ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[)) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{امامت}} | {{امامت}} | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> | : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوسفیان بن حارث | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوسفیان بن حارث هاشمی در تراجم و رجال]] - [[ابوسفیان بن حارث هاشمی در تاریخ اسلامی]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
او | ==مقدمه== | ||
در نام او [[اختلاف]] است. اغلب نام او را [[مغیره]] گفتهاند<ref>ابن حزم، جمهره، ص۷۰؛ ابونعیم، ج۵، ص۲۹۰۵.</ref>. برخی این [[کنیه]] را نام او دانسته و گفتهاند: مغیره، نام [[برادر]] [[ابوسفیان]] است<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۷؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۳.</ref>. ابوسفیان، شاعر، [[پسر عمو]]، برادر رضاعی و هم سال [[رسول خدا]]{{صل}} است که [[حلیمه سعدیه]] مدتی او را شیر داد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۷.</ref>. او از کسانی دانسته شده که از نظر ویژگیهای بدنی، شباهت زیادی به رسول خدا{{صل}} داشته است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۶۲؛ قاضی نعمان، ج۳، ص۲۱۷؛ ابن حجر، فتح، ج۷، ص۷۶.</ref>. [[مادر]] [[ابو سفیان]]، غزیّه دختر [[قیس بن طریف]] از [[خاندان]] [[حارث بن فهر کنانی]] است<ref>ابن ابی عاصم، ج۱، ص۳۱۶.</ref>. همسرش جمانه، [[خواهر]] تنی [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بود که [[جعفر]] و أبوالهَّیاج از او به [[دنیا]] آمدند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۳۷ و ج۸، ص۳۹.</ref>. نام [[همسر]] دیگرش امعمرو، دختر [[المقوم بن عبدالمطلب]] است که پس از [[مرگ]] شوهرش - [[مسعود بن معتب]] - با ابوسفیان [[ازدواج]] کرد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۴۰؛ بلاذری، ج۱، ص۴۵۸.</ref>، [[زنان]] و [[فرزندان]] دیگری نیز برای او گزارش شده است<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۴، ص۳۷.</ref>. | |||
[[ | [[خانه]] ابوسفیان، نزدیک [[خانه]] [[عقیل بن ابی طالب]] بود که به دارالکراحی - در [[مکه]] - [[شهرت]] داشت و دیوار به دیوار خانه [[علی بن ابی طالب]] بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۴۰.</ref>. ابوسفیان در [[دوران کودکی]] با رسول خدا{{صل}} [[الفت]] و [[مهربانی]] داشت، ولی بعد از [[بعثت]] با او به [[ستیزه]] برخاست و همراه دیگر [[شاعران]] [[قریش]]، [[دعوت]] آن [[حضرت]] را مورد [[هجوم]] قرار داد و نه تنها در شعب، [[بنی هاشم]] را [[همراهی]] نکرد، بلکه سخت از [[مسلمانی]] دوری میجست و هرکس که [[مسلمان]] میشد بر او سخت میگرفت. او [[پیامبر]] و یارانش را هجو میگفت یا اگر مسلمانی [[کفار]] [[قریش]] را هجو میکرد، او پاسخ میداد. هجویات اینها به دلیل [[جسارت]] به [[مقام نبوت]] و مسلمان شدن این شاعران، از بین رفته است<ref>الفاخوری، ص۱۷۱.</ref>. | ||
[[ | |||
[[پیامبر]] | |||
هنگامی که [[کفار]] [[قریش]] از "[[بدر الموعد]]" [[ذیحجه]] [[سال چهارم هجری]] - [[تخلف]] کردند و در محل قرار حاضر نشدند، [[حسان بن ثابت]] در [[مذمت]] [[مشرکان قریش]] و کسانی که به [[آزار رسول خدا]]{{صل}} پرداخته بودند، [[شعر]] گفت. [[ابوسفیان]]، شعر [[حسان]] را به [[دفاع]] از قریش پاسخ داد. حسان بن ثابت از [[رسول خدا]]{{صل}} خواست ابوسفیان را به همراه دیگر قریش هجو کند. [[پیامبر]] از او پرسید: "با من چه میکنی؟" گفت: تو را از آنان چنان بیرون میکشم که مویی از خمیر میکشند<ref>حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۸۹؛ و با کمی اختلاف ر.ک: ابن عساکر، ج۱۲، ص۴۰۵.</ref>. آنگاه [[ابوبکر]] انساب هجوکنندگان را برای حسان بیان کرد و حسان، مشرکان قریش را همراه افراد خاصی که به [[آزار]] آن [[حضرت]] پرداخته بودند هجو گفت و در جواب برخی از هجویات [[ابو سفیان]] نیز چنین سرود:{{عربی|"ألا أبلغ ابا سفيان عني مغلغلة فقد برح الخفاء هجوت محمداً فأجبت عنه وعندالله في ذات الجزاء"}}<ref>حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۴۵.</ref>؛ افزون بر حسان، [[عبدالله بن رواحه]] و [[کعب]] نیز با اجازه گرفتن از رسول خدا{{صل}}، [[ابوسفیان بن حارث]] را با اشعار خود هجو کردند. | |||
[[ | |||
ابوسفیان تا [[سال هشتم هجری]]، قریب بیست سال با [[رسول اکرم]]{{صل}} [[دشمنی]] کرد و در تمام جنگهای قریش بر [[ضد]] رسول خدا{{صل}} شرکت نمود<ref>واقدی، ج۲، ص۸۰۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۳۷.</ref>. بعد از [[جنگ بدر]] هنگامی که [[ابولهب]] از او خواست جنگ بدر را برای او [[وصف]] کند، چنین گفت: همین که با [[مسلمانان]] روبه رو گشتیم، [[تسلیم]] شدیم تا هر طوری دلشان خواست ما را کشتند و [[اسیر]] گرفتند. به [[خدا]] قسم من قریش را ملامت نمیکنم. اشیای سفیدی دیدم بر استری سوار بودند و میان [[زمین]] و [[آسمان]] حرکت میکردند و هیچ چیز [[قادر]] به مقابله با آنان نبود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۵۴؛ بلاذری، ج۲، ص۱۱۹؛ طبری، ج۲، ص۴۶۲.</ref>. [[عبدالله بن عباس]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل کرده است که [[حضرت]] قبل از [[جنگ بدر]] به یارانش فرمود: "هر کس از شما [[عباس]]، طالب، [[عقیل]]، [[نوفل]] و [[ابوسفیان بن حارث]] را دید نکشد؛ آنان به [[اکراه]] به [[جنگ]] آمدهاند»<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷.</ref>. این [[روایت]] با رفتارهای بعدی حضرت با [[ابوسفیان]] سازگار نیست؛ چنان که رفتارهای ابوسفیان نیز در برخورد با [[رسول خدا]]{{صل}} و [[مسلمانان]]، غیر از این را نشان میدهد. ابوسفیان همراه [[عبدالله بن ابی امیه]]، [[برادر]] [[ام سلمه]] در اوایل سال هشتم [[مسلمان]] شدند. آنان قبل از [[فتح مکه]] به طرف [[مدینه]] حرکت کردند. و بین [[مکه]] و مدینه<ref>ابن قدامه، ج۷، ص۵۹۸؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۵۴.</ref> به رسول خدا{{صل}} رسیدند و اجازه حضور خواستند، ولی [[پیامبر]] از پذیرش آنان خودداری کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۴۲؛ بلاذری، ج۱، ص۴۵۸؛ ابونعیم، ص۲۵۸۶۵.</ref>. | |||
[[أم سلمه]] گفت: یا [[رسول الله]]! آن دو برادر رضاعی، [[پسر عمو]] و داماد تو هستند، ضمن اینکه آن دو بدترین [[مردم]] در برابر شما نیستند. اکنون [[خداوند]] [[دل]] آن دو را به شما متمایل ساخته است<ref>ابن هشام، ج۴، ص۴۳؛ طبری، ج۳، ص۵۰؛ طبرانی، ج۸، ص۱۰.</ref>. حضرت فرمود: "مرا به آنان نیازی نیست. پسر عمویم حرمتم ربود؛ پسر عمو و دامادم نیز همان است که در مکه سخنان ناروا میگفت. ابوسفیان وقتی [[سخنان پیامبر اکرم]]{{صل}} را شنید گفت: به [[خدا]] اگر رسول خدا امروز اجازه حضور ندهد، [[دست]] فرزند خردسال خویش را میگیرم و در صحرا سرگردان میشویم تا از [[گرسنگی]] بمیریم"<ref>حاکم، مستدرک، ج۳، ص۴۳.</ref>. برخی گفتهاند: أم سلمه برادرش [[عبدالله]]، و عباس، ابوسفیان بن حارث را [[شفاعت]] کرد تا حضرت [[رقت]] نمود و آن دو را پذیرفت<ref>طبری، ج۳، ص۵۰.</ref>. بنا بر قولی [[امام علی]]{{ع}} به او یاد داد از مقابل رسول خدا{{صل}} بیاید و بگوید: {{متن قرآن|تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا}}<ref>«سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است » سوره یوسف، آیه ۹۱.</ref>. او نیز چنین کرد و [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن قرآن|لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ}}<ref>« امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>.<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۵۲.</ref>. البته همه اینها قابل جمع هستند. [[ابوسفیان]] پس از [[مسلمان]] شدن، ابیاتی در [[ذم]] گذشته تاریک خویش و [[هدایت]] یافتنش به دست [[پیامبر]] سرود<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۴، ص۳۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۴۲.</ref>. سپس رسول خدا{{صل}} [[دستور]] داد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[آداب دینی]] را به او و پسرش [[جعفر]] بیاموزد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۳۸.</ref>. او در [[غزوه حنین]] شرکت داشت و زمام استر [[حضرت]] در دستش بود. هنگامی که [[جنگ]] شدت گرفت، [[پایداری]] کرد <ref>طبری، ج۳، ص۷۴؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۳۸۰؛ مسلم، ج۵، ص۱۶۸.</ref>. حضرت وقتی متوجه پایداری ابوسفیان شد، او را [[دعا]] کرد<ref>ابن ابی عاصم، ج۱، ص۳۲۳.</ref>. بعد از [[غزوه طائف]]، حضرت او را در [[مقام]] جمع آوری کننده [[زکات]] به [[نجران]] فرستاد<ref>ابن عساکر، ج۴۵، ص۴۷۶.</ref>. برخی او را از [[مؤلفة قلوبهم]] از [[بنی هاشم]] ذکر کردهاند<ref>صنعانی، ج۵، ص۳۸۰.</ref>، ابوسفیان -[[سال]] بیست [[هجری]] - سه ماه و هفده [[روز]] بعد از برادرش [[نوفل بن حارث]] در [[مدینه]] درگذشت و [[عمر بن خطاب]] بر او [[نماز]] گزارد<ref>حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۵۵؛ متقی هندی، ج۱۱، ص۶۹۲.</ref>. او را در [[بقیع]] کنار [[خانه]] [[عقیل بن ابی طالب]] [[دفن]] کردند <ref>ابن سعد، ج۴، ص۳۹.</ref>. در سبب درگذشت او گفته شده است: او به [[حج]] رفت و سلمانی، به هنگام حلق و تراشیدن سر او، زگیلی را که در سرش بود [[برید]]. او [[بیمار]] شد و به همان [[بیماری]] درگذشت<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۵۳.</ref>. برخی گفتهاند: ابوسفیان سه روز پیش از آنکه بمیرد، [[گور]] خود را کند و روز سوم دعا کرد بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} و برادرش [[حارث]] زنده نماند و غروب همان روز درگذشت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۴۰.</ref>. اما این گزارش با توجه به [[بیماری]] او وجهی از [[درستی]] نخواهد داشت. او از [[پیامبر]] نقل کرده است که فرمود: "امتی که در آن [[ضعیف]] نتواند [[حق]] خود را از [[قوی]] بگیرد، محترم شمرده نمیشود"<ref>حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوسفیان بن حارث هاشمی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۴۳-۳۴۵.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
# [[پرونده: | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1100558.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوسفیان بن حارث هاشمی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | |||
{{ | {{صحابه}} | ||
[[رده:ابوسفیان بن حارث | [[رده:ابوسفیان بن حارث هاشمی]] | ||
[[رده:مدخل]] | |||
[[رده:اعلام]] | |||
[[رده:صحابه]] |
نسخهٔ ۲۸ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۵۳
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
در نام او اختلاف است. اغلب نام او را مغیره گفتهاند[۱]. برخی این کنیه را نام او دانسته و گفتهاند: مغیره، نام برادر ابوسفیان است[۲]. ابوسفیان، شاعر، پسر عمو، برادر رضاعی و هم سال رسول خدا(ص) است که حلیمه سعدیه مدتی او را شیر داد[۳]. او از کسانی دانسته شده که از نظر ویژگیهای بدنی، شباهت زیادی به رسول خدا(ص) داشته است[۴]. مادر ابو سفیان، غزیّه دختر قیس بن طریف از خاندان حارث بن فهر کنانی است[۵]. همسرش جمانه، خواهر تنی علی بن ابی طالب(ع) بود که جعفر و أبوالهَّیاج از او به دنیا آمدند[۶]. نام همسر دیگرش امعمرو، دختر المقوم بن عبدالمطلب است که پس از مرگ شوهرش - مسعود بن معتب - با ابوسفیان ازدواج کرد[۷]، زنان و فرزندان دیگری نیز برای او گزارش شده است[۸].
خانه ابوسفیان، نزدیک خانه عقیل بن ابی طالب بود که به دارالکراحی - در مکه - شهرت داشت و دیوار به دیوار خانه علی بن ابی طالب بود[۹]. ابوسفیان در دوران کودکی با رسول خدا(ص) الفت و مهربانی داشت، ولی بعد از بعثت با او به ستیزه برخاست و همراه دیگر شاعران قریش، دعوت آن حضرت را مورد هجوم قرار داد و نه تنها در شعب، بنی هاشم را همراهی نکرد، بلکه سخت از مسلمانی دوری میجست و هرکس که مسلمان میشد بر او سخت میگرفت. او پیامبر و یارانش را هجو میگفت یا اگر مسلمانی کفار قریش را هجو میکرد، او پاسخ میداد. هجویات اینها به دلیل جسارت به مقام نبوت و مسلمان شدن این شاعران، از بین رفته است[۱۰].
هنگامی که کفار قریش از "بدر الموعد" ذیحجه سال چهارم هجری - تخلف کردند و در محل قرار حاضر نشدند، حسان بن ثابت در مذمت مشرکان قریش و کسانی که به آزار رسول خدا(ص) پرداخته بودند، شعر گفت. ابوسفیان، شعر حسان را به دفاع از قریش پاسخ داد. حسان بن ثابت از رسول خدا(ص) خواست ابوسفیان را به همراه دیگر قریش هجو کند. پیامبر از او پرسید: "با من چه میکنی؟" گفت: تو را از آنان چنان بیرون میکشم که مویی از خمیر میکشند[۱۱]. آنگاه ابوبکر انساب هجوکنندگان را برای حسان بیان کرد و حسان، مشرکان قریش را همراه افراد خاصی که به آزار آن حضرت پرداخته بودند هجو گفت و در جواب برخی از هجویات ابو سفیان نیز چنین سرود:"ألا أبلغ ابا سفيان عني مغلغلة فقد برح الخفاء هجوت محمداً فأجبت عنه وعندالله في ذات الجزاء"[۱۲]؛ افزون بر حسان، عبدالله بن رواحه و کعب نیز با اجازه گرفتن از رسول خدا(ص)، ابوسفیان بن حارث را با اشعار خود هجو کردند.
ابوسفیان تا سال هشتم هجری، قریب بیست سال با رسول اکرم(ص) دشمنی کرد و در تمام جنگهای قریش بر ضد رسول خدا(ص) شرکت نمود[۱۳]. بعد از جنگ بدر هنگامی که ابولهب از او خواست جنگ بدر را برای او وصف کند، چنین گفت: همین که با مسلمانان روبه رو گشتیم، تسلیم شدیم تا هر طوری دلشان خواست ما را کشتند و اسیر گرفتند. به خدا قسم من قریش را ملامت نمیکنم. اشیای سفیدی دیدم بر استری سوار بودند و میان زمین و آسمان حرکت میکردند و هیچ چیز قادر به مقابله با آنان نبود[۱۴]. عبدالله بن عباس از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که حضرت قبل از جنگ بدر به یارانش فرمود: "هر کس از شما عباس، طالب، عقیل، نوفل و ابوسفیان بن حارث را دید نکشد؛ آنان به اکراه به جنگ آمدهاند»[۱۵]. این روایت با رفتارهای بعدی حضرت با ابوسفیان سازگار نیست؛ چنان که رفتارهای ابوسفیان نیز در برخورد با رسول خدا(ص) و مسلمانان، غیر از این را نشان میدهد. ابوسفیان همراه عبدالله بن ابی امیه، برادر ام سلمه در اوایل سال هشتم مسلمان شدند. آنان قبل از فتح مکه به طرف مدینه حرکت کردند. و بین مکه و مدینه[۱۶] به رسول خدا(ص) رسیدند و اجازه حضور خواستند، ولی پیامبر از پذیرش آنان خودداری کرد[۱۷].
أم سلمه گفت: یا رسول الله! آن دو برادر رضاعی، پسر عمو و داماد تو هستند، ضمن اینکه آن دو بدترین مردم در برابر شما نیستند. اکنون خداوند دل آن دو را به شما متمایل ساخته است[۱۸]. حضرت فرمود: "مرا به آنان نیازی نیست. پسر عمویم حرمتم ربود؛ پسر عمو و دامادم نیز همان است که در مکه سخنان ناروا میگفت. ابوسفیان وقتی سخنان پیامبر اکرم(ص) را شنید گفت: به خدا اگر رسول خدا امروز اجازه حضور ندهد، دست فرزند خردسال خویش را میگیرم و در صحرا سرگردان میشویم تا از گرسنگی بمیریم"[۱۹]. برخی گفتهاند: أم سلمه برادرش عبدالله، و عباس، ابوسفیان بن حارث را شفاعت کرد تا حضرت رقت نمود و آن دو را پذیرفت[۲۰]. بنا بر قولی امام علی(ع) به او یاد داد از مقابل رسول خدا(ص) بیاید و بگوید: ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا﴾[۲۱]. او نیز چنین کرد و رسول خدا(ص) فرمود: ﴿لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ﴾[۲۲].[۲۳]. البته همه اینها قابل جمع هستند. ابوسفیان پس از مسلمان شدن، ابیاتی در ذم گذشته تاریک خویش و هدایت یافتنش به دست پیامبر سرود[۲۴]. سپس رسول خدا(ص) دستور داد علی بن ابی طالب(ع)، آداب دینی را به او و پسرش جعفر بیاموزد[۲۵]. او در غزوه حنین شرکت داشت و زمام استر حضرت در دستش بود. هنگامی که جنگ شدت گرفت، پایداری کرد [۲۶]. حضرت وقتی متوجه پایداری ابوسفیان شد، او را دعا کرد[۲۷]. بعد از غزوه طائف، حضرت او را در مقام جمع آوری کننده زکات به نجران فرستاد[۲۸]. برخی او را از مؤلفة قلوبهم از بنی هاشم ذکر کردهاند[۲۹]، ابوسفیان -سال بیست هجری - سه ماه و هفده روز بعد از برادرش نوفل بن حارث در مدینه درگذشت و عمر بن خطاب بر او نماز گزارد[۳۰]. او را در بقیع کنار خانه عقیل بن ابی طالب دفن کردند [۳۱]. در سبب درگذشت او گفته شده است: او به حج رفت و سلمانی، به هنگام حلق و تراشیدن سر او، زگیلی را که در سرش بود برید. او بیمار شد و به همان بیماری درگذشت[۳۲]. برخی گفتهاند: ابوسفیان سه روز پیش از آنکه بمیرد، گور خود را کند و روز سوم دعا کرد بعد از رحلت رسول خدا(ص) و برادرش حارث زنده نماند و غروب همان روز درگذشت[۳۳]. اما این گزارش با توجه به بیماری او وجهی از درستی نخواهد داشت. او از پیامبر نقل کرده است که فرمود: "امتی که در آن ضعیف نتواند حق خود را از قوی بگیرد، محترم شمرده نمیشود"[۳۴].[۳۵]
منابع
پانویس
- ↑ ابن حزم، جمهره، ص۷۰؛ ابونعیم، ج۵، ص۲۹۰۵.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۷؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۳.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۷.
- ↑ یعقوبی، ج۲، ص۶۲؛ قاضی نعمان، ج۳، ص۲۱۷؛ ابن حجر، فتح، ج۷، ص۷۶.
- ↑ ابن ابی عاصم، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۳۷ و ج۸، ص۳۹.
- ↑ ابن سعد، ج۸، ص۴۰؛ بلاذری، ج۱، ص۴۵۸.
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۴، ص۳۷.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۴۰.
- ↑ الفاخوری، ص۱۷۱.
- ↑ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۸۹؛ و با کمی اختلاف ر.ک: ابن عساکر، ج۱۲، ص۴۰۵.
- ↑ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۴۵.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۸۰۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۳۷.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۵۴؛ بلاذری، ج۲، ص۱۱۹؛ طبری، ج۲، ص۴۶۲.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۷.
- ↑ ابن قدامه، ج۷، ص۵۹۸؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۵۴.
- ↑ ابن هشام، ج۳، ص۴۲؛ بلاذری، ج۱، ص۴۵۸؛ ابونعیم، ص۲۵۸۶۵.
- ↑ ابن هشام، ج۴، ص۴۳؛ طبری، ج۳، ص۵۰؛ طبرانی، ج۸، ص۱۰.
- ↑ حاکم، مستدرک، ج۳، ص۴۳.
- ↑ طبری، ج۳، ص۵۰.
- ↑ «سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است » سوره یوسف، آیه ۹۱.
- ↑ « امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست» سوره یوسف، آیه ۹۲.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۵۲.
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۴، ص۳۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۴۲.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۳۸.
- ↑ طبری، ج۳، ص۷۴؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۳۸۰؛ مسلم، ج۵، ص۱۶۸.
- ↑ ابن ابی عاصم، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ ابن عساکر، ج۴۵، ص۴۷۶.
- ↑ صنعانی، ج۵، ص۳۸۰.
- ↑ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۵۵؛ متقی هندی، ج۱۱، ص۶۹۲.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۳۹.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۵۳.
- ↑ ابن سعد، ج۴، ص۴۰.
- ↑ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۵۶.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «ابوسفیان بن حارث هاشمی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۴۳-۳۴۵.