بحث:مباهله در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مقدمه== *مباهله پیامبر{{صل}} با مسیحیان نجران برگرفته از سنتی متداول...» ایجاد کرد) |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
*آنان شگفتزده پرسیدند: "چگونه ممکن است در حالی که همه [[آدمیان]] پدری دارند، [[عیسی]]{{ع}} بدون [[پدر]] به [[دنیا]] آمده باشد؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[آدم]] از [[خاک]] و بدون [[پدر]] [[آفریده]] شد، [[آفرینش]] [[عیسی]]{{ع}} نیز همانند [[آفرینش آدم]]، بدون [[پدر]] و از نفخه [[روح القدس]] است"{{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref> «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>. | *آنان شگفتزده پرسیدند: "چگونه ممکن است در حالی که همه [[آدمیان]] پدری دارند، [[عیسی]]{{ع}} بدون [[پدر]] به [[دنیا]] آمده باشد؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[آدم]] از [[خاک]] و بدون [[پدر]] [[آفریده]] شد، [[آفرینش]] [[عیسی]]{{ع}} نیز همانند [[آفرینش آدم]]، بدون [[پدر]] و از نفخه [[روح القدس]] است"{{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref> «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>. | ||
*[[مسیحیان]] که قائل به [[ربوبیت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} بودند و او را [[فرزند خدا]] میدانستند، از پاسخ به این [[استدلال]] در ماندند و به [[انکار]] شدید آن پرداختند، تا آنجا که [[پیامبر]]{{صل}} از [[رفتار]] آنان به ستوه آمد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۰۲۱۱</ref>. سپس به [[فرمان خداوند]] آنان به [[مباهله]] [[دعوت]] شدند: {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. | *[[مسیحیان]] که قائل به [[ربوبیت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} بودند و او را [[فرزند خدا]] میدانستند، از پاسخ به این [[استدلال]] در ماندند و به [[انکار]] شدید آن پرداختند، تا آنجا که [[پیامبر]]{{صل}} از [[رفتار]] آنان به ستوه آمد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۰۲۱۱</ref>. سپس به [[فرمان خداوند]] آنان به [[مباهله]] [[دعوت]] شدند: {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. | ||
*فردای آن روز ۲۴ یا ۲۵ ذیالحجه<ref> | *فردای آن روز ۲۴ یا ۲۵ ذیالحجه<ref>ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.</ref>، دو طرف، در بیابان اطراف [[مدینه]] گرد آمدند<ref>رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} همراه [[امام علی]]{{ع}} که [[حسنین]]{{عم}} پیش روی آنها و [[فاطمه]]{{س}} پشت سر [[حضرت]] بود، همگی در [[جایگاه]] خویش قرار گرفتند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بارالها! اینان [[اهل بیت]] من هستند"<ref>ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. | ||
*[[مسیحیان]] [[نجران]] نیز که برخی [[فرزندان]] خود را همراه آورده بودند، در مقابل آنان استقرار یافتند. بزرگان [[مسیحی]] چون عزیزترین اشخاص [[پیامبر]]{{صل}} را همراه او دیدند، به [[قوم]] خویش گفتند: "ما صورتهایی را میبینیم که اگر از [[خدا]] درخواست از جا برکندن کوهها را کنند، چنین خواهد شد<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. هرگز با آنان [[مباهله]] نکنید که به [[خدا]] [[سوگند]] او همانند [[پیامبران]] به [[مباهله]] نشسته است<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳-۸۲؛ این شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.</ref> که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا [[قیامت]] حتی یک [[مسیحی]] روی [[زمین]] باقی نخواهد ماند"<ref>فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. آنها از [[مباهله]] [[امتناع]] کردند. گروهی [[اسلام]] آوردند و عدهای به دادن [[جزیه]] [[راضی]] شدند. | *[[مسیحیان]] [[نجران]] نیز که برخی [[فرزندان]] خود را همراه آورده بودند، در مقابل آنان استقرار یافتند. بزرگان [[مسیحی]] چون عزیزترین اشخاص [[پیامبر]]{{صل}} را همراه او دیدند، به [[قوم]] خویش گفتند: "ما صورتهایی را میبینیم که اگر از [[خدا]] درخواست از جا برکندن کوهها را کنند، چنین خواهد شد<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. هرگز با آنان [[مباهله]] نکنید که به [[خدا]] [[سوگند]] او همانند [[پیامبران]] به [[مباهله]] نشسته است<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳-۸۲؛ این شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.</ref> که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا [[قیامت]] حتی یک [[مسیحی]] روی [[زمین]] باقی نخواهد ماند"<ref>فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. آنها از [[مباهله]] [[امتناع]] کردند. گروهی [[اسلام]] آوردند و عدهای به دادن [[جزیه]] [[راضی]] شدند. | ||
*برخی این [[تصمیم]] را ناشی از [[ظهور]] نشانههای [[عذاب]] دانستهاند<ref>محمد باقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار{{عم}}، ج۲۱، ص۳۵۴-۳۵۵.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} پس از [[پشیمانی]] آنان از [[مباهله]]، فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر [[مباهله]] میکردید، تمام این بیابان پر از [[آتش]] میشد و در دم هلاک میشدید"<ref>رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. سپس [[مسیحیان]] موظف به پرداخت [[جزیه]] سالیانه دو هزار دست [[لباس]] شدند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲-۸۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[مباهله (مقاله)|مباهله]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۶۳-۲۶۴.</ref>. | *برخی این [[تصمیم]] را ناشی از [[ظهور]] نشانههای [[عذاب]] دانستهاند<ref>محمد باقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار{{عم}}، ج۲۱، ص۳۵۴-۳۵۵.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} پس از [[پشیمانی]] آنان از [[مباهله]]، فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر [[مباهله]] میکردید، تمام این بیابان پر از [[آتش]] میشد و در دم هلاک میشدید"<ref>رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.</ref>. سپس [[مسیحیان]] موظف به پرداخت [[جزیه]] سالیانه دو هزار دست [[لباس]] شدند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲-۸۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[مباهله (مقاله)|مباهله]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۶۳-۲۶۴.</ref>. | ||
==پانویس== | ==[[مباهله]]<ref>آیۀ ۶۱ سورۀ آل عمران در داستان مباهله نازل شده است. {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}} «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>== | ||
{{ | [[خداوند]] به [[پیامبر]] خود دستور داد که هر گاه پس از آن همه استدلالات روشن، کسی درباره ادعای الوهیّت [[عیسی]] با تو به [[جدال]] و [[ستیز]] برخیزد، به او پیشنهاد «مباهله» کن و به آنها بگو ما [[فرزندان]] خود را [[دعوت]] میکنیم شما هم فرزندان خود را، ما [[زنان]] خود را دعوت میکنیم، شما هم زنان خود را، و نیز ما از [[نفوس]] خود دعوت میکنیم شما هم از نفوس خود دعوت نمایید آنگاه مباهله میکنیم و [[لعنت خدا]] را بر [[دروغگویان]] قرار میدهیم. | ||
ناگفته پیدا است منظور از مباهله این نیست که این افراد جمع شوند و [[نفرین]] کنند و سپس پراکنده گردند؛ زیرا چنین عملی به خودی خود هیچگونه تأثیری ندارد بلکه منظور این است که این [[دعا]] و نفرین اثر خود را عملاً آشکار خواهد ساخت و [[دروغگو]] فوراً به عذابی گرفتار خواهد شد. | |||
به عبارت دیگر اگر چه در [[قرآن]] تصریحی به تأثیر مباهله نشده است اما از آنجا که این کار به عنوان «آخرین حربه» بعد از اثر نکردن «[[منطق]] و [[استدلال]]» مورد استفاده قرار گرفته دلیل بر این است که تنها دعا نبوده بلکه «اثر خارجی» آن، مورد نظر بوده است. | |||
مسئله مباهله به شکل فوق شاید تا آن رمان در بین [[عرب]] سابقه نداشت و راهی بود که صددرصد حکایت از [[ایمان]] و [[صدق]] [[دعوت پیامبر]] میکرد. | |||
چگونه ممکن است کسی که به تمام معنی به [[ارتباط]] خویش با [[پروردگار]] [[ایمان]] نداشته وارد چنین میدانی گردد؟ و از [[مخالفان]] خود [[دعوت]] کند بیائید با هم بدرگاه [[خدا]] برویم و از او بخواهیم تا [[دروغگو]] را [[رسوا]] سازد، و شما بسرعت نتیجه آن را خواهید دید که چگونه [[خداوند]] [[دروغگویان]] را [[مجازات]] میکند، مسلما ورود در چنین میدانی بسیار خطرناک است زیرا اگر دعای او به [[اجابت]] نرسد و اثری از مجازات مخالفان آشکار نشود نتیجهای جز [[رسوایی]] دعوتکننده نخواهد داشت، چگونه ممکن است [[آدم]] [[عاقل]] و فهمیدهای بدون [[اطمینان]] به نتیجه، در چنین مرحلهای گام بگذارد؟ از اینجا است که گفتهاند دعوت پیامبر به [[مباهله]]، یکی از نشانههای صدق دعوت و ایمان [[قاطع]] او است، قطع نظر از نتایجی که بعداً از مباهله بهدست آمد. | |||
هنگامی که پای مباهله به میان آمد [[نمایندگان]] [[مسیحیان نجران]] از [[پیامبر]] مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند، و با بزرگان خود به [[شور]] بنشینند، نتیجه [[مشاوره]] آنها که از یک نکته [[روانشناسی]] سرچشمه میگرفت این بود که به نفرات خود دستور دادند اگر [[مشاهده]] کردید محمد با سر و صدا و [[جمعیت]] و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا حقیقتی در کار او نیست که [[متوسل]] به جار و جنجال شده است، و اگر با نفرات بسیار محدودی از خاصان نزدیک و [[فرزندان]] خردسالش به میعادگاه آمد بدانید که او [[پیامبر خدا]] است و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است! | |||
آنها طبق قرار قبلی به میعادگاه رفتند ناگاه دیدند که پیامبر فرزندش حسین را در آغوش دارد، و دست حسن را در دست گرفته، و علی و [[فاطمه]] همراه او هستند، و به آنها سفارش میکند هرگاه من [[دعا]] کردم شما «آمین» بگویید، [[مسیحیان]] هنگامی که این صحنه را مشاهده کردند سخت به [[وحشت]] افتادند، و از [[اقدام]] به [[مباهله]] خودداری کرده حاضر به «[[مصالحه]]» شدند و به شرایط «[[ذمه]]» تن در دادند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۸۳.</ref> | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۰۲
مقدمه
- مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران برگرفته از سنتی متداول، در میان اقوام سامی [۱] و بیانگر تلاشهای فراوان رسول اکرم(ص) برای دعوت اهل کتاب به دین اسلام بوده است[۲].
- متأسفانه بخش وسیعی از مناظرات و گفتگوهای پیامبر(ص) با آنان مورد غفلت سیرهنویسان واقع شده و متون اسلامی نیز به طور مستقل بدان نپرداختهاند.
- مباهله از آن جهت که دلیلی بر فضیلت و برتری اهل بیت(ع) و عصمت و امامت بلافصل امام علی(ع) است، اهمیت دارد.
- مباهله از ریشه "بهل" به معنای تضرع در دعاست[۳]. این لغت از زبانهای عبری و سریانی وارد زبان عربی شده است[۴].
- در اصطلاح نیز به عملی گفته میشود که دو یا چند نفر مخالف در مسئله مهم دینی، یک جا جمع شوند و با اصرار و تضرع به درگاه خداوند، از او بخواهند باطل را رسوا و مجازات کند. تفاوت میان مباهله و لعنت کردن آن است که مباهله از شدت و تأکید بیشتری برخوردار است[۵][۶].
زمان و علت مباهله مسحیان نجران با پیامبر(ص)
- برخی، زمان آن را سال سوم هجری میدانند؛ زیرا به اتفاق اکثر مفسران شیعه و سنی، آیه ۶۱ سوره آل عمران که برای دعوت به مباهله است، در این سال نازل شده است. برخی نیز وقوع آن را در سال نهم هجری (عامالوفود) دانستهاند که پیامبر(ص) عازم مدینه شد[۷].
- از محتوای آیات ۱۹ - ۲۴ آلعمران میتوان دریافت که پیامبر(ص) بسیار کوشید تا بفهماند که همه انبیا در یک مسیر واحد بودهاند و اختلاف در ظاهر شرایع به دلیل تناسب آن با مراحل تکامل اندیشه بشری است. او موفق شد، عدهای از آنان را به اسلام فرا خواند؛ اما عدهای دیگر به مجادله و محاجه با پیامبر(ص) پرداختند و چون سخنان منطقی حضرت در آنان اثر نکرد، به دستور خدا آنان را به مباهله فرا خواند[۸].
مسیحیان نجران
- "نجران" سومین شهر یمن در منطقه مرزی حجاز بود، که ۷۳ دهکده داشت و تنها منطقه مسیحینشین و مرکز صنعت نساجی در حجاز بود. چون نخستین ساکن آن نجران بن زید نام داشت، نجران نامیده شد [۹]. ساکنان این سرزمین را باقی مانده "اصحاب اخدود" دانستهاند[۱۰][۱۱].
هیئت نمایندگان مسیحیان
- چهارده تن[۱۲] از صاحبنظران و نخبگان مسیحی که سه تن از آنان رهبران مذهبی مسیحیت و در رأس هیئت بودند، وارد مدینه شدند [۱۳]:
- "ابوحارثة بن علقمه"، اسقف اعظم و نماینده رسمی کلیساهای روم و حجاز؛
- "عبدالمسیح"، ملقب به عاقب که در عقل و درایت شهرت داشت؛
- "ایهم" که به او سید میگفتند[۱۴].
ماجرای مباهله
- در سال نهم هجری، "عامالوفود"، پیامبر(ص) نامهای برای بزرگان مسیحی نجران نوشت تا پس از مذاکرات طولانی که به نتیجه مشخص نرسید با دیدار پیامبر(ص) راه حل مناسبی بیابند.
- آنان با لباسهای فاخر ابریشمی و انگشترهای طلا، وارد مسجد شدند[۱۵]. پیامبر(ص) با آنان سخن نگفت. آنان در جستجوی علت این رفتار، نزد علی(ع) راهنمایی شدند. حضرت فرمود: "با همان لباسهای سفر، نزد پیامبر(ص) بروید". آنان چنین کردند و هنگام ملاقات با رسول خدا(ص)، ایشان فرمود: "به خدا سوگند! بار نخست، شیطان همراهتان بود"[۱۶].
- هنگام گفتگو با پیامبر(ص)، آنان ابتدا درباره ماهیت عیسی(ع) سؤال کردند. رسول اکرم(ص) از ایشان به عنوان بنده و پیامبر خدا یاد کرد[۱۷].
- آنان شگفتزده پرسیدند: "چگونه ممکن است در حالی که همه آدمیان پدری دارند، عیسی(ع) بدون پدر به دنیا آمده باشد؟" پیامبر(ص) فرمود: "آدم از خاک و بدون پدر آفریده شد، آفرینش عیسی(ع) نیز همانند آفرینش آدم، بدون پدر و از نفخه روح القدس است"﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۸].
- مسیحیان که قائل به ربوبیت حضرت عیسی(ع) بودند و او را فرزند خدا میدانستند، از پاسخ به این استدلال در ماندند و به انکار شدید آن پرداختند، تا آنجا که پیامبر(ص) از رفتار آنان به ستوه آمد[۱۹]. سپس به فرمان خداوند آنان به مباهله دعوت شدند: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۲۰].
- فردای آن روز ۲۴ یا ۲۵ ذیالحجه[۲۱]، دو طرف، در بیابان اطراف مدینه گرد آمدند[۲۲]. پیامبر(ص) همراه امام علی(ع) که حسنین(ع) پیش روی آنها و فاطمه(س) پشت سر حضرت بود، همگی در جایگاه خویش قرار گرفتند[۲۳]. پیامبر(ص) فرمود: "بارالها! اینان اهل بیت من هستند"[۲۴].
- مسیحیان نجران نیز که برخی فرزندان خود را همراه آورده بودند، در مقابل آنان استقرار یافتند. بزرگان مسیحی چون عزیزترین اشخاص پیامبر(ص) را همراه او دیدند، به قوم خویش گفتند: "ما صورتهایی را میبینیم که اگر از خدا درخواست از جا برکندن کوهها را کنند، چنین خواهد شد[۲۵]. هرگز با آنان مباهله نکنید که به خدا سوگند او همانند پیامبران به مباهله نشسته است[۲۶] که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا قیامت حتی یک مسیحی روی زمین باقی نخواهد ماند"[۲۷]. آنها از مباهله امتناع کردند. گروهی اسلام آوردند و عدهای به دادن جزیه راضی شدند.
- برخی این تصمیم را ناشی از ظهور نشانههای عذاب دانستهاند[۲۸]. پیامبر(ص) پس از پشیمانی آنان از مباهله، فرمود: "به خدا سوگند! اگر مباهله میکردید، تمام این بیابان پر از آتش میشد و در دم هلاک میشدید"[۲۹]. سپس مسیحیان موظف به پرداخت جزیه سالیانه دو هزار دست لباس شدند[۳۰][۳۱].
مباهله[۳۲]
خداوند به پیامبر خود دستور داد که هر گاه پس از آن همه استدلالات روشن، کسی درباره ادعای الوهیّت عیسی با تو به جدال و ستیز برخیزد، به او پیشنهاد «مباهله» کن و به آنها بگو ما فرزندان خود را دعوت میکنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت میکنیم، شما هم زنان خود را، و نیز ما از نفوس خود دعوت میکنیم شما هم از نفوس خود دعوت نمایید آنگاه مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم. ناگفته پیدا است منظور از مباهله این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده گردند؛ زیرا چنین عملی به خودی خود هیچگونه تأثیری ندارد بلکه منظور این است که این دعا و نفرین اثر خود را عملاً آشکار خواهد ساخت و دروغگو فوراً به عذابی گرفتار خواهد شد. به عبارت دیگر اگر چه در قرآن تصریحی به تأثیر مباهله نشده است اما از آنجا که این کار به عنوان «آخرین حربه» بعد از اثر نکردن «منطق و استدلال» مورد استفاده قرار گرفته دلیل بر این است که تنها دعا نبوده بلکه «اثر خارجی» آن، مورد نظر بوده است. مسئله مباهله به شکل فوق شاید تا آن رمان در بین عرب سابقه نداشت و راهی بود که صددرصد حکایت از ایمان و صدق دعوت پیامبر میکرد. چگونه ممکن است کسی که به تمام معنی به ارتباط خویش با پروردگار ایمان نداشته وارد چنین میدانی گردد؟ و از مخالفان خود دعوت کند بیائید با هم بدرگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما بسرعت نتیجه آن را خواهید دید که چگونه خداوند دروغگویان را مجازات میکند، مسلما ورود در چنین میدانی بسیار خطرناک است زیرا اگر دعای او به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان آشکار نشود نتیجهای جز رسوایی دعوتکننده نخواهد داشت، چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیدهای بدون اطمینان به نتیجه، در چنین مرحلهای گام بگذارد؟ از اینجا است که گفتهاند دعوت پیامبر به مباهله، یکی از نشانههای صدق دعوت و ایمان قاطع او است، قطع نظر از نتایجی که بعداً از مباهله بهدست آمد. هنگامی که پای مباهله به میان آمد نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند، و با بزرگان خود به شور بنشینند، نتیجه مشاوره آنها که از یک نکته روانشناسی سرچشمه میگرفت این بود که به نفرات خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است، و اگر با نفرات بسیار محدودی از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خدا است و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است! آنها طبق قرار قبلی به میعادگاه رفتند ناگاه دیدند که پیامبر فرزندش حسین را در آغوش دارد، و دست حسن را در دست گرفته، و علی و فاطمه همراه او هستند، و به آنها سفارش میکند هرگاه من دعا کردم شما «آمین» بگویید، مسیحیان هنگامی که این صحنه را مشاهده کردند سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خودداری کرده حاضر به «مصالحه» شدند و به شرایط «ذمه» تن در دادند.[۳۳]
پانویس
- ↑ پذیرفتن مباهله توسط مسیحیان، نشانی از وجود این سنت در میان آنان بوده است.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۲۰-۲۵.
- ↑ ابوالحسن احمد بن فارس زکریا، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۳۱۱.
- ↑ لویی ماسینیون، مباهله در مدینه، ص۶۷.
- ↑ حسن بن عبدالله ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویه، ص۲۰.
- ↑ ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۶۱.
- ↑ محمد هادی یوسفی غروی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۵۵۷.
- ↑ ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۶۲.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۶.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۶.
- ↑ ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۶۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ و شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۵.
- ↑ ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۶۲-۲۶۳.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۴.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۲.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.
- ↑ «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۰۲۱۱
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.
- ↑ رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۲۶.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳-۸۲؛ این شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.
- ↑ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، ج۲۱، ص۳۵۴-۳۵۵.
- ↑ رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲-۸۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۶۳-۲۶۴.
- ↑ آیۀ ۶۱ سورۀ آل عمران در داستان مباهله نازل شده است. ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۸۳.