عمرو بن مره شحبی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
بنا برآنچه بیان شد، دو تن برای مقابله با بیاع بن قیس اعزام شده‌اند: اسود و عمرو، که هر دو را می‌‌توان جزو [[فرماندهان]] انتظامی [[امام علی]]{{ع}} دانست. شاید این دو در این عملیات حضور داشتند ولی برخی اسود و برخی نیز عمرو را [[فرمانده]] دانسته‌اند.
بنا برآنچه بیان شد، دو تن برای مقابله با بیاع بن قیس اعزام شده‌اند: اسود و عمرو، که هر دو را می‌‌توان جزو [[فرماندهان]] انتظامی [[امام علی]]{{ع}} دانست. شاید این دو در این عملیات حضور داشتند ولی برخی اسود و برخی نیز عمرو را [[فرمانده]] دانسته‌اند.


اکنون مناسب است به گزارش دیگری از [[ابن کلبی]] اشاره کنم که شاید مرتبط با این خبر باشد. وی می‌نویسد: از بنی‌عروه [[ابو‌طفیل]] است که مردی [[شریف]] بود و اشعاری خطاب به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} گفت: وقتی [[بکر بن وائل]] بر شترهای او [[یورش]] آورده و آنها را به [[کوفه]] بردند، وی نزد علی آمد و ضایع شدن حقش را مطرح و در محضر علی تظلم کرد و گفت: بر من یورش [[سختی]] آورده شد از سوی برخی کم خردان به جهت دریافت باقی مانده یک هفتم از [[مالی]] ([[زکات]]) که قابل دسترسی بود. من آمده‌ام به تو [[شکایت]] کنم از ریختن [[خون]] و مالی که بدون [[خون ریزی]] (کشته شدن قبلی) گرفته‌اند. پس تو بعد از [[خدا]] پناه‌گاه گرفتار و [[ستم دیده]] هستی و گیرنده [[حق]] از قوی‌ترین [[دشمنان]]<ref>ابن کلبی، [[نسب]] معد و [[الیمن]] [[الکبیر]]، ص۵۶۹: {{عربی|أَخشَنَ شُنَّ علی مِنْ بَعْضِ اللَّمم... فِی غَدرةٍ سَبْعاً مِن مالِ الأَمَمأَتاک یَشْکوُ رَقْمَةَ من الرَّقمَ... دَماً ومالاً أَخَذُوا مِنْ غَیرِ دَمِفأَنتَ بَعدَ الله کهفُ المُقْتَصمِ... والآخذ الحَقَّ مِنَ الأقوَی الخَصَمْ}}<ref>
اکنون مناسب است به گزارش دیگری از [[ابن کلبی]] اشاره کنم که شاید مرتبط با این خبر باشد. وی می‌نویسد: از بنی‌عروه [[ابو‌طفیل]] است که مردی [[شریف]] بود و اشعاری خطاب به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} گفت: وقتی [[بکر بن وائل]] بر شترهای او [[یورش]] آورده و آنها را به [[کوفه]] بردند، وی نزد علی آمد و ضایع شدن حقش را مطرح و در محضر علی تظلم کرد و گفت: بر من یورش [[سختی]] آورده شد از سوی برخی کم خردان به جهت دریافت باقی مانده یک هفتم از [[مالی]] ([[زکات]]) که قابل دسترسی بود. من آمده‌ام به تو [[شکایت]] کنم از ریختن [[خون]] و مالی که بدون [[خون ریزی]] (کشته شدن قبلی) گرفته‌اند. پس تو بعد از [[خدا]] پناه‌گاه گرفتار و [[ستم دیده]] هستی و گیرنده [[حق]] از قوی‌ترین [[دشمنان]]<ref>ابن کلبی، [[نسب]] معد و [[الیمن]] [[الکبیر]]، ص۵۶۹: {{عربی|أَخشَنَ شُنَّ علی مِنْ بَعْضِ اللَّمم... فِی غَدرةٍ سَبْعاً مِن مالِ الأَمَمأَتاک یَشْکوُ رَقْمَةَ من الرَّقمَ... دَماً ومالاً أَخَذُوا مِنْ غَیرِ دَمِفأَنتَ بَعدَ الله کهفُ المُقْتَصمِ... والآخذ الحَقَّ مِنَ الأقوَی الخَصَمْ}}</ref>.


[[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} گفت: شترانت را بشناس؛ آنها از آنِ تو باشد؛ هرجا که یافتی. [[ابوطفیل]] تمام آنها را پیدا کرد و گرفت و با خود برد<ref>{{عربی|قالَ أَمیرالمؤمنین: «أَدللْ إِبلکَ فهیَ لکَ حیثُ وجدتها» فأَخذَ عامَّتها}}</ref>.
[[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} گفت: شترانت را بشناس؛ آنها از آنِ تو باشد؛ هرجا که یافتی. [[ابوطفیل]] تمام آنها را پیدا کرد و گرفت و با خود برد<ref>{{عربی|قالَ أَمیرالمؤمنین: «أَدللْ إِبلکَ فهیَ لکَ حیثُ وجدتها» فأَخذَ عامَّتها}}</ref>.

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۲

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

«عمرو» عضو نیروی انتظامی علی بود. سمعانی در نَسَبِ شحبی می‌نویسد: این نسبت به شحب است. آن بطنی از قُضاعه، منسوب به شحب بن مرة بن زوی است. از فرزندان وی عمرو بن مرة بن عبد یغوث بن مالک بن حارث بن شحب شحبی است. علی(ع) او را هنگامی اعزام کرد که بیاع کلبی بر قبیلۀ بکر بن وائل یورش برد. پس اسیرانِ آنان را گرفت و سپس به آنان بازگرداند. این را ابن حبیب گفته است[۱].

ابن کلبی نیز نسب وی را همین گونه آورده، فقط به جای شحب، «سحب» آمده است. آن گاه می‌افزاید: وی گفت: دست راستم را برای قضاعه رهن دادم. پس به خوبی از آنان دست برداشتم بدون ناتوانی.[۲]

بلاذری از هشام کلبی، نام دیگری را به جای عمرو بن مره آورده است. وی می‌نویسد: بَیّاع کلبی بر بکر بن وائل یورش برد و عده‌ای را از آنان، اسیر کرد. علی(ع) اسود بن عمیرة بن جزء نهدی را برای مقابله با وی فرستاد. بیاع کلبی اسیران را به او بازگرداند و شعر پیش گفته را در این باره سرود که از آن برمی آید اسود نیز از قبیلۀ قُضاعه بوده است[۳].

ابوعبید نیز از یورش بیاع بن قیس به قبیلۀ بکر بن وائل در عصر علی(ع) یاد کرده است[۴].

ابن کلبی، بیاع را چنین معرفی کرده است: از بنی‌سمط بن عامر بن عوف است، او بیاع بن قیس بن عبد مالک بن مخزوم بن سفیان بن سمط است که بر بکر بن وائل یورش برد و این آخرین تجاوز در زمان علی بن ابی طالب(ع) بود که انجام گرفت. از ابن طرامّه در این باره اشعاری نقل می‌کند[۵]. مشابه این گزارش را سمعانی در شرح نسب مِشَظی دارد و وی را جَدّ بیاع بن قیس معرفی کرده است[۶].

بنا برآنچه بیان شد، دو تن برای مقابله با بیاع بن قیس اعزام شده‌اند: اسود و عمرو، که هر دو را می‌‌توان جزو فرماندهان انتظامی امام علی(ع) دانست. شاید این دو در این عملیات حضور داشتند ولی برخی اسود و برخی نیز عمرو را فرمانده دانسته‌اند.

اکنون مناسب است به گزارش دیگری از ابن کلبی اشاره کنم که شاید مرتبط با این خبر باشد. وی می‌نویسد: از بنی‌عروه ابو‌طفیل است که مردی شریف بود و اشعاری خطاب به علی بن ابی طالب(ع) گفت: وقتی بکر بن وائل بر شترهای او یورش آورده و آنها را به کوفه بردند، وی نزد علی آمد و ضایع شدن حقش را مطرح و در محضر علی تظلم کرد و گفت: بر من یورش سختی آورده شد از سوی برخی کم خردان به جهت دریافت باقی مانده یک هفتم از مالی (زکات) که قابل دسترسی بود. من آمده‌ام به تو شکایت کنم از ریختن خون و مالی که بدون خون ریزی (کشته شدن قبلی) گرفته‌اند. پس تو بعد از خدا پناه‌گاه گرفتار و ستم دیده هستی و گیرنده حق از قوی‌ترین دشمنان[۷].

امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) گفت: شترانت را بشناس؛ آنها از آنِ تو باشد؛ هرجا که یافتی. ابوطفیل تمام آنها را پیدا کرد و گرفت و با خود برد[۸].

ممکن است غارتِ مربوط به بکر بن وائل، همین جریان باشد که آنان در برابر بیاع کلبی چنین یورشی انجام داده و از مسیر صحیح خارج شده‌اند، یا جزو اموالی باشد که بیاع بن قیس به عمروه بن مره بازگردانده و وی به کوفه برده است؛ یعنی در جمع اسیران، اموال به غنیمت گرفته شده هم، بوده است. البته در جریان خلاس نیز شاید اموال زکات گرفته شده به دلیل درگیری طرفین، برخی دقت کافی در دریافت زکات نکرده‌اند.[۹]

شرح حال

در کتاب‌های مختلفِ حدیث و رجال، نَسَب عمرو بن مره بیان شده است. در بسیاری از موارد شعبه از او و او از عبدالله بن سلمه روایت نقل می‌کند. ابن حجر در آثار گوناگون خود وی را معرفی کرده است.

  1. در اصابه می‌نویسد: عمرو بن مرة بن عبد یغوث بن مالک بن نهدی؛ او درکی از پیامبر داشته است. ابن کلبی گوید: او را علی(ع) فرستاد، وقتی که بیاع کلبی بر بکر بن وائل یورش برد. و ادامه جریان را همراه با شعری که نقل کردیم آورده است و می‌افزاید: او را مرزبانی در معجم الشّعراء آورده و شعری برایش نقل کرده و گفته است: او را خبری است با علی[۱۰]. مرزبانی نیز وی را همین گونه معرفی کرده و مصرع مزبور را برایش نقل کرده است[۱۱]. ممکن است عمرو بن مره جملی که در کتاب‌های رجال آمده و روایات متعددی دارد او باشد.
  2. در تقریب التهذیب می‌نویسد: ابو‌عبدالله عمرو بن مرة بن عبدالله بن طارق جملی مرادی کوفی نابینا، ثقه و عابد بود و تدلیس نمی‌کرد و متهم به ارجاء بود. در سال ۱۱۸، و گفته‌اند: پیش‌تر از دنیا رفته است[۱۲].
  3. در تهذیب التهذیب به تفصیل به شرح حال و راویان از او پرداخته که به اختصار بیان می‌کنیم: او را ابو‌عبدالله مرادی، جملی، کوفی معرفی کرده که از ابو وائل، مره، سعید بن مسیب، عبدالله بن سلمه، سعید بن جبیر، ابو‌حمزه و ابراهیم نخعی و جمعی دیگر حدیث نقل می‌نماید و از او ابو‌اسحاق سبیعی، اعمش، اوزاعی، شعبه و جمعی دیگر حدیث نقل کره‌اند. بخاری گفته: از علی حدود دویست حدیث دارد و احمد بن حنبل وی را تأیید کرده است. ابنمعین او را ثقه و ابو‌حاتم او را صدوق و ثقه دانسته‌اند. برخی مرگش را در سال ۱۱۶ نوشته‌اند[۱۳].

ذهبی نیز در تذکرة الحفاظ[۱۴]، سیر اعلام النبلاء[۱۵]، الکاشف[۱۶] و میزان الاعتدال[۱۷] به نیکی از وی یاد کرده است و او را ثقه و از اَعلام برمی‌شمارد. در آثار رجالی شیعه، ذکری از وی نیست. نمازی می‌نویسد: عمرو بن مره را نام نبرده‌اند و روایتی حجال، از او، از عبدالله بن سلمه نقل کرده است[۱۸]. اشارۀ ایشان به حدیثی است که در کامل الزّیارات آن را دربارۀ دوستی حسن و حسین نقل کرده[۱۹] و در معجم رجال الحدیث به آن اشاره نموده است[۲۰].[۲۱]

روایت حدیث غدیر

چون وی از راویان غدیر است و در مُناشدۀ رحبۀ مسجد کوفه حضور داشته است. علامه امینی در معرفی اجمالی‌اش می‌نویسد: عَمرو بن مره ابو‌عبدالله کوفی همدانی]] متوفای ۱۱۶ که به او عمرو بن ذو مرّه هم می‌گویند [۲۲]. بر همین اساس نقل‌های وی را دربارۀ حدیث غدیرخم از منابع گوناگون آورده است. در کتاب احقاق الحق نیز روایات وی را در بارۀ غدیر از منابع مختلف از جمله از ابن عقده نقل کرده است. عمرو بن مره، زید بن یثیع و سعید بن وهب نقل می‌کنند که: سه نفر در رحبه گواهی دادند که رسول‌ خدا(ص) فرمود: هرکس من مولای او هستم، علی مولا و آقای اوست. بارالها دوست بدار کسی که او را دوست میدارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمن است و دوست بدار کسی که او را دوست دارد. دشمن بدار کسی که دشمن اوست. و یاری نما کسی که او را یاری نموده است و خوار بگردان کسی که او را خوار نماید.[۲۳]

و این روایت را نسائی در حدیث مُناشده آورده است. گوید: علی(ع) مناشده کرد هرکس روز غدیر خم شاهد بوده گواهی دهد که پیامبر(ص) فرمود: خداوند ولیّ من است و من ولیّ مؤمنانم و هرکس من ولیّ او هستم، این (علی) ولیّ اوست. بارالها! دوست بدار کسی که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی که با او دشمن است و یاری نما کسی را که او را یاری کرده است.[۲۴]

زید بن یثیع گوید: شش تن گواهی دادند؛ از جمله عَمرو ذومرّ گفت: و أَحْبِبْ مَن أَحَبّه و اَبْغِض مَن أبغَضَه. یعنی این جمله‌ها را نیز پیامبر فرموده است[۲۵].

در این نقل «ذو مر»، بدون «هاء» آمده است، و در بسیاری نقل‌های دیگر.

در معجم الکبیر، عَمرو بن ذی مر، حدیث غدیر را نقل کرده است[۲۶].

بنابراین، عمرو بن مره یا ذی مر، شاهد گواهی اصحاب بدر بر این سخنان در رحبه بوده است. شاید موقعیت غیر قابل انکار وی باعث شده که برخی نُسّاخ ذی مره را بر نام پدرش بیفزایند.[۲۷]

دیگر روایات

عمرو بن مره از عبدالله بن سلمه، که ابن کلبی عبدالله را جزو کارگزاران علی(ع) بر سواد عراق دانسته [۲۸]، روایات متعددی نقل می‌نماید و گزارش‌هایی نیز در بارۀ عمّار یاسر دارد[۲۹]. بر اساس روایات نقل شده او از طرفداران حضرت بود. در الغارات روایت وی از عبدالله بن سلمه نیز نشان می‌دهد وی در خدمت آرمان امام علی(ع) بوده است. عبدالله گوید: علی با ما نماز خواند و پس از بازگشت اشعاری به این مضمون می‌خواند: گرفتار لغزشی شدم که قابل عذرخواهی نیست. به زودی پس از آن زیرکی نموده و کارهای پراکندۀ نشریافته را جمع خواهم کرد[۳۰].

پرسیدیم: یا امیرالمؤمنین! چه پیش آمده که چنین سخنی می‌شنویم؟ گفت: محمد بن ابی بکر را به اِمارت مصر فرستادم. می‌پنداشت که به سنّت آگاهی ندارد، نامه‌ای برایش نوشتم، حاوی ادب و سنّت. محمد کشته شد و نامه به دست دیگران افتاد[۳۱].

روایات عمرو در سنن اهل سنت[۳۲] و مسند احمد حنبل[۳۳] نقل شده است. او برخی روایات را از علی(ع) با یک واسطه نقل کرده که ممکن است فرد دیگری باشد و احتمال دارد وی در صفین غایب بوده است.[۳۴]

درگذشت عمرو بن مره

درگذشت وی را در سال ۱۱۸[۳۵] و ۱۱۶ دانسته‌اند که در الغدیر آمده بود[۳۶]. ابن حِبّان در مشاهیر علماء الأمصار مرگ او را در سال ۱۱۰ دانسته است[۳۷].[۳۸]

منابع

پانویس

  1. سمعانی، الانساب، ج۳، ص۴۰۶.
  2. رَهَنْتُ یَمینی عَنْ قُضاعةَ کُلَّها فأُبتُ حَمیداً مِنْهم غَیْر مُغْلَقِ؛ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۷۳۳.
  3. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۲۱۷.
  4. ابو‌عبید، النّسب، ص۳۶۶.
  5. ابنکلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۶۱۲.
  6. سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۳۰۵.
  7. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۵۶۹: أَخشَنَ شُنَّ علی مِنْ بَعْضِ اللَّمم... فِی غَدرةٍ سَبْعاً مِن مالِ الأَمَمأَتاک یَشْکوُ رَقْمَةَ من الرَّقمَ... دَماً ومالاً أَخَذُوا مِنْ غَیرِ دَمِفأَنتَ بَعدَ الله کهفُ المُقْتَصمِ... والآخذ الحَقَّ مِنَ الأقوَی الخَصَمْ
  8. قالَ أَمیرالمؤمنین: «أَدللْ إِبلکَ فهیَ لکَ حیثُ وجدتها» فأَخذَ عامَّتها
  9. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 475-476.
  10. ابنحجر، الإصابه، ج۵، ص۱۱۸.
  11. مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۳۹: رَهَنَتْ یَمینی عَنْ قَضاعَةَ کُلِّها... فَأبَتْ حَمیداً فیهِمْ غَیْرَ مُغْلَق.
  12. ابن حجر، تقریب التّهذیب، چ دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۷۴۵.
  13. ابنحجر، تهذیب التّهذیب، ج۸، ص۸۹.
  14. ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۲۱ – ۱۲۲.
  15. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۹۶ – ۱۹۹.
  16. ذهبی، الکاشف، ج۲، ص۳۴۳.
  17. ذهبی، میزان الاعتدال، ج۵، ص۳۴۶: عمروبن مرة الجُملی الامام الحجة و جَمْل مِن مُراد ابو‌عبدالله الکوفی الضّریر... ماتَ سنة ۱۱۶.
  18. نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۶، ص۶۱.
  19. ابن قولویه، کامل الزّیارات، ص۵۱، باب ۱۴.
  20. ابو‌القاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، چ جدید، ج۱۱، ص۲۱۱.
  21. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 476-478.
  22. علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۶۹ و چ اعلمی، ص۹۷.
  23. «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ! وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، شوشتری، احقاقالحق و ازهاق الباطل، ج۶، ص۳۱۲ و ص۳۱۷؛ علامه امینی، الغدیر، ص۱۷۱؛ ابن کثیر، البدایة و النّهایه، ج۷، ص۳۸۴؛ هیثمی، مجمع الزّوائد، ج۹، ص۱۰۴.
  24. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَلِيِّي وَ أَنَا وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ»
  25. نسائی، سنن الکبری، ج۵، ص۱۳۶و ۱۵۴؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۱۷ و ۱۶۸.
  26. طبرانی، معجم الکبیر، ج۵، ص۱۹۲.
  27. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 478-479.
  28. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۱۵۲.
  29. ابن سعد، طبقات الکبری، چ دار صادر، ج۶، ص۱۱۶؛ بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۱۹۵؛ ج۳، ص۹۴و ۹۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۳، ص۳۶۲-۳۶۳.
  30. لَقَدْ عَثَرْتُ عَثْرَةً لَا أَعْتَذِرُ سَوْفَ أَكِيسُ بَعْدَهَا وَ أَسْتَمِرُّ وَ أَجْمَعُ الْأَمْرَ الشَّتِيتَ الْمُنْتَشِرَ.
  31. ثقفی، الغارات، ج۱، ص۲۵۳ و ترجمۀ الغارات، ص۹۲؛ ابنأبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۰۵.
  32. دارمی، سنن الدّارمی، ج۲، ص۴۵۲؛ ابوداوود، سنن أبی داوود، ج۱، ص۵۹؛ ابن‌ماجه، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۹۵؛ ترمذی، سنن التّرمذی، ج۱، ص۲۷۴.
  33. احمد حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۱، ص۸۳، ۸۴ و ۹۲.
  34. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 480.
  35. ابنحجر، تقریب التّهذیب، دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۷۴۵.
  36. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱، ص۶۹، ش۵۷.
  37. ابنحِبّان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۱۶۶، ش۷۶۴.
  38. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 481.