بحث:نظارت بر کارگزاران در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «===مراقبت از کارگزاران و نظارت دائم بر آنها=== امام علی{{ع}} با همه سخت‌گیری و دقتی که در امر انتخاب افراد شایسته برای مقام‌ها و مسئولیت‌های حکومتی و کارگزاران خویش داشت، پس از انتخابشان، آنان را به حال خود و انگذاشت که هر کاری خواس...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
===[[مراقبت از کارگزاران]] و [[نظارت]] دائم بر آنها===
==مراقبت از کارگزاران و [[نظارت]] دائم بر آنها==
امام علی{{ع}} با همه [[سخت‌گیری]] و دقتی که در امر [[انتخاب]] افراد شایسته برای مقام‌ها و مسئولیت‌های [[حکومتی]] و [[کارگزاران]] خویش داشت، پس از انتخابشان، آنان را به حال خود و انگذاشت که هر کاری خواستند انجام دهند؛ بلکه برای نظارت بر آنان چند مطلب را رعایت کرد:
امام علی{{ع}} با همه سخت‌گیری و دقتی که در امر [[انتخاب]] افراد شایسته برای مقام‌ها و مسئولیت‌های [[حکومتی]] و [[کارگزاران]] خویش داشت، پس از انتخابشان، آنان را به حال خود و انگذاشت که هر کاری خواستند انجام دهند؛ بلکه برای نظارت بر آنان چند مطلب را رعایت کرد:


۱. [[پند]] و اندرزهای گوناگون به آنان و [[راهنمایی]] و نشان دادن [[خط مشی]] و شیوه و [[رفتار]] [[کارگزار]] [[صالح]]، آنان را در برابر فریبندگی‌های [[قدرت]] و [[مقام]] و لغزش‌گاه‌ها بیمه می‌کرد. بهترین نمونه، [[نامه‌ها]] و سفارش‌هایی است که به کارگزاران خویش نوشته است؛ از آن جمله در [[عهدنامه مالک اشتر]]، او را در مقابل حوادث و چگونگی حکومت و [[زمامداری]] چنین راهنمایی می‌کند:
۱. [[پند]] و اندرزهای گوناگون به آنان و [[راهنمایی]] و نشان دادن [[خط مشی]] و شیوه و [[رفتار]] [[کارگزار]] [[صالح]]، آنان را در برابر فریبندگی‌های [[قدرت]] و [[مقام]] و لغزش‌گاه‌ها بیمه می‌کرد. بهترین نمونه، [[نامه‌ها]] و سفارش‌هایی است که به کارگزاران خویش نوشته است؛ از آن جمله در [[عهدنامه مالک اشتر]]، او را در مقابل حوادث و چگونگی حکومت و [[زمامداری]] چنین راهنمایی می‌کند:

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۶

مراقبت از کارگزاران و نظارت دائم بر آنها

امام علی(ع) با همه سخت‌گیری و دقتی که در امر انتخاب افراد شایسته برای مقام‌ها و مسئولیت‌های حکومتی و کارگزاران خویش داشت، پس از انتخابشان، آنان را به حال خود و انگذاشت که هر کاری خواستند انجام دهند؛ بلکه برای نظارت بر آنان چند مطلب را رعایت کرد:

۱. پند و اندرزهای گوناگون به آنان و راهنمایی و نشان دادن خط مشی و شیوه و رفتار کارگزار صالح، آنان را در برابر فریبندگی‌های قدرت و مقام و لغزش‌گاه‌ها بیمه می‌کرد. بهترین نمونه، نامه‌ها و سفارش‌هایی است که به کارگزاران خویش نوشته است؛ از آن جمله در عهدنامه مالک اشتر، او را در مقابل حوادث و چگونگی حکومت و زمامداری چنین راهنمایی می‌کند: ای مالک، بدان من تو را به کشوری فرستادم که پیش از تو دولت‌های عادل و ستم‌گری بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهای تو همان‌گونه می‌نگرند که تو در امور زمامداران پس از خود مین‌گری و هماره درباره تو همان خواهند گفت که تو در باره آنها می‌گفتی. گاه از آنها لغزش و خطا سر می‌زند.... از گذشت خود آن مقدار به آنها عطا کن که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت کند. باید افرادی که درباره مردم عیب‌جوترند، از تو دور باشند. در تصدیق سخن‌چینان شتاب مکن؛ زیرا آنان اگر چه در لباس ناصحان جلوه‌گر شوند، خیانت‌کارند. بخیل را در مشورت خود دخالت مده؛ زیرا تو را از احسان منصرف و از تهیدستی و فقر می‌ترساند. بدترین وزیران کسانی هستند که وزیر زمامداران بد و اشرار پیش از تو بوده‌اند. هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در دیده‌ات مساوی باشند. فرمانده سپاهت را کسی قرار ده که پیش تو برای خدا و پیامبر و امام تو خیرخواه‌تر از همه و پاکدل‌تر و عاقل‌تر باشد.

با افراد باشخصیت و اصیل و خانواده‌های صالح و خوش‌سابقه رابطه برقرار کن و پس از آن با مردم شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار؛ چراکه آنها کانون گرم و مراکز نیکی‌اند. در میان مردم، برترین فرد نزد خداوند را برای قضاوت برگزین. در کارهای کارمندانت بنگر و آنها را با آزمایش به کار وادار. مالیات را با دقت زیر نظر بگیر؛ به گونه‌ای که به صلاح مالیات‌دهندگان باشد. برای مراجعان وقتی مقرر کن تا خود به نیاز آنان رسیدگی کنی. مجلس عمومی و همگانی برای آنها تشکیل ده و درهای آن را به روی هیچ‌کس نبند. هیچ‌گاه خود را زمانی طولانی از رعیت پنهان مدار؛ چراکه دور بودن زمامدار از چشم رعایا، خود موجب نوعی محدودیت و بی‌اطلاعی از امور مملکت است[۱]. اینها راهنمایی‌ها و پند و اندرزهایی است که کارگزار را در مورد ندانم کاری‌ها و چگونگی برخورد با افراد زیر نفوذ حکومت خویش، بیمه می‌کند.

۲. پرداخت حقوق کافی و بی‌نیاز کردن کارگزاران؛ تا چشم طمع به مال مردم ندوزند و نیازمند نشوند و در زمامداری، زیر سلطه قدرتمندان و زورگویان، اشراف و ثروتمندان قرار نگیرند. در قسمتی دیگر از عهدنامه مالک، به این مطلب تصریح کرده است: سپس حقوق کافی به آنان (کارگزاران و کارمندانت) بده؛ زیرا این کار آنها را در اصلاح خویش تقویت می‌کند و از خیانت در اموالی که زیر دست آنها است بی‌نیاز می‌سازد[۲]. در نامه‌ای به یکی از کارگزاران خراج و گرد آورنده مالیات چنین نوشته است: بدان برای تو در این زکات نصیب مشخص و حق معینی است.... همان‌گونه که ما حق تو را چنان‌که باید و شاید می‌دهیم، تو هم باید به حقوق آنان وفادار باشی[۳].

۳. بازرسی کارگزاران و فرمانداران، از نظارت‌های همیشگی امام علی(ع) بود. حضرت بازرسانی خبره و متعهد از افرادی پاک و امین برگزیده بود که به صورت آشکار و پنهان برکار فرمانداران و متولیان امور نظارت داشتند و تمام اعمال آنان را روزانه به امام گزارش می‌دادند. در نامه‌ای به مالک بن کعب[۴]، یکی از فرمانداران خود، به وی دستور می‌دهد که شخصی را به جای خویش گذاشته، خود با شماری از یارانش، به سواد عراق برود و درباره کارگزاران حضرت، رفتار و عملکرد آنان در فاصله بین دجله و عذیب، تحقیق کند؛ سپس به محل حکومت خویش بازگردد و گزارش رفتار کارگزاران را به وی بدهد[۵]. در عهدنامه مالک اشتر، ابتدا وی را به انتخاب افراد شایسته مأموریت می‌دهد؛ پس از آن می‌فرماید: پس در انتخاب آنان، هرگز به فراست و خوش‌بینی و خوش‌گمانی تکیه مکن؛ زیرا افراد زرنگ، راه جلب‌نظر و خوش‌بینی زمامداران را با ظاهر‌سازی و خوش‌خدمتی خوب می‌دانند؛ در حالی که ورای این ظاهر جالب، هیچ‌گونه امانتدارای و خیرخواهی وجود ندارد[۶].

سپس به وی دستور می‌دهد: با فرستادن مأموران مخفی راستگو و باوفا، کارهای آنان را زیر نظر بگیرد؛ زیرا مراقبت و بازرسی مداوم و پنهانی، سبب می‌شود که آنان به امانتداری و مدارای با مردم وادار شوند. اعوان و انصار خویش را سخت زیر نظر بگیر. اگر یکی از آنان به خیانت دست زد و مأموران مخفی تو به اتفاق چنین گزارشی دادند، به همین مقدار از شهادت بسنده کن و او را زیر تازیانه کیفر بگیر و به مقدار خیانتی که انجام داده، او را مجازات کن؛ سپس وی را در مقام خواری و مذلت بنشان و نشانه خیانت را بر او بنه و گردنبند ننگ و بدنامی را به گردنش بیفکن [تا عبرت دیگران شود][۷]. آن حضرت در نامه‌ای به یکی از کارگزارانش نوشته است: به من درباره تو گزارشی رسیده است که اگر انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده‌ای، امامت را عصیان کرده‌ای و امانتی را که به تو داده شده، به رسوایی کشیده‌ای![۸].

در نامه‌ای به منذر بن جارود، فرماندار خود در اصطخر نوشته است: به من گزارش داده‌اند که کارهای حکومتی را رها کرده، به لهو و لعب و صید و شکار می‌پردازی و به تفریح و گردش می‌روی و در اموال عمومی و خداوند دست خیانت دراز کرده، به خویشاوندانت داده‌ای. گویی که میراث پدر و مادر تو است. به خدا سوگند! اگر این گزارش درست باشد، همه خویشاوندانت و خاک کفشت از تو بهتر خواهند بود و بدان که لهو و لعب مورد رضای خداوند نیست و خیانت به مسلمانان است[۹]. سپس او را برکنار و مجازات کرد. در موارد دیگری نیز حضرت به کارگزارانش نامه‌هایی نوشته که نشان می‌دهد به شدت مراقب آنان بوده و بر آنها مأموران مخفی گمارده است که گزارش‌هایی را درباره رفتارشان به امام می‌داده‌اند[۱۰].

۴. تشویق و تنبیه کارگزاران نیز از دیگر راه‌های مراقبت از آنها بود که علی(ع) به آن حساسیت نشان می‌داد و کارگزارانی که در حوزه فرمانداری خویش به درستی رفتار می‌کردند، تشویق می‌کرد و آنان را که خیانت می‌ورزیدند، سخت کیفر می‌داد و تنبیه و برکنار می‌کرد. امام در دستوری به مالک اشتر، در مورد تشویق و تنبیه کارگزاران می‌فرماید: هرگز نباید نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان باشند که میل نیکوکار را در نیکی کم می‌کند و بدکردار را به بدی وا می‌دارد. هر یک از آنها را مطابق کاری که انجام داده‌اند، پاداش و جزا بده[۱۱]. از نظر امام، تشویق بجا و تنبیه مناسب، نیکان را به تلاش و درست‌کاری بیش‌تر تشویق می‌سازد و بدان را از کارهای ناشایست باز می‌دارد و متنبه می‌سازد. از نظر علی(ع) تشویق و تنبیه و پاداش و مجازات، باید درست و به اندازه و متناسب با کارشان انجام شود؛ وگرنه نتیجه آن عکس خواهد بود و موجب گمراهی آنان می‌شود. امام درباره مجازات و تنبیه بیش از حد می‌فرماید: «افراط در سرزنش، میزان لجاجت را افزون‌تر می‌سازد»[۱۲]. نقل است که امیر مؤمنان(ع) به قنبر فرمان داد تا مردی را حد بزند. قنبر چند تازیانه بیش‌تر از حدی که تعیین شده بود، بر محکوم زد. حضرت چون دید، قنبر از حد تعیین شده فراتر رفته، وی را سرزنش کرد و آن چند تازیانه را بر خود قنبر زد[۱۳]. گاهی نیز می‌فرمود: «ازْجُرِ الْمُسِي‌ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ‌»[۱۴]؛ «گنه‌کار را با پاداش دادن، به نیکوکار تنبیه کن».

حضرت وقتی می‌دید موانع باز دارنده‌ای که بر سر راه کارگزاران قرار داده تا آنها ستم و فساد و خیانت نکنند، تأثیری نداشته، با گزارش‌هایی که از طرف مأموران مخفی می‌رسید، خیانت‌کاران را متناسب با آن مجازات می‌کرد. برخی را فقط با نوشتن نامه سرزنش‌آمیز تنبیه می‌کرد؛ مانند: عثمان بن حنیف، فرماندار خویش در بصره که مرتکب اشتباه شد و به مهمانی ثروتمندان رفته، بر سر سفره رنگارنگ نشسته و رعایای فقیر و گرسنه را از یاد برده بود[۱۵]. آن‌گاه که شنید منذر بن بن جارود عبدی خیانت کرده است، او را سخت توبیخ و بلافاصله از کار برکنار کرد[۱۶]. همچنین وقتی سوده همدانی نزد حضرت آمد و از عامل و کارگزار وی شکایت کرد و گزارشی از رفتار وی را به امام داد، حضرت نامه‌ای نوشت و به سوده همدانی داد که در آن، کارگزار خویش را سرزنش و از کار برکنار کرده بود[۱۷]. این نشان می‌دهد که فقط مأموران مخفی نبودند که رفتار کارگزاران را زیر نظر داشتند و به علی(ع) گزارش می‌دادند؛ بلکه افراد عادی نیز بر اثر اعتماد و اطمینان به عدالت علی(ع) به این کار دست می‌زدند و اگر حضرت به درستی گزارش آنان اطمینان می‌یافت، بی‌معطلی و تأخیر، کارگزارانش را از کار برکنار می‌کرد[۱۸].

۵. حسابرسی کارگزاران: با همه اینها حضرت امیر(ع) به صورتی دقیق و سختگیرانه، به حسابرسی کارگزاران خویش می‌پرداخت و در نامه‌هایی که به آنان می‌نوشت، جمله «إِرْفَعْ إِلَيَ حِسَابَكَ‌»؛ «گزارش حساب‌ها و عملکرد [یا به تعبیر امروزی، بیلان کارت] را برایم بفرست»[۱۹]، وجود داشت. زیاد بن ابیه، کارگزار حضرت در فارس بود. حضرت برای آگاهی از اوضاع و احوال وی، مأموری را فرستاد و به او دستور داد پس از حسابرسی کامل، آن‌چه را زیاد گرد آورده است نزد من بیاور. زیاد، گزارش نادرستی به مأمور داد. امام از طریق دیگر مأموران خویش دانست که زیاد گزارشی نادرست به مأمور وی داده است؛ از این رو نامه‌ای به وی نوشت و فرمود: ای زیاد، به خدا سوگند! تو دروغ گفته‌ای و اگر خراج و مالیاتی را که از مردم گرفته‌ای، کامل نزد ما نفرستی، بر تو بسیار سخت خواهیم گرفت و مجازات سختی خواهی دید؛ مگر اینکه آنچه گزارش داده‌ای، محتمل باشد[۲۰].

۶. نهی از پذیرش هدیه: حضرت علی(ع) کارگزاران خویش را از پذیرش هر نوع هدیه و رشوه‌ای منع کرده است و اگر یکی از آنها از مردم هدیه‌ای می‌گرفت، از او می‌ستاند و در بیت‌المال قرار می‌داد؛ زیرا اعتقاد داشت گرفتن هدیه خیانت، و ستاندن رشوه، شرک به خدا است؛ از این رو با صراحت کامل می‌فرمود: «هر کارگزار و زمامداری که هدیه‌ای بپذیرد، خیانت کرده و آن‌که از مردم رشوه بگیرد، به خداوند شرک آورده است»[۲۱]. نوشته‌اند: یکی از کارگزاران حضرت از بنی‌اسد، ظرفی پر از هدایا که رعایایش به وی داده بودند، نزد او آورد و گفت: گروهی از مردم به من هدیه‌هایی داده‌اند که همه را جمع کرده، نزد شما آورده‌ام. حال اگر حلال است، آنها را بردارم و اگر حلال نیست، در اختیار شما است. حضرت فرمود: اگر این هدایا را نگاه داشته بودی، خیانت به شمار می‌رفت؛ سپس آنها را از وی گرفت و در بیت‌المال قرار داد[۲۲]. در مورد فردی که قصد داشت به خود حضرت هدیه‌ای بدهد، فرمود: شگفت‌آورتر از [داستان عقیل و درخواست او] داستان کسی است که نیمه شب ظرفی سر پوشیده پر از حلوای خوش طعم، به در خانه ما آورد؛ ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم. گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند! از طریق آیین خدا وارد شده‌ای که مرا بفریبی؟! دستگاه ادراکت به هم ریخته یا دیوانه شده‌ای یا هذیان می‌گویی؟ به خدا سوگند! اگر اقلیم‌های هفتگانه را با آن‌چه در زیر آسمان‌ها است به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه‌ای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد و این دنیای شما از برگ جویده‌ای که در دهان ملخی باشد، نزد من خوارتر و بی‌ارزش‌تر است[۲۳].[۲۴].

پانویس

  1. نهج البلاغه، نامه ۳۸.
  2. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  3. نهج البلاغه، نامه ۲۶.
  4. در بعضی منابع تاریخی، به اشتباه کعب بن مالک ثبت شده است.
  5. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۴.
  6. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  7. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  8. نهج البلاغه، نامه ۴۰.
  9. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۹۱؛ نهج البلاغه، نامه ۷۱؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۳.
  10. ر.ک: نهج البلاغه، نامه‌های: ۷۰، ۴۵، ۴۴، ۳۴، ۲۰، ۱۸، ۳؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۹۰، ۳۹۸، ۳۹۷؛ یعقوبی، احمد بن یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۴؛ زمخشری، ربیع الابرار، ج۲، ص۷۱۹؛ آبی، منصور بن حسین، نثر الدر، ج۱، ص۲۹۲؛ ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۸۹.
  11. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  12. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ص۱۶.
  13. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۲۶۰.
  14. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۷.
  15. نهج البلاغه، نامه ۴۵.
  16. نهج البلاغه، نامه ۷۱.
  17. نهج البلاغه، نامه ۷۱.
  18. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۳۳۶.
  19. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۹۷؛ نهج البلاغه، نامه ۴۰.
  20. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۹۰؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ البعقوبی، ج۲، ص۲۰۴.
  21. شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص۳۱۰.
  22. وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج۱، ص۵۹.
  23. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
  24. رفیعی، علی، مقاله «سیره امام علی»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۶۱.