نامههای امام حسین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
پس از | پس از مرگ معاویه، [[امام حسین]]{{ع}} برای زعما و بزرگان پنج ناحیه [[بصره]] [[نامه]] نوشت و توسط سلیمان برای آنان فرستاد: [[مالک بن مسمع بکری]]؛ [[احنف بن قیس]]، [[منذر بن جارود]]؛ [[مسعود بن عمرو]]؛ [[قیس بن هیثم]] و [[عمرو بن عبیدالله بن معمر]]: اما بعد، [[خدا]] محمد{{صل}} را از میان [[مخلوقات]] خویش برگزید و به او [[نبوت]] را [[کرامت]] داد و او را به [[پیامبری]] خود معین کرد و آنگاه که [[بندگان]] را [[اندرز]] داد و [[رسالت]] خویش را به پایان رسانیده او را سوی خویش برد. ما [[خاندان]]، [[دوستان]]، [[جانشینان]] و [[وارثان]] او بودیم و از همه [[مردم]]، برای این [[مقام]] شایستهتر بودیم؛ اما [[قوم]] ما دیگران را بر ما ارجحیت دادند و برای جلوگیری از [[تفرقه]] از [[حق]] خود گذشتیم و [[رضایت]] دادیم درصورتیکه میدانستیم حق ما نسبت به این کار از کسانی که عهدهدار آن شدند، بیشتر بود. اینک پیک خویش را با این نامه سوی شما فرستادم و شما را به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] او{{صل}} [[دعوت]] میکنم که [[سنت]] را از بین بردهاند و [[بدعت]] را جایگزین آن کردهاند. اگر گفتار مرا بشنوید و دستور مرا [[اطاعت]] کنید شما را به [[راه راست]] [[هدایت]] میکنم. والسلام علیکم و رحمة الله<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۳۰.</ref>. | ||
اما بعد، [[خدا]] محمد{{صل}} را از میان [[مخلوقات]] خویش برگزید و به او [[نبوت]] را [[کرامت]] داد و او را به [[پیامبری]] خود معین کرد و آنگاه که [[بندگان]] را [[اندرز]] داد و [[رسالت]] خویش را به پایان رسانیده او را سوی خویش برد. ما [[خاندان]]، [[دوستان]]، [[جانشینان]] و [[وارثان]] او بودیم و از همه [[مردم]]، برای این [[مقام]] شایستهتر بودیم؛ اما [[قوم]] ما دیگران را بر ما ارجحیت دادند و برای جلوگیری از [[تفرقه]] از [[حق]] خود گذشتیم و [[رضایت]] دادیم درصورتیکه میدانستیم حق ما نسبت به این کار از کسانی که عهدهدار آن شدند، بیشتر بود. اینک پیک خویش را با این نامه سوی شما فرستادم و شما را به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] او{{صل}} [[دعوت]] میکنم که [[سنت]] را از بین بردهاند و [[بدعت]] را جایگزین آن کردهاند. اگر گفتار مرا بشنوید و دستور مرا [[اطاعت]] کنید شما را به [[راه راست]] [[هدایت]] میکنم. و [[ | |||
همه این افراد بعد از خواندن نامه و اطلاع از محتوای نوشتار، آن را مخفی کردند غیر از منذر بن جارود؛ زیرا بحریه، دختر منذر بن جارود، [[همسر]] ابنزیاد بود و او از [[ترس]] اینکه مبادا دسیسهای در کار باشد و قاصد از [[جاسوسان]] [[عبیدالله بن زیاد]] باشد، در همان شبی که ابنمرجانه فردای آن قرار بود به سمت [[کوفه]] حرکت کند، نامه و نامهرسان را نزد عبیدالله بن زیاد برد. هنگامی که [[ابن زیاد]] از ماجرا [[آگاه]] شد، دستور داد تا گردن سلیمان قاصد [[امام]]{{ع}} را بزنند و سپس قبل از ترک بصره به [[منبر]] رفت و برای مردم [[خطبه]] خواند: اما بعد، به [[خدا]] [[سوگند]] که ما از [[سختیها]] [[هراس]] و [[ضعف]] نداریم من کسی نیستم که از هیاهو بترسم. من از [[دشمن]] خود [[اغماض]] میکنم و تا میتوانم با [[جنگجو]] [[مسالمت]] مینمایم. هرکس هم [[مدارا]] میکند، منصف محسوب میشود<ref>{{عربی|انصف القاره من راماها}}: مَثل معروفی است؛ یعنی مهلت دادن به مبارز و حریف در دوئل که هر دو یکباره تیراندازی کنند و غافلگیر نباشند. (نگارنده)</ref>. ای [[اهل بصره]]، [[امیرالمؤمنین]]، [[یزید]]، ایالت [[کوفه]] را به من سپرد و من فردا به آنجا خواهم رفت. [[برادر]] خود [[عثمان بن زیاد]] را در [[بصره]] [[جانشین]] کردهام. مبادا شما [[مخالفت]] و [[ستیز]] کنید یا به [[شایعات]] و هیاهو بپردازید. به خدا قسم اگر بشنوم یک نفر از شما با ما مخالفت کرده او را میکشم و [[سرپرست]] یا [[فرمانده]] یا ولی او را هم میکشم. من [[خویشاوند]] را به [[جرم]] خویشاوند خواهم کشت. هرگز کسی در میان شما به مخالفت و [[کینهجویی]] و [[تمرد]] برنخیزد. من فرزند زیاد هستم و از تمام خَلقی که پا بر [[زمین]] نهادهاند بیشتر به پدرم شباهت دارم. و آنقدر که به او شبیه هستم به دایی و عمویم شباهت ندارم<ref>کامل، ج۱۱، ص۱۱۶.</ref>. | |||
ابنزیاد پس از خواندن [[خطبه]]، از بصره خارج و به سمت کوفه رفت. او [[منذر بن جارود]]، [[مسلم بن عمرو باهلی]] و [[شریک بن اعور حارثی]] و [[خانواده]] او را هم همراه خود برد. [[شریک]] از [[شیعیان حضرت علی]]{{ع}} بود. آنها به عمد سعی میکردند تا از قافله عقب بماندند تا شاید در حرکت [[ابن زیاد]] تأخیری ایجاد شود و [[امام حسین]]{{ع}} زودتر به کوفه برسد. اما عبیدالله توقف نکرد و باشتاب به سوی کوفه حرکت کرد و تنها و بدون همراهان وارد کوفه شد<ref>کامل، ج۱۱، ص۱۱۷.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۲۰.</ref> | ابنزیاد پس از خواندن [[خطبه]]، از بصره خارج و به سمت کوفه رفت. او [[منذر بن جارود]]، [[مسلم بن عمرو باهلی]] و [[شریک بن اعور حارثی]] و [[خانواده]] او را هم همراه خود برد. [[شریک]] از [[شیعیان حضرت علی]]{{ع}} بود. آنها به عمد سعی میکردند تا از قافله عقب بماندند تا شاید در حرکت [[ابن زیاد]] تأخیری ایجاد شود و [[امام حسین]]{{ع}} زودتر به کوفه برسد. اما عبیدالله توقف نکرد و باشتاب به سوی کوفه حرکت کرد و تنها و بدون همراهان وارد کوفه شد<ref>کامل، ج۱۱، ص۱۱۷.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۲۰.</ref> | ||
== سلیمان، حامل [[نامه]] [[امام]] {{ع}} به | == سلیمان، حامل [[نامه]] [[امام]] {{ع}} به مردم بصره == | ||
طبری در تاریخ خود چنین مینویسد: امام حسین {{ع}} نامههایی به یک مضمون برای سران اخماس (سران پنج گانه) بصره، همچون [[مالک بن مسمع بکری]]، [[احنف بن قیس تمیمی]]، [[منذر بن جارود عبدی]]، [[مسعود بن عمرو ازدی]] و [[قیس بن هیثم]]، و نیز نامهای برای [[عمرو بن عبیدالله بن معمر]] و یک نامه هم برای تمامی اشراف و بزرگان شیعه در بصره فرستاد، و در آن نامه چنین مرقوم فرمود: «اما بعد، همانا [[خداوند]]، [[محمد]] {{صل}} را بر آفریدگانش برگزید و به [[تشرف]] [[نبوت]] نائل گرداند و او را برای [[رسالت]] خویش [[منصوب]] کرد، و پس از آنکه [[بندگان خدا]] را [[پند]] داد و [[ابلاغ رسالت]] کرد، [[روح مقدس]] او را قبض نمود و ما [[خاندان]] و [[اولیا]] و [[اوصیا]] و [[وارثان]] آن بزرگواریم، و سزاوارترین [[مردم]] به [[جانشینی]] آن [[حضرت]] در میان مردم میباشیم، اما مردم دیگران را بر ما مقدم داشتند. ما برای دوری از [[تفرقه]] و پراکندگی و [[عافیت]] شما، به آن [[راضی]] شدیم و به خوبی میدانیم که ما از همه مردم به حقی که مستحق ماست. یعنی [[امامت]] و [[رهبری جامعه]] - بدان سزاوارتریم. اینک [[نماینده]] و فرستادهام را با این [[نامه]] به سوی شما فرستادم و شما را به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش فرا میخوانم؛ زیرا سنت [[رسول]] [[اسلام]] {{صل}} را به نابودیگراییده و [[بدعتها]] زنده شده است. اگر سخن مرا بپذیرید و [[دستور]] مرا [[اطاعت]] کنید، شما را به [[راه راست]] و [[رستگاری]] [[راهنما]] خواهم بود. والسلام علیکم ورحمة [[الله]] وبرکاته»<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى مُحَمَّداً {{صل}} عَلَى خَلْقِهِ، وَ أَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اِخْتَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلَّغَ مَا أُرْسِلَ بِهِ {{صل}} وَ كُنَّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَوْصِيَاءَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِمَقَامِهِ فِي اَلنَّاسِ... وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِي إِلَيْكُمْ بِهَذَا اَلْكِتَابِ، وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ {{صل}} فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ اَلرَّشَادِ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ}}؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷، نفس المهموم، ص۸۹ و نیز، ر. ک: الملهوف، ص۱۱۰ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، | طبری در تاریخ خود چنین مینویسد: امام حسین {{ع}} نامههایی به یک مضمون برای سران اخماس (سران پنج گانه) بصره، همچون [[مالک بن مسمع بکری]]، [[احنف بن قیس تمیمی]]، [[منذر بن جارود عبدی]]، [[مسعود بن عمرو ازدی]] و [[قیس بن هیثم]]، و نیز نامهای برای [[عمرو بن عبیدالله بن معمر]] و یک نامه هم برای تمامی اشراف و بزرگان شیعه در بصره فرستاد، و در آن نامه چنین مرقوم فرمود: «اما بعد، همانا [[خداوند]]، [[محمد]] {{صل}} را بر آفریدگانش برگزید و به [[تشرف]] [[نبوت]] نائل گرداند و او را برای [[رسالت]] خویش [[منصوب]] کرد، و پس از آنکه [[بندگان خدا]] را [[پند]] داد و [[ابلاغ رسالت]] کرد، [[روح مقدس]] او را قبض نمود و ما [[خاندان]] و [[اولیا]] و [[اوصیا]] و [[وارثان]] آن بزرگواریم، و سزاوارترین [[مردم]] به [[جانشینی]] آن [[حضرت]] در میان مردم میباشیم، اما مردم دیگران را بر ما مقدم داشتند. ما برای دوری از [[تفرقه]] و پراکندگی و [[عافیت]] شما، به آن [[راضی]] شدیم و به خوبی میدانیم که ما از همه مردم به حقی که مستحق ماست. یعنی [[امامت]] و [[رهبری جامعه]] - بدان سزاوارتریم. اینک [[نماینده]] و فرستادهام را با این [[نامه]] به سوی شما فرستادم و شما را به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش فرا میخوانم؛ زیرا سنت [[رسول]] [[اسلام]] {{صل}} را به نابودیگراییده و [[بدعتها]] زنده شده است. اگر سخن مرا بپذیرید و [[دستور]] مرا [[اطاعت]] کنید، شما را به [[راه راست]] و [[رستگاری]] [[راهنما]] خواهم بود. والسلام علیکم ورحمة [[الله]] وبرکاته»<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى مُحَمَّداً {{صل}} عَلَى خَلْقِهِ، وَ أَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اِخْتَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلَّغَ مَا أُرْسِلَ بِهِ {{صل}} وَ كُنَّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَوْصِيَاءَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِمَقَامِهِ فِي اَلنَّاسِ... وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِي إِلَيْكُمْ بِهَذَا اَلْكِتَابِ، وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ {{صل}} فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ اَلرَّشَادِ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ}}؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷، نفس المهموم، ص۸۹ و نیز، ر. ک: الملهوف، ص۱۱۰ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۵۸-۴۵۹.</ref> | ||
==[[نامه امام حسین به مردم کوفه]]== | ==[[نامه امام حسین به مردم کوفه]]== |
نسخهٔ کنونی تا ۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۲
مقدمه
پس از مرگ معاویه، امام حسین(ع) برای زعما و بزرگان پنج ناحیه بصره نامه نوشت و توسط سلیمان برای آنان فرستاد: مالک بن مسمع بکری؛ احنف بن قیس، منذر بن جارود؛ مسعود بن عمرو؛ قیس بن هیثم و عمرو بن عبیدالله بن معمر: اما بعد، خدا محمد(ص) را از میان مخلوقات خویش برگزید و به او نبوت را کرامت داد و او را به پیامبری خود معین کرد و آنگاه که بندگان را اندرز داد و رسالت خویش را به پایان رسانیده او را سوی خویش برد. ما خاندان، دوستان، جانشینان و وارثان او بودیم و از همه مردم، برای این مقام شایستهتر بودیم؛ اما قوم ما دیگران را بر ما ارجحیت دادند و برای جلوگیری از تفرقه از حق خود گذشتیم و رضایت دادیم درصورتیکه میدانستیم حق ما نسبت به این کار از کسانی که عهدهدار آن شدند، بیشتر بود. اینک پیک خویش را با این نامه سوی شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او(ص) دعوت میکنم که سنت را از بین بردهاند و بدعت را جایگزین آن کردهاند. اگر گفتار مرا بشنوید و دستور مرا اطاعت کنید شما را به راه راست هدایت میکنم. والسلام علیکم و رحمة الله[۱].
همه این افراد بعد از خواندن نامه و اطلاع از محتوای نوشتار، آن را مخفی کردند غیر از منذر بن جارود؛ زیرا بحریه، دختر منذر بن جارود، همسر ابنزیاد بود و او از ترس اینکه مبادا دسیسهای در کار باشد و قاصد از جاسوسان عبیدالله بن زیاد باشد، در همان شبی که ابنمرجانه فردای آن قرار بود به سمت کوفه حرکت کند، نامه و نامهرسان را نزد عبیدالله بن زیاد برد. هنگامی که ابن زیاد از ماجرا آگاه شد، دستور داد تا گردن سلیمان قاصد امام(ع) را بزنند و سپس قبل از ترک بصره به منبر رفت و برای مردم خطبه خواند: اما بعد، به خدا سوگند که ما از سختیها هراس و ضعف نداریم من کسی نیستم که از هیاهو بترسم. من از دشمن خود اغماض میکنم و تا میتوانم با جنگجو مسالمت مینمایم. هرکس هم مدارا میکند، منصف محسوب میشود[۲]. ای اهل بصره، امیرالمؤمنین، یزید، ایالت کوفه را به من سپرد و من فردا به آنجا خواهم رفت. برادر خود عثمان بن زیاد را در بصره جانشین کردهام. مبادا شما مخالفت و ستیز کنید یا به شایعات و هیاهو بپردازید. به خدا قسم اگر بشنوم یک نفر از شما با ما مخالفت کرده او را میکشم و سرپرست یا فرمانده یا ولی او را هم میکشم. من خویشاوند را به جرم خویشاوند خواهم کشت. هرگز کسی در میان شما به مخالفت و کینهجویی و تمرد برنخیزد. من فرزند زیاد هستم و از تمام خَلقی که پا بر زمین نهادهاند بیشتر به پدرم شباهت دارم. و آنقدر که به او شبیه هستم به دایی و عمویم شباهت ندارم[۳].
ابنزیاد پس از خواندن خطبه، از بصره خارج و به سمت کوفه رفت. او منذر بن جارود، مسلم بن عمرو باهلی و شریک بن اعور حارثی و خانواده او را هم همراه خود برد. شریک از شیعیان حضرت علی(ع) بود. آنها به عمد سعی میکردند تا از قافله عقب بماندند تا شاید در حرکت ابن زیاد تأخیری ایجاد شود و امام حسین(ع) زودتر به کوفه برسد. اما عبیدالله توقف نکرد و باشتاب به سوی کوفه حرکت کرد و تنها و بدون همراهان وارد کوفه شد[۴].[۵]
سلیمان، حامل نامه امام (ع) به مردم بصره
طبری در تاریخ خود چنین مینویسد: امام حسین (ع) نامههایی به یک مضمون برای سران اخماس (سران پنج گانه) بصره، همچون مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس تمیمی، منذر بن جارود عبدی، مسعود بن عمرو ازدی و قیس بن هیثم، و نیز نامهای برای عمرو بن عبیدالله بن معمر و یک نامه هم برای تمامی اشراف و بزرگان شیعه در بصره فرستاد، و در آن نامه چنین مرقوم فرمود: «اما بعد، همانا خداوند، محمد (ص) را بر آفریدگانش برگزید و به تشرف نبوت نائل گرداند و او را برای رسالت خویش منصوب کرد، و پس از آنکه بندگان خدا را پند داد و ابلاغ رسالت کرد، روح مقدس او را قبض نمود و ما خاندان و اولیا و اوصیا و وارثان آن بزرگواریم، و سزاوارترین مردم به جانشینی آن حضرت در میان مردم میباشیم، اما مردم دیگران را بر ما مقدم داشتند. ما برای دوری از تفرقه و پراکندگی و عافیت شما، به آن راضی شدیم و به خوبی میدانیم که ما از همه مردم به حقی که مستحق ماست. یعنی امامت و رهبری جامعه - بدان سزاوارتریم. اینک نماینده و فرستادهام را با این نامه به سوی شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم؛ زیرا سنت رسول اسلام (ص) را به نابودیگراییده و بدعتها زنده شده است. اگر سخن مرا بپذیرید و دستور مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست و رستگاری راهنما خواهم بود. والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»[۶].[۷]
نامه امام حسین به مردم کوفه
نامه امام حسین به مردم بصره
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۳۰.
- ↑ انصف القاره من راماها: مَثل معروفی است؛ یعنی مهلت دادن به مبارز و حریف در دوئل که هر دو یکباره تیراندازی کنند و غافلگیر نباشند. (نگارنده)
- ↑ کامل، ج۱۱، ص۱۱۶.
- ↑ کامل، ج۱۱، ص۱۱۷.
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۲۰.
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى مُحَمَّداً (ص) عَلَى خَلْقِهِ، وَ أَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اِخْتَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلَّغَ مَا أُرْسِلَ بِهِ (ص) وَ كُنَّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَوْصِيَاءَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِمَقَامِهِ فِي اَلنَّاسِ... وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِي إِلَيْكُمْ بِهَذَا اَلْكِتَابِ، وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (ص) فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ اَلرَّشَادِ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷، نفس المهموم، ص۸۹ و نیز، ر. ک: الملهوف، ص۱۱۰ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۵۸-۴۵۹.