  7. شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۷۶.
  8. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۴۹-۱۳۵۱.