سریه امام علی به یمن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = سریه
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = سریه امام علی
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[سریه]]''' است. "'''سریه امام علی'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[سریه امام علی به یمن در حدیث]] - [[سریه امام علی به یمن در نهج البلاغه]] - [[سریه امام علی به یمن در تاریخ اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  = سریه امام علی به یمن (پرسش)
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سریه امام علی به یمن در حدیث]] | [[سریه امام علی به یمن در نهج البلاغه]] | [[سریه امام علی به یمن در تاریخ اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سریه امام علی به یمن (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==علت وقوع [[سریه]]==
==سریه چیست؟==
*درباره علت این سریه بیان شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را به [[یمن]] فرستاد تا [[مردم]] آنجا را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند. [[خالد بن ولید]] شش [[ماه]] در [[یمن]] به سر برد؛ اما موفقیتی کسب نشد و کسی [[دعوت]] او را [[اجابت]] نکرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} در [[رمضان]] [[سال دهم هجری]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹.</ref> [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} را به [[یمن]]<ref>(زاویه جنوب غربی جزیرة العرب را یمن می‌گویند. اعراب به سرزمین‌های واقع در سمت جنوب «یمن» اطلاق می‌کردند. اهالی حجاز به کلیه سرزمین‌هایی که در جنوب مکه است، یمن می‌گویند)، محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۳۰۱.</ref> فرستاد و امر فرمود تا در "[[قبا]]" اردو بزند. [[علی]]{{ع}} آنجا اردو زد تا همه یارانش جمع شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹.</ref>. [[پیامبر]] برای [[علی]]{{ع}} پرچمی بست و به ایشان توصیه فرمود: "هنگامی که به سرزمین آنان رسیدی با آنها [[جنگ]] نکن؛ حتی اگر آنها [[جنگ]] را شروع کردند و یکی دو نفر از شما هم کشته شدند، باز هم [[جنگ]] مکن. با آنها [[مدارا]] کن و [[گذشت]] و [[چشم‌پوشی]] خود را به آنها نشان بده. سپس به آنها بگو: آیا موافقید و میل دارید که {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ }} بگویید؟ اگر گفتند آری، بگو: آیا موافقید که [[نماز]] بگزارید؟ و اگر گفتند آری، بگو: آیا موافقید که از [[اموال]] خود [[صدقه]] بپردازید که میان فقرای شما تقسیم شود؟ و اگر پذیرفتند [[انتظار]] دیگری از آنان نداشته باش. به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر [[خداوند]] یک مرد را به دست تو [[هدایت]] کند، برایت بهتر است از آنچه که [[خورشید]] بر آن طلوع و غروب می‌کند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۹۶؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.</ref>.
{{اصلی|سریه}}
*[[علی]]{{ع}} با سیصد اسب سوار به سوی سرزمین "مذحج" حرکت کرد. این سواران، نخستین سوارانی بودند که به سرزمین [[یمن]] وارد شده بودند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۴۱.</ref>. چون به نزدیک‌ترین [[ناحیه]] که سرزمین مذحج بود، رسیدند، [[یاران علی]] پراکنده شدند و مقداری [[غنایم]] از شتر و میش و غیره و چند [[اسیر]] به دست آوردند. [[علی]]، "[[بریدة بن حصیب]]" را به [[سرپرستی]] غنیمت‌ها [[منصوب]] کرد و پیش از آنکه به سپاهی از [[مشرکان]] برخورد کند، همه [[غنایم]] را در [[اختیار]] بریده گذاشت. سپس گروهی از آنان را دید و آنها را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و تحریض و [[ترغیب]] فرمود؛ اما نپذیرفتند و شروع به تیرباران [[اصحاب علی]]{{ع}} کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹-۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.</ref>. [[علی]]{{ع}} [[پرچم]] را به "[[مسعود بن سنان سلمی]]" داد و او را پیش فرستاد. مردی از [[قبیله]] مذحج هماورد خواست. "[[اسود بن خزاعی سلمی]]" به [[نبرد]] او رفت و وی را کشت و [[جامه]] و [[سلاح]] او را برداشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.</ref>. آن‌گاه [[علی]]{{ع}} با [[اصحاب]] خود به آنها حمله کرد و بیست نفر از آنان را کشت. بقیه گریختند و [[پرچم]] خود را جا گذاشتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.</ref>.
 
*[[علی]]{{ع}} آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد. آنها به سرعت پذیرفتند. چند نفر از رؤسایشان با [[علی]]{{ع}}[[بیعت]] کردند و گفتند: "ما عهده‌دار بقیه [[اقوام]] خود خواهیم بود، این هم [[صدقات]] ما، [[حق]] [[خدا]] را جدا کن و بگیر". [[علی]] همه غنیمت‌ها را جمع و به پنج قسمت تقسیم کرد و با قرعه‌کشی، [[خمس]] آن را مشخص ساخت <ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.</ref>. به هیچ یک از [[مردم]] غنیمتی نداد؛ حال آنکه پیش از آن، [[فرماندهان]] به افرادی که حضور داشتند، چیزی از [[خمس]] می‌دادند و بعد به [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش می‌دادند. [[علی]]{{ع}} چنین نکرد و هنگامی که از او مطالبه کردند، ایشان نپذیرفت و فرمود: "من تمام[[خمس]] را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} می‌برم تا هر طور که خواست، عمل کند. وانگهی، [[رسول خدا]]{{صل}} هم‌اکنون عازم شرکت در مراسم [[حج]] است و ما با او برخورد می‌کنیم و به هر چه [[خداوند]] مقدر فرموده باشد، [[حکم]] خواهد کرد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.</ref>.
== علت وقوع [[سریه]] ==
*سپس نامه‌ای را به دست "[[عبدالله بن عمرو بن عوف مزنی]]" به حضور [[پیامبر]]{{صل}} فرستاد. او در [[نامه]] به [[پیامبر]]{{صل}} خبر داده بود که جمعی از [[قبیله]] [[زبیر]] و غیر ایشان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرده و اعلام داشته است که اگر [[مسلمان]] شوند دست از آنها برخواهد داشت؛ ولی آنها نپذیرفته‌اند و ناچار [[جنگ]] کرده است.
* درباره علت این سریه بیان شده است که [[رسول خدا]] {{صل}} [[خالد بن ولید]] را به [[یمن]] فرستاد تا [[مردم]] آنجا را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند. [[خالد بن ولید]] شش ماه در [[یمن]] به سر برد؛ اما موفقیتی کسب نشد و کسی [[دعوت]] او را [[اجابت]] نکرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} در [[رمضان]] [[سال دهم هجری]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹.</ref> [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} را به [[یمن]]<ref>(زاویه جنوب غربی جزیرة العرب را یمن می‌گویند. اعراب به سرزمین‌های واقع در سمت جنوب «یمن» اطلاق می‌کردند. اهالی حجاز به کلیه سرزمین‌هایی که در جنوب مکه است، یمن می‌گویند)، محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۳۰۱.</ref> فرستاد و امر فرمود تا در "[[قبا]]" اردو بزند. [[علی]] {{ع}} آنجا اردو زد تا همه یارانش جمع شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹.</ref>. [[پیامبر]] برای [[علی]] {{ع}} پرچمی بست و به ایشان توصیه فرمود: "هنگامی که به سرزمین آنان رسیدی با آنها [[جنگ]] نکن؛ حتی اگر آنها [[جنگ]] را شروع کردند و یکی دو نفر از شما هم کشته شدند، باز هم [[جنگ]] مکن. با آنها [[مدارا]] کن و [[گذشت]] و [[چشم‌پوشی]] خود را به آنها نشان بده. سپس به آنها بگو: آیا موافقید و میل دارید که {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ }} بگویید؟ اگر گفتند آری، بگو: آیا موافقید که [[نماز]] بگزارید؟ و اگر گفتند آری، بگو: آیا موافقید که از [[اموال]] خود [[صدقه]] بپردازید که میان فقرای شما تقسیم شود؟ و اگر پذیرفتند [[انتظار]] دیگری از آنان نداشته باش. به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر [[خداوند]] یک مرد را به دست تو [[هدایت]] کند، برایت بهتر است از آنچه که [[خورشید]] بر آن طلوع و غروب می‌کند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۹۶؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.</ref>.
*[[علی]]{{ع}} همچنین نوشته بود: "خداوندا! من را بر آنها [[پیروز]] کن. پس از اینکه گروهی از آنان کشته شدند به پیشنهادی که به آنها شده بود، پاسخ مثبت دادند و [[مسلمان]] شدند و [[زکات]] را قبول کردند. گروهی از آنان نیز برای [[آموزش]] [[امور دینی]] آمده‌اند و من مشغول [[آموزش قرآن]] به آنها هستم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲ (و با اندکی اختلاف در) علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الإشراف ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}}، با همان پیک، پیامی را برای [[علی]]{{ع}} فرستاد و امر فرمود که برای انجام مراسم [[حج]]، به موقع، خود را به [[پیامبر]]{{صل}} برساند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۹.</ref>. [[امام علی|امیرالمؤمنان]]{{ع}} به منظور شرکت در مراسم [[حج]] حرکت کرد و [[خمس]] غنیمت‌ها و هر چه که قابل حمل بود را با خود برد. هنگامی که به فُتُق <ref>(نام روستایی در [[طائف]] است)؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۵.</ref> رسید، "[[ابورافع]]" را به [[فرماندهی]] [[اصحاب]] خود و مواظبت از [[خمس]] [[منصوب]] کرد و خود با [[عجله]] پیش افتاد. ضمن [[اموال]] [[خمس]]، مقداری [[لباس]] و پارچه‌های به هم‌پیچیده [[یمنی]] و شتران و دام‌هایی بود که به [[غنیمت]] گرفته بودند و همچنین چند شتر که مربوط به [[زکات]] [[اموال]] یمنی‌ها بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۹.</ref>.
* [[علی]] {{ع}} با سیصد اسب سوار به سوی سرزمین "مذحج" حرکت کرد. این سواران، نخستین سوارانی بودند که به سرزمین [[یمن]] وارد شده بودند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۴۱.</ref>. چون به نزدیک‌ترین [[ناحیه]] که سرزمین مذحج بود، رسیدند، [[یاران علی]] پراکنده شدند و مقداری [[غنایم]] از شتر و میش و غیره و چند [[اسیر]] به دست آوردند. [[علی]]، "[[بریدة بن حصیب]]" را به [[سرپرستی]] غنیمت‌ها [[منصوب]] کرد و پیش از آنکه به سپاهی از [[مشرکان]] برخورد کند، همه [[غنایم]] را در [[اختیار]] بریده گذاشت. سپس گروهی از آنان را دید و آنها را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و تحریض و [[ترغیب]] فرمود؛ اما نپذیرفتند و شروع به تیرباران [[اصحاب علی]] {{ع}} کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹-۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.</ref>. [[علی]] {{ع}} [[پرچم]] را به "[[مسعود بن سنان سلمی]]" داد و او را پیش فرستاد. مردی از [[قبیله]] مذحج هماورد خواست. "[[اسود بن خزاعی سلمی]]" به [[نبرد]] او رفت و وی را کشت و [[جامه]] و [[سلاح]] او را برداشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.</ref>. آن‌گاه [[علی]] {{ع}} با [[اصحاب]] خود به آنها حمله کرد و بیست نفر از آنان را کشت. بقیه گریختند و [[پرچم]] خود را جا گذاشتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.</ref>.
*[[علی]]{{ع}}، یارانش را از [[سوار شدن]] به شتران [[صدقه]] و [[زکات]]، منع فرموده بود؛ اما آنها از [[ابورافع]] خواستند که لباسی به آنها بدهد. او نیز به هر یک از آنان دو [[جامه]] داد که پوشیدند. هنگامی که به منطقه سدره که داخل [[مکه]] است، رسیدند، [[امام علی]]{{ع}} برای [[دیدار]] آنها آمد که آنها را منزل دهد و سپس به حضور [[پیامبر]]{{صل}} ببرد. [[حضرت]]، متوجه شد که هر کدام از [[یاران]]، [[لباس]] نو پوشیده‌اند. جامه‌ها را [[شناخت]] و به [[ابورافع]] فرمود: "چرا چنین کرده‌اید؟" گفت: "[[اصحاب]] صحبت کردند و من از [[شکایت]] آنان ناراحت شدم و با خود [[فکر]] کردم که شما ناراحت نمی‌شوید؛ چرا که [[فرماندهان]] دیگر هم که پیش از شما بودند، چنین کرده بودند". [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "تو قبلا دیدی که من، تقاضای آنان را نپذیرفتم و حال آنکه تو تقاضای آنان را قبول کرده‌ای؟"<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۹؛ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۳.</ref>.
* [[علی]] {{ع}} آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد. آنها به سرعت پذیرفتند. چند نفر از رؤسایشان با [[علی]] {{ع}}[[بیعت]] کردند و گفتند: "ما عهده‌دار بقیه [[اقوام]] خود خواهیم بود، این هم [[صدقات]] ما، [[حق]] [[خدا]] را جدا کن و بگیر". [[علی]] همه غنیمت‌ها را جمع و به پنج قسمت تقسیم کرد و با قرعه‌کشی، [[خمس]] آن را مشخص ساخت <ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.</ref>. به هیچ یک از [[مردم]] غنیمتی نداد؛ حال آنکه پیش از آن، [[فرماندهان]] به افرادی که حضور داشتند، چیزی از [[خمس]] می‌دادند و بعد به [[رسول خدا]] {{صل}} گزارش می‌دادند. [[علی]] {{ع}} چنین نکرد و هنگامی که از او مطالبه کردند، ایشان نپذیرفت و فرمود: "من تمام[[خمس]] را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} می‌برم تا هر طور که خواست، عمل کند. وانگهی، [[رسول خدا]] {{صل}} هم‌اکنون عازم شرکت در مراسم [[حج]] است و ما با او برخورد می‌کنیم و به هر چه [[خداوند]] مقدر فرموده باشد، [[حکم]] خواهد کرد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.</ref>.
*[[علی]]{{ع}} [[ایستادگی]] کرد به طوری که جامه‌های برخی را در آورد. هنگامی که آنها به حضور [[پیامبر]]{{صل}} آمدند، از عملکرد [[علی]]{{ع}} [[شکایت]] کردند. [[پیامبر]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را خواست و فرمود: "چرا یارانت از تو [[شکایت]] دارند؟" فرمود: "من کاری نکرده‌ام که موجب [[شکایت]] آنها شود. آنچه از غنیمت‌ها که سهم آنها بود را میانشان تقسیم کردم و [[خمس]] را نگه داشتم که به حضور شما بیاورند تا هر طور [[مصلحت]] بدانید عمل کنید؛ البته [[فرماندهان]] قبلی کارهایی می‌کرده‌اند و از جمله به هر کس می‌خواسته‌اند از [[خمس]] چیزی می‌داده‌اند؛ ولی من این طور [[مصلحت]] دانستم که آن را پیش شما بیاورم، تا هر طور می‌خواهید [[رفتار]] کنید". [[رسول خدا]]{{صل}} نیز در جواب ایشان [[سکوت]] کرد<ref>علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الإشراف، ص۲۳۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۹.</ref> و به [[نقلی]] فرمود: {{متن حدیث| لَا تَشْكُوا عَلِيّاً فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ}}.
* سپس نامه‌ای را به دست "[[عبدالله بن عمرو بن عوف مزنی]]" به حضور [[پیامبر]] {{صل}} فرستاد. او در [[نامه]] به [[پیامبر]] {{صل}} خبر داده بود که جمعی از [[قبیله]] [[زبیر]] و غیر ایشان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرده و اعلام داشته است که اگر [[مسلمان]] شوند دست از آنها برخواهد داشت؛ ولی آنها نپذیرفته‌اند و ناچار [[جنگ]] کرده است.
*از دستاوردها و نتایج مهم این سریه آن بود که پس از [[اسلام آوردن]] [[قبیله]] [[همدان]]، اهل [[یمن]] نیز [[اسلام]] آوردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الإشراف، ص۲۳۸.</ref> و نقش بسیاری را در [[پیشرفت]] [[اسلام]] ایفا کردند. اهل [[یمن]] به [[شیعیان علی]]{{ع}} معروف شدند و این مسئله از نتایج مهم این سریه به شمار می‌رود<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه امام علی به یمن (مقاله)|سریه امام علی به یمن]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۳۱-۴۳۴.</ref>.
* [[علی]] {{ع}} همچنین نوشته بود: "خداوندا! من را بر آنها [[پیروز]] کن. پس از اینکه گروهی از آنان کشته شدند به پیشنهادی که به آنها شده بود، پاسخ مثبت دادند و [[مسلمان]] شدند و [[زکات]] را قبول کردند. گروهی از آنان نیز برای [[آموزش]] [[امور دینی]] آمده‌اند و من مشغول [[آموزش قرآن]] به آنها هستم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲ (و با اندکی اختلاف در) علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الإشراف ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}}، با همان پیک، پیامی را برای [[علی]] {{ع}} فرستاد و امر فرمود که برای انجام مراسم [[حج]]، به موقع، خود را به [[پیامبر]] {{صل}} برساند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۹.</ref>. [[امام علی|امیرالمؤمنین]] {{ع}} به منظور شرکت در مراسم [[حج]] حرکت کرد و [[خمس]] غنیمت‌ها و هر چه که قابل حمل بود را با خود برد. هنگامی که به فُتُق <ref>(نام روستایی در [[طائف]] است)؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۵.</ref> رسید، "[[ابورافع]]" را به [[فرماندهی]] [[اصحاب]] خود و مواظبت از [[خمس]] [[منصوب]] کرد و خود با [[عجله]] پیش افتاد. ضمن [[اموال]] [[خمس]]، مقداری [[لباس]] و پارچه‌های به هم‌پیچیده [[یمنی]] و شتران و دام‌هایی بود که به [[غنیمت]] گرفته بودند و همچنین چند شتر که مربوط به [[زکات]] [[اموال]] یمنی‌ها بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۹.</ref>.
* [[علی]] {{ع}}، یارانش را از [[سوار شدن]] به شتران [[صدقه]] و [[زکات]]، منع فرموده بود؛ اما آنها از [[ابورافع]] خواستند که لباسی به آنها بدهد. او نیز به هر یک از آنان دو [[جامه]] داد که پوشیدند. هنگامی که به منطقه سدره که داخل [[مکه]] است، رسیدند، [[امام علی]] {{ع}} برای [[دیدار]] آنها آمد که آنها را منزل دهد و سپس به حضور [[پیامبر]] {{صل}} ببرد. [[حضرت]]، متوجه شد که هر کدام از [[یاران]]، [[لباس]] نو پوشیده‌اند. جامه‌ها را [[شناخت]] و به [[ابورافع]] فرمود: "چرا چنین کرده‌اید؟" گفت: "[[اصحاب]] صحبت کردند و من از [[شکایت]] آنان ناراحت شدم و با خود [[فکر]] کردم که شما ناراحت نمی‌شوید؛ چرا که [[فرماندهان]] دیگر هم که پیش از شما بودند، چنین کرده بودند". [[امام علی]] {{ع}} فرمود: "تو قبلا دیدی که من، تقاضای آنان را نپذیرفتم و حال آنکه تو تقاضای آنان را قبول کرده‌ای؟"<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۹؛ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۳.</ref>.
* [[علی]] {{ع}} [[ایستادگی]] کرد به طوری که جامه‌های برخی را در آورد. هنگامی که آنها به حضور [[پیامبر]] {{صل}} آمدند، از عملکرد [[علی]] {{ع}} [[شکایت]] کردند. [[پیامبر]] {{صل}}، [[علی]] {{ع}} را خواست و فرمود: "چرا یارانت از تو [[شکایت]] دارند؟" فرمود: "من کاری نکرده‌ام که موجب [[شکایت]] آنها شود. آنچه از غنیمت‌ها که سهم آنها بود را میانشان تقسیم کردم و [[خمس]] را نگه داشتم که به حضور شما بیاورند تا هر طور [[مصلحت]] بدانید عمل کنید؛ البته [[فرماندهان]] قبلی کارهایی می‌کرده‌اند و از جمله به هر کس می‌خواسته‌اند از [[خمس]] چیزی می‌داده‌اند؛ ولی من این طور [[مصلحت]] دانستم که آن را پیش شما بیاورم، تا هر طور می‌خواهید [[رفتار]] کنید". [[رسول خدا]] {{صل}} نیز در جواب ایشان [[سکوت]] کرد<ref>علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الإشراف، ص۲۳۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۹.</ref> و به [[نقلی]] فرمود: {{متن حدیث| لَا تَشْكُوا عَلِيّاً فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ}}.
* از دستاوردها و نتایج مهم این سریه آن بود که پس از [[اسلام آوردن]] [[قبیله]] [[همدان]]، اهل [[یمن]] نیز [[اسلام]] آوردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الإشراف، ص۲۳۸.</ref> و نقش بسیاری را در [[پیشرفت]] [[اسلام]] ایفا کردند. اهل [[یمن]] به [[شیعیان علی]] {{ع}} معروف شدند و این مسئله از نتایج مهم این سریه به شمار می‌رود<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه امام علی به یمن (مقاله)|سریه امام علی به یمن]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۳۱-۴۳۴.</ref>.
 
==سریه [[یمن]]==
به [[نقلی]]، [[امیر مؤمنان]]{{ع}} دو بار از سوی [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} به یمن رفته است که یکی از آن دو در [[رمضان]] [[سال دهم]] بوده است<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۹۰.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} پیش از آن [[خالد بن ولید]] را برای [[دعوت]] [[مردم یمن]] به [[اسلام]] [[مأمور]] ساخت. او شش ماه در یمن ماند، ولی کسی دعوتش را پاسخ نداد. سپس [[پیغمبر]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را بدان جا گسیل کرد و به او [[فرمان]] داد خالدبن ولید را بازگرداند و به هر یک از همراهانش نیز که می‌خواهند بازگردند، [[اجازه]] دهد بازگردند. [[براء بن عازب انصاری]] در این باره می‌گوید: چون به یمن رسیدیم و خبر ورود ما به [[مردم]] رسید، پیرامون علی{{ع}} گرد آمدند. [[نماز]] را با علی{{ع}} خواندیم. پس از نماز ما را به یک صف درآورد و آن‌گاه ایستاد و [[حمد]] و ثنای [[خدا]] را به جا آورد. سپس [[نامه]] رسول خدا{{صل}} را بر آن مردم خواند. در پی آن همه [[قبیله همدان]] در یک [[روز]] اسلام آوردند. علی{{ع}} [[اسلام آوردن]] [[همدانیان]] را به پیغمبر نوشت. رسول خدا{{صل}} پس از خواندن نامه [[سجده]] کرد و سپس نشست و فرمود: «[[سلام]] بر همدان! سلام بر همدان!» پس از اسلام آوردن قبیله همدان، همه مردم یمن اسلام آوردند<ref>طبری، محمد بن جریر تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۱؛ شیخ مفید، الارشاد ج۱، ص۵۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۰۵.</ref>.
 
[[واقدی]] درباره این [[مأموریت]] نقلی دیگر دارد که خلاصه آن چنین است: پیغمبر در رمضان سال دهم برای [[سفر]] به یمن، به علی{{ع}} دستور داد در [[قبا]] [[اردو]] بزند. علی{{ع}} در آنجا اردو زد تا یارانش همه شدند. پیغمبر برای علی{{ع}} پرچمی بست و به نیزه [[نصب]] کرد و به او داد. سپس عمامه‌ای برایش پیچید که سه دور بود و یک ذرع از جلو و یک وجب از پشت سر آویخته بود. آن‌گاه برای [[دعوت به اسلام]] سفارش‌های لازم را فرمود و او را روانه کرد. علی{{ع}} با سیصد سوار حرکت کرد و اینان نخستین سواران [[اسلام]] بودند که به [[یمن]] می‌رفتند چون به مَذحج رسیدند، به گروهی از آنان برخوردند و آنان را [[تحریض]] و [[ترغیب]] کردند که اسلام آورند، ولی [[مذحجیان]] نپذیرفتند و [[اصحاب علی]]{{ع}} را به تیر گرفتند. پس از آن‌که مردی از آنان با [[پرچمدار]] علی{{ع}} تن به تن جنگید و کشته شد، علی{{ع}} و اصحابش [[حمله]] کردند و بیست نفر را کشتند. بقیه پراکنده شدند و گریختند. سپس علی{{ع}} [[مردم]] را به اسلام فراخواند که به سرعت پذیرفتند و چند تن از رؤسای آنان با علی{{ع}} [[بیعت]] کردند و [[مسلمان]] شدن دیگر کسان خود را بر عهده گرفتند. چون علی{{ع}} بر [[دشمن]] [[پیروز]] شد و آنان مسلمان شدند، نامه‌ای به [[پیغمبر]] نوشت. در این [[نامه]] به آن حضرت خبر داد که به [[قبیله]] [[زبید]] و جز آنان برخورده است و آنان را به اسلام [[دعوت]] کرده، ولی نپذیرفته‌اند و از [[جنگ]] ناگزیر است. علی{{ع}} همچنین نوشته بود:
[[خداوند]] مرا بر آنان پیروز گرداند و پس از آن‌که گروهی کشته شدند، دیگر مردم دعوت ما را پذیرفتند و مسلمان شدند و به [[زکات]] گردن نهادند و گروهی از آنان برای [[آموزش]] امور [[دین]] آمده‌اند و من مشغول [[آموزش قرآن]] به آنانم<ref>ر.ک: واقدی، مغازی، ج۳، ص۸۲۶-۸۲۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[امام علی در عهد پیامبر (مقاله)| مقاله «امام علی در عهد پیامبر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]] ص ۲۰۷.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[امام علی]] {{ع}}
* [[یمن]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه امام علی به یمن (مقاله)|سریه امام علی به یمن]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه امام علی به یمن (مقاله)|سریه امام علی به یمن]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:1368106.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[امام علی در عهد پیامبر (مقاله)| مقاله «امام علی در عهد پیامبر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۸''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سریه]]
[[رده:سریه]]
[[رده:سریه امام علی به یمن]]
[[رده:سریه امام علی به یمن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۱۴

سریه چیست؟

علت وقوع سریه

سریه یمن

به نقلی، امیر مؤمنان(ع) دو بار از سوی پیغمبر اکرم(ص) به یمن رفته است که یکی از آن دو در رمضان سال دهم بوده است[۲۰]. رسول خدا(ص) پیش از آن خالد بن ولید را برای دعوت مردم یمن به اسلام مأمور ساخت. او شش ماه در یمن ماند، ولی کسی دعوتش را پاسخ نداد. سپس پیغمبر، علی بن ابی طالب(ع) را بدان جا گسیل کرد و به او فرمان داد خالدبن ولید را بازگرداند و به هر یک از همراهانش نیز که می‌خواهند بازگردند، اجازه دهد بازگردند. براء بن عازب انصاری در این باره می‌گوید: چون به یمن رسیدیم و خبر ورود ما به مردم رسید، پیرامون علی(ع) گرد آمدند. نماز را با علی(ع) خواندیم. پس از نماز ما را به یک صف درآورد و آن‌گاه ایستاد و حمد و ثنای خدا را به جا آورد. سپس نامه رسول خدا(ص) را بر آن مردم خواند. در پی آن همه قبیله همدان در یک روز اسلام آوردند. علی(ع) اسلام آوردن همدانیان را به پیغمبر نوشت. رسول خدا(ص) پس از خواندن نامه سجده کرد و سپس نشست و فرمود: «سلام بر همدان! سلام بر همدان!» پس از اسلام آوردن قبیله همدان، همه مردم یمن اسلام آوردند[۲۱].

واقدی درباره این مأموریت نقلی دیگر دارد که خلاصه آن چنین است: پیغمبر در رمضان سال دهم برای سفر به یمن، به علی(ع) دستور داد در قبا اردو بزند. علی(ع) در آنجا اردو زد تا یارانش همه شدند. پیغمبر برای علی(ع) پرچمی بست و به نیزه نصب کرد و به او داد. سپس عمامه‌ای برایش پیچید که سه دور بود و یک ذرع از جلو و یک وجب از پشت سر آویخته بود. آن‌گاه برای دعوت به اسلام سفارش‌های لازم را فرمود و او را روانه کرد. علی(ع) با سیصد سوار حرکت کرد و اینان نخستین سواران اسلام بودند که به یمن می‌رفتند چون به مَذحج رسیدند، به گروهی از آنان برخوردند و آنان را تحریض و ترغیب کردند که اسلام آورند، ولی مذحجیان نپذیرفتند و اصحاب علی(ع) را به تیر گرفتند. پس از آن‌که مردی از آنان با پرچمدار علی(ع) تن به تن جنگید و کشته شد، علی(ع) و اصحابش حمله کردند و بیست نفر را کشتند. بقیه پراکنده شدند و گریختند. سپس علی(ع) مردم را به اسلام فراخواند که به سرعت پذیرفتند و چند تن از رؤسای آنان با علی(ع) بیعت کردند و مسلمان شدن دیگر کسان خود را بر عهده گرفتند. چون علی(ع) بر دشمن پیروز شد و آنان مسلمان شدند، نامه‌ای به پیغمبر نوشت. در این نامه به آن حضرت خبر داد که به قبیله زبید و جز آنان برخورده است و آنان را به اسلام دعوت کرده، ولی نپذیرفته‌اند و از جنگ ناگزیر است. علی(ع) همچنین نوشته بود: خداوند مرا بر آنان پیروز گرداند و پس از آن‌که گروهی کشته شدند، دیگر مردم دعوت ما را پذیرفتند و مسلمان شدند و به زکات گردن نهادند و گروهی از آنان برای آموزش امور دین آمده‌اند و من مشغول آموزش قرآن به آنانم[۲۲].[۲۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲.
  2. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹.
  3. (زاویه جنوب غربی جزیرة العرب را یمن می‌گویند. اعراب به سرزمین‌های واقع در سمت جنوب «یمن» اطلاق می‌کردند. اهالی حجاز به کلیه سرزمین‌هایی که در جنوب مکه است، یمن می‌گویند)، محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۳۰۱.
  4. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹.
  5. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۹۶؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۴۱.
  7. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹-۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.
  8. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.
  9. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.
  10. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.
  12. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲ (و با اندکی اختلاف در) علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الإشراف ص۲۲۸-۲۲۹.
  13. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۹.
  14. (نام روستایی در طائف است)؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۵.
  15. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۹.
  16. محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۹؛ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۳.
  17. علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الإشراف، ص۲۳۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۹.
  18. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الإشراف، ص۲۳۸.
  19. اکبری، هادی، سریه امام علی به یمن، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۱-۴۳۴.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۹۰.
  21. طبری، محمد بن جریر تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۱؛ شیخ مفید، الارشاد ج۱، ص۵۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۰۵.
  22. ر.ک: واقدی، مغازی، ج۳، ص۸۲۶-۸۲۹.
  23. رجبی، محمد حسین، مقاله «امام علی در عهد پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۲۰۷.